loading...
جهان حقوق | lawglobal | سایت جهان حقوق
چندکلامی بابازدیدکنندگان گرامی:
usc9_emam91-001.jpg 
به سایت جهان حقوق؛حقوق جهان خوش آمدید:


کاربران عزیز شما باثبت نام درسایت میتوانید مطالب خودمقاله های خودو...را بااسم خود

انتشار کنید همچنین میتوانیدبه راحتی جواب سئوالات خودرا به دست آوردید.

 دوستان بازدیدکننده که درتمامی شاخه های حقوق؛درحال تحصیل ؛فارغ التحصیل شده اند(دانشجویان حقوق؛اساتید؛وکلا؛کارشناسان قضایی و...) درصورت علاقه همکاری

باسایت می توانید باعضویت وارتباط بامدیر همکاری خودرا آغاز نمایند.

توجه جهت نظردرموردمطالب:لطفا جهت نظر وپاسخ و... باکلیک برروی سرتیتر مطلب

(موضوع مطلب) وواردشدن به صفحه دیگراقدام نمایید.


«باتشکر از حسن انتخاب شما عزیزان»

علیرضاجعفری بازدید : 1578 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


مجازات مزاحمت تلفنی، از قطعی تلفن تا حبس  

                                                                                    مزاحمت تلفنی چیست؟

مزاحمت تلفنی عبارت است از یک فعل عمدی آگاهانه که به محض کشف، ملاک مسئولیت کیفری مزاحم شناخته می‌شود و مرتکب طبق قانون باید پاسخگوی عمل ناشایست خود باشد. در اینگونه موارد مزاحم با استفاده از تلفن یا سایر وسایل مخابراتی، بدون جهت، ضمن اشغال خط تلفن متعلق به اشخاص حقیقی یا حقوقی، موجبات اذیت و آزار و سلب آسایش طرف دیگر را فراهم کند.

مزاحمت‌های تلفنی به صور گوناگون صورت می‌گیرد:

1.سوت کشیدن، سکوت و سپس فوت کردن در گوشی بدون وقفه.

2.فحاشی و حرفای رکیک نثار مخاطب کردن و گاه خبرهای کذب و غیر واقعی به مخاطب دادن و تهمت های ناروا زدن که ممکن است عواقب وخیمی دربر داشته باشد.

3.دادن خبرهای کذب و تکان دهنده که بعضا باعث شوک آنی یا سنکوپ شدن آرامش خانواده ها را بر هم مخیزند ، غوغا برپا میکند و عزا و ماتم ایجاد می‌کند.
عناصر:

عنصر قانونی: ماده 641 قانون مجازات اسلامی مزاحمت با تلفن یا دستگاه‌های مخابراتی دیگر را جرم تلقی كرده و برای آن مجازات تعیین كرده است و علاوه بر آن ماده واحده قانون اصلاح تبصره 2 ماده 14قانون تأسیس شركت مخابرات ایران مصوب 1366 نیز مۆیّد این مطلب است.

نکات ضروری:

با توجه به صدر ماده كه می‌گوید:

هر كس به وسیله تلفن یا دستگاه‌های مخابراتی دیگر برای اشخاص ایجاد مزاحمت نماید...

وسیله ارتكاب جرم علاوه بر دستگاه تلفن شامل كلیه دستگاه‌های مخابراتی از قبیل دستگاه فرستنده بی سیم و با سیم و همین طور سایر وسایل مخابراتی كه برای اعلام خبر و پیامک مورد استفاده قرار می‌گیرد خواهد شد.

عنصر مادی:

برای تحقق این جرم، رفتار فیزیكی خارجی مرتكب در ایجاد ارتباط لزوماً باید به صورت رفتار غیر متعارف بوده و انجام آن باعث ناراحتی و سلب آسایش شنونده یا گیرنده پیام شود. بنابراین ترك فعل نمی‌تواند تشكیل دهنده عنصر مادی این جرم باشد. یعنی هر كس با علم و اطلاع از قصد دیگری مبنی بر ایجاد مزاحمت تلفنی برای شخص ثالث، اقدامی در جلوگیری از این كار به عمل نیاورد ترك فعل او باعث تحقق عنصر مادی نمی‌شود. هرگاه ایجاد مزاحمت تلفنی همراه با جرایم دیگری مانند تهدید به قتل و اخاذی باشد، عمل مرتكب واجد عناوین متعدد ایجاد مزاحمت تلفنی (موضوع ماده 641) و همچنین مشمول حكم ماده 669 قانون مجازات اسلامی خواهد بود.
مزاحم تلفنی
به کجا شکایت کنیم؟

مزاحمت تلفنی موضوعی است که علاوه بر امکان پیگیری از سوی شرکت مخابرات، از طریق دادسرا و در قالب شکایت کیفری نیز قابل پیگیری است.
ب رای این کار کافی است به دادسرای محل سکونت یا کار خود یعنی جایی که مزاحمت در آنجا رخ داده مراجعه کنید. داشتن نامه‌ای از مخابرات نیز می‌تواند باعث سرعت در کار شود. در این مرحله روی یک برگه کاغذ شکایت خود را مطرح می‌کنید. عنوان مجرمانه این شکایت هم چنین است: «ایجاد مزاحمت تلفنی از طریق ارسال پیامک و یا تلفن.» اگر توهین شدیدی هم صورت گرفته باشد، شاکی می‌تواند تقاضای «اعاده حیثیت» را هم مطرح کند. ممکن است طرف مقابل نامشخص باشد. در چنین حالتی در بخش مربوط به متشاکی نوشته می‌شود: «نامشخص.»

بعد از این مرحله، با ارجاع شکایت به یکی از شعبه‌های دادیاری یا بازپرسی، با نامه‌ای که دادگاه خطاب به کلانتری برای تکمیل کردن تحقیقات می‌نویسد، کلانتری از مخابرات درخصوص این شماره تلفن استعلام و تقاضای پرینت مکالمات تلفنی را عنوان می‌کند. ممکن است این استعلام به طور مستقیم از سوی دادگاه خطاب به مخابرات ارسال شود، اما بخش اولیه کار در این مرحله شناسایی مزاحم است.
ا ین نامه‌ها نیز برای بخش حقوقی شرکت مخابرات ارسال می‌شود. در این بخش ردیابی مربوط به خط و گوشی تلفن عادی و همراه قابل انجام است. حتی مخابرات می‌تواند گوشی تلفن همراهی که از آن تماس گرفته شده را ردیابی کند و این مساله را مشخص کند که آخرین بار چه زمانی و چگونه از آن استفاده شده و چه سیمکارتی در آن فعال بوده است؟ پس از این مرحله و مشخص شدن شماره تماس، از سوی دادسرا برای آن نشانی و صاحب خط تلفن اخطاریه ارسال می‌شود و دادسرا ایشان را احضار و تحقیق می‌کند. اگر فردی در مرحله اول در دادسرا یا کلانتری حاضر نشود، برای بار دوم نیز برای او اخطاریه ارسال می‌شود و در نهایت با عدم حضور وی، برای بار سوم در صورتی که دادستان دلایل جرم را قوی تشخیص دهد، برای او حکم جلب صادر می‌شوند.
در مرحله بازپرسی اگر فرد مزاحم این مساله را بپذیرد، پرونده با صدور کیفرخواست برای صدور رای به دادگاه فرستاده می‌شود. البته ممکن است مزاحم در طول مراحل بازجویی عنوان کند که استعلام را قبول ندارد.

در این مرحله تا زمان اقرار، بازجویی ادامه می‌یابد و در صورتی که دلایل کافی وجود داشته باشد، با اخذ قرار مناسب، پرونده مراحل بعدی خود را طی می‌کند.

یکی از شیوه‌های اثبات مزاحمت تلفنی، استناد به صدای ضبط شده است. صدای ضبط شده در رسیدگی به یک پرونده جزو اماره محسوب می‌شود و گاهی دادیاران، بازپرس‌ها یا قضات این مساله را نمی‌پذیرند. چون ممکن است با توجه به پیشرفت تکنولوژی، صدای ضبط شده ساختگی باشد..

درخصوص مزاحمت با موبایل و پیامک چون بتازگی ایجاد شده، قانون خاصی نداریم. در این مرحله قضات دو نوع عملکرد دارند.

یک عده می‌گویند چون قانون خاصی نداریم، این مسائل قابل تعقیب کیفری نیست و وقتی قانون مجازاتی تعیین نکرده، نمی‌توان فرد مجرم را مجازات کرد.
برخی از قضات هم می‌گویند آیین دادرسی کیفری در این زمینه پیش‌بینی کرده در موارد سکوت قانون قاضی باید به فتاوی مراجعه کند. به همین سبب این قضات، به توهین‌هایی که در قالب پیامک هم باشد به عنوان عملی مجرمانه رسیدگی می‌کنند و فرستنده را به سبب این توهین مورد تعقیب قرار می‌دهند.
مزاحم تلفنی

چه مجازاتی در انتظار مجرمان است؟

اگر در اثر ارتکاب عمل مزاحم ، شخص متحمل ضرر و زیان مادی شود، در این صورت مطابق قوانین جاری کشور، شاکی می‌تواند با تقدیم دادخواست به دادگاه‌های حقوقی به همراه دلایل اقدام کند، هرگاه دادگاه متهم را مجرم بداند مکلف است ضمن صدور حکم جزایی نسبت به مطالعه ضرر و زیان مدعی خصوصی نیز حکم صادر نماید و هرگاه نیاز بیشتر به تحقیق پیرامون ورود خسارت مدعی خصوصی باشد ، پس از رسیدگی لازم مطابق ماده12 قانون آیین دادرسی کیفری دادگاه های عمومی و انقلاب مصوب 79 نسبت به صدور حکم اقدام کنند.
همچنین دیگر حقوقدانان بر این امر اعتقاد دارند که کسانی که از نیمه شب به بعد به وسیله اعمالی از طریق تلفن سلب آسایش دیگران کنند و این مزاحمت موجب خسارت مالی یا جانی گردد، مطابق با قانون مسئولیت مدنی و قانون جزا، حسب مورد تعقیب خواهند شد وحتی اگر کسی عمدا ویا با سوء نیت به وسیله تلفن خبر فوت یکی از نزدیکان شنونده را به او بدهد واین خبر موجب مرگ یا مرض شنونده شود ، مطابق با قانون جزا مجازات خواهد شد و حسب مورد تا حد اعدام هم قابل کیفر خواهد بود.

از آنجا که کیفر مرتکب جرم مزاحمت تلفنی علاوه بر اجرای مقررات خاص شرکت مخابرات در صورت شکایت شاکی حبس از یک تا شش ماه خواهد بود (ماده 641 قانون مجازات اسلامی)، به نظر می رسد که در صورت گذشت شاکی تعقیب کیفری و اجرای مجازات متوقف نخواهد شد به دلیل این که این جرم از جرایم عمومی است و ماده 727 قانون مجازات اسلامی این جرم را در عداد جرایم قابل گذشت احصا نکرده است.
در پایان باید این نکته را متذکر شد که مزاحمت‌ها، به مشکلاتی که برای خانواده‌ها ایجاد می‌کنند محدود نمی‌شود، بلکه آتش نشانی ،موسسات تاکسی تلفنی، غذاخوری‌هایی که مشترکان تلفنی دارند، پلیس110، 118 وغیره را هم شامل می‌شود و این امر مجازات‌های سنگین‌تری را می‌طلبد که قوه مقننه باید در رفع این نقیصه و وضع قانون شدیدتری برآید و شرکت مخابرات سخت گیری‌های دیگری را جهت پیشگیری اعمال کند.

علیرضاجعفری بازدید : 1459 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


فرق ارش و دیه

  

ديه مالي است که مجرم به خاطر ارتکاب به جرمي که به آسيب بدني يا مرگ ديگري منجر شود به شخص او يا صاحب خون(ورثه) مي­پردازد. در شرع مقدس براي بيشتر اعضاي بدن ديه در نظر گرفته شده است.

و اما اگر در مورد عضوي ديه معين نشده باشد قاضي با در نظر گرفتن ديه کامل انسان و نوع کيفيت آسيب، مطابق نظر کارشناسان ميزان آن را معين مي­کند که در اصطلاح"ارش" گفته مي­شود.
 

علیرضاجعفری بازدید : 1365 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


پرسش : فردی با استفاده از شناسنامه همسرش كه در خانه مشترك آن‌ها موجود بوده است به بانك مراجعه می‌كند و با توجه به آشنا بودن با رئیس بانك اقدام به افتتاح حساب جاری به نام همسرش با امضایی كه خودش انجام می‌دهد می‌كند؛ سپس مبادرت به صدور چك از حساب مفتوحه كرده و یكی از چك‌های صادره شده برگشت می‌خورد. لذا 1ـ دارنده چك تحت چه عنوانی از چه كسی می‌تواند شكایت نماید؟ 2ـ همسر فرد مذكور تحت چه عنوانی از شوهرش می‌تواند شكایت كند؟ شایان ذكر است شناسنامه متعلق به این خانم در منزل مشترك در جایی قرار داشته كه مابقی اسناد خانوادگی را نیز در آن جا قرار داده بودند و هر دو نفر به آن دسترسی داشتند. 3ـ آیا عنوان كیفری نسبت به رئیس بانك مربوط می‌شود یا خیر؟

 

 پاسخ : فردی كه با استفاده از آشنایی با رئیس بانك اقدام به باز كردن حساب جاری به نام همسرش، امضا خودش را به نام امضاء صاحب حساب معرفی و مرتكب صدور چك بلامحل شده است، نامبرده اولاً نسبت به دارنده چك كه با اختیار عنوان مجعول (صاحب حساب بودن) مال دیگری را برده، طبق ماده 1 قانون تشدید مجازات مرتكبین اختلاس و ارتشاء و كلاهبرداری، كلاهبردار محسوب می‌شود ثانیاً نسبت به همسر خود مرتكب جعل امضاء او شده است ثالثاً رئیس بانك كه دسته چك به او داده مرتكب تخلف اداری شده است.     ( ماده 1 قانون تشدید مجازات مرتكبین اختلاس، ارتشاء و كلاهبرداری «هر كس از راه حیله تقلب، مردم را به وجود شركت‌ها یا تجارت‌خانه‌ها یا كارخانه‌ها یا مؤسسات موهوم یا به داشتن اموال و اختیارات واهی فریب دهد یا به امور غیرواقع امیدوار نماید یا از حوادث و پیش‌آمدهای غیرواقع بترساند یا اسم و یا عنوان مجعول اختیار كند و به یكی از وسایل مذكور و یا وسایل تقلبی دیگر، وجوه یا اموال یا اسناد یا حوالجات یا قبوض یا مفاصا حساب و امثال آن‌ها تحصیل كرده و از این راه مال دیگری را ببرد كلاهبردار محسوب و علاوه بر رد اصل مال به صاحبش، به حبس از یك تا 7 سال و پرداخت جزای نقدی معادل مالی كه اخذ كرده است محكوم می‌شود ...)

علیرضاجعفری بازدید : 1283 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


در کدام جرائم، متهم حق ملاقات با وکيل را ندارد؟



مطابق ماده ۴۸ قانون جديد آئين دادرسي کيفري، با شروع تحت نظر قرار گرفتن، متهم مي‌تواند تقاضاي حضور وکيل کند، اما در جرائم سازمان يافته و يا جرائم عليه امنيت داخلي يا خارجي کشور، سرقت و... متهم تا يک هفته پس از شروع تحت نظر قرارگرفتن، امکان ملاقات با وکيل را ندارد.

آئين دادرسي کيفري مجموعه مقررات و قواعدي است که براي کشف جرم، تعقيب متهم، تحقيقات مقدماتي، مي‌انجيگري، صلح ميان طرفين، نحوه رسيدگي، صدور راي، طرق اعتراض به آراء، اجراي آراي تعيين وظايف و اختيارات مقامات قضايي و ضابطان دادگستري و رعايت حقوق متهم، بزه‌ديده و جامعه وضع مي‌شود.
 
مطابق اين قانون چنانچه شخصي تحت‌نظر قرار بگيرد، مي‌تواند به وسيله تلفن يا هر وسيله ممکن، افراد خانواده يا آشنايان خود را از تحت نظر بودن آگاه کن و ضابطان نيز مکلفند مساعدت لازم را در اين خصوص به عمل آورند، مگر آنکه بنابر ضرورت تشخيص دهند که شخص تحت نظر نبايد از چنين حقي استفاده کند که در اين صورت بايد مراتب را براي اخذ دستور مقتضي به اطلاع مقام قضايي برسانند.
 
همچنين هرگاه فردي خارج از وقت اداري به علت هريک از عناوين مجرمانه تحت نظر قرارگيرد، بايد حداکثر ظرف يک ساعت مراتب به دادستان يا قاضي کشيک اعلام شود و دادستان يا قاضي کشيک نيز مکلف است موضوع را بررسي و در صورت نياز با حضور در محل تحت نظر قرار گرفتن متهم اقدام قانوني به عمل آورد.
 
مطابق ماده ۴۸ قانون آئين دادرسي کيفري جديد، با شروع تحت نظر قرار گرفتن، متهم مي‌تواند تقاضاي حضور وکيل کند. وکيل بايد با رعايت و توجه به محرمانه بودن تحقيقات و مذاکرات، با شخص تحت نظر ملاقات کند و در پايان ملاقات با متهم که نبايد بيش از يک ساعت باشد ملاحظات کتبي خود را براي درج در پرونده ارائه دهد.
 
چنانچه شخص به علت اتهام ارتکاب يکي از جرايم سازمان يافته و يا جرايم عليه امنيت داخلي يا خارجي کشور، سرقت، موادمخدر و روانگردان تحت نظر قرار گيرد، تا يک هفته پس از شروع تحت نظر قرارگرفتن، امکان ملاقات با وکيل را ندارد.

علیرضاجعفری بازدید : 1310 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


سند بـودن یا نبـودن متن پیامک



هرگونه فعالیت غیرمجاز كاربران تلفن همراه و اینترنت دارای جنبه‌های فنی و حقوقی متفاوتی است و اینگونه فعالیت‌ها می‌تواند حریم خصوصی و حقوق بسیاری از افراد را مختل كند در این راستا حوزه محتوای فناوری به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت اطلاعات، پلیس فتا و سایر ارگان‌های ذی‌صلاح بر می‌گردد.

پیام

این همه ارگان و سازمان دخیل می‌شود تا در صورت بروز مشکل، اوضاع را رتق و فتق کند. حتما شما هم تا به حال متوجه شده‌اید که برخی از دادگاه‌ها، متن پیامک‌ را به عنوان سند استفاده می‌کنند. به نظر شما متن پیامک، سند محکمه پسندی است؟ در ادامه این موضوع را بررسی می‌کنیم.
جرایم تلفن همراهی
 در برخورد با جرایمی كه به وسیله‌ تلفن همراه انجام می‌شود می‌توان مشابه دیگر فنآوری‌ها از قوانین موجود استفاده كرد و نكته‌ مهم، بررسی فنی و استناد آن جرم به مجرم است كه كار كارشناسی حرفه‌یی می‌طلبد و لازم است دستگاه‌هایی از جمله دادسرای تهران و به طور اخص دفتر اینترنت دادسرای عمومی و انقلاب، پلیس و به طور ویژه اداره‌ی كل جرایم رایانه‌یی زیر نظر معاونت آگاهی ناجا در این زمینه تقویت شوند.
بر اساس مواردی كه به دادسرا ارجاع می‌شود، به نظر می‌آید هنوز توان پلیسی لازم وجود ندارد كه بررسی‌های لازم برای شناسایی جرم و استناد جرم به مجرم صورت گیرد و اگر این كار به درستی انجام نشود، این امكان وجود دارد كه مجرم به راحتی از زیر بار جرم ارتكابی فرار كند.
اگر با پیامک مزاحم شوند
 برای مجازات مزاحمت‌های پیامكی، مجرمان به مجازات تعزیری محكوم می‌شوند. این مجازات ممكن است شامل شلاق، جریمه مالی و حبس باشد. نوع مجازات نیز بسته به شخصیت متهم، دفعات و نوع مزاحمت بستگی دارد.
مزاحمت تلفنی موضوعی است كه علاوه بر امكان پیگیری از سوی شركت مخابرات، از طریق دادسرا و در قالب شكایت كیفری نیز قابل پیگیری است. برای این كار كافی است به دادسرای محل سكونت یا كار خود یعنی جایی كه مزاحمت در آنجا رخ داده مراجعه كنید. داشتن نامه‌ای از مخابرات نیز می‌تواند باعث سرعت در كار شود. در این مرحله روی یك برگه كاغذ شكایت خود را مطرح می‌كنید. عنوان مجرمانه این شكایت هم چنین است: «ایجاد مزاحمت تلفنی از طریق ارسال پیامك.»
اگر توهین شدیدی هم صورت گرفته باشد، شاكی می‌تواند تقاضای «اعاده حیثیت» را هم مطرح كند. ممكن است طرف مقابل نامشخص باشد. در چنین حالتی در بخش مربوط به متشاكی نوشته می‌شود: «نامشخص.»                                                            پیامک‌ها کجا می‌رود
 بعد از این مرحله، با ارجاع شكایت به یكی از شعبه‌های دادیاری یا بازپرسی، با نامه‌ای كه دادگاه خطاب به كلانتری برای تكمیل كردن تحقیقات می‌نویسد، كلانتری از مخابرات درخصوص این شماره تلفن استعلام و تقاضای پرینت مكالمات تلفنی را عنوان می‌كند. ممكن است این استعلام به طور مستقیم از سوی دادگاه خطاب به مخابرات ارسال شود، اما بخش اولیه كار در این مرحله شناسایی مزاحم است.
همین که تشخیص دهند متن پیامک‌ها با ادعای شاکی همخوانی دارد و باعث ایجاد مزاحمت شده است نامه را برای بخش حقوقی شركت مخابرات ارسال می کنند. در این بخش ردیابی مربوط به خط و گوشی تلفن عادی و همراه قابل انجام است. حتی مخابرات می‌تواند گوشی تلفن همراهی كه از آن تماس گرفته شده را ردیابی كند و این مساله را مشخص كند كه آخرین بار چه زمانی و چگونه از آن استفاده شده و چه سیمكارتی در آن فعال
بوده است؟ پس از این مرحله و مشخص شدن شماره تماس، از سوی دادسرا برای آن نشانی و صاحب خط تلفن اخطاریه ارسال می‌شود و دادسرا ایشان را احضار و تحقیق می‌كند. اگر فردی در مرحله اول در دادسرا یا كلانتری حاضر نشود، برای بار دوم نیز برای او اخطاریه ارسال می‌شود و در نهایت با عدم حضور وی، برای بار سوم در صورتی كه دادستان دلایل جرم را قوی تشخیص دهد، برای او حكم جلب صادر می‌شوند.                                                                                       متن پیامک‌ها سند نیست
 در مرحله بازپرسی اگر فرد مزاحم این مساله را بپذیرد، پرونده با صدور كیفرخواست برای صدور رای به دادگاه فرستاده می‌شود. البته ممكن است مزاحم در طول مراحل بازجویی عنوان كند كه استعلام را قبول ندارد.
در این مرحله تا زمان اقرار، بازجویی ادامه می‌یابد و در صورتی كه دلایل كافی وجود داشته باشد، با اخذ قرار مناسب، پرونده مراحل بعدی خود را طی می‌كند. البته این را به خاطر داشته باشید که متن سند کافی نیست، به همین دلیل نیاز به اعتراف متهم دارد.

در پرونده روابط نامشروع
 در بعضی از موارد خاص، محاکم درخصوص کنترل پیامک‌ها و تلفن‌های فی مابین همراه با کسب مجوز قانونی دستور می‌دهند که پرینت مکالمات و پیامک‌ها اخذ شود. این مطلب منافاتی بامنع تفتیش عقاید ندارد و در جهت کشف جرم بعد از وقوع جرم است. هر چند استماع تلفنی و یا پیامک به عنوان تنها سند یک پرونده مورد استناد قرار نمی‌گیرد زیرا دیوان عالی کشور آنرا رد خواهد کرد اما مکالمات قرینه بسیار قوی برای رسیدن به ارتکاب جرم و روشن شدن حقیقت هستند.

علیرضاجعفری بازدید : 1612 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


آنچه باید درباره ارث و میراث بدانید...!


این امر زمانی به مشکل حاد تبدیل می شود که متوفی مردی ثروتمند و دارای املاک و دارایی های فراوان باشد؛ زیرا متوفی مفلوکی که هیچ مالی برای وراث خود باقی نگذاشته، به حال آنان هیچ فرقی ندارد که یک زنه باشد یا چهار زنه!

ارث، نفقه

این سناریو زمانی جذاب می شود که صاحبان عزا با دیدن چنین اتفاقی دیگر چگونگی کیفیت مراسم عزاداری و کفن و دفن از خطورشان رخت بر بسته و تمام ذهن و فکرشان در پی تامین دلیلی است که یا رابطه زن دوم را با متوفی انکار کرده یا چیزی مثل عقد موقت بودن آن که کمی در مقدار ارث بری آنان توفیر دارد را ثابت کنند.
شاید در این وسط، کسی که بیشترین ضرر شامل حال او می شود همسر متوفی است. او که به نوعی از تمامی وراث کمتر نصیب حالش می شود حال با وجود زن دیگر، سهمش باید به کلی نصف شود. زنان با ازدواج و تشکیل خانواده در کنار حقوقی مثل مهریه و نفقه و... که شامل حال آنان می شود، مانند دیگر افراد خانواده در صورت فوت همسر خود یا به نوعی دیگر افراد خانواده مثل فرزند دارای حق ارث بری هستند.
ارث از حقوق مالی و اقتصادی است که زن در مواقعی از مرد کمتر یا حتی نصف بهره مند می شود و شاید این امر دلیلی جز این که مدیریت و خرج و مخارج زندگی برعهده مرد بوده و جایی برای پس انداز شخصی باقی نمی ماند، نداشته باشد، البته همیشه این گونه نیست؛ در جایی نیز ممکن است زن به طور مساوی با مرد ارث برده یا حتی در مقاطعی از مرد صاحب ارث بیشتری شود. در این نوشتار به بحث ارث پرداخته و این که آگاهی کافی نسبت به قوانین و مقررات، چه بسا که نصیب بیشتری را شامل حال زنان کرده که همان حق واقعی آنان است.

 سهم ارث زن پس از فوت شوهر

ماده 861 قانون مدنی موجبات ارث بردن از متوفی را 2 امر بیان کرده است که نسبت و سبب است. زن پس از آن که به عقد دائم مرد درآمد سببیت آن که همان زوجیت است حاصل می شود، البته ماده 864 بیان می دارد که «از جمله اشخاصی که به موجب سبب ارث می برند هر یک از زوجین است که در حین فوت دیگری زنده باشد.»
شرط عمومی بعدی برای ارث بردن زن که برای دیگر وراث باید رعایت شود ماده 941 قانون مدنی است که اعلام می دارد: «زن نباید ممنوع از ارث باشد.» ماده 880 قانون مدنی قتل را از موانع ارث دانسته است، یعنی اگر زن، شوهر را که مورث آن می باشد عمدا بکشد از ارث او ممنوع می شود
قسمت دوم، شرط زنده بودن زن را هنگام فوت همسر بیان می دارد که اگر چنین نباشد هیچ ارثی از بابت سهم زن به فرزندان و بستگان وی از مال شوهر تعلق نمی گیرد.
شرط عمومی بعدی برای ارث بردن زن که برای دیگر وراث باید رعایت شود ماده 941 قانون مدنی است که اعلام می دارد: «زن نباید ممنوع از ارث باشد.» ماده 880 قانون مدنی قتل را از موانع ارث دانسته است، یعنی اگر زن، شوهر را که مورث آن می باشد عمدا بکشد از ارث او ممنوع می شود.
دیگر محرومیت آن است که در ماده 881 مکرر قانون مدنی آمده که کافر شدن زن (همسر مسلمان) پیش از مرگ شوهر مسلمان خود است. در مقدار سهم ارث زن از اموال همسرش ماده 913 قانون مدنی می گوید: «هر یک از زوجین که زنده باشند فرض خود را می برد و این فرض عبارت است نصف ترکه برای زوج و ربع آن برای زوجه در صورتی که میت اولاد یا اولاد اولاد نداشته باشد و از ربع ترکه برای زوج و ثمن آن برای زوجه، در صورتی که میت اولاد یا اولاد اولاد داشته باشد، مابقی ترکه بر طبق مقررات بین سایر وراث تقسیم می شود.
پس می توان گفت که اگر شوهر در زمان فوت هیچ فرزندی چه از این زن و چه در صورت ازدواج قبلی از زن قبلی نداشته باشد و همین طور نوه (اولاد اولاد) نیز نداشته باشد، زن از اموال مرد یک چهارم ارث می برد ولی اگر این شرط محقق نشود و مرد در هنگام مرگ فرزندی داشته باشد، زن یک هشتم از اموال مرد ارث می برد.

ارث، نفقه


زن چه اموالی را به ارث می برد؟
دانستیم که زن به عنوان همسر متوفی مستحق یک چهارم یا یک هشتم از اموال مرد است.
حال این که چه مالی را می تواند به ارث ببرد بسیار مهم است، زیرا که در مقدار سهم زن موثر است. در گذشته یعنی قبل از بهمن 87 ماده 946 قانون مدنی چنین بیان می کرد که زوجه فقط از اموال منقوله (از هر قبیل که باشد) و دوم از ابنیه و اشجار ارث می برد، یعنی در این ماده هیچ حقی از اموال غیرمنقول که همان زمین (به طورمعمول) است برای زن فرض نشده بود و به قول معروف فقط از هوایی یک چهارم یا یک هشتم ارث می برد. اما این رای پس از 70 سال در مجلس هشتم تغییر کرد و بدین صورت شد که زوجه در صورت فرزنددار بودن زوج، یک هشتم از عین اموال منقول و یک هشتم از قیمت اموال غیرمنقول اعم از عرصه و اعیان، ارث می برد. در صورتی که زوج هیچ فرزندی نداشته باشد سهم زن یک چهارم از کلیه اموال است. در اینجا قیمت اموال غیرمنقول اعم از عرصه (که در قبل نیز همین طور بوده) و نیز اعیان (که زمین است و قبلا چنین نبود) به این ماده افزوده شد.
پس باید بعد از مرگ شوهر علاوه بر اموال منقول که تقسیم می شود، اموال غیرمنقول قیمت گذاری شده و یک چهارم یا یک هشتم از این قیمت به زن داده شود.
نکته: اگر شوهر در زمان فوت هیچ فرزندی چه از این زن و چه در صورت ازدواج قبلی نداشته باشد و همین طور نوه نیز نداشته باشد، زن از اموال مردیک چهارم ارث می برد
در مواقعی امکان دارد که ورثه دیگر متوفی از قیمت گذاری مال غیرمنقول امتناع بکنند، ماده 948 قانون مدنی این امکان را به زن داده است که حق خود را از عین اموال استیفا کند، پس وی می تواند در مرحله اول، ورثه را از طریق دادگاه اجبار به قیمت گذاری و دریافت سهم خود کرده؛ در غیر این صورت و ادامه امتناع ورثه، براساس رویه قضایی موجود، زن می تواند سهم مشاع خود را از عین یعنی خود زمین و خانه تملک کند.

 ازدواج موقت بدون هیچ ارثی

همان طور که بیان شد شرط اصلی برای ارث بردن زن از همسرش وجود زوجیت دائمی بین آنها است. از مفهوم ماده 940 قانون مدنی که قید زوجیت دائمی را ذکر کرده می توان چنین فهمید که در نکاح منقطه (متعه) هیچ ارثی برای زن راه ندارد؛ حتی زن مثل مورد نفقه که می توانست آن را در عقد شرط کند، دیگر نمی تواند شرط توارث را در نکاح منقطع (موقت) بگنجاند و اگر چنین شود شرط باطل است.
در ماده 944 قانون مدنی آمده که اگر شوهر در حال این که به مرضی مبتلا است زن را طلاق دهد و در ظرف یک سال از تاریخ طلاق به علت همان مریضی بمیرد، زن از او ارث می برد حتی اگر طلاق به صورت بائن باشد به شرط آن که زن در طول این یک سال شوهر نکرده باشد.

 ارث بردن زن حتی در طلاق

اگر شوهر، زن خود را به صورت رجعی (طلاقی که به طور معمول انجام می یابد) مطلقه کرده و در زمان عده فوت کند، زن از اموال شوهر ارث می برد ولی اگر فوت شوهر بعد از انقضای مدت عده بوده یا طلاق بائن باشد یعنی طلاقی که قبل از نزدیکی بوده یا طلاق زن یائسه، طلاق خلع و مبارات (مهرم حلال.... جونم آزاد) یا همان سه طلاقه باشد، دیگر زن از مرد در صورت فوت هیچ ارثی نمی برد.
ماده 943 قانون مدنی این امر را ابراز داشته است.
البته در ماده 944 همین قانون آمده که اگر شوهر در حال این که به مرضی مبتلا است زن را طلاق دهد و در ظرف یک سال از تاریخ طلاق به علت همان مریضی بمیرد، زن از او ارث می برد حتی اگر طلاق به صورت بائن باشد به شرط آن که زن در طول این یک سال شوهر نکرده باشد
.

ارث مرد چند زنه...؟

همان طور که می دانیم قانون به مرد این اجازه را داده است که تا 4 زن را به عقد دائم خود درآورد؛ پس هر یک از این 4 زن در صورت وجود، از اموال شوهر ارث می برند زیرا که عقد آنان دائمی و قانونی بوده است.

فرزند خواندگی-حقوق

ماده 942 قانون مدنی در این مورد می گوید: در صورت تعدد زوجات یک چهارم یا یک هشتم ترکه که تعلق به زوجه دارد بین آنان بالسویه تقسیم می شود.
پس اگر مردی دارای 2 زن دائمی باشد، پس از فوت در صورت داشتن فرزند یک هشتم اموالش بین زنان وی به صورت مساوی تقسیم می شود.
در اینجا نکته ای حائز اهمیت است که وجود زن دوم با فرزند عملا از سهم زن اولی که فرزندی ندارد از 2 جهت باعث کاهش آن می شود، یکی آن که فرض آن را از یک چهارم به یک هشتم کاهش داده و دیگر آن که این یک هشتم نیز نصف شده است. مثلا مردی 2 زن داشته که از زن اول بچه ای ندارد و از زن دوم 2 دختر و 2 پسر دارد، پس از مرگ وی زن اول با آن که فرزندی از متوفی ندارد ولی به علت وجود فرزندان دیگر از زن دوم مستحق نصف یک هشتم از اموال شوهر است.

 ارث بری فرزندان

به طور کلی براساس قانون باید رابطه ورثه با متوفی که در این مورد فرزندان هستند به صورت پدری یا مادری یا پدر و مادری باشد. هر فرزندی که رابطه نسبی با میت داشته باشد، از او ارث می برد، مثلا اگر شوهر فوت کند عملا چیزی به فرزند زن که از مرد دیگر می باشد نمی رسد یا برعکس.

اگر مرد همسر دومی اختیار کند، همسر دوم برای فرزندان فقط زن پدر آنها بوده و در صورت فوتش فقط فرزندان خود او و شوهرش به واسطه سببیتی که دارد، به مقدار یک چهارم ارث می برد.همچنین در صورت به نام کردن اموال به اسم زن، اگر مرد در قید حیات باشد، عملی است قانونی حتی اگر تمام اموال باشد و بعد از مرگ وی کسی نمی تواند اعتراضی به مالکیت زن بکند.
ولی اگر مرد پس از مرگ و در وصیت نامه خود، وصیت کند که خانه ای از آن زن شود موضوع متفاوت است. قانون براساس ماده 843 به موصی (وصیت کننده) اجازه داده است که فقط تا ثلث اموال را وصیت کند و اگر وصیت بیش از این مقدار باشد ورثه باید اجازه دهند در غیر این صورت از مورد وصیت تا مقدار ثلث حذف می شود.
پس اگر در خانه ای که از سوی شوهر متوفی برای زن وصیت شده از لحاظ قیمتی بیش از یک سوم ترکه متوفی نباشد، وصیت صحیح است در غیر این صورت در مورد زیاده از ثلث باید ورثه متوفی اجازه دهند.

علیرضاجعفری بازدید : 1412 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


آیا مالک در تصادفات رانندگی مسئولیت دارد؟


مسئولیت مالک به چه معناست؟ به عبارتی اصل بر مسئولیت مالک است یا راننده؟
 
در قانون مجازات اسلامی و قانون بیمه اجباری شخص ثالث سخنی از مسئولیت مالک به میان نیامده است. قانون مجازات اسلامی بر مسئولیت راننده تکیه می کند و قانون بیمه اجباری شخص ثالث از اصطلاح «دارنده» استفاده کرده است. دارنده به استناد تبصره 1 ماده 1 همین قانون عبارت است از مالک یا متصرف خودرو و هر کدام بیمه نامه خودرو را به نام خود تحصیل کند، تکلیف بیمه کردن از دیگری ساقط است. بنابراین، ممکن است دارنده و راننده یک نفر باشند و نیز امکان دارد متفاوت باشند. بسته به این که به کدام قانون بر اساس اثبات مسئولیت استناد کنیم، می توان حسب مورد راننده یا مالک را تحت پیگرد قرار داد. البته اقامه دعوای کیفری ناشی از جرایم رانندگی بحث دیگری دارد.
بنابراین نمی توان گفت اصل بر مسئولیت کدام یک است. مهم این است که خواهان دریافت خسارت، علیه کدام یک اقامه دعوا کند.

هنگامی که مالک اتومبیل با علم و اطلاع به این که فردی دارای گواهینامه رانندگی نیست و اتومبیل خود را در اختیار وی قرار می دهد چنانچه حادثه ای بر اثر رانندگی چنین فردی رخ دهد، آیا مالک اتومبیل هم قابل تعقیب است؟ در صورت امکان به چه اتهامی؟
در قانون تعزیرات مصول 1375، مواد 714 تا 725 به جرایم رانندگی اختصاص یافته که در این مواد، همه جا به راننده و متصدی اشاره شده نه به مالک، و جرم انگاری مستقلی برای مالک خودرو صورت نگرفته است. اما حسب مورد، در صورت اثبات تسهیل وقوع جرم توسط مالک یا نقش آفرینی او در تحریک راننده به ارتکاب جرم، به استناد ماده 726 قانون تعزیرات، امکان تعقیب مالک خودرو به اتهام معاونت در جرم و محکومیت او به حداقل مجازات مباشر جرم وجود دارد.

حال اگر فردی بدون اجازه مالک از اتومبیلش استفاده کند و خسارت جانی یا مالی رخ دهد، مسئولیت جبران خسارت با کیست؟

مسئولیت نهایی با راننده است. اما در صورت بیمه بودن خودرو به نام مالک، امکان مطالبه خسارات و دیه از محل بیمه وجود دارد و البته مالک، می تواند پس از پرداخت خسارات، به عامل زیان که همان راننده است، مراجعه کند. اما بدیهی است چنین مالکی تحت هیچ عنوانی مورد تعقیب کیفری قرار نمی گیرد. استناد به مقررات مسئولیت مدنی و قانون مجازات اسلامی و قانون مدنی نیز به مسئولیت راننده منجر می شود نه مالک.

به استناد ماده 526 قانون جدید مجازات اسلامی، هرگاه دو یا چند  عامل، برخی به مباشرت و بعضی به تسبیب و با واسطه، در وقوع جنایتی مۆثر باشند، عاملی که جنایت مستند به اوست ضامن است. هم چنین در صورتی که جنایت مستند به تمام عوامل باشد به طور مساوی، ضامن هستند، مگر این که تأثیر رفتار مرتکبان، متفاوت باشد که در این صورت، هر یک به میزان تأثیر رفتارشان مسئول هستند
پس این با خواهان است که از کدام مسیر و از طریق چه کسی مطالبه خسارت کند: می تواند با استناد به قانون بیمه اجباری شخص ثالث به بیمه گر رجوع کند و می تواند با برگزیدن راه طولانی مطالبه خسارت مدنی، راننده را محکوم کند. در نهایت، با مراجعه مالکی که بیمه نامه به اسم اوست به شخص راننده، بار  نهایی مسئولیت بر عهده راننده خاطی قرار می گیرد.

اگر مالک اتومبیل با خودرو به عابری که از چراغ سبز در حال عبور است، برخورد کند و عابر مجروح شود، آیا مالک مسئول است یا چون خود عابر، مقصر بوده مسئولیتی ندارد؟

اگر زیان دیده بخواهد از طریق بیمه شخص ثالث خودرو مطالبه خسارت کند، دیگر تقصیر او تأثیری در استحقاق دریافت خسارت ندارد. بیمه مسئولیت ناشی از تصادمات رانندگی، صرف نظر از تقصیر یا عدم تقصیر زیان دیده، خسارات جانی یا مالی وارد بر او را جبران می کند. بنابراین، عابر بهتر است از این طریق جبران خسارت کند.
اما اگر عابر بخواهد از مجرای مقررات مدنی و مسئولیت مدنی اقدام کند، ممکن است تقصیر او برایش دردسرساز شود و مانع استحقاق دریافت خسارت باشد. به استناد ماده 526 قانون جدید مجازات اسلامی، هرگاه دو یا چند  عامل، برخی به مباشرت و بعضی به تسبیب و با واسطه، در وقوع جنایتی مۆثر باشند، عاملی که جنایت مستند به اوست ضامن است. هم چنین در صورتی که جنایت مستند به تمام عوامل باشد به طور مساوی، ضامن هستند، مگر این که تأثیر رفتار مرتکبان، متفاوت باشد که در این صورت، هر یک به میزان تأثیر رفتارشان مسئول هستند. همان طور که می بینیم طبق قانون جدید، دست قاضی برای افکندن بار مسئولیت بر دوش عابر یا متصرف خودرو حسب مورد باز است. پس انتخاب این راه برای جبران خسارت، اطمینان بخش نیست.

حال اگر خودرو بیمه نباشد، تکلیف چیست؟

روشن است که اگر تنها راه پیش روی عابر، استناد به قواعد عمومی مسئولیت مدنی باشد، راه دشواری تا جبران خسارت در پیش دارد. به همین جهت ماده 10 قانون بیمه اجباری اشخاص ثالث، صندوقی را به نام صندوق تأمین خسارت های بدنی پیش بینی کرده که عابر می تواند با مراجعه به آن، خسارات بدنی وارد بر خود را مطالبه کند. البته متأسفانه تشریفات دریافت خسارت از این صندوق، در عمل فایده و فلسفه وجودی آن را تحت الشعاع قرار داده است.

در مواردی که خسارات، ناشی از قوه قاهره است، مانند موردی که بر اثر سیل یا توفان، چند اتومبیل به هم یا به عابری برخورد می کنند، تکلیف چیست؟

در این موارد به استناد ماده 530 قانون جدید مجازات اسلامی ضمان منتفی است، زیرا آسیب های وارده را نمی توان به هیچ کسی منتسب کرد. اما با این حال، چون قوه قاهره از موارد استثنای از قانون بیمه اجباری شخص ثالث مصوب 1387 محسوب نمی شود. زیان دیده از آسیب های ناشی از وسایل نقلیه موتوری، می تواند از محل بیمه آن خودرو جبران خسارت کند گرچه علت حادثه، قوه قاهره باشد. این یکی از ابتکارات قانون سال 1387 نسبت به قانون قبلی بیمه اجباری و درخور ستایش است.
زمانی که دو خودرو با هم برخورد می کنند و هر دو، به نحوی مقصرند، مسئولیت با کدام است.
ماده 528 قانون جدید مجازات اسلامی در این مورد، متصرف هر خودرو را ضامن نیمی از خسارات وارد به خودروی مقابل دانسته است. دلیل این حکم هم، آن است که به واسطه تقصیر متصرفان هر دو خودرو، هیچ کدام مستحق دریافت همه خسارت نیستند و در واقع، نیمی از خسارت را باید به خاطر تقصیرشان متحمل شوند. البته بهتر بود قانون گذار مانند مورد ماده 526، اینجا هم موضوع را قابل کارشناسی اعلام می کرد و اجازه می داد دادگاه خسارت وارد بر هر خودرو را با توجه به درجه تأثیر خودرو در وقوع حادثه تعیین می کرد، نه به تساوی.

علیرضاجعفری بازدید : 1399 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


شروط 12 گانه ازدواج



هنگام مراسم عقد بیشتر دختران و پسران بخاطر شادی و هیجان فراوان، بدون این كه شرایط ۱۲گانه مندرج در سند ازدواج را با دقت مطالعه كنند و از مفاد آن به طور كامل باخبر شوند چشم‌بسته بندهای مختلف را امضا می‌كنند. در حالی كه نمی‌دانند ضمانت اجرایی شرایط ۱۲گانه سند ازدواج چیست؟ البته عاقد و سردفتر ازدواج وظیفه دارند قبل از خواندن صیغه عقد دائم شرایط ۱۲گانه سند ازدواج را به دختر و پسر تفهیم كنند چرا كه این موارد شرطی معتبر و مهم است كه مورد توافق زن و مرد قرار می‌گیرد و به امضای هر دو و شهود نیز می‌رسد.

شرایط ضمن عقد

الف- اگر شوهر درخواست طلاق كند و دادگاه تشخیص دهد تقاضای طلاق از تخلف زن از وظایف(زناشویی) یا سوء اخلاق و رفتار وی نبوده مرد موظف است نصف دارایی خود را كه در ایام زندگی مشترك (زناشویی) به دست آورده یا معادل آن را طبق نظر دادگاه بلاعوض به زن منتقل نماید.
توضیح: معنای بند الف این است كه مرد بعد از طلاق باید نصف اموال خود كه بعد از شروع زندگی به دست آورده را به نام زن نماید مشروط به این كه ۱- طلاق به درخواست مرد باشد ۲- زن مطیع همسر خود باشد و اخلاق و رفتار نامتناسب با شوهر نداشته باشد و همچنین از او تمكین نماید.
ب: مرد به زن وكالت بلاعزل با حق توكیل غیر داده كه در موارد زیر با مراجعه به دادگاه و دریافت حكم از دادگاه خود را مطلقه نماید.
۱-خودداری شوهر از پرداخت نفقه و سایر حقوق واجب زن به مدت شش ماه.
۲- سوء رفتار یا سوء معاشرت مرد به حدی كه ادامه زندگی را برای زن غیرقابل تحمل نماید (یعنی بدرفتاری مرد با همسر و فرزندان خود)
۳- ابتلای مرد به امراض صعب‌العلاج به نحوی كه دوام زندگی مشترك (زناشویی) برای زن مخاطره‌آمیز باشد (یعنی بیماری مرد غیرقابل درمان باشد به حدی كه سلامت زن را به خطر بیندازد)
۴- دیوانه بودن مرد در زمانی كه از نظر شرعی امكان فسخ نباشد.
۵- توجه نكردن به دستور دادگاه درمورد منع اشتغال مرد به شغلی كه طبق نظر دادگاه مغایر با مصالح خانوادگی و حیثیت زن باشد.
۶- محكومیت شوهر به حكم قطعی به مجازات ۵ سال حبس یا بیشتر و یا به جزای نقدی كه به خاطر ناتوانی پرداخت منجر به ۵ سال بازداشت شود.
۷- ابتلای مرد به هر گونه مواد مضر و اعتیادآور كه به تشخیص دادگاه به زندگی خانوادگی ضرر بزند، مانند اعتیادی كه منجر به بیكاری مرد، فروش اثاثیه خانه و همچنین سلامتی جسمی و روحی زن و فرزند را تهدید كند.
۸- مرد بدون دلیل موجه زندگی خانوادگی خود را رها كند و یا این كه مرد شش ماه متوالی بدون عذر موجه از نظر دادگاه غیبت نماید.
۹- محكومیت قطعی مرد به خاطر ارتكاب جرم و اجرای هرگونه مجازات اعم از حد و تعزیر كه جرم آن مغایر با حیثیت خانوادگی و شئون زن باشد. (تشخیص این كه مجازات مرد مغایر با حیثیت خانوادگی زن و عرف و موازین دیگر با دادگاه است)
۱۰- با گذشت ۵ سال از ازدواج، زن از همسر خود به خاطر عقیم بودن و یا عوارض جسمی دیگر صاحب فرزندی نشود.
۱۱- غیبت طولانی مرد یعنی این كه مرد مفقودالاثر شود و مدت ۶ ماه پس از مراجعه زن به دادگاه پیدا نشود.
۱۲- مرد همسر دیگری بدون رضایت زن اختیار كند و یا به تشخیص دادگاه نسبت به همسران خود عدالت را اجرا نكند.
نكته ضروری
زن علاوه بر موارد فوق در صورت موافقت شوهر می‌تواند مواردی از جمله حق تحصیل، حق مسكن (كه اختیار محل سكونت را به زن واگذار كند)، حق اشتغال و اجازه مسافرت به خارج از كشور را جزو شرایط خود در سند ازدواج ثبت كند.
ضمن این كه اگر مهریه زن مستغلات باشد، باید ملك مزبور طبق ضوابط و مقررات در دفاتر اسناد رسمی به ثبت برسد. بعد از ثبت در دفتر اسناد رسمی، شماره دفتر و نماینده دفتر اسناد رسمی باید در سند ازدواج نوشته شود.

علیرضاجعفری بازدید : 1354 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


با این افراد معامله نکنید...!

معامله کردن همیشه ریزه کاری ها و پیچیدگی های خاص خودش را دارد؛ وقتی قرار است 2 یا چند نفر در ازای پولی که می دهند صاحب خانه یا خودروی شخصی فروشنده شوند یا وقتی 2 خانواده برای بستن عقد ازدواج 2جوان با هم توافق می کنند.
شاید عده ای ازدواج را یک نوع معامله ندانند ولی قوانین مدنی ما ازدواج را نیز نوعی معامله و بستن قرارداد می داند چرا که از نظر قانون، قرارداد همان عقد است که در آن یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر نسبت به انجام کاری که مورد قبولشان است تعهد می دهند. همان روالی که به آن معامله نیز گفته می شود. البته واژه معامله و قرارداد قبل از هرچیز ذهن را به وادی تبادلات مالی می کشاند که بی شک این نوع معامله نیز زمانی ارزش قانونی دارد که شروط ضروری آن که منجر به صحتش می شود محقق شده باشد.
کم نیستند کسانی که به واسطه انجام یک معامله و بستن قرارداد دچار اختلاف شده و راهی جز رفتن به دادگاه پیدا نکرده اند همان افرادی که وقتی قراردادشان از نظر قاضی می گذرد، مشخص می شود که از اساس قراردادی فاقد صحت است و به هیچ وجه قابلیت استناد ندارد و واجد ارزش قانونی نیست.
در واقع هر قراردادی که بین 2 طرف معامله بسته می شود باید دارای 4 شرط باشد چرا که اگر حتی یکی از شروط (که به آن شرایط اساسی صحت معامله گفته می شود) موجود نباشد اعتبار قرارداد از لحاظ حقوقی به مشکل می خورد و حتی ممکن است سبب باطل شدن قرارداد شود. به این ترتیب وقتی معامله ای صورت می گیرد مثلا هنگامی که فروشنده یک دستگاه آپارتمان متعهد می شود این ملک را در ازای پولی که از خریدار دریافت می کند با توجه به شرایطی که در قرارداد ذکر شده، به او واگذار کند باید هنگام انجام این معامله دارای قصد و رضا و اهلیت باشد و از 2شرط معین بودن مورد معامله و مشروعیت نیز برخوردار باشد که البته تمام این شروط باید در خریدار هم باشد تا قرارداد امضا شده از سوی آنها اعتبار و ارزش قانونی پیدا کند.
 چنانچه دختری را وادار به انعقاد عقد ازدواج با شخصی کنند که دختر راضی به این کار نیست و اگر تحت فشار نبود هرگز این عقد صورت نمی گرفت در این شرایط حالت اکراه محقق شده که موجب بطلان قرارداد ازدواج می شود
منظور از قصد و رضا در حین انجام معامله این است که طرفین برای بستن قرارداد دارای اراده سالم بوده و رضایت نیز داشته باشند و در محیطی دور از تهدید، زور، فشار و اجبار تصمیم به انعقاد قرارداد بگیرند. البته 2 واژه قصد و رضا از نظر حقوقی با هم فرق دارند و باید به ترتیب و پشت سر هم محقق شده تا موجب اعتبار یک معامله شوند. منظور از رضا آن تمایلی است که پس از سنجش سود و زیان ناشی از بستن قرارداد در فرد ایجاد می شود و مراد از قصد همان تصمیمی است که شخص پس از رضایت به انجام معامله می گیرد و به بستن قرارداد منجر می شود. در واقع رضا به مرحله تصمیم گیری مربوط می شود و قصد به مرحله اجرا که در هیچ کدام از این دو مرحله نیز نباید کسی فرد را مجبور به انجام کار کرده باشد.
حقوق
علاوه بر قصد و رضا، افرادی که وارد یک معامله می شوند باید دارای عقل و اختیار نیز باشند و برای بستن قرارداد اکراه نداشته باشند. مسلما هیچ کس با فردی که سفیه یا ناقص العقل یا مجنون است معامله نمی کند چون تنظیم قرارداد با چنین افرادی باطل است چراکه این افراد عقل معاش و قدرت سنجش سود و زیان مالی را ندارند و نمی توانند تشخیص دهند قراردادی که منعقد می کنند به نفع آنهاست یا به ضررشان.
نکته: چنانچه دختری را وادار به انعقاد عقد ازدواج با شخصی کنند که دختر راضی به این کار نیست و اگر تحت فشار نبود هرگز این عقد صورت نمی گرفت در این شرایط حالت اکراه محقق شده که موجب بطلان قرارداد ازدواج می شود
البته گاهی دیده می شود که برخی از افراد از فرد سفیه یا مجنونی که صاحب اموالی است سوءاستفاده می کنند و با مخفی کردن این عیب، آنها را تا پای معامله و امضای قرارداد نیز می کشانند که در چنین شرایطی اگر این موضوع در دادگاه ثابت شود قرارداد به طور حتم باطل خواهد شد. علاوه بر عاقل بودن طرفین معامله، مختار بودن و اکراه نداشتن آنها نیز از شروط اساسی صحت معامله است.
در قوانین مدنی ما از 2 فرد با عنوان مکرَه (اکراه شونده) و مکرِه (اکراه کننده) سخن به میان آمده که به کسی که وادار به انجام عملی می شود که خود به آن راضی نیست اکراه شونده و به کسی که دیگری را وادار به انجام کاری می کند که آن شخص رضایت به انجام آن ندارد اکراه کننده می گویند. به این ترتیب قراردادی دارای ارزش قانونی است که تحت فشار غیرعادی و نامشروعی که قصد وادار کردن فرد به انجام این عمل را داشته تنظیم نشده باشد.
اهلیت طرفین نیز یکی از شروط صحت قرارداد است و این موضوع اشاره دارد که طرفین معامله باید بالغ، عاقل و رشید باشند پس به این ترتیب کسانی که به سن 18 سال تمام نرسیده اند یا در زمره مجانین دائمی و ادواری قرار می گیرند اهلیت انجام معامله را ندارند و قراردادی که با آنها امضا می شود باطل است
به طور مثال حقوقدانان در مورد ازدواج می گویند چنانچه دختری را وادار به انعقاد عقد ازدواج با شخصی کنند که دختر راضی به این کار نیست و اگر تحت فشار نبود هرگز این عقد صورت نمی گرفت در این شرایط حالت اکراه محقق شده که موجب بطلان قرارداد ازدواج می شود. البته هر نوع فشاری منجر به بروز اکراه نمی شود به طوری که در قوانین نیز 6 شرط برای تحقق اکراه شمرده شده است. در واقع اکراه باید در حدی باشد که در هر شخص باشعوری موثر باشد، ترس از کسی بدون آن که از طرف او تهدیدی صورت گرفته باشد، اکراه محسوب نمی شود، تهدید باید به وسیله امر غیرقانونی باشد، اکراه در حدی باشد که آزادی تصمیم و اراده را از فرد بگیرد، اگر قرارداد بعد از رفع اکراه امضاء شود صحیح است و اگر اکراه کننده شخصی را تهدید به قتل، ربودن فرزند یا آبروریزی می کند حتما باید توان انجام این عمل را داشته باشد.
البته موارد قانونی که به موضوع اکراه اشاره دارد به موارد بیشتری نیز اشاره می کند به نحوی که تصریح می شود هرگاه شخصی که تهدید شده بداند که تهدیدکننده نمی تواند تهدیدش را اجرایی کند یا خود شخص قادر باشد که بدون مشقت، اکراه را از خود دفع کند و معامله را انجام ندهد مکره محسوب نمی شود. همین طور اگر کسی در نتیجه اضطرار اقدام به معامله کند، اکراه شونده به حساب نمی آید و معامله اضطرار نیز معتبر خواهد بود.
شاهد-دادگاه-حقوق
اهلیت فراموش نشود
اهلیت طرفین نیز یکی از شروط صحت قرارداد است و این موضوع اشاره دارد که طرفین معامله باید بالغ، عاقل و رشید باشند پس به این ترتیب کسانی که به سن 18 سال تمام نرسیده اند یا در زمره مجانین دائمی و ادواری قرار می گیرند اهلیت انجام معامله را ندارند و قراردادی که با آنها امضا می شود باطل است. در قوانین ما مجنون دائمی به کسی گفته می شود که در همه اوقات دچار اختلال اعصاب و نقص عقل می شود و مجنون ادواری کسی است که بعضی اوقات عقل از او سلب می شود و بعضی اوقات حالت عادی دارد. طبق ماده 213 قانون مدنی «مجنون دائمی مطلقا و مجنون ادواری در حال جنون نمی تواند هیچ تصرفی در اموال و حقوق مالی خود کند» هرچند ولی یا قیم او بتواند نقص وی را رفع کند. در این میان تصرفات مجنون ادواری وقتی که در دوره بهبودی است و عقل سلیم دارد صحیح است. پس به این ترتیب در صورتی که در دادگاه ثابت شود که یکی از طرفین معامله در زمان بستن قرارداد مبتلا به جنون ادواری بوده این عقد باطل نخواهد بود، مگر این که کسی که از باطل شدن معامله سود می برد، ثابت کند این معامله در زمان جنون فرد انجام شده است. بنابراین هیچ معامله ای را نمی توانیم به خاطر جنون معامله کننده باطل کنیم، مگر آن که حکم جنون او قبل از وقوع معامله صادر شده باشد یا پس از انجام معامله در دادگاه ثابت شود که معامله کننده در زمان عقد قرارداد دچار جنون بوده است .

علیرضاجعفری بازدید : 1901 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


تعدیل تقسیط مهریه



چنانچه دادگاه تشخیص دهد شوهر از پرداخت مهریه ای که مورد مطالبه زوجه است معسر است و  باید مهریه را به صورت تقسیط شده پرداخت نماید؛ ولی به هر دلیلی هر یک از طرفین تقاضای تعدیل تقسیط مهریه را بنمایند یعنی در مورد اقساط تعیین شده تقاضای کاهش یا افزایش داشته باشند باید دادخواست تعدیل تقسیط مهریه ارائه نمایند.
مدارک و منضمات مورد نیاز برای طرح دعوی تعدیل تقسیط مهریه

- تصویر مصدق دادنامه (اجباری)
- تصویر مصدق استشهادیه محلی (اجباری)
- کارت ملی (اجباری)
- کارت عابر بانک جهت پرداخت هزینه (اجباری)

علیرضاجعفری بازدید : 1386 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


الزام موجر به انجام تعمیرات اساسی


کلیه عقود و قراردادها که بین افراد در زندگی اجتماعی به منظور رفع نیازهای آنان تنظیم می گردد. آثار و لوازمی برای تنظیم کنندگان آن ایجاد می کند که این آثار و لوازم قبل از وقوع عقد برای طرفین لازم الوفا؛ نبوده است به عبارت واضح تر اگر شخصی تعهدی می نماید به لوازم آنچه بر این تعهد عرفاً  یا قانوناً یا عادتاًمرتبت می گردد متعهد می شود اخذ به شی اخذ به لوازم آن هم هست. اصاله اللزوم قاعده ایست عقلانی و ملاک آن بناء عقلاست و مدرک اصلی آن از قرآن کریم وفاء به عقد است و میتوان ایفای تعهداتی که در متن عقد به آن تصریح شده و نیز لوازم و آثار عقد را لازم الوفاء دانست.
تعمیرات
-در هنگامی که شخصی به وکیل جهت اقامه دعوایی یا اخذ حق مراجعه می نماید مثلاً شخصی با مراجعه به دفتر وکیل بیان می نماید که بنده ملکی را اجاره نموده ام و حال پس از انعقاد قرارداد متوجه شده ام آن ملک احتیاج به تعمیرات اساسی دارد و قابل استیفاء جهت کار مورد نظر بنده نیست و بنده در آن مکان تبلیغات و و هزینه نموده ام و حال از وکیل می خواهد با طرح دعوا موجر را ملزم به تعمیرات در عین مستاجر نماید و وکیل به شرح ذیل مراحل و اقداناتی را که می بایست جهت رسیدن به هدف انجام دهد برای ارباب رجوع شرح داده و اظهار می نماید.
الف- نحوه تنظیم دادخواست
اصولاً رسیدگی به دعاوی حقوقی در دادگستری مستلزم تقدیم دادخواست از طرف مدعی (خواهان) می باشد. دادخواست به دفتر دادگاه و در نقاطی که چندین شعبه وجودبه دفتر شعبه اول تسلیم می گردد و دادخواست به برگه چاپی مخصوص گفته می شود که درخواست خواهان در آن قید شده است یا به عبارت دیگر در دادخواست بیان ادعا نزد مراجع قضایی در اوراق مخصوص است.
دادخواست را میتوان از محل فروش اوراق قضایی واقع در کلیه دادگستری ها و مجتمع های قضایی در سراسر کشور تهیه نمود و با عنایت به اینکه بر اساس نوع مطالب مندرج در آنها یعنی نوع خواسته تا حدی با هم متفاوتند اما همگی آنها اغلب حاوی نکات یکسان در مورد مشخصات می باشد و خواهان باید آنچه را که از خوانده می خواهد به عنوان خواسته خود در دادخواست تعیین و میزان آن را از حیث بها مشخص کند در صورتیکه دعوی و خواسته غیرمالی و مالی باشد.
اگر موجر نسبت به انجام تعمیرات اساسی اقدامی به عمل نیاورد، مستاجر اجازه تعمیرات ساختمان را دارد و برای اینکار مستاجر باید مطابق قانون اقدام کند یعنی به مرجع صلاحیتدار دادگاه یا شورای حل اختلاف مراجعه نماید و اگر موجر تعمیرات مورد نظر را که از سوی مرجع صلاحیتدار مقرر شده در مهلت مقرر انجام نداد مستاجر می‌توانند با اجازه مقام محترم قضایی تعمیرات مورد نظر را به اندازه معمول و متعارف انجام دهد و این عمل باید با نظارت مأمور اجرا صورت پذیرد البته مستاجر علاوه بر این حق، حق فسخ قرارداد مورد اجاره را نیز دارد
تعارف متفاوت دارد و دعوایی مالی دعوایی است که هدف طرح کننده آن (خواهان)بدست آوردن مال باشد ولی در دعوای غیرمالی هدف خواهان مستقیماً بدست آوردن مال نیست گرچه ممکن است دارای آثار مالی باشد.
ب- تعاریف موجر و مستاجر
چه موجر و چه مستاجر دارای حقوق و وظایفی اند که بعد از تنظیم قرارداد اجاره برای آنها به وجود می آید از طرفی با توجه به تغییر قوانین مربوط به این عقد در سال 1376 ضروری است تا به آثار این قرارداد برای طرفین عقد اشاره ای داشته باشیم. اجاره نامه هم می تواند بصورت رسمی در محضر و هم توسط افراد عادی تنظیم شود.
1-تعریف عقد اجاره؛ عقدی است که برابر آن مستاجر مالک منافع مالی می شود که به اجاره او در می آید که اصطلاحاً آن را عین مستاجره می نامند.
2- مدت اجاره؛ در اجاره مدت اجاره عبارت است از یکماه، یکسال و ... باید مشخص و در قرارداد گنجانده شود و الا عقد باطل است.
3- موجر؛ کسی است که مالک بوده و یا ازطرف مالک اجازه دارد تا ساختمان را اجاره دهد.
4- مستاجر؛ کسی است که ساختمان را از موجر اجاره می کند.
 تعمیرات
ج- بحث پیرامون موضوع
-مکان مسکونی یا تجاری که به اجاره شخص یا اشخاص داده می شود ممکن است در زمان و مدت اجاره نیاز به تعمیرات اساسی یا جزیی داشته باشد  و تعمیرات اساسی مکان اجاره ای یعنی تعمیراتی که مربوط به اصل بنا و تاسیسات عمده نصب شده در آن مانند باز کردن پنجره، نورگیر در دیوار ساختمان یا نصب دروازه برقی برای پارکینگ، دستگاههای حرارتی و تهویه و یا آسانسور و یا تعویض سیم کشی ساختمان بر عهده موجر و مالک می باشد ولی تعمیرات جزیی مانند تعمیر قفل درب ورودی، زدن درزگیر برای پنجره ها و امثال این تعمیرات که جهت استفاده بهتر از عین مستاجره می باشد بر عهده مستاجر می باشد و البته این تا زمانی است که طرفین بر خلاف آن با یکدیگر توافق نکرده باشد و این در صورتی است که موجر یا مستاجرمی تواند با توافق یکدیگر هر یک از این وظایف را بر عهده بگیرند.
حال اگر موجر نسبت به انجام تعمیرات اساسی اقدامی به عمل نیاورد، مستاجر اجازه تعمیرات ساختمان را دارد و برای اینکار مستاجر باید مطابق قانون اقدام کند یعنی به مرجع صلاحیتدار دادگاه یا شورای حل اختلاف مراجعه نماید و اگر موجر تعمیرات مورد نظر را که از سوی مرجع صلاحیتدار مقرر شده در مهلت مقرر انجام نداد مستاجر می توانند با اجازه مقام محترم قضایی تعمیرات مورد نظر را به اندازه معمول و متعارف انجام دهد و این عمل باید با نظارت مأمور اجرا صورت پذیرد البته مستاجر علاوه بر این حق، حق فسخ قرارداد مورد اجاره را نیز دارد و چنانچه مستاجر مانع انجام تعمیرات اساسی شود و انجام تعمیرات نیز ضرورت داشته باشد دادگاه مستاجر را به رفع ممانعت از حق ملزم می کند و هنگامی که موجر از انجام تعمیرات اساسی خودداری می کند هزینه انجام تعمیراتی که با نظارت دادگاه یا شورای حل اختلاف بصورت تعمیرات اساسی انجام شود و مخارج آن حداکثر تا معادل 6 ماه اجاره بها به حساب موجر محاسبه می شود و از اجاره بها کسر خواهد شد حال چنانچه موجر در این راستا ایجاد مزاحمت نماید با عنایت به اینکه تعمیرات اساسی موجر باید در یک فرصت مناسب و معقول و متعارف صورت گیرد و با وجود اختلاف بین آن دو دادگاه صلاحیتدار مهلت مناسبی را برای انجام اینگونه تعمیرات معین خواهد نمود و موجر جزء در تعمیرات اساسی و ضروری مستاجر حق ندارد استفاده وی را از انشعابات برق و آب و گاز و تلفن و ... محروم نماید و در صورت تخلف دادگاه صلاحیتدار فوراً و بدون رعایت تشریفات موضوع را رسیدگی و دستور برقراری و وصل این منابع را خواهد داد. البته موجر حق اعتراض به این نظر و تصمیم را دارد و مرجع تصمیم گیری نسبت به این اعتراض ایشان رسیدگی و نتیجه رسیدگی مزبور بصورت قطعی خواهد بود و مستاجر نمی تواند مانع از رویت خریدار یا مالک از عین مستاجر شود و در غیر اینصورت مالک در صورت برخورد با ممانعت مستاجر برای رفع ممانعت از حق به دادسرا محل وقوع ملک مراجعه و شکایت می نماید و مرجع تصمیم گیری در این خصوص با بررسی موضوع و دلایل و مدارک شاکی به ضابطین قضایی دستور می دهد تا مالک یا خریدار در معیت و با همراهی مامورین از عین مستاجره دیدن نمایند.

علیرضاجعفری بازدید : 1394 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


زن چه اموالی به ارث می برد?



زن به عنوان همسر متوفی مستحق یک چهارم یا یک هشتم از اموال مرد است.حال این که چه مالی را می‌تواند به ارث ببرد بسیار مهم است، زیرا که در مقدار سهم زن موثر است. در گذشته یعنی قبل از بهمن 87 ماده 946 قانون مدنی چنین بیان می‌کرد که زوجه فقط از اموال منقوله (از هر قبیل که باشد) و دوم از ابنیه و اشجار ارث می‌برد، یعنی در این ماده هیچ حقی از اموال غیرمنقول که همان زمین (به طورمعمول) است برای زن فرض نشده بود و به قول معروف فقط از هوایی یک چهارم یا یک هشتم ارث می‌برد. اما این رأی پس از 70 سال در مجلس هشتم تغییر کرد و بدین صورت شد که زوجه در صورت فرزنددار بودن زوج، یک هشتم از عین اموال منقول و یک هشتم از قیمت اموال غیرمنقول اعم از عرصه و اعیان، ارث می‌برد. در صورتی که زوج هیچ فرزندی نداشته باشد سهم زن یک چهارم از همه اموال است. در اینجا قیمت اموال غیرمنقول اعم از عرصه (که در قبل نیز همین طور بوده) و نیز اعیان (که زمین است و قبلا چنین نبود) به این ماده افزوده شد.

پس باید بعد از مرگ شوهر علاوه بر اموال منقول که تقسیم می‌شود، اموال غیرمنقول قیمت گذاری شده و یک چهارم یا یک هشتم از این قیمت به زن داده شود.

نکته: اگر شوهر در زمان فوت هیچ فرزندی چه از این زن و چه در صورت ازدواج قبلی نداشته باشد و همین طور نوه نیز نداشته باشد، زن از اموال مردیک چهارم ارث می‌برد.‏در مواقعی امکان دارد که ورثه دیگر متوفی از قیمت گذاری مال غیرمنقول امتناع بکنند، ماده 948 قانون مدنی این امکان را به زن داده است که حق خود را از عین اموال استیفا کند، پس وی می‌تواند در مرحله اول، ورثه را از طریق دادگاه اجبار به قیمت گذاری و دریافت سهم خود کرده؛ در غیر این صورت و ادامه امتناع ورثه، براساس رویه قضایی موجود، زن می‌تواند سهم مشاع خود را از عین یعنی خود زمین و خانه تملک کند.

علیرضاجعفری بازدید : 1307 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


مهریه زن پس از فوت شوهر



شاید خیلی  از مردم تصور کنند بعد از فوت زوج ( شوهر) ، مطالبه مهریه غیر ممکن است و زوجه ( زن) دیگر نمی تواند مالک مهریه مندرج در عقد نامه ازدواج  باشد وآن را مطالبه کنددر حالی که این تصور اشتباه است و مقنن می گوید اگر  زنی پس از  مثلا سه سال از تاریخ فوت همسرش می خواهد مهریه خود را مطالبه کند این امکان وجود دارد که در این راستاچند نکته دارای اهمیت است.
یكی از محل‌های ایجاد فشار و اختلاف هم مهریه است كه زنان بسیاری را درگیر كرده، ولی قانون در هر موردی پیش‌بینی‌هایی دارد كه می‌تواند تا حدی از فشار اختلافات بكاهد.
فرض كنیم زنی پس از 2 سال از تاریخ فوت همسرش می‌خواهد مهریه خود را مطالبه كند، آنچه مسلم است این دعوی باید به طرفیت ورثه متوفی كه تركه (اموال بجا مانده از متوفی)‌ را پذیرفتند در دادگاه طرح و اقامه شود.
حالا این سوال مطرح می‌شود كه دادگاه در موردی كه مهریه زن وجه رایج است (نه سكه یا اموال منقول و غیرمنقول)‌ براساس شاخص سال فوت شوهر باید مهریه را محاسبه كند یا به نرخ روز و سال مطالبه مهریه؟
برابر ماده 3 آیین‌نامه اجرایی قانون الحاق یك تبصره به ماده 1082 قانون مدنی در مواردی كه مهریه زوجه باید از تركه زوج متوفی پرداخت شود تاریخ فوت مبنای محاسبه قرار می‌گیرد.
اما در ادامه به این مهم می پردازیم که برای مطالبه مهریه به کجا باید مراجعه کرد و چه اقداماتی را در این زمینه باید انجام داد:
دو راه برای مطالبه مهریه وجود دارد:
1)دادگاه خانواده
زوجه میتواند با ارائه دادخواست حقوقی به دادگاه ویژه خانواده، مهریه خود، هزینه دادرسی و حق الوکاله وکیل را مطالبه نماید و همزمان تقاضای توقیف اموال همسرش  و در صورت فوت شوهر تقاضای توقیف ترکه را نیز بنماید.که بابت یک میلیون تومان اول مهریه،پانزده هزار تومان تمبر و بابت مابقی مهریه به ازای هر یک میلیون تومان، بیست هزار تومان تمبر الصاق میگردد.
اگر مهریه سکه یا طلا باشد و شوهر نتواند اصل آن را بپردازد، قیمت روز مطالبه آنها (روزی که زن آن را از طریق اجرای ثبت و یا دادگاه مطالبه میکند) ملاک اجرای قانونی حکم است
در صورت ناتوانی زوجه از پرداخت هزینه دادرسی وی میتواند دادخواست اعسار از پرداخت هزینه دادرسی را به پیوست دادخواست مهریه ارائه دهد که دادگاه بدواً به این خواسته رسیدگی و سپس به خواسته اصلی میپردازد بدیهی است زوجه، در صورت اثبات اعسار از پرداخت هزینه دادرسی معاف خواهد بود.
2)مطالبه مهریه از طریق اجرای ثبت اسناد رسمی
زن میتواند از طریق اجرای ثبت اسناد رسمی مهریه خود را مطالبه نماید به این صورت که قباله ازدواج خود را به دفترخانه محل ثبت عقد ارائه و تقاضای صدور اجرائیه نماید سپس با اجرائیه به اداره ثبت مراجعه و مهریه خود را مطالبه کند که البته به میزان نیم عشر دولتی هزینه اجرایی پرداخت مینماید که بعداً این هزینه از شوهر یا از ترکه متوفی( در صورت فوت شوهر) اخذ خواهد گردید اجرائیه به شوهر یا وراث متوفی ابلاغ میشود و  10 روز مهلت داده خواهد شد تا طلب زوجه را پرداخت کند. در صورتی که شوهر در این مدت دین خود را نپردازد زن میتواند با معرفی اموال و دارایی شوهر به اجرای ثبت، تقاضا کند اموال او توقیف شود و نیز میتواند مطالباتی را که شوهر از اشخاص دیگری دارد و یا موجودی حسابهای بانکی او را توقیف کند. زن همچنین میتواند تقاضای توقیف حقوق شوهر را از سازمانها و مؤسسه های دولتی و یا خصوصی داشته باشد و تا میزان یک چهارم حقوق (مادام که شوهر متأهل است) و نیز یک سوم آن را (در صورتی که زن و شوهر از یکدیگر جدا شوند و تا زمانی که شوهر زن دیگری اختیار نکرده) توقیف کند البته به شرط اینکه جزء مستثنیات دین نباشد.
اگر مهریه سکه یا طلا باشد و شوهر نتواند اصل آن را بپردازد، قیمت روز مطالبه آنها (روزی که زن آن را از طریق اجرای ثبت و یا دادگاه مطالبه میکند) ملاک اجرای قانونی حکم است..
در این میان عده‌ای می‌پرسند اگر زن قبل از مطالبه مهریه از زوج فوت كند و مهریه او وجه رایج باشد ورثه زن استحقاق دریافت مهریه به نرخ روز را دارند یا همان مبلغ معین شده در عقدنامه ملاك محاسبه قرار می‌گیرد؟
پاسخ قانونگذار به این افراد چنین است: آنچه مسلم است با فوت زوجه، مهریه نیز به ورثه او منتقل می‌شود.
اصل مطلبی كه زوجه بابت مهریه داشته طبق قاعده ارث به ورثه او انتقال پیدا خواهد كرد و هر یك از ورثه به نسبت سهم‌الارث خود از اصل دین، طلب خود را از شوهر متوفیه یا ماترك او مطالبه می‌كند.
ولی آنچه ورثه مستحق دریافت آن هستند اصل مبلغ مندرج در عقدنامه به عنوان مهریه است نه قیمت روز وجه رایج چون این حق را قانون فقط برای زوجه زنده متصور شده نه برای ورثه او.
البته در این خصوص نظر مخالف هم وجود دارد و عده‌ای معتقدند كه ورثه، قائم‌مقام و جانشین او هستند و همان حقی كه زوجه متوفیه نسبت به محاسبه وجه رایج به قیمت روز داشت همان حق را ورثه او نیز دارا هستند.
نكته دیگر درخصوص تعهد پدر زوج در قبال پرداخت مهریه به زوجه از سوی پسرش است. مهریه با تراضی طرفین تعیین می‌شود و اصولا مسوولیت پرداخت آن بر عهده شوهر است، اما گاهی اوقات به لحاظ این كه زوج با پدرش زندگی می‌كند یا نزد او كار می‌كند یا به دلایل دیگر ممكن است پدر زوج پرداخت مهریه را تعهد كند كه در این صورت با مطالبه مهر و اعلام اعسار زوج نسبت به پرداخت مهر، زوجه حق رجوع به پدر زوج را دارد.
هرگاه با حكم قطعی دادگاه كسی محكوم به پرداخت دین دیگری شود و از اجرای حكم خودداری كند و در ضمن از او مالی به دست نیاید با درخواست كسی كه حكم به نفع او صادر شده روانه زندان خواهد شد مگر آن كه ثابت شود قدرت و توانایی پرداخت بدهی به صورت اقساط یا به طور كلی را ندارد
پس افرادی كه چنین وضعی دارند، سوالشان این است كه اگر پدر زوج پرداخت مهریه را تضمین كند چه وضعی پیش خواهد آمد كه پاسخ قانونگذار به این افراد این است: در این حالت دیگر شوهر هیچ گونه مسوولیتی برای پرداخت مهریه ندارد و پدر او مسوولیت پرداخت مهریه را خواهد داشت.
پس هرگاه با حكم قطعی دادگاه كسی محكوم به پرداخت دین دیگری شود و از اجرای حكم خودداری كند و در ضمن از او مالی به دست نیاید با درخواست كسی كه حكم به نفع او صادر شده روانه زندان خواهد شد مگر آن كه ثابت شود قدرت و توانایی پرداخت بدهی به صورت اقساط یا به طور كلی را ندارد. پس چنانچه مهریه، وجه رایج باشد و پدر زوج برای پرداخت آن ضمانت كند مهریه به نرخ روز مطالبه خواهد شد.

علیرضاجعفری بازدید : 1514 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)

 دادگاه صالح در شکایت از چک برگشتی :

پرسش : از شخصی چكی دارم كه برگشت خورده و چك هم برای تهران می‌باشد. به كجا باید شكایت كنم؟

 پاسخ : 1- هر كجا كه چك برگشت خورده دادسرای همانجا صالح به رسیدگی به شكایت كیفری می‌باشد كه با شرایطش می‌توانید اقدام كنید.

2- اما اگر بخواهید اقامه دعوی حقوقی نمایید می‌توانید با توجه به رأی وحدت رویه شماره 688 مورخ 85/3/23 هیات عمومی دیوانعالی كشور هم در دادگاه محل اقامت خوانده، هم محل صدور چك و هم محل برگشت خوردن چك اقامه دعوی مطالبه وجه چك را بنمایید.

علیرضاجعفری بازدید : 1798 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


پرسش : کیفر خواست چیست؟



پاسخ : کیفر خواست در حقیقت ادعا نامه دادستان علیه متهم است کیفر خواست هنگامی صادر میشودکه تحقیقات انجام شده ودلایل جمع آوری گردیده است کیفر خواست بعد از صدور قرار مجرمیت و  توسط دادستان یا جانشین او صادر میشود با صدور کیفرخواست کار رسیدگی در دادسرا تمام میشود واز آن به بعد رسیدگی در دادگاه آغاز میگردد، هرچند کیفرخواست حکایت از احراز جرم برای دادسرا دارد ولی در عین حال دلیل مجرمیت متهم نیست متهم وقتی مجرم شناخته میشود که دادگاه اورا محکوم کند.

علیرضاجعفری بازدید : 1358 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


اولین پیش نیاز ازدواج


حتما شنیده اید که بلوغ اولین شرط ازدواج است. چیزی که دختر و پسر را به این پختگی می رساند که مدیریت یک زندگی را در دست گرفته و بتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. بلوغ جنبه های مختلفی دارد اما اغلب افراد تنها بلوغ جسمی را می شناسند و آن را پیش شرط ازدواج تلقی می کنند. در حالی که گاهی ممکن است ازدواج یک دختر و پسر به ظاهر بالغ، درست همان نتیجه ای را داشته باشد که دو نوجوان نابالغ با همدیگر زیر یک سقف زندگی کنند.


بلوغ و تکامل لازم برای ازدواج ابعادی دارد که در ادامه مطلب عنوان می کنیم و باید به آنها توجه ویژه داشته باشیم:

در مجموع 9 بلوغ وجود دارد که افراد باید در هنگام ازدواج به وجود آنها در خود و فرد‌ مقابل توجه کنند:

 
بلوغ جنسی

گذر از دوران کودکی و ورود به دوران بزرگسالی.

بلوغ جنسی معمولاً در دختران بین 9 تا 14 سال و در پسران بین 11 تا 15 سال اتفاق می‌افتد. زمانی که افراد به این بلوغ می‌رسند در رفتارها، خواسته‌ها، نگاه‌ها و جسم‌شان تغییراتی ایجاد می‌شود.

 
 بلوغ عقلی

 فردی که به بلوغ عقلی رسیده است، هر حرفی نمی‌زند و هر کاری نمی‌کند.

امام علی (علیه السلام) : انسان عاقل اول فکر می‌کند، بعد سخن می‌گوید و انسان جاهل اول سخن می‌گوید، بعد فکر می‌کند.

فردی که به بلوغ عقلی رسیده، نصیحت پذیر است، توانایی درک شرایط را دارد، به قول و وعده‌هایش عمل می‌کند، نسبت به خود و خانواده‌اش مسئولیت‌پذیر است.

 
بلوغ نکاح

کسی که دو بلوغ قبلی (جنسی و عقلی) را داشته باشد، به بلوغ نکاح رسیده است.

 از این بلوغ در قرآن نام برده شده است.

« وَابْتَلُواْ الْیَتَامَى حَتَّىَ إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُواْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ .... و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید! اگر در آنها رشد (كافى) یافتید، اموالشان را به آن‌ها بدهید... » (نساء/ 6)

 
 بلوغ عاطفی

فردی که قابلیت برقراری ارتباط  عاطفی با دیگران را داشته باشد و بتواند احساسات خود را ابراز و مدیریت کند به بلوغ عاطفی رسیده است.

 
 بلوغ اجتماعی

 فردی که خود را در مقابل دیگران، قوانین و دنیای پیرامون خود مسئول بداند، بلوغ اجتماعی دارد.
 


 بلوغ فرهنگی
کسی که به زندگی با نگاهی پر امید می‌نگرد، به بلوغ فرهنگی رسیده است. در مقابل کسی که زمین و زمان را لایق ایراد گرفتن می‌داند، به این بلوغ نرسیده است. اگر در دوران نامزدی، فرد مقابل به غیر از شما از همه چیز و همه کس ایراد ‌گرفت، بفهمید که نگاهش منفی است. فردی که به راحتی همه را زیر سوال می‌برد، در زندگی آینده هم، شما و خانواده‌تان را زیر سوال خواهد برد.
 

 بلوغ اخلاقی
 فردی که خوش اخلاق، صادق و راستگوست، اخلاقش را کنترل می‌کند و به دیگران توهین نمی‌کند، به بلوغ اخلاقی رسیده است.

 

رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله): « بهترین مردان شما کسانی هستند که با تقوا، خوش قلب و باسخاوت هستند. چشمانی پاک دارند و با پدر و مادر خود به نیکی رفتار می‌کنند. آن‌ها با همسر خود طوری رفتار نمی‌کنند که از دستشان به دیگران پناه ببرد.»

 
 بلوغ اقتصادی

 فردی که دارای کاری مناسب، آبرومندانه و ثابت است، برنامه‌ریزی اقتصادی و قدرت مدیریت مالی دارد، به بلوغ اقتصادی رسیده است.

 
 بلوغ اشُد

 فردی که به تمام بلوغ‌های ذکر شده در بالا رسیده باشد، دارای بلوغ اَشُد است.

از این بلوغ در قرآن نام برده شده است.

« وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى‏ آتَیْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛  هنگامى كه (موسى) نیرومند و كامل شد، حكمت و دانش به او دادیم و این‌گونه نیكوكاران را جزا مى‏دهیم.» (قصص/14)

علیرضاجعفری بازدید : 1264 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


قابل توجه کارگران و کارفرمایان

انعقاد قرارداد زیر یکسال با کارگران ممنوع گردید.
دستورالعمل جدید وزارت کار مبنی بر مممنوعیت انعقاد قرارداد کار با مدت کمتر از یکسال با کارگران صادر و اجرایی گردیده است.
اجرای این دستورالعمل برای کلیه کارفرمایان الزامی بوده و در صورت انعقاد قرارداد کمتر از یکسال ، قرارداد مذکور در حکم مدت یکساله میباشد.

علیرضاجعفری بازدید : 1410 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)

  برای چه جرائمی سوءسابقه ثبت می شود
 
هرمجرمی که به موجب رای قطعی دادگاه به یکی از مجازاتهای زیر محکوم گردد تا مدت معینی ازحقوق اجتماعی محروم میگردد به عبارتی سوابق کیفری برای وی محسوب میگردد وبعدازگذشت مواعد مربوط سوابق کیفری از سجل وی حذف میشود البته باید به شعبه صادرکننده رای قطعی مراجعه واز دادگاه نامه بگیرد. (سجل در لغت به‌ معنی عهدنامه، نامه احکام، نامه‌ای که قاضی در آن صورت دعاوی و حکم و اسناد را می نویسد.)

ماده 62 ـ محكومیت قطعی كیفری در جرایم عمدی به شرح ذیل، محكوم علیه را از حقوق اجتماعی محروم می نماید و پس از انقضا مدت تعیین شده و اجرای حكم رفع اثر می گردد:

ـ محكومان به قطع عضو در جرایم مشمول حد، پنج سال پس از اجرای حكم 1

2ـ محكومان به شلاق در جرایم مشمول حد، یك سال پس از اجرای حكم

ـ محكومان به حبس تعزیری بیش از سه سال، دو سال پس از اجرای حكم3

تبصره 1 : حقوق اجتماعی عبارتست از حقوقی كه قانونگذاری برای اتباع كشور جمهوری اسلامی ایران و سایر افراد مقیم در قلمرو و حاكمیت آن منظور نموده و سلب آن به موجب قانون یا حكم دادگاه صالح می باشد از قبیل:
حقوق

الف ـ حق انتخاب شدن در مجالس شورای اسلامی و خبرگان و عضویت در شورای نگهبان و انتخاب شدن ریاست جمهوری.

ب ـ عضویت در كلیه انجمنها و شوراها و جمعیت هایی كه اعضای آن به موجب قانون انتخاب می شوند.

ج ـ عضویت در هیات های منصفه و امنا.

د ـ اشتغال به مشاغل آموزشی و روزنامه نگاری.

هـ ـ استخدام در وزارتخانه ها، سازمانهای دولتی، شركتها، موسسات وابسته به دولت، شهرداریها، موسسات مامور به خدمات عمومی، ادارات مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و نهادهای انقلابی.

و ـ وكالت دادگستری و تصدی دفاتر اسناد رسمی و ازدواج و طلاق و دفتر یاری.

ز ـ انتخاب شدن به سمت داوری و كارشناسی در مراجع رسمی.

ح ـ استفاده از نشان و مدالهای دولتی و عناوین افتخاری.

همچنین محکومیتهای کیفری موثر که سبب محرومیت از برخی حقوق اجتماعی همچون استخدام می شوند بشرح ذیل می باشند:

الف- محكومیت به حد.

ب- محكومیت به قطع نقص عضو.

ج- محكومیت لازم الاجرا به مجازات حبس از یك سال به بالا در جرائم عمدی.

د- محكومیت به جزای نقدی به مبلغ دو میلیون ریال و بالاتر.

ه- سابقه محكومیت لازم الاجرا دو بار یا بیشتر به علت جرم های عمدی مشابه با هر میزان مجازات

جرم های سرقت، كلاهبرداری، اختلاس، ارتشا، خیانت در امانت جز جرم های مشابه محسوب می شوند.

بنابراین اگر محکومیت افراد بغیر از موارد فوق باشد نمی توان فرد را از حقوق اجتماعی محروم نمود.
 

علیرضاجعفری بازدید : 1413 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)


آنچه از حقوق متهم و شاکی در  دعاوی کیفری باید بدانید...!!!            

هنگامی که در جامعه، جرمی ارتکاب می‌یابد، دستگاه‌های انتظامی و قضایی برای کشف آن اقدام می‌کنند اما صرف کشف جرم باعث بازگشت نظم به جامعه و جبران آسیب‌های وارده به متضرران جرم نمی‌شود؛ بلکه مطلوب زمانی به دست می‌آید که مرتکبان واقعی جرایم نیز دستگیر و مجازات شوند.

در صورت شناسایی و دستگیری متهمان، این امکان وجود ندارد که در‌‌ همان محل دستگیری به مجازات این افراد اقدام کرد چرا که هنوز جرم ارتکاب‌یافته اثبات نشده است بلکه برای کشف واقعیت و مجازات مجرمان حقیقی لازم است که افراد مظنون برای انجام تحقیقات مقدماتی احضار و جلب شوند و در چارچوب حقوق انسانی با آنها رفتار شود.
در ‌‌نهایت نیز در صورت اثبات مجرمیت، فرد متهم مجازات می‌شود و در غیر این صورت برائت حاصل خواهد شد.
همه این موارد در حالی است که توجه بیش از اندازه به حقوق متهم نباید محاکم را از حقوق از دست‌رفته شاکی غافل کند.
از این رو حقوق متهم و شاکی در پرونده‌های کیفری را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

حقوق متهم

از جمله حقوقی که متهم داراست، می‌توان به مواردی از قبیل اصل ممنوعیت بازداشت‌های خودسرانه، اصل برائت، حق اطلاع فوری از دلایل بازداشت، ممنوعیت محاکمه مجدد، حق برخورداری از وکیل و ممنوعیت تسری قوانین به گذشته اشاره کرد:

1- اصل برائت:

یکی از مهمترین اصول دارسی، اصل برائت است که بر اساس آن، تا زمانی که گناهکار بودن شخصی به موجب ادله قانونی ثابت نشده باشد، باید به عنوان انسانی بی‌گناه با او رفتار شود و توهین و تحقیر او و نیز مجازاتش قبل از اثبات جرم ممنوع است.
2- اصل ممنوعیت بازداشت‌های خودسرانه:
در پرتو این اصل، احضار و جلب متهم بدون دلیل ممنوع بوده و موارد بازداشت متهم در قانون پیش‌بینی شده است و مقام قضایی متخلف خود به مجازات مقرر در قانون محکوم خواهد شد.

3- حق اطلاع فوری از دلایل بازداشت:

نه تنها بازداشت متهم باید به موارد خاص محدود شود بلکه متهم باید بلافاصله از دلایل بازداشتش، توسط پلیس یا مقام قضایی مطلع شود.

4- حق اعتراض به قرار بازداشت:

حق اعتراض به قرار بازداشت نیز از دیگر حقوق متهم در رسیدگی‌های کیفری است.

5- حق رعایت کرامت انسانی:

به موجب این اصل، انجام اعمالی همچون تحقیر متهم، توهین به او، غل و زنجیر زدن، سلول انفرادی و شکنجه و آزار او ممنوع است.

6- حق برخورداری از وکیل:

متهم حق انتخاب وکیل دارد و وکیل متهم باید آزادانه حق دفاع از موکلش را داشته باشد. حتی متهم بی‌بضاعت می‌تواند از دادگاه یا کانون وکلا درخواست وکیل تسخیری یا معاضدتی کند.

7- حق اعتراض به قرار تأمین خواسته:

حق اعتراض متهم به قرار تأمین خواسته صادره از سوی مقامات دادسرا می‌تواند از توقیف بی‌جهت اموال متهمان جلوگیری کند.

8- حق رسیدگی به پرونده متهم در دادگاه صالح:

حق رسیدگی به پرونده متهم در یک دادگاه صالح، مستقل و بی‌طرف از دیگر حقوق متهم در رسیدگی‌های کیفری است.

9- حق رسیدگی علنی:

حق رسیدگی علنی، از دیگر حقوق متهم محسوب می‌شود تا مقام قضایی بداند عملکردش در زیر ذره بین رسانه‌ها و شهروندان قرار دارد و با دقت هر چه تمام‌تر باید به ایفای وظایف خود بپردازد.

10- حق پرسش از شهود شاکی:

حق پرسش از شهود شاکی به این دلیل جزو حقوق متهم به شمار می‌رود که او بتواند درستی یا نادرستی گواهی آنان را آشکار کند.

11- ممنوعیت تسری قوانین به گذشته:

از دیگر حقوق متهمان در رسیدگی‌های کیفری، ممنوعیت تسری قوانین به گذشته است؛ چرا که عمل بر خلاف این اصل می‌تواند آزادی‌های فردی و اجتماعی شهروندان را به مخاطره بیندازد.

12- ممنوعیت محاکمه مجدد:

ممنوعیت محاکمه مجدد به این معنا است که به دلیل ارتکاب یک جرم، نمی‌توان دو بار متهم را مجازات کرد.

13- حق تجدیدنظرخواهی:

ممکن است دادگاه بدوی اشتباهی کرده باشد؛ از این رو بازبینی پرونده در دادگاهی بالا‌تر می‌تواند ضریب اطمینان به تصمیم دادگاه را بالا ببرد.

حقوق شاکی

همان‌گونه که متهم دارای حقوقی است که باید در نظر گرفته شود، شاکی نیز حقوقی دارد که ضروری است مورد توجه محاکم قرار گیرد:

1- امکان طرح شکایت فوری:

سهولت دسترسی به مقامات انتظامی و قضایی برای دادخواهی یکی از حقوق شاکی در رسیدگی‌های کیفری است.
با توجه به این حق، مقامات مورد اشاره مکلف شده‌اند تا شکایت شکات را در همه اوقات قبول کنند.

2- امکان طرح شکایت توسط وکیل دادگستری:

امکان طرح شکایت توسط وکیل دادگستری نیز از حقوق شکات در تظلم‌خواهی به شمار می‌رود.

3- حق تعرفه شهود خود و پرسش از شهود متهم:

حق تعرفه شهود خود و پرسش از شهود متهم برای پرده برداشتن از واقعیت حقی است که شکات طبق قوانین آیین دادرسی کیفری از آن برخوردارند.

4- حق اخذ رونوشت از صورت‌جلسات:

حق اخذ رونوشت از صورت‌جلسات از حقوق انحصاری شاکی و وکیل او در مرحله تحقیقات مقدماتی محسوب می‌شود.

5- حق اعتراض به قرار منع تعقیب و موقوفی تعقیب:

این حق می‌تواند از تبرئه اشتباه متهم توسط مقامات قضایی جلوگیری کند.

6- رعایت شأن شاکی:

نباید با برخورد توأم با عصبانیت و پرخاش در دادسرا‌ها و دادگاه‌ها شکات را از دستگاه قضایی ناخرسند کرد.

7- تأمین امنیت بزه‌دیده:

دستگاه قضایی باید با داشتن عملکرد صحیح، شکات و حتی شهود او را از تعرض متهمان حفاظت کند.

8- ضرورت ترتیب پرداخت ضرر و زیان به شاکی:

در اعطای آزادی مشروط به مجرمان زندانی، پرداخت یا ترتیبی برای پرداخت ضرر و زیان شاکی ضروری است.

همچنین از جمله حقوق شاکی در مرحله تحقیقات مقدماتی این است که شاکی خصوصی حق دارد ضرر و زیان ناشی از جرم را مطالبه کند و مدارک و دلایل مربوط را تحویل مرجع تعقیب دهد تا پیوست پرونده کیفری شود.

9- پرداخت دیه از بیت‌المال:

در مواردی مانند فرار قاتل و دسترسی نداشتن به او تا زمان مرگ و نظایر آن، قانونگذار برای رعایت حقوق از دست رفته شاکی، پرداخت دیه به شکات را از بیت‌المال پیش‌بینی کرده است.

10-  حق گذشت در جرایم قابل گذشت:

حق گذشت در جرایم قابل گذشت از دیگر حقوق شاکی در رسیدگی‌های کیفری محسوب می‌شود.

11- تعقیب امر جزایی توسط مقام قضایی درباره شکات محجور:

اگر شاکی محجور باشد (صغیر، غیررشید یا مجنون) و به سرپرست قانونی او دسترسی نباشد و تعیین قیم نیز موجب از دست رفتن فرصت شود، مقام قضایی خود امر جزایی را تعقیب می‌کند و اقدامات لازم را برای جلوگیری از فرار متهم به عمل می‌آورد.

12- درخواست واگذاری رسیدگی به قاضی بی‌طرف درصورت ذی‌نفع بودن قاضی در پرونده

شاکی حق دارد در صورت ذی‌نفع بودن قاضی در پرونده یا وجود قرابت بین متهم و قاضی یا خودش با قاضی از او بخواهد که رسیدگی را متوقف و به قاضی بی‌طرف دیگری واگذار کند.

علیرضاجعفری بازدید : 1274 شنبه 20 تیر 1394 نظرات (0)

اقسام ازدواج


نکاح دو قسم است: دایم و منقطع.
در انجام وظایف زناشویی بین این دو گونه نکاح هیچ تفاوتی وجود ندارد ،اما هر یک از آنها آثاری دارند. نکاح دایم اصلاً قید زمانی ندارد و تا آخر عمر است اما در نکاح منقطع حتماً باید قید زمان را مطرح کنند.

نکاح موقت دو رکن دارد:
1) زمان معین
2) اجرت معین. عدم وجود این دو رکن نکاح را باطل می کند.
اگر در نکاح دایم مهریه تعیین نشود بعدها می توانند به صورت مهر المثل، مهریه را تعیین بکنند.( مهریه ای که در زمان عقد تعیین می شود به مهر المسمی معروف است)

آثار نکاح موقت
نکاح موقت دارای مهریه است اما در نکاح موقت زن مستحق نفقه نمی باشد مگر اینکه در حین عقد شرط کرده باشد.
نکته دیگر ارث است. اگر زوج بمیرد،زوجه از او ارث نمی برد اما فرزندان به دنیا آمده از ازدواج موقت ،ارث می برند.در ازدواج دایم مرد می تواند زن خود را از اشتغال محروم کند و تعیین محل سکونت از حقوق مرد است که این دو مورد در ازدواج موقت صادق نیست.

آثار نکاح دایم
اگر در نکاح دایم مهریه تعیین نشود بعداً می توانند با توافق یکدیگر یا با نظر دادگاه، مهریه را تعیین کنند که به آن مهر المثل یا مهر المتعه می گویند اما در ازدواج موقت بدون تعیین مهریه عقد باطل است .
زن در نکاح دایم بر خلاف نکاح موقت ، به محض وقوع عقد مستحق نفقه است.
از نظر ارث، در نکاح دایم زوجین در صورت مرگ از همدیگر ارث می برند .
در نکاح دایم، حق مسکن با مرد است ،زیرا مسائل اقتصادی را مرد تأمین می کند مگر اینکه در زمان عقد، زن شرط کند که حق مسکن با او باشد.
در نکاح دایم مرد می تواند زن را از اشتغال منع کند. در این مسأله هم زن می تواند با شرط ضمن عقد، این حق را از همسرش بگیرد. 

علیرضاجعفری بازدید : 1384 پنجشنبه 18 تیر 1394 نظرات (0)

حیوانات به اندازۀ انسان‌ها باهوش نیستند. اخلاق و معنویتی که ما برای گونۀ خود تعریف کرده‌ایم، در حیوانات دیگر تعریف نشده است پس چرا ما انسان‌ها باید برای حیوانات حقوق تعریف کنیم و به آن پایبند باشیم؟ در واقع، ما انسان‌ها نیستیم که باید برای حیوانات حقوق تعریف کنیم. تمام موجودات زنده با حقوق تعریف شده‌ای به دنیا می‌آیند، حقوقی که طبیعت برای آنها تعریف کرده است و ما انسان‌ها با خودخواهی تمام آنها را از موجودات دیگر گرفته‌ایم.  انسان، قدم کج اول را چند هزار سال پیش هنگامی که حیوانات وحشی را با نام حیوانات پرورشی و حیوانات کار به بردگی خود کشاند برداشت. در طول چند هزار سال گذشته ابعاد سوء استفاده از حیوانات آنچنان وسیع شده است که امروز به هر گوشه‌ای از زندگی انسان‌ها نگاه کنیم مستقیم یا غیر مستقیم به نمونه‌های بارزی از زیر پا گذاشتن حقوق طبیعی حیوانات می‌رسیم. اگر انسان پای خود را از گلیم خود درازتر نمی‌کرد و تیشه به ریشۀ طبیعت و موجودات دیگر نمی‌زد امروز لازم نبود نگران حقوق حیوانات باشیم ولی به هر تقدیر ما در این نقطه قرار داریم، در زمانی که در هر ثانیه 1680 حیوان بعد از یک زندگی نکبت‌بار در کشتارگاه‌های دنیا کشته می‌شوند یا در راه کشتارگاه جان می‌بازند یا بر اثر شرایط بسیار ناهنجار دامداری‌‌ها می‌میرند. در زمانی که در هر ثانیه 4 حیوان پس از یک شکنجۀ طولانی روحی و جسمی در آزمایشگاه‌ها  می‌میرند، در زمانی که در هر 3 تا 4 ثانیه پوست یک حیوان در دنیا زنده زنده کنده می‌شود تا به مصرف کلاه و کت و پالتوی انسان‌های خودخواه و بی‌فکری برسد که فکر می‌کنند پولش را دارند پس چرا نخرند؟ در همین لحظه خدا می‌داند چند حیوان دیگر در سیرک‌ها و باغ وحش‌ها و مسابقات بوکس شامپانزه‌ها، گاوبازی اسپانیایی‌ها، جنگ سگ‌ها، جنگ خروس‌ها و غیره و غیره فدای "سرگرمی و تفریح" یا حفظ سنّت‌های (چه اصطلاح جالبی برای اعمال خشونت!) بربری دیگر می‌شوند.

 

در حقیقت، وقتی از حقوق حیوانات صحبت می‌کنیم، صحبت از "دادن" به معنای "اعطا کردن" نیست صحبت از "پس دادن" است و آن هم نه "پس دادن کامل".  ما حتی اگر بخواهیم نمی‌توانیم تمام حقوقی را که در طول چند هزار سال از حیوانات گرفته‌ایم به آنها پس دهیم، ما نمی‌توانیم رنج و شکنجه و وحشتی را که سالیانه بر میلیاردها حیوان تحمیل کرده‌ایم جبران کنیم، ما نمی‌توانیم زندگی و جان از دست رفتگان را برگردانیم، ما حتی نمی‌توانیم حیوانات به اصطلاح "پرورشی" یا "خانگی" که قابلیت خود را برای زندگی در طبیعت از دست داده‌اند به طبیعت برگردانیم... ولی حداقل می‌توانیم سعی کنیم قسمتی از حقوق طبیعی حیواناتی را که هنوز نفس می‌کشند به آنها پس دهیم و از اعمال خشونت بیشتر در برابر آنها خودداری کنیم. حیواناتی که در همین لحظه زجر می‌کشند، هنوز دم کشتارگاه‌ها یا قصابی‌ها از ترس می‌لرزند، هنوز در کامیون‌ها روی هم تل‌انبار می‌شوند، هنوز زنده-زنده پوستشان کنده می‌شود، هنوز فدای سرگرمی و تفریح انسان‌های وقیح می‌شوند، هنوز در آزمایشگاه‌ها لاک ناخن یا مواد شیمیایی ریمل به خوردشان داده می‌شود... این لطفی است که می‌توانیم  در وهلۀ اول به خودمان بکنیم چون یا باید به مفهوم واقعی کلمه انسان متمدن باشیم یا یک موجود باهوش ولی مخرّب و لاابالی.

علیرضاجعفری بازدید : 1483 پنجشنبه 18 تیر 1394 نظرات (0)

اختلاس اموال عمومى، همزاد با تشکیل حکومت مطرح بوده و قدمتى به اندازه خود دولتها دارد. اختلاس از جمله تعدیات کارمندان و کارکنان دولت و مؤسسات و شرکتهاى دولتى و یا وابسته به دولت و یا سایر ماموران به خدمات عمومى است که به اموال متعلق به دولت‏یا اشخاص دیگر، صورت مى‏گیرد و همواره به عنوان تهدیدى جدى علیه دولت و ملت قلمداد مى‏گردد.
در تحقیق حاضر به بررسى ارکان جرم اختلاس در قانون ایران و برخى کشورهاى دیگر در سه مبحث پرداخته شده است; مبحث اول درباره رکن قانونى جرم اختلاس مى‏باشد و مبحث دوم و سوم اختصاص به رکن مادى و معنوى این جرم دارد.از نکات قابل توجه در این مقاله علاوه بر اثبات این مطلب که معیار تحقق جرم اختلاس تصاحب و برخورد مالکانه کردن با مال مى‏باشد،مى‏توان دایره این جرم را به اموال بانکهاى خصوصى، شرکتهاى سهامى غیر دولتى، احزاب، سندیکاها و نیز به اموال غیر منقول، تعمیم داد.

مقدمه 
امروزه براى اداره جامعه و سامان بخشیدن به روابط اجتماعى و بهره‏مندى مردم از مواهب و نعمات موجود در طبیعت، بخش عظیمى از سرمایه‏ها و اموال موجود در یک کشور در اختیار کارکنان دولت قرار مى ‏گیرد; این دسته از اموال و سرمایه ‏ها را خطرات زیادى مورد تهدید قرار مى‏دهد و همواره احتمال مى ‏رود که اموال دولت‏یا اموال اشخاص که به حسب وظیفه به کارمند ولت‏سپرده شده است، به نوعى مورد استفاده غیر قانونى واقع شود و برخلاف هدف مورد نظر، از آن بهره‏بردارى شخصى شود و یا این که آن را به نفع خود یا دیگرى تصاحب نماید.
به منظور جلوگیرى از سوء استفاده‏هاى کارمندان دولت از سرمایه و اموال موجود در اختیار آنها و تضمین هر چه بیشتر منافع دولت و ملت، قانونگذار در صدد حمایت کیفرى از این دسته از اموال و سرمایه‏ها بر آمده است و کسانى را که متولى امور اجتماعى بوده و امکانات و داراییهاى عمومى در اختیار آنهاست از دخل و تصرف برخلاف موازین قانونى و استفاده شخصى یا تصاحب آنها به نفع خود یا دیگرى ممنوع کرده است. این حمایت کیفرى تحت عناوین مختلفى در قانون آمده است که از جمله مهمترین آنها «جرم اختلاس‏» مى‏باشد.
اختلاس عبارتست از: «تصاحب همراه با سوء نیت اموال دولت‏یا اشخاص توسط مستخدم دولت که به حکم وظیفه در اختیار وى قرار داشته است‏به نفع خود یا دیگرى‏».
به هر حال یکى از بارزترین مشکلات و معضلات جهان بالاخص کشورهاى جهان سوم و کشورهاى در حال توسعه، تخلفات و جرایم کارکنان دولت و سوء استفاده‏هاى مالى آنها از اموال سپرده شده به آنها مى‏باشد.
على رغم تشدید مجازات مرتکبین جرم اختلاس، ارتکاب این جرم در سطح وسیعى همچنان ادامه دارد. اختلاسها بخصوص توسط کارمندان بلند پایه، اهمیت قضیه را دوچندان مى‏کند.
در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران که همانند قوانین اساسى سایر کشورها، در آن نمادى‏ترین و مهمترین مطالب بیان گردیده، در اصل 49 دولت را موظف کرده است تا ثروتهاى ناشى از اختلاس را گرفته و حسب مورد به بیت المال یا صاحب حق برگرداند. با این مقدمه به بررسى ارکان جرم اختلاس پرداخته مى‏شود.

مبحث اول: رکن قانونى
 
عنصر قانونى جرم اختلاس و شروع به آن در حقوق ایران در حال حاضر ماده 5 و 6 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى مى‏باشد.
على‏رغم تصویب قانون جدید تعزیرات در سال 1375 با عنایت‏به جامعیت قانون تشدید درباره اختلاس، ماده 5 این قانون همچنان به عنوان عنصر قانونى جرم اختلاس به قوت خود باقى است; بنابراین توهم برخى از نویسندگان (3) مبنى بر لغو ماده 5 توسط ماده 598 ق.م.ا، کاملا بى اساس است.
اداره حقوقى قوه قضاییه در نظریه شماره (6166/7 - سال 1376) اشعار مى‏دارد:
«
آنچه در ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى آمده و عنوان اختلاس دارد با موضوع ماده 598 قانون تعزیرات که مربوط به تصرف غیر قانونى است، جرایم جداگانه هستند و ماده 598 اخیرالذکر به قوت خود باقى است
یکى از حقوقدانان در این باره مى‏گوید: «با عنایت‏به این که این قانون (قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى مصوب 1364 و در تاریخ 15/9/1367 به تایید مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید.) از هر لحاظ جامع و مانع بود. به همین جهت در سال 1375 که قانون تعزیرات اصلاح شد، بحثى تحت عنوان اختلاس در این قانون جدید پیش بینى نگردید و در حال حاضر رکن قانونى جرم اختلاس اموال دولتى مقررات ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى مى‏باشد.» (4)
جرم اختلاس اموال دولتى قبلا در ماده 152 قانون مجازات عمومى سابق پیش‏بینى شده بود:
«
هر یک از اشخاص مذکور در ماده 2 قانون تشکیل دیوان کیفر، وجوه نقدى یا مطالبات یا حوالجات یا سهام و سایر اسناد و اوراق بهادار یا سایر اموال متعلق به هر یک از سازمانها و مؤسسات مندرج در آن ماده یا اشخاص را که بر حسب وظیفه به او سپرده شده است‏به نفع خود یا دیگرى برداشت و تصاحب کرده و یا عمدا تلف نماید، مختلس محسوب و... مجازات خواهد شد».
اشخاص مذکور در ماده 2 لایحه مربوط به تشکیل دیوان کیفر کارکنان دولت و طرز تعقیب ماموران دولتى در محل خدمت مصوب 19 اردیبهشت ماه 1334 عبارت بودند از: «معاونان و وزیران کل وزارتخانه‏ها و معاونان نخست‏وزیر و مدیران کل نخست وزیرى و سازمانها و مؤسسات دولتى و وابسته به دولت و سفراء و رؤساى دانشکده‏ها و دانشگاهها و مؤسسات عالى علمى دیگر که از طرف دولت‏یا با کمک مستمر دولت اداره مى‏شوند و استانداران و فرمانداران و رؤساى ادارات استانها و شهرستانها و شهرداران مراکز شهرستانها و رؤسا و مدیران و اعضاى هیات مدیره و هیات عامل شرکتها و مؤسسات و سازمانهاى دولتى و وابسته به دولت و رؤسا و مدیران سازمانها و مؤسسات مملکتى و رؤسا و مدیران سازمانها و مؤسسات مامور به خدمات عمومى و کفیل یا قائم مقام هر یک از مقامات مذکور و رؤسا و مستشاران و دادستان دیوان محاسبات و دارندگان پایه‏هاى قضایى که به سبب شغل و وظیفه مرتکب جرم شوند
قانونگذار جمهورى اسلامى ایران ابتدا جرم اختلاس را در ماده 75 قانون تعزیرات سابق (5) مقرر و عنوان ماموران دولتى را نه تنها احصاء بلکه در تبصره یک آن کارمندان و کارکنان قواى مقننه و قضاییه را نیز مشمول جرم اختلاس مندرج در این ماده قرار داد.
اما از آن جا که سیاست کیفرى قانونگذار ایجاب مى‏نمود تا درصدد جلوگیرى و مبارزه با مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى بر آید، در سال 1364 قانون خاصى تحت عنوان « قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى » توسط مجلس شوراى اسلامى تصویب و در تاریخ 15/9/1367 به تائید مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید. با عنایت‏به این که این قانون نسبت‏به سایر قوانین نسبتا مناسب بود، به همین جهت در سال 1375 که قانون تعزیرات اصلاح شد، بحثى تحت عنوان اختلاس در قانون جدید پیش بینى نگردید و در حال حاضر رکن قانونى جرم اختلاس مقررات ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء، اختلاس و کلاهبردارى خواهد بود که مقرر مى‏دارد: «هر یک از کارمندان و کارکنان ادارات و سازمانها یا شوراها و یا شهرداریها و مؤسسات و شرکتهاى دولتى و یا وابسته به دولت و یا نهادهاى انقلابى و دیوان محاسبات و مؤسساتى که به کمک مستمر دولت اداره مى‏شوند و یا دارندگان پایه قضایى و بطور کلى قواى سه گانه و همچنین نیروهاى مسلح و ماموران به خدمات عمومى اعم از رسمى یا غیر رسمى وجوه یا مطالبات یا حواله‏ها یا سهام و اسناد و اوراق بهادار و یا سایر اموال متعلق به هر یک از سازمانها و مؤسسات فوق الذکر و یا اشخاص را که بر حسب وظیفه به آنها سپرده شده است‏به نفع خود یا دیگرى برداشت و تصاحب نماید مختلس محسوب و... مجازات خواهد شد
عنصر قانونى جرم اختلاس در قانون مجازات سوریه در ماده 349 مقرر شده است که همانند عنصر قانونى این جرم در قانون مجازات لبنان مى‏باشد. قانونگذار مصرى نیز به تبعیت از ماده 169 قانون مجازات فرانسه درباره جرم اختلاس، عین همان ماده را در ماده 97 خود پیش‏بینى کرده است. (6) و قانونگذار عراق نیز در مواد 316 تا 320 قانون مجازات به جرم اختلاس و جرایم مشابه پرداخته است. (7)

مبحث دوم: رکن مادى
 
با عنایت‏ به عنصر قانونى جرم اختلاس، و تعریفى که از آن به عمل آمد، ارکان تشکیل دهنده آن، رکن مادى و معنوى مى‏باشد، که در این مبحث‏به رکن مادى پرداخته مى‏شود.
مرتکب مى‏بایست نسبت‏به مال و یا اشیاء دیگرى که به حسب وظیفه به او سپرده شده خیانت کند لذا صرف قصد موجب تعقیب کیفرى نیست و عمل ارتکابى است که عنوان جرم دارد. با مقایسه ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى با ماده 674 قانون مجازات اسلامى ملاحظه مى‏شود که مقنن در جرم اختلاس دو خصوصیت «مامور دولت‏» و « بر حسب وظیفه » را به جرم خیانت در امانت‏به مفهوم اخص اضافه نموده است. (8) به عبارت دیگر یکى از فروض جرم خیانت در مانت‏به معناى اخص، جرم اختلاس مى‏باشد که اختلاف آن با خیانت در امانت آن است که مرتکب آن مامور دولت‏بوده و نسبت‏به اموال متعلق به دولت‏یا اموالى که از طرف اشخاص نزد دولت‏به امانت گذاشته شده و به حسب شغل یا ماموریت نزد وى مى‏باشد مرتکب خیانت مى‏شود. (9)
براى تحقق رکن مادى جرم اختلاس عناصرى لازم است که بیان مى‏گردد.

گفتار اول: سمت مرتکب
 
مرتکب جرم اختلاس مى‏بایست از کارمندان و کارکنان دولت و یا ماموران به خدمت عمومى باشند. مستخدم رسمى کسى است که به موجب حکم رسمى در یکى از پستهاى سازمانى وزارتخانه‏ها یا مؤسسات دولتى مشمول قانون استخدام کشورى شده باشد. کارمندان و یا کارکنان به ترتیب مقرر در قانون عبارتند از:
-
کارمندان و کارکنان ادارات دولتى یا وابسته به دولت
-
کارمندان و کارکنان سازمانها یا شوراها یا شهرداریها
-
کارمندان و کارکنان مؤسسات دولتى یا وابسته به دولت
-
کارمندان و کارکنان شرکتهاى دولتى یا وابسته به دولت
-
کارمندان و کارکنان نهادهاى انقلابى نظیر کارکنان نهاد ریاست جمهورى
-
کارمندان و کارکنان دیوان محاسبات عمومى
-
کارمندان و کارکنان مؤسساتى که با کمک مستمر دولت اداره مى‏شوند نظیر کارمندان و کارکنان سازمان بازنشستگى کشورى
-
دارندگان پایه قضایى
-
کارمندان و کارکنان قواى سه گانه مقننه، مجریه و قضاییه
در سمت مرتکب توجه به دو نکته ذیل حائز اهمیت مى‏باشد.

نکته اول:
 
چنانکه مى‏دانیم کارکنان قوه قضاییه یا از اجزایى هستند که به عنوان قضات مشغول انجام وظیفه هستند و یا از اجزاى ادارى محاکم مى‏باشند. کارکنان قوه مقننه نیز داراى دو ماهیت کاملا متفاوت مى‏باشند، زیرا کارکنان این قوه نیز متشکل از نمایندگان ملت (اجزاء فنى) و اجزاء ادارى نظیر کارکنان ثابت مجلس شوراى اسلامى مى‏باشند، بدیهى است اگر وجوه عمومى در اختیار هر یک از کارکنان فوق قرار گیرد و موظف به نگهدارى آن باشند، ولى به نفع خود یا دیگرى تصاحب کنند، مى‏توان آنها را به عنوان «مختلس‏» تحت تعقیب و مجازات قرار داد.

نکته دوم:
 
مقنن اعمال کارمند و ماموران نیروهاى مسلح را در صورتى که وجوه یا مطالبات یا حواله‏ها یا سهام و اسناد یا... را به نفع خود یا دیگرى برداشت و تصاحب نماید، مشمول ماده 5 قانون تشدید مجازات جرایم ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى نموده، در حالى که همین مقررات در قانون مجازات جرایم نیروهاى مسلح جمهورى اسلامى ایران مصوب 18/5/1371 پیش بینى شده است. به موجب مقررات ماده 94 قانون فوق الاشعار:
«
هر نظامى وجوه یا مطالبات یا حواله‏ها یا اسناد و اشیاء و لوازمى را که بر حسب وظیفه به او سپرده شده است‏به نفع خود یا دیگرى برداشت و تصاحب نماید مختلس محسوب و حسب مورد به مجازات زیر محکوم مى‏شود:
1 -
هرگاه میزان اختلاس از حیث وجه یا بها تا پانصد هزار ریال باشد به یک تا سه سال حبس و تنزیل یک درجه یا یک رتبه.
2 -
در صورتى که از این مبلغ بیشتر باشد به حبس از سه تا پانزده سال و اخراج از نیروهاى مسلح محکوم مى‏گردد.
تبصره یک - در هر مورد علاوه بر رد وجه یا مال مورد اختلاس به جزاى نقدى دو برابر آن محکوم مى‏گردد. »
بنابراین با توجه به این که دادگاه‏هاى نظامى به جرایم مربوط به وظایف خاص نظامى و انتظامى کلیه پرسنل ارتش، سپاه پاسداران، وزارت دفاع و پشتیبانى نیروهاى مسلح و سازمانهاى وابسته به آن و اعضاى بسیج‏سپاه و غیره رسیدگى مى‏نمایند، لذا ذکر عبارت «همچنین نیروهاى مسلح‏» مندرج در ماده 5 قانون تشدید مجازات ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى مصوب 1367 مجمع تشخیص مصلحت نظام، سالبه به انتفاء موضوع است و عملا قابلیت اجرا ندارد. (10)
به هر صورت مرتکب جرم اختلاس باید از کارمندان و کارکنان مذکور در ماده 5 قانون تشدید باشد. بنابراین کارمندان شرکتهاى خصوصى که در اموال شرکت مرتکب خیانت مى‏شوند یا اشخاص عادى که به دلایلى اموال دولتى در اختیارشان قرار مى‏گیرد و آنها را تصاحب مى‏کنند از شمول این ماده خارج مى‏باشند.
در تحقق اختلاس، خائن به سبب انجام وظیفه و سمتى که دارد مالى را که بر حسب وظیفه و بر اساس شرح وظایف و روش جارى معمول در ادارات و مؤسسات مامور به خدمات عمومى به او سپرده و تحویل شده است تصاحب مى‏نماید. لذا سپرده شدن مال و وجود وظیفه و سمت قبلى مرتکب از اجزاء اصلى عنصر مادى جرم اختلاس محسوب مى‏شود و مناط اعتبار اختلاس و فارق آن از ربودن و خیانت در امانت همانا وظیفه و سمت مرتکب جرم است.
باید توجه داشت که ادارات دولتى و کارکنان آن که مظهر قدرت حاکمه دولت هستند در مقابل مؤسسات مامور به خدمات عمومى و اعضاى آن از نظر تشکیلات و سازمان و بودجه و نحوه استخدام یکسان نیستند.
کارمندان دولت افرادى هستند که طبق قانون استخدام کشورى با داشتن شرایط خاص به استخدام دولت در مى‏آیند و از بودجه عمومى کشور استفاده مى‏کنند و داراى سمت و عناوین رسمى سازمانى هستند در حالى که مؤسسات عمومى که ماموریت انجام کارهاى عام المنفعه عمومى را به عهده دارند مانند شهرداریها و سایر نهادها از نظر استخدامى و بودجه و تشکیلات به نحو خاصى اداره مى‏شوند، اما اقدام آنها در انجام وظایف محوله نسبت‏به اموال سپرده شده به علت اعتماد عمومى به آنها در صورت تحقق خیانت، اختلاس شناخته مى‏شود.
قانونگذار مصر و عراق و فرانسه و سوریه و لبنان و... نیز، سمت مرتکب یا صفت جانى از جهت کارمند دولت‏بودن را یکى از ارکان اصلى جرم اختلاس مى‏دانند.
یکى از حقوقدانان مصر درباره ارکان جرم اختلاس مى‏گوید:
«
جرم اختلاس بر پنج رکن استوار است: 1 - صفت مرتکب 2 - عمل اختلاس 3 - نوع اشیاء اختلاس شده 4 - تسلیم این اشیاء به جانى به سبب وظیفه 5 - قصد بزهکارى. (11)
بنابراین در حقوق مصر نیز، لازم است مختلس، کارمند عمومى دولت‏یا کسى که در حکم کارمند عمومى است‏باشد. و این افراد شامل کارمندان دولت مرکزى و محلى و همچنین رؤسا و اعضاى مجالس و افراد نیروهاى مسلح و هر کسى که یک کار معین حکومتى به او سپرده شده است، مى‏باشند و همچنین افرادى که در خدمات عمومى مشغول به کار مى‏باشند و... . (12)

گفتار دوم: اختلاس از شرکتهاى سهامى غیر دولتى
 
با عنایت‏به روند خصوصى سازى در کشورهاى جهان، و کاهش تصدیات دولتى، این سؤال مطرح مى‏شود که آیا اختلاس از رکت‏خصوصى متصور است؟ به عبارت دیگر، امروزه در بسیارى از کشورها بانکها، مؤسسات، شرکتهاى تعاونى خصوصى، احزاب، سندیکاها و صدها مورد دیگر، اموال مردم را در اختیار دارند، حال سؤالى که مطرح است این است که اگر یکى از کارمندان احزاب سیاسى یا شرکتهاى خصوصى و غیره، اموالى را که به حسب وظیفه به او سپرده شده است تصاحب نماید آیا مى‏توان با توسعه دایره جرم اختلاس، از اموال چنین شرکتهایى نیز حمایت کیفرى نمود.
در حقیقت‏سؤال فوق به این نکته بر مى‏گردد که در تحقق جرم اختلاس کارمند دولت‏بودن شرط است‏یا این که معیار تحقق این جرم در اختیار داشتن اموال دیگران بر حسب وظیفه و تصاحب آنها به نفع خود یا دیگرى مى‏باشد؟
قانونگذار ما در ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین اختلاس، کارمند دولت‏بودن را یکى از عناصر تحقق جرم اختلاس مى‏داند. و اداره حقوقى قوه قضاییه نیز در دو نظریه مشورتى بر این باور مى‏باشد که:
اولا، اصل بر این است که تصرف و تصاحب در اموال متعلق به دولت از مصادیق جرم اختلاس است و استثنائا دخل و تصرف در اموالى که بر حسب وظیفه به کارمندان دولت‏سپرده شده در حکم اختلاس است. (13)
ثانیا، بزهى که در شرکت دولتى اختلاس نام دارد در شرکت‏خصوصى ممکن است از مصادیق خیانت در امانت‏یا کلاهبردارى یا سرقت‏باشد. (14)
بیشتر قوانین کشورهاى عربى، تصاحب اموال شرکتهاى سهامى را اختلاس نمى‏نامند. اما قانونگذار مصرى در ماده 113 مکرر از قانون مجازات ظاهرا با اقتباس از قانون فرانسه تصاحب اموال شرکتهاى سهامى را به عنوان جرم اختلاس پیش‏بینى نموده است.
این ماده اشعار مى‏دارد:
«
هر یک از رؤسا یا اعضاى هیات مدیره یکى از شرکتهاى (سهامى) یا مدیر یا کارمند آن شرکتها، اموال یا اوراق یا غیر آنها که به حسب وظیفه در اختیارش بوده است اختلاس نماید یا بدون دلیل در آنها تصرف نماید (تصرف غیر مجاز نموده) یا حیازت و استیلاء بر آنها را براى دیگرى تسهیل نماید، به هر طریقى که باشد به مدتى که از 5 سال تجاوز نمى‏کند به زندان محکوم مى‏شود. و مجازات حبس در صورتى که استیلاء بر مال به نیت تصاحب صورت نپذیرد، از دو سال تجاوز نمى‏کند و... » (15)
یکى از حقوقدانان مصر درباره این ماده مى‏گوید:
«
این ماده شامل جرم دانستن همان اعمالى است که بر اساس ماده 112 و 113 قانون مجازات مصر که یکى شامل اختلاس و دیگرى شامل تصرف غیر قانونى است، مى‏باشد.
و لکن اختلاف اساسى بین ماده 113 مکرر و ماده 112 و 113 قانون مجازات درباره سمت مرتکب مى‏باشد، زیرا بر اساس ماده 113 مکرر، مرتکب نه کارمند عمومى است و نه در حکم کارمند است، بلکه این شخص رئیس، عضو، مدیر عامل و یا کارمند یکى از شرکتهاى سهامى است. » (16) علت جرم دانستن چنین عملى به عنوان جرم اختلاس، اهمیت فعالیت اقتصادى براى چنین شرکتهایى مى‏باشد. (17)
نجیب حسنى از حقوقدانان مصر در توضیح ارکان جرم ماده 113 مکرر قانون مجازات مصر مى‏گوید: «تحقق این جرم نیاز به وجود چهار رکن دارد: سمت مرتکب، موضوع جرم، رکن مادى و رکن معنوى ».

1 -
سمت مرتکب
 
«
مرتکب لازم است رئیس یا عضو هیات مدیره شرکت‏سهامى یا مدیر یا کارمند شرکت‏باشد. و از همین جا از دایره ماده 113 مکرر، فردى که در شرکتها و جمعیتها و اتحادیه‏هاى اقتصادى که ماده 119 قانون مجازات آنها را پیش‏بینى کرده است‏خدمت مى‏کند خارج مى‏باشد. زیرا بر اساس ماده 119 مکرر قانون مجازات مصر، چنین فردى به عنوان کارمند و مامور عمومى محسوب مى‏شود. و همچنین از دایره این ماده، افرادى که در شرکتهایى کار مى‏کنند که شرکتها و اتحادیه‏هاى پیش‏بینى شده در ماده 119 در آن سهامى ندارند، خارج مى‏شوند، البته تا زمانى که به عنوان شرکت‏سهامى نباشند مثل شرکت تضامنى و شرکت‏با مسؤولیت محدود و... » (18)
تعبیر قانونگذار مصرى از مرتکب به «رئیس یا عضو هیات مدیره یا مدیر و یا کارمند یکى از شرکتهاى سهامى » تعبیرى است که شامل هر کس که به حساب یکى از این شرکتها کار مى‏کند، مى‏شود. و از نظر کیفیت ارتباط هیچ فرقى بین نوع ارتباط شخص با شرکت وجود ندارد. و لازم نیست که ارتباط کارمند با شرکت دائمى باشد بلکه در مواردى شخصى مکلف به خدمت موقتى یا خدمت مهمى مى‏شود که طبیعت آن موقتى است. این است که در زمان ارتکاب عمل اختلاس، مرتکب نباید از خدمت‏شرکت منفک شده باشد. (19)
نکته‏اى که نباید از آن غافل شد این است که شاید کسى بگوید چون ممکن است در این شرکتها دولت نیز سهمى داشته باشد، بنابراین کارمندى که مرتکب اختلاس مى‏شود مشمول همان احکام مربوط به اختلاس از اموال عمومى مى‏شود. در پاسخ به این مطلب باید گفت که مقنن مصرى در ماده 119 مکرر جهاتى را به عنوان اموال عمومى در نظر گرفته که یکى از آنها موردى است که دولت در آن شرکتها، سهمى دارد. که اگر کارمند مرتکب عمل اختلاس از یکى از این جهات شود، به عنوان کارمند مامور به خدمات عمومى محسوب و طبق مواد 112 و 113 قانون مجازات با آنها برخورد مى‏شود. (20) بنابراین تمایز این ماده با مواد 112 و 113 و 119 مکرر در این است که در ماده 113 مکرر، مرتکب داراى سمت دولتى نمى‏باشد، بلکه کارمند شرکت‏سهامى بوده و ارتباطى با دولت ندارد.
2 -
موضوع جرم: لازم است موضوع جرم «مال » باشد. هرگاه فعل منتسب به متهم عنوان اختلاس را داشته باشد، واجب است که این مال در حیازت متهم به سبب یکى از مقتضیات عمل وى باشد، چه این مال، مال شرکت‏باشد یا مال شرکت نباشد. (21)
3 -
رکن مادى: رکن مادى این جرم از یکى از سه صورت ذیل تشکیل مى‏شود:
اختلاس، استفاده غیر مجاز، تسهیل استفاده براى دیگرى. (22)
4 -
رکن معنوى: براى تحقق این جرم لازم است، قصد مجرمانه وجود داشته باشد. و این قصد در همه حالات، آگاهى مرتکب به وجود ارکان جرم از جمله علم وى به ارتباط وى با شرکت و این که مال ملک دیگرى است را طلب مى‏کند. (23)
قانونگذار مصرى دو نوع مجازات را براى این جرم در نظر گرفته است اگر اختلاس از درجه جنایى باشد، به حبس کمتر از 5 سال و همچنین انفصال از خدمت و جزاى نقدى و استرداد اموال محکوم مى‏شود. اما اگر از درجه جنحه باشد به حبس کمتر از دو سال و جزاى نقدى محکوم مى‏شود ولى محکوم به انفصال و جزاى نقدى نمى‏شود و... » (24)

نتیجه‏ گیرى:
 
چنانکه ملاحظه شد، قانونگذار مصرى، تصاحب اموال شرکتهاى سهامى توسط رئیس یا یکى از اعضاى هیات مدیره یا کارمند چنین شرکتهایى را مشمول جرم اختلاس دانسته و در حقیقت‏با توسعه مفهوم جرم اختلاس و شمول آن بر شرکتهاى سهامى یک نوع حمایت کیفرى از فعالیت اقتصادى این شرکتها نموده است.
نگارنده با الهام از این مطلب به این نکته راهنمایى شد که با عنایت‏به توسعه خصوصى سازى در اکثر کشورهاى جهان و کاهش تصدیات دولتى شاید بتوان با توسعه دایره جرم اختلاس، یک نوع حمایت کیفرى از اموال شرکتهاى خصوصى که در چارچوب اعمال حاکمیت دولت، دست‏به فعالیت اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى مى‏زنند و یا حتى با تسرى آن به اموال احزاب سیاسى و سندیکاها که به نوعى اموال مردم را در اختیار دارند، یک نوع اعتماد عمومى نسبت‏به فعالیت اقتصادى شرکتهاى سهامى و فعالیت‏سیاسى، اجتماعى و فرهنگى احزاب و سندیکاها و غیره را به وجود آورد. به نظر مى‏آید فلسفه آوردن اختلاس اموال اشخاص حقیقى سپرده شده به کارمند دولت، تحت عنوان جرم اختلاس، در چنین مواردى نیز وجود دارد.

گفتار سوم: تصاحب

مرتکب باید با انجام فعل مثبت‏خود اموال یا اشیاء یا کالاى متعلق به دولت‏یا اشخاص را که بر حسب وظیفه به او سپرده شده است عالما و عامدا تصاحب کند و تصاحب در این معنا اعم از فروش یا مصرف یا از بین بردن اموال و اشیاء مورد نظر است.
مانند انباردارى که مقدارى از قند و شکر یا گندم یا سایر مایحتاج عمومى را که به او سپرده شده است متقلبانه از انبار خارج کند و به صورت آزاد به فروش مى‏رساند و یا صندوقدارى که وجوه صندوق را برداشته و به مصرف شخصى مى‏رساند.
هرگاه مرتکب اموال مذکور در ماده 5 را به نفع خود یا دیگرى تصاحب نماید یعنى آنها را از آن خود انگاشته و وارد مایملک خود یا دیگرى نماید، جرم اختلاس تحقق مى‏یابد،بنابراین صرف استفاده غیر مجاز از این اموال بدون قصد تملک آنها به نفع خود یا دیگرى را نمى‏توان مشمول ماده 5 فوق الذکر دانست، در صورت اخیر، یعنى استفاده غیر مجاز از وجوه یا اموال دولتى (مثلا استفاده شخصى و غیر مجاز از اتومبیلهاى دولتى) بدون قصد تملک آن مرتکب به موجب ماده 598 تعزیرات به دلیل تصرف غیر قانونى تحت تعقیب قرار خواهد گرفت.

مقایسه برداشت و تصاحب
 
چنان که ملاحظه شد قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء، اختلاس و کلاهبردارى، واژه «برداشت‏» و «تصاحب‏» را با حرف واو در کنار یکدیگر قرار داده است، در حالى که در ماده 75 قانون تعزیرات این دو واژه با حرف «یا» در کنار هم قرار گرفته بودند، (25) حال سؤال این است که آیا بین این دو واژه تفاوتى وجود دارد یا این که هر دو یک معنا را مى‏رساند؟ در صورت دوم فلسفه این که قانونگذار در قانون تشدید این دو واژه را با حرف «واو» آورده چه چیزى مى‏تواند باشد؟ واژه «برداشت‏» مصدر مرخم و مخفف برداشتن است. برخى از لغویین آن را به آنچه دکاندار یا یکى از دو شریک از نقود حاضر بهر خود برگیرد، معنا مى‏کنند، برداشت کردن را به از دخل یا صندوق مشترک یا انحصارى مبلغى به نام خود تصرف کردن، معنا مى‏کنند. (26)
همین لغوى در مورد واژه «تصاحب‏» مى‏گوید:
«
تصاحب یعنى مالکیت و صاحب شدگى - صاحب و مالک شمردن و شدن،» (27)
در ادامه مى‏گوید:
«
این لفظ که به شکل عربى است در عربى استعمال نشده و جعل فارسى زبان از لفظ صاحب است. لفظ صاحب در لغت‏به معنى مصاحبت و دوستى است ولى معمولا آن را از کلمه صاحب به معنى مالک مى‏گیرند و به جاى تملک استعمال مى‏کنند.» (28)
وى در مورد عبارت «تصاحب کردن‏» مى‏گوید:
«
مصدر مرکب به معناى مالک شدن، در تصرف خود در آوردن مى‏باشد.» (29)
به هر جهت اگر معناى «برداشت‏» اعم از برداشت‏به معناى تصرف غیر قانونى (استفاده غیر مجاز) و تصاحب باشد با عنایت‏به مشترک لفظى بودن بهتر است در جرم اختلاس و تصرف غیر قانونى نیاید تا اشتباهى رخ ندهد. و اگر واژه «برداشت‏» تنها به معناى اخذ غیر مجاز است و شامل تصاحب نمى‏باشد در این صورت نیز، آوردن این واژه در تعریف اختلاس، ضرورت چندانى ندارد.
اما اگر این واژه به معناى «تصاحب‏» است و دو لفظ مترادف مى‏باشند و هر دو به معناى برخورد مالکانه کردن با مال باشد و از آن خود انگاشتن مال باشد، باز هم آوردن این واژه تطویل بلا طائل مى‏باشد.
در هر صورت به نظر مى‏آید، فلسفه این که قانونگذار، حرف «یا» را که در عنصر قانونى جرم اختلاس (ماده 75 تعزیرات سابق) به حرف «واو» تبدیل نموده، معانى متعددى بوده است که در واژه «برداشت‏» نهفته بود. زیرا برخى از قضات، برداشت را به معانى تصرف غیر قانونى گرفته، و چون این واژه با تصرف غیر مالکانه نیز سازگارى داشت، مجازات مختلس را بر کارمندى که مرتکب تصرف غیر قانونى شده بود بار مى‏کردند. و دقیقا عنایت‏به این نکته بود که موجب حذف حرف «یا» شد. و حرف «واو» جانشین آن گردید تا راه بر چنین برداشت اشتباهى بسته شود.

نتیجه‏ گیرى:
 
به نظر مى‏آید آوردن واژه «برداشت‏» در تعریف جرم اختلاس موردى ندارد، زیرا یکى از شرایط تحقق جرم اختلاس، سپرده شدن مال به اختیار مستخدم دولت مى‏باشد، و وقتى چنین شد دیگر برداشت معنایى ندارد، بلکه معیار همان تصاحب و تغییر جهت دادن مال مى‏باشد. زیرا وقتى مال در اختیار کسى مى‏باشد دیگر برداشت مجدد معنا ندارد و همین که مالى که به طور امانى و به عنوان کارمند دولت‏بودن در اختیارش قرار دارد را به ملک شخصى خود یا دیگرى وارد کند، اختلاس صورت گرفته است.
در حقیقت چون جرم اختلاس برگرفته شده از حقوق فرانسه مى‏باشد، در حقوق فرانسه واژه (30) (detournement ou soustration) به کار رفته است، مقنن ایرانى و مصرى نیز همین واژه را در عنصر قانونى جرم اختلاس آورده‏اند، در حالى که خود شارحین حقوق جزاى فرانسه آمدن این واژه، (sousteraction) در ماده جرم اختلاس را به باد انتقاد گرفته‏اند، زیرا این لفظ به حسب اصطلاح قانونى به اخذ شى‏ء از حیازت شخص دیگرى، معنا مى‏دهد، در حالى که فرض ما در بحث اختلاس این است که شى‏ء مورد اختلاس، در حیازت متهم مى‏باشد، بنابراین ممکن نیست که تصرف وى در این شى‏ء ربودن، (sousteraction) حساب شود (شمرده شود) بلکه لازم است تنها به واژه، (detournement) اکتفاء شود. زیرا این واژه به تمام معنا، از مراد و مقصود ما حکایت مى‏کند چه آن که این واژه به این معناست که شخصى که مال دیگرى در حیازت وى مى‏باشد، این مال را به ملک اختصاصى خود، اضافه نماید. (31)
بنابراین رکن مادى جرم اختلاس این است که مختلس مالى را که به سبب وظیفه به او سپرده شده است تصاحب و در آن تصرف مالکانه بنماید. در حقیقت جوهره اختلاس به تغییر نیت متهم بر مى‏گردد که حیازت ناقصه‏اى که به اعتبار کارمند دولت‏بودن، به وى داده شده است‏به حیازت کامل تغییر دهد. یعنى نیت‏خود را متوجه تملک مالى کند که در اختیارش مى‏باشد و به عنوان یک مالک با او برخورد کند، منتهى باید همراه با این نیت‏یک سلسله عملیات و افعال مادى که جرم در آن تحقق مى‏یابد، انجام دهد و باید این عمل به گونه‏اى باشد که قاطعانه دلالت‏بر نیت متهم نسبت‏به تصاحب مال سپرده شده به او، بنماید. بنابراین هرگاه مختلس عملى را انجام دهد که به صورت قاطع کشف از توجه نیت کارمند به تملک مالى که در اختیارش به حکم وظیفه است، بکند، براى تحقق جرم اختلاس کفایت مى‏کند. بنابراین در معرض فروش قرار دادن مال یا رهن یا هبه یا قرض و انفاق و مصرف آن در یک امر عمومى با این بهانه که متهم بر ذمه دولت، طلبى دارد و بین مورد اختلاس و حقش تقاص حاصل شده یا این که یک ضمانت مالى را در نظر گرفته که در صورت نقص، به آن رجوع شود و صدها مورد دیگر نمى‏تواند، راهى براى فرار از جرم اختلاس باشد. چنانکه هرگاه حسابدار در محاسبات خود عاجز شود یا این که حسابهاى وى تراز نباشد و یا تاخیر در رد مال در زمان مقرر یا محال بودن برگشت مال، نمى‏تواند حاکى از تحقق جرم اختلاس باشد زیرا ممکن است این اعمال به خاطر خستگى و اشتباه حسابها و اهمال ناشى از عمل دیگرى; مثل سرقت، یا قوه قاهره یا آتش سوزى و غیره باشد. (32)

گفتار چهارم: موضوع و متعلق جرم اختلاس
 
یکى دیگر از عناصر رکن مادى جرم اختلاس، مال موضوع اختلاس مى‏باشد که شامل وجوه یا مطالبات یا حواله‏ها یا سهام و اسناد و اوراق بهادار یا سایر اموال متعلق به هر یک از سازمانها و مؤسسات و یا اشخاص را که بر حسب وظیفه به کارمند دولت‏سپرده شده است، مى‏باشد.
به بیانى دیگر مى‏توان گفت که متعلق جرم اختلاس، حقى است که از سوى مرتکب مورد تعدى و تجاوز قرار مى‏گیرد، براى مثال در جرایم علیه اموال، متعلق جرم «حق مالکیت‏» و در جرایم علیه تمامیت جسمانى، متعلق جرم «حق حیات و سلامتى‏» است.
موضوع جرم، آن چیزى است که جرم بر آن واقع گردیده و رفتار انجام یافته از سوى مرتکب، موجب ورود زیان و یا نقصان به صورت کلى یا جزئى در آن مى‏شود.
بنابراین، متعلق جرم اختلاس، بنابر آن که آن را در زمره جرایم علیه اموال بدانیم، «حق مالکیت‏» محسوب مى‏شود که حسب مورد ممکن است‏به دولت‏یا اشخاص تعلق داشته باشد و مختلس با ارتکاب جرم، به این حق، تعدى و تجاوز مى‏کند و حرمت مالکیت غیر را که به موجب قانون محترم و معتبر شناخته شده زیر پا مى‏گذارد. چنانکه گفته شد موضوع این جرم، بر اساس تعریفى که به عمل آمده «مال‏» است که در متن ماده 5 ق.ت.م.م.ا.وا.وک. از آن به «وجوه یا مطالبات یا حواله‏ها یا سهام یا اسناد و اوراق بهادار و یا سایر اموال‏» تعبیر شده است.
لفظ مال داراى چنان مفهومى است که همه موارد مذکور را شامل مى‏شود.
از نظر حقوقى، به چیزى مال مى‏گویند که داراى دو شرط اساسى باشد.
1 -
مفید باشد و نیازى را برآورد خواه آن نیاز مادى باشد یا معنوى.
2 -
قابل اختصاص یافتن به شخص یا ملت معین باشد. (33)
بطور مسلم این شى‏ء داراى ارزش اقتصادى و قابل داد و ستد خواهد بود.
بر اساس نص صریح ماده 97 قانون مجازات مصر که اختلاس اموال حکومت‏یا اشخاص و یا اوراق که به جاى اموال نقدى مى‏نشیند، مجازات دارد، بنابراین واجب است که شى‏ء اختلاس شده از اشیایى باشد که داراى قیمت و ارزش مالى باشد و این مطلب از نوع وظایفى که به عهده کسى که ممکن است از او اختلاس صورت پذیرد، گذاشته شده، فهمیده مى‏شود و به علاوه از نص صریح ماده 97 که جانى را ملزم به رد مال اختلاس شده و دفع غرامتى مساوى با قیمت مال اختلاس شده مى‏کند، بدست مى‏آید که مال اختلاس شده باید داراى ارزش مالى باشد. (34)
یکى دیگر از حقوقدانان مصرى مى‏گوید:
«
موضوع اختلاس مالى است که در حیازت ناقص کارمند دولت‏به حکم وظیفه‏اش مى‏باشد و مقصود از مال هر چیزى است که صلاحیت داشته باشد تا محلى براى حقى از حقوق قرار گیرد (در این باره به ماده 81 قانون مدنى رجوع کن) بنابراین وقتى موضوع جرم اختلاس مال باشد دیگر ممکن نیست انسان به عنوان موضوع جرم اختلاس مطرح گردد. اما سؤالى که در این جا مطرح مى‏شود این است که هرگاه بعد از فوت انسان وى را براى کارهاى کفن و دفن به عهده یک کارمند سپرده‏اند، و او نیز مثلا جسد انسان را به یکى از دانشجویان دانشگاه پزشکى بفروشد آیا در این حالت اختلاس صورت گرفته است؟! (35)
به هر حال به نظر این نویسنده قیمت مال اختلاس شده اهمیتى ندارد. و فرقى بین اموالى که داراى قیمت مادى بالایى مى‏باشند و اموالى که داراى قیمت مادى پائین مى‏باشند، وجود ندارد. بلکه اصلا لازم نیست تا براى مال یک قیمت مادى باشد، همین که مال قیمت ادبى یا معنوى صرف هم داشته باشد، براى مال بودن و موضوع جرم اختلاس بودن، کفایت مى‏کند. زیرا عبارت ماده 112 قانون مجازات با الفاظ عامى ریخته شده است که در مدلول آن هر آنچه که تقویمش به مال ممکن است و هر آنچه که براى آن قیمت ادبى یا اعتبارى وجود دارد، داخل مى‏شود. (36)
نویسنده در ادامه مى‏گوید: براى تحقق جرم اختلاس مشروع بودن حیازت مال موضوع اختلاس لازم نیست، بنابراین این جرم تحقق مى‏یابد ولو حیازت مال نسبت‏به شخص عادى، غیر مشروع باشد. مثلا کارمندى که مواد افیونى یا اسلحه‏اى که اجازه‏اى در حیازت آن نیست ولى به مقتضاى وظیفه‏اش، موظف به نگهدارى یا تسلیم یا ضبط آنها در مدت معینى مى‏باشد، آنها را اختلاس کند، مرتکب جرم اختلاس شده است. در تحقق این جرم اهمیتى براى مالک مال نیست و مالک مى‏تواند دولت‏یا یکى از اشخاص دیگر باشد مهم آن است که این اموال به مقتضاى وظیفه به مامور دولت تسلیم شده باشد و هرگاه کارمند دولت مال یکى از افراد را تصاحب کرد، شناخت مالک مال براى تحقق جرم اختلاس، ضرورتى ندارد. چه آن که علت جرم دانستن این عمل، حمایت از مالکیت فرد بر اموالش نمى‏باشد بلکه هدف اصلى این است که این عمل (اختلاس) اطمینان افراد نسبت‏به دولت را از بین مى‏برد. (37)
قانونگذار فرانسه نیز در ماده 169 قانون مجازات خود بین اموال عمومى و خصوصى فرقى نگذاشته و تصریح دارد که جرم اختلاس ممکن است‏بر هر یک از این اموال واقع شود. (38)
مشابه همین موارد در قانون مجازات عراق (مواد 315 و 316) و قانون مجازات لبنان (ماده 359) و قانون مجازات سوریه (ماده 349) و قانون جنایى مغرب (ماده 241) وجود دارد.

شمول جرم اختلاس بر اموال غیر منقول
 
در این که آیا اموال غیر منقول تحت دایره جرم اختلاس قرار مى‏گیرند یا خیر؟ دو نظریه متفاوت در میان حقوقدانان ایران و حقوقدانان برخى کشورهاى دیگر وجود دارد.
یعنى همچنان که در میان حقوقدانان ایران دو نظر درباره شمول یا عدم شمول جرم اختلاس بر اموال غیر منقول وجود دارد، همین دو نظر در میان حقوقدانان عرب نیز وجود دارد که آن را مورد بررسى قرار مى‏دهیم.
1 -
نظریه اول: عده‏اى بر این عقیده‏اند که اختلاس چنانکه بر مال منقول واقع مى‏شود، همچنین بر مال غیر منقول نیز واقع مى‏شود.
یکى از حقوقدانان ایران در این باره مى‏گوید:
«
نکته دیگرى که حائز اهمیت است این است که آیا خیانت کارمندان و کارکنان و ماموران دولت نسبت‏به دولت فقط در مورد اموال منقول تحقق پیدا مى‏کند یا این جرم شامل اموال غیر منقول هم مى‏شود. مقنن در جرم خیانت در امانت‏به معنى اخص در ماده 674 ق.م.ا. اشاره به اموال منقول یا غیر منقول یا نوشته‏هایى از قبیل سفته و چک و قبض و نظایر آن نموده در حالى که در ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى علاوه بر وجوه و مطالبات... اشاره به « سایر اموال متعلق به دولت » کرده است. بنابراین با استنباط از این عبارت مى‏توان نتیجه گرفت که جرم اختلاس هم شامل اموال منقول و هم اموال غیر منقول مى‏شود و اگر یکى از کارکنان مندرج در این ماده وجوه عمومى یا اموال منقول و غیر منقول را به نفع خود یا دیگرى برداشت و تصاحب نماید مشمول این جرم قرار خواهد گرفت. » (39)
2 -
نظریه دوم: در مقابل نظریه فوق، برخى از حقوقدانان دیگر بر این باورند که هر چند واژه « سایر اموال » به طور مطلق ذکر شده ولى به نظر آنها موضوع جرم اختلاس فقط اموال منقول مى‏باشد. یکى از نویسندگان در این باره مى‏گوید:
«
بدین ترتیب معلوم مى‏شود که مواد بر شمرده شده فوق (وجوه، مطالبات، حواله، سهام، و اوراق بهادار) هر کدام مصداقى از مال منقول است و به لحاظ اهمیتى که قانونگذار براى آنها قائل بوده، به آنها اشاره کرده و با توجه به آوردن قید « و سایر اموال » کاملا مشخص مى‏شود که موضوع جرم اختلاس هر نوع « مال منقول » است. ممکن است گفته شود قانونگذار « سایر اموال » را به طور مطلق ذکر کرده و بنابراین شامل اموال منقول و غیر منقول مى‏شود، ولى به نظر مى‏رسد که در این مورد باید به قدر متیقن اکتفاء و از توسعه دامنه مقرره جزایى جلوگیرى کرد و موضوع جرم اختلاس را فقط اموال منقول دانست. » (40)
بالاخره به نظر این عده، بزه اختلاس هم مانند سرقت در مورد مال غیر منقول مصداق ندارد. زیرا غیر منقول را نمى‏توان ربود و با توجه به معناى لغوى اختلاس (ربودن) و مفهوم اصطلاحى آن در فقه (ربودن مال از غیر حرز) و این که در قانون ما اختلاس نوعى خاص از خیانت در امانت است و مال موضوع بزه خیانت در امانت منقول مى‏باشد و همچنین اموال غیر منقول را نمى‏توان « برداشت » کرد، مى‏گویند جرم اختلاس تنها شامل اموال منقول مى‏شود. (41)
اداره حقوقى وزارت دادگسترى در نظریه شماره 4218/7 - 24/7/73 اشعار مى‏دارد:
«
اختلاس شامل اموال غیر منقول نمى‏شود و منصرف به اموال منقول است. » (42)
چنان که گفته شد همین دو نظریه در میان حقوقدانان سایر کشورها نیز وجود دارد که به دو مورد از آنها اشاره مى‏شود:
1 -
برخى از حقوقدانان عرب مى‏گویند: جرم اختلاس چنانکه بر مال منقول واقع مى‏شود بر غیر منقول نیز واقع مى‏شود. زیرا علاوه بر این که وقوع استیلاء بر مال غیر منقول متصور است، در برخى از صورتهاى جرم اختلاس شمول و عمومیتى است که مى‏توان گفت این جرم بر ضد اموال غیر منقول نیز سریان دارد. (43)
2 -
در مقابل نظریه فوق، برخى دیگر بر این باورند که لازم است مال موضوع اختلاس منقول باشد، و در صورت غیر منقول بودن جرم اختلاس تحقق نمى‏یابد. یکى از این نویسندگان عرب درباره مال موضوع اختلاس مى‏گوید:
«
مال هر چیزى است که صلاحیت دارد تا محلى براى حقى از حقوق باشد. و قانونگذار در ماده 112 مجازات در موضوع جرم اختلاس شرط کرده است که « اموال یا اوراق یا غیر آنها » باشد و در مال موضوع اختلاس شرط کرده است که باید منقول باشد. هر چند قانونگذار تصریح به این شرط نکرده است، زیرا این که در موضوع جرم اختلاس، اموال منقول شرط باشد، با حکمت جرم دانستن اختلاس اموالى که کارمند به سبب وظیفه آنها را حیازت مى‏کند سازگارى دارد و آن محافظت‏بر اموالى است که در اختیارش مى‏باشد و این حکمت تنها نسبت‏به اموال منقول محقق مى‏شود، اما در مورد اموال غیر منقول، همین ثبات آنها، یک نوع حمایت کافى مى‏باشد. » (44)

نتیجه ‏گیرى:
 
در بحث فوق دو نظریه متفاوت در مورد شمول و یا عدم شمول جرم اختلاس نسبت‏به اموال غیر منقول همراه با ادله آنها بیان گردید. به نظر مى‏آید با عنایت‏به تعریفى که از جرم اختلاس ارائه گردید و همچنین توجه به معناى تصاحب و واژه « سایر اموال » در ماده قانونى جرم اختلاس در حقوق ایران و واژه « غیرها » در مواد قانونى جرم اختلاس در قوانین برخى کشورهاى عربى، جرم اختلاس شامل اموال منقول و غیر منقول بشود. و در حقیقت علت‏برداشت افرادى که جرم اختلاس را در اموال غیر منقول جارى نمى‏دانند، معنا کردن واژه « برداشت » در قانون ایران، به معناى لغوى یا فقهى مى‏باشد. در حالى که روشن است که مراد از اختلاس در مواد قانونى معناى لغوى یا فقهى نمى‏باشد و چنین دلیل آوردن خلط بحث مى‏باشد.
بنابراین جرم اختلاس شامل کلیه اموال غیر منقول و منقول که در مواد 12 تا 22 قانون مدنى پیش‏بینى شده است مى‏گردد.
به علاوه، اگر جرم اختلاس را یکى از صورتهاى جرم خیانت در امانت‏بدانیم وقتى خود این جرم (خیانت در امانت) شامل اموال غیر منقول مى‏شود جرم اختلاس هم مى‏تواند شامل چنین اموالى بشود.
قانونگذار در ماده 674 اشعار مى‏دارد:
«
هرگاه اموال منقول یا غیر منقول یا نوشته‏هایى از قبیل سفته و چک و قبض و نظایر آن به عنوان اجاره یا امانت‏یا رهن یا براى وکالت‏یا هر کار با اجرت یا بى اجرت به کسى داده شده و بنابراین بوده است که اشیاء مذکور مسترد شود یا به مصرف معینى برسد و شخصى که آن اشیاء نزد او بوده آنها را به ضرر مالکین یا متصرفین آنها استعمال یا تصاحب یا تلف یا مفقود نماید به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم خواهد شد ».
چنانکه ملاحظه مى‏شود، قانونگذار، جرم خیانت در امانت‏به معناى عام را در اموال غیر منقول نیز جارى مى‏داند.
از اینها گذشته وقتى قانونگذار در باب اختلاس واژه « سایر اموال » را به صورت مطلق و بدون وصف آن به منقول یا غیر منقول، آورده است‏به همان اطلاق به نحو اطلاقى که در تعریف مال در قانون مدنى آمده است اخذ مى‏شود. و چنانکه گفته شد قانون مدنى در ماده 11 اموال را بر دو قسم منقول و غیر منقول تقسیم مى‏کند.
اگر کسى بگوید که تفسیر نصوص جزایى به نفع متهم اقتضاء مى‏کند که «سایر اموال‏» را تنها به اموال منقول حمل کنیم; در پاسخ گفته مى‏شود که این تفسیر زمانى اجازه داده شده است که در مساله ابهام و اجمالى باشد و رفع ابهام و اجمال از متون قانونى غیرممکن باشد; اما به نظر مى‏آید اولا در مساله ابهام و اجمالى وجود ندارد. ثانیا در موردى که امکان مراجعه به قانونگذار جهت رفع ابهام و اجمال وجود داشته باشد و یا این که از طریق قواعد عقلى و اصول استنباط بتوان رفع ابهام نمود به صرف عدم صراحت قانون نمى‏توان به اصل تفسیر به نفع متهم متوسل شد. برخى از حقوقدانان کشورهاى عربى نیز بعد از بیان دو نظریه فوق در میان حقوقدانان عرب، شمول اختلاس به اموال غیر منقول را علاوه بر اموال منقول، ترجیح مى‏دهند. (45) به نظر مى‏آید ماده 4 قانون تشدید (46) که به صورت صریح از اموال منقول و غیر منقول درباره جرایم رشوه، اختلاس و کلاهبردارى نام برده است، مى‏تواند خود مؤید بسیار خوبى بر این نتیجه‏گیرى باشد که مراد قانونگذار از « سایر اموال » اموال غیر منقول را نیز شامل مى‏شود.

گفتار پنجم: سپرده شدن اموال یا اشیاء
 
یکى دیگر از شرایط تحقق عنصر مادى در جرم اختلاس سپرده شدن اموال یا اشیاء به کارمند دولت است. امانت دار بودن و موظف بودن در این جرم وضعیتى است که از طبیعت جرم اختلاس، جدا شدنى نیست. لذا اگر کارمندى اموال یا وجوه سپرده به دست کارمند دیگر را بردارد و در آن تصرف مالکانه نماید، عمل وى اختلاس نبوده بلکه سرقت تلقى خواهد شد یا مثلا در موردى که یک کارمند مال یا اوراق بهادار سپرده شده به خودش را به کارمند دیگرى تا چند ساعت‏یا چند روزى بدهد تا از آن نگهدارى کند، ولى کارمند دوم، آن را به نفع خود تصاحب مى‏کند، عمل وى خیانت در امانت محسوب مى‏شود. چه این که در دو مثال فوق عمل ارتکابى ناشى از وظیفه رسمى دولتى نمى‏باشد.
به موجب راى شعبه دوم دیوان عالى کشور به شماره 49 - 25/1/1324:
« ...
اگر کسى به سمت تحصیلدارى تعیین شود و قبل از تحویل گرفتن تصرفات غیر قانونى در اموال دولتى بکند، عمل او مشمول ماده 152 نیست و ممکن است‏با جرم سرقت تطبیق کند ». (47)
به هر حال اگر کارمندى اموال یا وجوه سپرده به دست کارمند دیگر را ربوده و تصرف نماید، عمل وى اختلاس نبوده، بلکه سرقت‏یا ممکن است عنوان کیفرى دیگرى داشته باشد و هم چنین اگر عمل ارتکابى ناشى از وظیفه رسمى دولتى نباشد مثل این که وجوه یا اموال به عنوان موقتى از طرف کارمند موظف به دیگرى سپرده شده و او آنها را به نفع خود برداشت و تصرف نماید این عمل عنوان اختلاس نداشته بلکه تحت عنوان « خیانت در امانت » به مفهوم اخص قابل تعقیب خواهد بود. (48)
همچنین است اگر افرادى بدون دریافت‏حقوق و مزایا و بدون وجود رابطه استخدامى در سازمان یا یک شرکت دولتى اشتغال داشته و مرتکب برداشت و یا تصاحب مالى شوند، چون این افراد از جمله کارکنان رسمى و موظف دولت نیستند، طبعا مشمول مقررات ماده مربوط به اختلاس کارکنان دولت نبوده و با توجه به نوع جرمى که مرتکب شده‏اند، حسب مورد به اتهام خیانت در امانت و یا کلاهبردارى و امثال آن تحت تعقیب قرار خواهند گرفت. ولى اگر این افراد بدون داشتن رابطه استخدامى مامور خدمات عمومى باشند، و مرتکب جرم اختلاس شوند، در حکم ماموران دولتى بوده و همانند آنان قابل تعقیب خواهند بود. (49)
بنابراین سپردن مالى به مرتکب حسب وظیفه یا حسب اقتضاء عمل بایستى صورت گرفته باشد و تشخیص وظیفه که عنصر مهم بزه اختلاس است همان سر حد تشخیص جرم خیانت در امانت‏با اختلاس است. بدین ترتیب اگر سر دفتر اسناد رسمى که حسب دستور اداره ثبت اسناد و املاک متصدى فروش تمبر اسناد بوده وجوهى را به نفع خود یا دیگرى برداشت و تصاحب نماید، عمل مشمول جرم اختلاس خواهد بود، ولى اگر ثمن معامله را که متعاملین براى انجام معامله نزد او سپرده‏اند، تصاحب کند عمل او خیانت در امانت است زیرا که دفتر به هیچ وجه وظیفه قبول ثمن معامله را ندارد و چنین وظیفه‏اى به او محول نشده است. (50)
چنانکه بیان گردید یکى از شرایط تحقق رکن مادى در جرم اختلاس در حقوق ایران، سپرده شدن اموال به کارمند دولت‏به حسب وظیفه بود. حقوقدانان کشورهاى عربى نیز در شرح جرم اختلاس به این نکته تصریح نموده‏اند که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
یکى از حقوقدانان مصر مى‏گوید:
«
ماده 97 قانون براى مجازات مختلس شرط مى‏کند که شى‏ء اختلاس شده باید به سبب وظیفه به کارمند، تسلیم شده باشد ولى قانونگذار فرانسوى در ماده اختلاس شرط مى‏کند که شى‏ء مورد اختلاس باید به سبب وظیفه در اختیار مختلس باشد; و قانون فرانسه تسلیم را ذکر نکرده بلکه به وجود شى‏ء در اختیار مختلس اکتفاء نموده است. (51)
یکى دیگر از حقوقدانان در این زمینه مى‏گوید:
«
در جرم اختلاس لازم است که مال در حیازت جانى به سبب وظیفه‏اش یافت‏شود،... بنابراین جرم اختلاس اموال عمومى زمانى که از متهم ویژگى کارمند عمومى بودن، منتفى شود تحقق نمى‏یابد، بلکه جرم وى خیانت در امانت‏یا سرقت و... حسب نوع فعلى که مرتکب شده، مى‏تواند باشد. (52) پس اگر کارمند مالى که به حساب دولت‏حیازت مى‏کند به پسرش تسلیم نماید و فرزندش خیانت‏بکند، فرزند وى مرتکب جرم خیانت در امانت‏شده است و اگر همسر کارمند بر مال سپرده شده بر کارمند، دست‏یازد و آن را بردارد، مرتکب جرم سرقت‏شده است. » (53)
به هر حال هرگاه متهم کارمند عمومى باشد ولى مال را به سبب وظیفه حیازت نکرده است، و در کار کارمندانى که حیازت بر این مال اختصاص به آنها دارد، دخالت مى‏کرده، و در عملى که خارج از محدوده وظیفه‏اش بوده است‏به تقاضاى کارمندان دیگر، وارد شده است و مال را حیازت کرده است، در این صورت نمى‏توان به چنین شخصى گفت که حیازت اموال براى دولت، وظیفه اختصاص وى بوده است. بنابراین اگر چنین کارمندى بر مال دولت، حیازت کند، مشمول جرم اختلاس نمى‏شود. (54)

نتیجه‏ گیرى:
 
از آنچه در این بحث گذشت‏به این نتیجه مى‏رسیم که لازم است
اولا: مال به کارمند سپرده شده باشد; حال فرق نمى‏کند که بودن مال در اختیار وى از جهت‏سپردن مال به وى باشد یا مقتضاى وظیفه‏اش، بودن اموال در اختیارش مى‏باشد یا این که خودش آن را اخذ کرده باشد.
ثانیا: همه این اعمال باید به حسب وظیفه باشد. یعنى حیازت و اختیار اموال اختلاس شده بر عهده کارمند مختلس بوده است. و معیار در اختیار وى بودن، زمان اختلاس است. به عبارت دیگر، وقتى جرم اختلاس تحقق مى‏یابد که مال دولت‏یا اشخاص دیگر به حسب وظیفه در اختیار وى باشد. بنابراین اگر کارمند دولت‏باشد اما قبل از حیازت بر مال یا بعد از سلب حیازت از مال، اموال را تصاحب کند، مختلس شمرده نمى‏شود. (55)
بنابراین آنچه که در قانون فرانسه به صورت مطلق آمده و تسلیم مال به کارمند را ذکر نکرده است، به نظر مى‏آید از سایر قوانین جامع‏تر باشد و بهتر است‏سایر قوانین از جمله قانون ما نیز این گونه اصلاح شود که کارمند مالى که در اختیارش به سبب وظیفه بوده است را تصاحب نماید... نه مال سپرده شده به وى.

مبحث‏ سوم: رکن معنوى
 
اختلاس از جرایم عمدى است و براى تحقق عمد، لازم است که تصاحب یا از بین بردن مال متعلق به دولت‏یا اشخاص که در ید امانى مرتکب بوده است، معلول سوء نیت و قصد آگاهانه کارمند باشد و به علاوه باید متضمن انتفاع شخص مختلس یا شخص دیگرى هم باشد، به عبارت دیگر تحقق عنصر روانى جرم موکول به وجود عمد عام مرتکب در تصاحب مال و وجود سوء نیت‏خاص در اضرار دولت‏یا افراد دیگر است.
اما هر گاه بر اثر بى احتیاطى یا اشتباه در محاسبه از ناحیه صندوقداران مبلغى از وجوهى که بر حسب وظیفه به آنها سپرده شده کسرى حاصل گردد، این اندازه اقدام مرتکب، به علت فقدان قصد مجرمانه اختلاس محسوب نمى‏شود، هر چند ممکن است موجب مسؤولیت مدنى صندوقدار گردد. به علاوه براى جبران این قبیل اشتباهها معمولا مبلغ جزیى به عنوان کسر صندوق به آنان پرداخت مى‏شود. در مورد سایر کالاهاى تبخیر شدنى و غیره نیز کسرى متعارفى براى انبارداران در نظر گرفته مى‏شود. (56)
براى تحقق جرم اختلاس لازم است وقوع جرم و سوء نیت و یا اتلاف عمدى احراز شده باشد. این جرم نیز همانند سایر جرایم داراى دو سوء نیت عام و خاص است:
سوء نیت عام در جرم اختلاس همان قصد برداشت و تصاحب اموال و اشیاء به نفع خود یا دیگرى است و سوء نیت‏خاص تحصیل منفعت‏براى مرتکب و اضرار به دولت مى‏باشد. در واقع باید بین عمل مرتکب و حصول نتیجه که همان تحصیل مال یا نفعى است رابطه علیت موجود باشد. (57)
اداره حقوقى قوه قضائیه با تاکید بر لزوم احراز سوء نیت مى‏گوید:
«
ماموران و مستخدمین دولتى که اموال، وجوه و یا سایر اشیاء دولتى متعلق به بیت‏المال که به حسب وظیفه به ایشان سپرده شده است هرگاه اموال مذکور را به نفع خود یا دیگرى برداشت‏یا تصاحب نمایند مشمول مقررات تشدید مجازات ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى خواهند بود. در صورت عدم احراز سوء نیت و وقوع جرم یا اتلاف غیر عمدى با توجه به مسؤولیت ناشى از امانت و مقررات قانون مسؤولیت مدنى و سایر قوانین موضوعه با آنان رفتار خواهد شد. (58)
یکى از شعب دیوان عالى کشور در یکى از آراء خود مى‏گوید:
«
تنها وجود کسر در وجوه ابواب جمعى که ممکن است این کسر جهات دیگرى غیر از اختلاس داشته باشد و همچنین عجز جمعدار از اثبات دعوى فقدان هیچ یک ملازمه با اختلاس ندارد; بلکه اصولا دادگاه باید اقدام متهم را به اختلاس احراز نماید. »
بنابراین اشخاصى که وجوه نقدى یا مطالبات یا حواله یا سهام و اسناد و اوراق بهادار نزد آنها است، صرف امتناع از رد آنها و لو بعد از مطالبه یا عجز از دادن حساب باشد، دلیل قاطع بر قصد اختلاس نیست چه بسا ممکن است مامور دولتى بواسطه اشتباهات یا روشن کردن موارد خرج یا علل دیگرى که هیچ یک ملازمه با تصاحب ندارد، تاخیر در دادن حساب بنماید و این امر را نمى‏توان دلیل بر اختلاس دانست.
یکى از مواردى که ممکن است در انبار جمعدارى کسرى بوجود آید و آن کسرى معلول اختلاس نباشد کسرى معروف به « کسر تبخیر » است; نظیر این کسرى در صندوق نقدى منظور مى‏شود که از حدود مبلغ جزیى تجاوز نمى‏کند یا این کسرى معلول اشتباه در شمارش پول، بى احتیاطى، بى مبالاتى، محاسبه، توزین و نظایر آن باشد و چنانکه گفته شد، به همین دلایل است که معمولا به صندوقداران وجوهى از این بابت‏به عنوان فوق‏العاده مخصوص منظور و پرداخت مى‏شود. در مقابل این کسریهاى جارى و جزیى قابل اغماض، افزایشهایى هم در انبار موجود است که معروف به « سرک انبار » است مانند این که در گونیهاى شکر و گندم و غلات و غیره بطور کلى ممکن است اختلافى میان توزین اولیه و توزین بعدى به نفع انبار بوجود آید که البته انباردار حق برداشت و تصرف این سرک را ندارد. و در عمل آنچه از انباردار مى‏خواهند این است که جنس موجود در انبار با آنچه در دفاتر او وارد و تحویل گرفته است، مطابقت داشته باشد. » (59)

بررسى مقایسه‏ اى:
 
چنانکه گذشت از نظر حقوقدانان کشور ما، براى تحقق رکن معنوى، وجود دو عنصر، سوء نیت عام و سوء نیت‏خاص ضرورت دارد; همین وضعیت در میان حقوقدانان سایر کشورها نیز وجود دارد. یکى از حقوقدانان مصر در این باره مى‏گوید:
«
اختلاس اموال عمومى در همه حالاتش یک جرم عمدى است; علاوه بر آن باید قصد خاص نیز باشد. بنابراین اگر کارمند دولت در محافظت از مالى که به سبب وظیفه به او سپرده شده است، کوتاهى کند و در نتیجه مال از بین برود یا این که به سرقت‏برده شود، جرم اختلاس به چنین کارمندى صدق نمى‏کند. » (60)
همین حقوقدان درباره عنصر قصد عام مى‏گوید:
«
قصد عام، آگاهى متهم به این که مال در حیازت ناقصه وى مى‏باشد و این حیازت به سبب وظیفه‏اش مى‏باشد و این مال در ملکیت وى نمى‏باشد و بداند که قانون چنین رفتارى را مجاز نمى‏داند و اراده‏اش را متوجه انجام دادن اختلاس بنماید، در این صورتها قصد عام، تحقق مى‏یابد. اما اگر متهم نداند که مالى که در حیازت وى مى‏باشد، ناقصه مى‏باشد (یعنى اختیار تصاحب و برخورد مالکانه را با آن ندارد) مثل این که معتقد باشد مالى که به او سپرده شده است‏به سببى مى‏باشد که به وظیفه‏اش ربطى ندارد; مثل این که گمان کند صاحب مال، آن را در شکل ودیعه به او داده است‏یا این که اموال عمومى را براى مصرف عمومى انفاق کند به این اعتقاد که قانون به او چنین امر مى‏کند یا این که قانون براى چنین کارى دست وى را باز گذاشته است، در همه این حالات، قصد عام محقق نمى‏شود و... » (61)
یکى دیگر از حقوقدانان مصرى درباره قصد خاص مى‏گوید:
«
علم و اراده براى صدق جرم اختلاس کفایت نمى‏کند; بلکه لازم است قصد خاصى همراه با نیت تملک مال اختلاس شده باشد، یعنى متهم حق دولت‏بر مال را انکار کند و با این مال، جمیع تصرفات مالکانه را انجام دهد. بنابراین جرم اختلاس توسط کارمندى که تنها مال متعلق به دولت را استعمال مى‏کند، ولى نیت تملک آن را نمى‏کند، ارتکاب نمى‏یابد. مثال این مطلب موردى است که شخصى اتومبیل دولتى را اجاره کند و مخارج لازم آن را، خود به عهده بگیرد. (اما استفاده از اتومبیل دولتى براى استفاده شخصى بدون تحمل مخارج آن، از بابت روغن استهلاک شده و غیره، اختلاس مى‏باشد. » (62)
این نویسنده در ادامه مى‏افزاید:
«
در حقیقت قصد خاص در فعل و رکن مادى اختلاس داخل است، زیرا انجام جرم اختلاس، مادیات صرف نیست، بلکه انجام آن مرکب از فعل مادى و نیت‏خاص که در ضایع کردن مال بر مالکش و اضافه نمودن آن به ملک جانى، ظاهر مى‏شود. بنابراین هرگاه اختلاس (تصرف کارمندى در مال) به اعتبار مالکیت وى بر آن باشد، این مطلب ضرورتا به انعقاد نیت کارمند بر تملک و تصاحب این مال و تغییر حیازت ناقصه آن به حیازت کامله، را مى‏رساند.
هرگاه قصد جنایى محقق شد، دیگر به انگیزه‏هاى مرتکب در ارتکاب جرم اختلاس، توجهى نمى‏شود، فرقى نمى‏کند این انگیزه شرافتمندانه باشد مثل بر آوردن نیاز یک فقیر یا پست و رذیلانه باشد مثل تمایل به انتقام از دولت و غیره. قصد جنایى توسط کارمند به خاطر اطاعت دستور رئیس یا تصریح رئیس به تصرف در مال به وجهى که آئین‏نامه چنین تصرفى را جایز نمى‏داند از بین نمى‏رود. و کارمند حق ندارد دستور صادره از سوى رئیس مبنى بر ارتکاب فعلى که مى‏داند قانون چنین عملى را مجازات مى‏داند، را اطاعت و پیروى کند. مگر این که قانونى اجازه چنین دستورى را به تصرف در مال سپرده شده به کارمند را به رئیس داده باشد یا این که کارمند با دلایل معقولى، معتقد باشد که اطاعت رئیس بر او واجب و لازم است. به هر حال اثبات قصد جنایى تابع قواعد عمومى اثبات مى‏باشد. و گاهى امارات و قراینى پیدا مى‏شود که دلالت‏بر تحقق قصد جنایى دارد مثل فرار متهم بعد از عملیات اختلاس یا مخفى نمودن آن یا تزویر در دفاتر و اوراق براى مخفى کردن اثر اختلاس ». (63)
حقوقدانان سایر کشورهاى عربى از جمله عراق و لبنان نیز مطالبى مشابه آنچه در قصد عام و خاص، گذشت، بیان نموده‏اند که از ذکر آنها خوددارى مى‏شود و به همین مقدار اکتفا مى‏شود. (64)

نتیجه‏ گیرى کلى:
 
-
آوردن واژه «برداشت‏» در تعریف و ارکان جرم اختلاس، وجاهت ندارد، چه این که وقتى یکى از عناصر تحقق جرم اختلاس وجود مال در اختیار کارمند دولت مى‏باشد، دیگر برداشت مجدد معنایى ندارد، بلکه معیار تحقق جرم اختلاس، تغییر نیت و برخورد مالکانه کردن با مال مى‏باشد.
-
از جهت موضوع و تعلق جرم اختلاس به این نتیجه رسیدیم که این جرم علاوه، بر اموال منقول، در مورد اموال غیر منقول نیز سریان دارد; لذا شایسته است قانونگذار ترتیبى اتخاذ نماید تا روند واحدى در محاکم جارى گردد و از برداشتهاى متفاوت از واژه «سایر اموال‏» در ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى جلوگیرى شود.
-
عوامل و انگیزه‏هایى که باعث‏شده است تا تصاحب اموال اشخاص که به کارمند دولت‏سپرده شده است، تحت عنوان جرم اختلاس قرار گیرد، همان انگیزه‏ها مى‏تواند درباره تعمیم جرم اختلاس به تصاحب اموال شرکتهاى سهامى غیر دولتى، تعاونیهاى خصوصى و غیره نیز وجود داشته باشد. به عنوان مثال اگر دولت اجازه تاسیس بانکهاى خصوصى به اشخاص حقیقى یا حقوق را بدهد، و این اشخاص در چارچوب قانون اقدام به راه اندازى چنین بانکهایى نمایند و مردم نیز بر اساس اعتماد عمومى نسبت‏به نظارت دولت‏بر فعالیت افراد فوق، اموال خود را در اختیار آنها قرار دهند، به نظر مى‏آید (با عنایت‏به تعزیرى بودن جرم اختلاس) قانونگذار بتواند براى حمایت کیفرى از چنین اموالى و نیز تضمین فعالیتهاى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى، تصاحب چنین اموالى را نیز تحت عنوان جرم اختلاس قرار دهد.

پي‌نوشت‌ها:
 

3)
محمودى، عباسعلى، روزنامه سلام، شماره 2203 مورخ 14 دى ماه 1377.
4)
شامبیاتى، هوشنگ، جرایم علیه اموال و مالکیت، انتشارات ویستار، چاپ دوم، 1375، ص 132.
5)
ماده 75 ق.ت. سابق: «هر یک از کارمندان و کارکنان ادارات و سازمانها و مؤسسات و شرکتهاى دولتى و یا وابسته به دولت و یا ماموران به خدمات عمومى اعم از رسمى و غیر رسمى و دیوان محاسبات عمومى و مؤسساتى که به کمک مستمر دولت اداره مى‏شوند، و دارندگان پایه‏هاى قضایى، وجوه نقدى یا مطالبات یا حوالجات یا سهام و سایر اسناد و اوراق بهادار یا سایر اموال متعلق به هر یک از سازمانها و مؤسسات فوق الذکر یا اشخاصى که بر حسب وظیفه به آنها سپرده شده است‏به نفع خود یا دیگرى رداشت‏یا تصاحب کرده به عنوان مختلس علاوه بر مجازات مقرر ادارى و رد وجه یا مال مورد اختلاس به حبس از شش ماه تا نج‏سال محکوم مى‏شود.
تبصره: کارمندان و کارکنان قواى مقننه و قضائیه نیز مشمول این ماده خواهند بود
6)
ر.ک: بک، احمد امین: شرح قانون العقوبات الاهلى، الدار العربیة للموضوعات، ج 1، ص 67.
7)
ر.ک: الجورانى، عبدالرحمن: جریمة الاختلاس الاموال العامة فى التشریع و القضاء العراقى، مطبعة الجاحظ، بغداد، 1990، ص 29.
8)
شامبیاتى، هوشنگ: پیشین، ص 133.
9)
میرمحمد صادقى، حسین، جرایم علیه اموال و مالکیت، نشر میزان، چاپ دوم، 1376، ص 160.
10)
شامبیاتى، هوشنگ، پیشین، صص 133،134،135.
11)
بک، احمد امین، پیشین، ص 80.
12)
رمسیس بهنام، الجرایم المضرة بالمصلحة العمومیة، منشاة المعارف بالاسکندریة، ص 68.
13)
شهرى، غلامرضا و ستوده جهرمى، سروش، نظرهاى اداره حقوقى قوه قضاییه در زمینه مسائل کیفرى از سال 1358 تا سال 1371، ناشر: روزنامه رسمى کشور، چاپ دوم، 1377، ص 464 (شماره و تاریخ نظریه 37/7 - 27/3/1370).
14)
همان، ص 465، (شماره وتاریخ نظریه 37/7 - 27/3/1370).
15)
المادة 113 مکرر، قانون العقوبات. نقل از الدکتور محمود نجیب حسنى، شرح قانون العقوبات القسم الخاص، 1992، دار النهضة العربیة، ص 117.
16)
الدکتور محمود نجیب حسنى، همان، ص 119.
17)
همان، ص 118; براى توضیح بیشتر در مورد ارکان این جرم و همچنین مجازات آن ر.ک، رمسیس، بهنام، پیشین، ص 90.
18)
همان، ص 118.
19)
همان، ص 119.
20)
ر.ک، رمسیس بهنام، پیشین، صص 69 و 70.
21)
الدکتور نجیب حسینى، پیشین، ص 119.
22)
همان.
23)
همان.
24)
همان، ص 120.
25)
ماده 75 قانون تعزیرات اشعار مى‏دارد: «... یا سایر اموال متعلق به هر یک از سازمانها و مؤسسات فوق الذکر یا اشخاصى که بر حسب وظیفه به آنها سپرده شده است‏به نفع خود یا دیگرى برداشت‏یا تصاحب کرده به عنوان مختلس ... محکوم مى‏شود».
26)
دهخدا، على اکبر، مؤسسه لغت نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جدید، 1377، ج 3، صص 4546 و 4547.
27)
همان، ج 5، ص 6765.
28)
همان، ج 5، ص 6765.
29)
همان، ج 5، ص 6765. همچنین ر.ک: معین، احمد، فرهنگ فارسى، امیرکبیر، چاپ نهم، 1375، ص‏1089.
»
یا تغییر جهت و مسیر دادن detournement ] »(ر.ک: پارسایار، محمدرضا، فرهنگ معاصر فرانسه فارسى - فرهنگ معاصر - تهران 1374 - صص 117 و 425).
31)
بک، احمد امین، پیشین، ص 83. نیز ر.ک: جندى عبدالملک، الموسوعة الجنائیه، دار احیاء التراث العربى، ج 1، ص 434، رقم 33.
32)
الدکتور على عبدالقادر القهوجى و الدکتور محمد زکى ابوعامر، القانون الجنایى، القسم الخاص، الدار الجامعیة، 1988، پیشین، صص 88 و 89 و 90.
33)
ر.ک: السنهورى، عبدالرزاق، الوسیط فى شرح القانون المدنى، 1967، ج 8، ص 9.
34)
جندى عبد الملک: الموسوعة الجنائیه، الطبعة الثانیه، دار العلم للجمیع - بیروت - ج 1، ص 434.
35)
الشاذلى، فتوح عبدالله، الجرائم المضرة بالمصلحة العامة فى القانون المصرى، الطبعة الاولى، 1991 الکتب الجامع الحدیث، صص 363 و 364 و 365 - براى توضیح بیشتر ر.ک. به الدکتور محمود نجیب حسنى، شرح قانون العقوبات، القسم‏الخاص، 1988، ص 15; احمد ابور الروس، قانون الجرائم التزییف و التزویر و الرشوة و اختلاس المال العام من الوجهة القانونیة و الفنیة، 1997، المکتب الجامعى الحدیث - للاذاربطة - الاسکندریة، ص 845.
36)
الشاذلى، فتوح عبدالله، همان.
37)
همان.
38)
39)
شامبیاتى، هوشنگ، پیشین، ص 136.
40)
منصور آبادى، عباس، پیشین، ص 20.
41)
براى توضیح بیشتر ر.ک. به خویبارى، عباس، پایان‏نامه، بررسى بزه خیانت در امانت، اختلاس، تصرف غیر قانونى و بیان تفاوتهاى جرایم مذکور در حقوق ایران، دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران، ص 58. و یزدانى نجف آبادى، فائزه، مطالعه تطبیقى تعدیات ماموران دولت نسبت‏به دولت در حقوق ایران و فرانسه (پایان‏نامه تحصیلى براى اخذ درجه فوق لیسانس) دانشگاه تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسى، استاد راهنما، پیمانى، ضیاء الدین و آزمایش، على، سال 1354 - 1353، ص 55.
42)
کشاورز، بهمن، مجموعه محشاى قانون تعزیرات 1375، گنج دانش، چاپ اول، 1375، ص 151.
43)
الجورانى، عبدالرحمن، پیشین، ص 175.
44)
الشاذلى، فتوح عبدالله، پیشین، ص 333.
45)
براى توضیح بیشتر ر.ک الجورانى، عبدالرحمن، پیشین، صص 175، 176 و 177 و 178 - الدکتور احمد فتحى سرور، الجرائم المضرة بالمصلحة العامة،1963، رقم 111، ص 166 - مصطفى رضوان، جرائم الاموال العامة، فقهاء و قضاء، 1970، ص 59 - الدکتور محمود نجیب حسنى، شرح قانون العقوبات، القسم الخاص، 1972، رقم 134، ص 131.
46)
ماده 4 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى مى‏گوید: « کسانى که با تشکیل یا رهبرى شبکه چند نفرى به امر ارتشاء و اختلاس و کلاهبردارى مبادرت ورزند علاوه بر ضبط کلیه اموال منقول و غیر منقولى که از طریق رشوه کسب کرده‏اند به نفع دولت و استرداد اموال مذکور در مورد اختلاس و کلاهبردارى و رد آن حسب مورد به دولت‏یا افراد، به جزاى نقدى... محکوم مى‏شوند... ».
47)
خویبارى، عباس، پیشین، ص 64.
48)
ذوالمجد طباطبایى، احمد، عناصر متشکله بزه اختلاس و منظور از کلمه وظیفه، مجله کانون وکلاء، شماره 74، (اسفند 1339)، ص 42، (نقل از شامبیاتى، هوشنگ، پیشین، ص 136).
49)
شهرى، غلامرضا و ستوده جهرمى، سروش، نظریات اداره حقوقى قوه قضائیه در زمینه مسائل کیفرى،نظریه شماره 907/7 مورخ 24/2/1362، ج 1، ص 511.
50)
شامبیاتى، هوشنگ، پیشین، صص 138 و 137.
51)
بک، احمد امین، پیشین، ص 85.
52)
53) Garcon, art. 169 a 172, no. 18; Garracd, IV, no. 1493, 325
54)
حسنى، محمود نجیب: پیشین، صص 96 و 97.
55)
نجیب حسنى، محمود: همان، ص 97.
56)
ولیدى، محمد صالح، حقوق جزاى اختصاصى، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم 1373 ه. ش، ص 315.
57)
شامبیاتى، هوشنگ: پیشین، ص 138.
58)
نظریه 1459/7 - 13/6/70 (نقل از کشاورز، بهمن: پیشین، ص 153).
59)
پاد، ابراهیم، جزوه پلى کپى دوره فوق لیسانس دانشکده حقوق و علوم سیاسى تهران، سال 1353، صص 113 و 112 (نقل از یزدانى نجف آبادى: پایان‏نامه فوق لیسانس به عنوان مطالعه تطبیقى تعدیات ماموران دولت نسبت‏به دولت در حقوق ایران و فرانسه سال 1354 - 1353 - دانشکده حقوق و علوم سیاسى تهران، براى توضیح بیشتر ر.ک. به دوست‏طلب، غلامرضا، پایان نامه ارتشاء و اختلاس و تصرف غیر قانونى، دانشگاه شهید بهشتى، سال 1370 ه.ش، ص 149.
60)
حسنى، محمود نجیب: پیشین، ص 103 - براى توضیح بیشتر ر.ک. به دکتور فتوح عبدالله الشاذلى، الجرائم المضرة بالمصلحة العامة فى القانون المصرى، الطبعة الاولى، الکتب الجامعى الحدیث 1991، ص 374 و الدکتور محمود محمود مصطفى، پیشین، رقم 41، ص 63.
61)
حسنى، محمود نجیب، پیشین، ص 103 - ر.ک: دکتور فتوح عبدالله الشاذلى: همان، ص 375.
62)
الشاذلى، فتوح عبدالله، پیشین، ص 376 - ر.ک: به الدکتور محمود نجیب حسنى، همان، ص 104.
63)
الشاذلى، فتوح عبدالله، پیشین، ص 378 - براى توضیح بیشتر ر.ک. به احمد امین بک، شرح قانون العقوبات الاهلى، الدار العربیة للموسوعات، ج 1،ص 88 و 87 و رمسیس، بهنام، الجرائم المضرة بالمصلحة العمومیة، الناشر: منشاة المعارف بالاسکندریة، ج 1، ص 86 و 85 و 84.
64)
براى حقوق لبنان ر.ک: الدکتور محمد زکى ابو عامر و الدکتور على عبدالقادر القهوجی، قانون العقوبات القسم الخاص، الدار الجامعیة، ص 91; براى حقوق عراق ر.ک: الجورانى عبدالرحمن، پیشین، ص 186 تا 201.

نویسنده:احمد رمضانی

منبع:فصلنامه نامه مفید شماره24
علیرضاجعفری بازدید : 1486 پنجشنبه 18 تیر 1394 نظرات (0)

به نقل از روزنامه حمایت – چهارشنبه – ۱۵/۱۱/۱۳۹۳/س

 اسرار جمع سر است و سر نیز در لغت به هر کار پوشیده و مخفی که انسان آن را در درون خود مخفی نگه می‌دارد، گفته می‌شود. به موضوعی سر گفته می‌شود که دارای چنین ویِژگی‌هایی است: ۱- افشای آن به آبرو و حیثیت افراد لطمه وارد کند، ۲- مصلحت مشروع اقتضا کند که آن سرّ مخفی بماند؛ ۳- افراد محدودی آن راز و سرّ را بدانند.
منظور از اسرار حرفه‌ای، موارد و موضوعاتی است که اشخاص به مناسبت حرفه و شغل خود به دست آورده باشند بنابراین می‌توان سرّ را امری دانست که به مناسبت شغل و حرفه‌ای در اختیار دیگری قرار می‌گیرد و مصلحت مشروع، اقتضا می‌کند که آن سرّ مخفی بماند. به همین دلیل است که این قبیل اسرار را اسرار حرفه‌ای می‌نامند.در کشور ما قانونگذار، افشای اسرار مردم را از سوی افرادی که به مناسبت شغل و حرفه‌شان اسرار مردم را به دست می‌آورند، جرم می‌داند و مرتکب را قابل تعقیب و مجازات می شناسد؛ چرا که در این مشاغل مردم به دلیل نیازشان به این افراد مراجعه می‌کنند و باید به آنها اطمینان داشته باشند و بر مبنای همین اطمینان اسرار خود را بیان کنند تا از راهنمایی‌های آنها برای رفع مشکل خود برخوردار شوند.ملاک قابل مجازات بودن افشای اسرار، قوت جنبه عمومی این عمل است؛ چرا که دارا بودن شغل و حرفه‌ای که مردم نیازمند مراجعه به آن هستند، موجب اطمینان مردم شده است و مردم با تکیه بر این اطمینان راز و سرّ خود را نزد این افراد بازگو می‌کنند. در حقیقت افشای راز موجب بی اعتمادی مردم و اختلال در نظم اجتماعی خواهد شد.

 

 

 

 عنصر قانونی جرم افشای اسرار حرفه‌ای
ماده ۶۴۸ بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی مقرر می‌دارد: «اطبا، جراحان، ماماها، داروفروشان و تمامی کسانی که به مناسبت شغل و حرفه خود محرم اسرار می‌شوند، هرگاه در غیر از موارد قانونی، اسرار مردم را افشا کنند، به سه ماه و یک روز تا یک سال حبس یا یک ملیون و ۵۰۰ هزار تا ۶ ملیون ریال جزای نقدی محکوم می‌شوند.»
 شرایط تحقق جرم افشای سر
۱- رکن مادی یا عمل افشای سر: مقصود از افشا سر، اعلام و افهام آن به دیگران است، ممکن است اعلام از طریق وسایل کتبی اعم از مطبوعاتی و غیرمطبوعاتی صورت پذیرد و ممکن است به صورت زبانی باشد. تعداد اشخاصی که سر برای آنان افشا می‌شود، شرط نیست. بازگو کردن سرّ حتی به عنوان کاملاً خصوصی و محرمانه به یک نفر نیز مشمول این ماده خواهد بود.
همچنین افشای قسمتی از سرّ در صورتی که دارای وضوح کافی باشد از مصادیق این ماده خواهد بود. مطلع بودن قبلی افرادی از موضوع سر نیز مجوزی برای افشای آن از طرف راز دار حرفه‌ای نیست.
۲- شخصیت رازدار: فاش کننده مطلب باید از جمله کسانی باشد که به مناسبت شغل یا حرفه‌ خاص خود، محرم اسرار مردم است. بنابراین افراد و اشخاص محدود و معینی مکلف به حفظ اسرار خواهند شد. قانونگذار در ماده ۶۴۸ بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی، اطبا، جراحان و ماماها را به عنوان رازداران حرفه‌ای معرفی کرده است.
۳- وجود سرّ حرفه‌ای: امر فاش‌شده در میان صاحب سرّ و طرف او جنبه نهانی داشته و دیگران از آن با خبر نباشند. به علاوه مطلب به‌نحوی باشد که صاحب آن فقط به اعتبار حرفه و موقعیت طرف، ناگزیر از ابراز آن به او شده باشد اما شرط نیست که سرّ به نحوی باشد که افشای آن موجب ضرر شخصی صاحب آن نیز شود؛ چون در این مورد آنچه موجب مجازات است، نفس عمل افشای سرّ حرفه‌ای است.
۴- عنصر معنوی جرم افشای اسرار حرفه‌ای: جرم افشای اسرار حرفه‌ای از جرایم عمدی بوده و تحقق عمد ناظر به آن است که مرتکب، سرّی را که باید نزد او محفوظ بماند، آگاهانه بازگو کند.
۵- افشای سرّ به موجب قانون تجویز نشده باشد؛ چنانچه در متن ماده ۶۴۸ این شرط با عبارت زیر بیان شده است «هر گاه در غیر از موارد قانونی اسرار  مردم را افشا کنند»
بر این اساس، مهمترین موارد تجویزشده از طرف قانون شامل موارد ذیل است:
۱- گاهی برای تأمین مصالح بهداشتی افراد جامعه افشا سرّ از ناحیه رازداران حرفه‌ای مجاز است.
۲- در پاره‌ای از اوقات قانونگذار به منظور حفظ مصالح و منافع اجتماعی، اشخاص معینی را مکلّف به بیان اطلاعات و معلومات شغلی خود می‌کند؛ هر چند آن اطلاعات واجد خصیصه سرّی باشند. به عنوان مثال در مواقعی که جرم واقع شده اما هنوز مرتکب آن تحت تعقیب قرار نگرفته است و از این حیث اطلاعات این اشخاص راجع به موضوع جرم جزو اسرار مرتکب تلقی می‌شود، افشای چنین سرّی نه تنها جرم نیست بلکه خودداری از بیان به‌موقع آن جرم محسوب می‌شود.
 موارد ضرورت افشای اسرار موکل توسط وکیل
اصولاً وکیل و هر شخص دیگری که به موجب قانون حافظ اسرار مردم شناخته می‌شود، حق ندارد اسرار آنان را افشا کند؛ مگر اینکه قانون او را مکلف به افشای سر کند و چنانچه وکیل یا هر شخص دیگری که حافظ اسرار است، به حکم قانون افشای سر نکند، مرتکب تخلف می‌شود. به عنوان مثال اگر متهم نوشته‌های خود را که موثر در کشف جرم است، به وکیل خود سپرده باشد و با درخواست بازپرس، وکیل از ارایه آنها خودداری کند، به مجازات مقرر برای خلاصی متهم از محاکمه محکوم می‌شود.
 برخی موارد ضرورت حفظ اسرار
کارگزاران بورس، از جمله افرادی هستند که مکلفند اسرار دستوردهندگان را نزد خود حفظ کنند و حق افشای دستورهای رسیده را ندارند و در صورت تخلف به مجازات افشای سر محکوم می‌شوند.ایرانیان مقیم داخل و خارج کشور و نیز خارجیان مقیم ایران باید به پرسش‌های مربوط به سرشماری‌ها و آمارگیری‌های رسمی که در کشور انجام می‌شود، پاسخ صحیح بدهند. آمار و اطلاعاتی که ضمن آمارگیری از مردم به دست می‌آید، محرمانه است و جز در تهیه آمارهای عمومی و کلی نباید مورد استفاده قرارگیرد و نمی‌توان از این اطلاعات در مراجع قضایی، اداری و مالیاتی و نیز نظایر آن استفاده کرد.مطبوعات نیز حق ندارند مذاکرات غیرعلنی مجلس شورای اسلامی و مذاکرات غیرعلنی محاکم دادگستری یا تحقیقات مراجع اطلاعات و قضایی را که طبق قانون، افشای آنها مجاز نیست، افشا کنند.

 

علیرضاجعفری بازدید : 1347 پنجشنبه 18 تیر 1394 نظرات (0)

حقوق زنان، اسناد بين المللي ، موضع ايران

نویسنده : كمال مصطفي پور – كارشناس ارشد حقوق بشر

"دانشگاه شهید بهشتی"

با در نظر گرفتن اين موضوع كه ايران به بسياري از معاهدات حامي حقوق زن ملحق گرديده است (كه در بالا اشاره گرديد) و همچنين بيان اين نكته كه امروزه مسائل حقوق بشري از جنبه صرفا داخلي خارج شده و جنبه ي بين المللي پيدا كرده اند و با در نظرگرفتن اين مساله كه قوانين حقوق بشري كم كم جنبه ي عرفي پيدا كرده اند مي توان نتيجه گرفت كه التزام ايران به قوانين حقوق بشري و بالطبع حقوق زنان نيازي به پيوستن به معاهده ي منع تبعيض يا ساير معاهدات حقوق بشري نداشته و با استناد به عرف و همچنين معاهدات پذيرفته شده كشورمان ملزم به رعايت آنها و هماهنگ كردن قوانين و اقدامات لازم در حد مطابقت با شرع اسلام مي باشدو همچنين توجه به اين مساله كه امروزه 185 كشور جهان(و لو با حق شرط هاي كلي) به معاهده منع تبعيض عليه زنان پيوسته اند ، احكام كنوانسيون نيز تقريبا همه گير شده و جنبه حقوق عرفي به خود گرفته اند و نتيجتا در حال حاضر فوايد الحاق كشورمان به كنوانسيون بيشتر از مضار آن خواهد بود.

 

 

به نام خدا

حقوق زنان، اسناد بين المللي ، موضع ايران

مروري بر اسناد بين المللي حقوق بشر حكايت از اين واقعيت دارد كه تاريخچه تكوين اسناد بين المللي كه براي دفاع از حقوق زنان تصويب گرديده است، قدمتي كمتر از يك سده دارد.

همچنين بررسي اجمالي اسناد بين المللي دفاع از حقوق زن گوياي آنست كه دغدغه اصلي نخبگان جامعه ملل در دهه اول قرن بيستم، مسئله خريد و فروش زنان سفيدپوست و اجير كردن آنان براي خودفروشي و ضرورت برخورد با اين پديده اجتماعي بود تا مساله تساوي حقوق با مردان اما پس از گذشت چند دهه تفكر جهاني نسبت به زنان و حقوق آنان متحول گرديد.

اسناد ذيل، مهمترين سندهايي است كه در سطح بين المللي راجع به حقوق زنان به تصويب رسيده و يا اشاره مستقيم به حمايت از حقوق زنان پرداخته است.

1- به دنبال پيروزي ايالات متحده آمريكا در جنگ هاي داخلي كه با هدف الغاي بردگي صورت پذيرفت، ظاهراً دوران بردگي و تجارت برده در سراسر جهان رو به افول گذاشت، ليكن شكل فجيع تري از بردگي نوين، كه عبارت بود از استثمار نيروي كار انسانها بويژه با سوء استفاده از زنان و كودكان و نيز اجير كردن آنها براي سوء استفاده هاي جنسي، به شدت رايج گرديد. بدين لحاظ نخستين سند بين المللي در دفاع از حقوق زنان در 18 ماه مه سال 1904 ميلادي در پاريس تحت عنوان «كنوانسيون بين المللي راجع به تأمين يك حمايت مؤثر عليه معامله جنايت كارانه موسوم به خريد و فروش سفيدپوستان» با هدف مقابله با سوءاستفاده جنسي از زنان و دختران و اجير كردن آنان براي فحشا، به امضا رسيد و دولتهاي متعاقد با الحاق به كنوانسيون مزبور متعهد گرديدند ضمن مبادرت به اقدامات لازم براي معارضه و مقابله با اشخاصي كه اقدام به اجير كردن زنان و دختران براي فحشا مي كنند، دختران و زناني را كه براي خودفروشي به كشور ديگر برده شده اند، به وطن اصلي خود عودت دهند.

2- حدود شش سال بعد(4مه سال 1910 ميلادي) نيز قرارداد بين المللي ديگري تحت عنوان «قرارداد بين المللي راجع به جلوگيري از خريد و فروش سفيدپوستان» در پاريس به امضا رسيد كه در واقع مكمل كنوانسيون 1904 بود و به موجب آن هر كس براي انجام هوا و هوس ديگري زني را يا دختر صغيري را براي فسق اجير و جلب و يا از راه عفت منحرف سازد، مجرم دانسته مي شود و مي بايست به مجازات برسد. همچنين فريب دادن يا اعمال زور و تهديد و سوءاستعمال سلطه و يا مبادرت به استفاده از وسايل جبريه به منظور اجير كردن زنان يا دختران كبير براي فسق و منحرف كردن آنان از راه عفت، جرم تلقي گرديد و مرتكب آن مستحق مجازات دانسته شد.

3- درتاريخ سي ام سپتامبر سال 1921 ميلادي نيز قرارداد بين المللي ديگري باعنوان «قرارداد بين المللي الغاي خريد و فروش نسوان و كودكان» با هدف تكميل كردن دو سند بين المللي قبل به تصويب تعداد قابل توجهي از دولتها رسيد كه بر اساس مفاد اين قرارداد، دول متعاهد توافق نمودند اقدامات لازم را براي تجسس و مجازات كساني كه مبادرت به معامله نسوان و يا كودكان مي نمايند، معمول دارند. همچنين مطابق اين قرارداد حتي شروع به جرم معامله نسوان و كودكان، جرم شناخته شد و مقرر گرديد ولو اين كه دولتهاي متعاهد قرارداد استرداد مجرمين بين خود را نداشته باشند، براي استرداد اشخاصي كه متهم به جرائم فوق هستند اقدام نمايند.

معاهدات فوق در تاريخ چهاردهم دي ماه سال1310 به تصويب مجلس شوراي ملي ايران رسيده است.

‌قانون اجازه الحاق دولت ايران به قراردادهاي بين‌المللي پاريس و ژنو راجع به جلوگيري از رفتار جنايت‌آميز نسبت به‌زنان و كودكان

‌مصوب 14 دي ماه 1310 شمسي

‌ماده واحده - مجلس شوراي ملي اولاً الحاق قطعي دولت ايران را به مقاوله‌نامه بين‌المللي 18 مه 1904 مطابق 27 ارديبهشت 1283 كه مشتمل بر‌نه ماده و در پاريس براي جلوگيري از رفتار خلاف اخلاق و جنايت‌آميز نسبت به زنان و كودكان به امضاء رسيده است و همچنين قرارداد بين‌المللي پاريس كه‌در تاريخ 12 ارديبهشت 1289 (‌مطابق 4 مه 1910) راجع به همان مقصود مذكوره در فوق كه در پاريس امضاء شده است به دولت ايران اجازه مي‌دهد‌ثانياً قرارداد بين‌المللي الغاء خريد و فروش زنان و كودكان مشتمل بر 14 ماده را كه در تاريخ 30 سپتامبر 1921 (‌مطابق با 7 مهر ماه 1300) در ژنو به‌امضاء رسيده است تصويب و به دولت اجازه مي‌دهد نسخ صحه شده آن را به دارالانشاء جامعه ملل تسليم نمايد.

‌اين قانون كه مشتمل بر يك ماده است در جلسه چهاردهم دي ماه يك هزار و سيصد و ده شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

‌رييس مجلس شوراي ملي – دادگر

همچنين در 18آذر 1337 به پروتكل هاي اصلاحي 1904 و 1910 راجع به منع فحشا و جلوگيري از اشاعه نشريات منافي عفت و مستهجن ملحق گرديد.

‌قانون اجازه الحاق دولت ايران به پروتكلهاي اصلاحي قراردادهاي مورخ 18 مه 1904 و 4 مه 1910 راجع به منع فحشاء‌و قرارداد 4 ماه 1910 راجع به جلوگيري از اشاعه نشريات منافي عفت و مستهجن

‌مصوب 18 آذر ماه 1337

‌ماده واحده - الحاق دولت ايران به پروتكلهاي اصلاحي قراردادهاي مورخ 18 مه 1904 و 4 مه 1910 راجع به منع فحشاء و قرارداد 4 مه 1910‌راجع به جلوگيري از اشاعه نشريات منافي عفت و مستهجن را كه در 4 مه 1949 در ليك ساكس (‌مقر سازمان ملل متحد) به امضاء رسيده است و در‌تاريخ 7 دي ماه 1328 از طرف نماينده دائمي ايران در سازمان ملل متحد امضاء شده تصويب مي‌شود.

‌قانون فوق كه مشتمل بر ماده واحده و متن پروتكلهاي اصلاحي ضميمه است پس از تصويب مجلس سنا در جلسه سه‌شنبه هيجدهم آذر ماه يك هزار‌و سيصد و سي و هفت به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

‌نايب رييس مجلس شوراي ملي - عماد تربتي

‌قانون بالا در جلسه 1336.3.30 به تصويب مجلس سنا رسيده است.

5- در ميثاق جامعه ملل نيز اشاراتي و لو مختصر در باب كار زنان صورت گرفته بود.(مواد 7 و 23 ).

در تاريخ 9دي 1300 مجلس شوراي ملي پيوستن ايران به جامعه ملل را تصويب كرد.

6- با هدف تشديد اقدامات و تكميل مفاد قراردادهاي سابق ، در تاريخ 11 اكتبر سال 1933 ميلادي، قرارداد جديدي با عنوان «قرارداد بين المللي راجع به جلوگيري از معامله نسوان كبيره» در ژنو به امضاي پاره اي از دولتها رسيد كه طي آن تصريح گرديد: «هر كس براي شهوتراني ديگري زن يا دختر كبيري را - ولو با رضايت خودش- براي فسق در مملكت ديگري اجير و جلب و يا از راه عفت منحرف سازد- ولو عمليات مختلفه كه مباني جرم محسوب مي شود در ممالك ديگر صورت گرفته باشد- مي بايست مجازات شود و شروع به ارتكاب جرم نيز قابل مجازات است و حتي عمليات مقدماتي ارتكاب جرم نيز قابل مجازات خواهد بود.»

ايران در 20دي سال 1313 به اين كنوانسيون نيز ملحق گرديده است.

‌قانون اجازه الحاق دولت ايران به قرارداد بين‌المللي راجع به جلوگيري از معامله و اغواء نسوان كبيره
‌مصوب 20 دي ماه 1313 شمسي
‌ماده واحده - مجلس شوراي ملي تصويب مي‌نمايد كه دولت شاهنشاهي به قرارداد بين‌المللي راجع به جلوگيري از معامله و اغواء نسوان كبيره‌مشتمل بر 10 ماده كه در 11 اكتبر 1933 در ژنو منعقد شده است ملحق شود.
‌اين قانون كه مشتمل بر يك ماده است در جلسه بيستم دي ماه يك هزار و سيصد و سيزده شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.
‌رييس مجلس شوراي ملي - دادگر

7- منشور سازمان ملل متحد در مقدمه و همچنين بخش سوم ماده 1، بند دوم ماده 7،بند اول ماده13،بند(ج)ماده 55 و بند ج ماده 76 به حمايت موكد از حقوق زنان پرداخته است.

مقدمه : ............‌و به اعلام مجدد ايمان خود به حقوق اساسي بشر و به حيثيت و ارزش شخصيت انساني و به تساوي حقوق بين مرد و زن و همچنين بين ملتها اعم از‌كوچك و بزرگ.

‌ماده 1 - مرام ملل متحد به قرار ذيل است:

.

.

.

3 - عملي ساختن همكاريهاي بين‌المللي با حل مسائل بين‌المللي كه جنبه اقتصادي يا اجتماعي يا فرهنگي يا انساندوستي دارند و با توسعه و تشويق‌احترام حقوق انساني و آزاديهايي كه براي عموم اساسي مي‌باشند بدون تمايز بين نژاد و جنس و زبان يا مذهب.

‌ماده 8 - براي اين كه مردان و زنان بتوانند به تساوي مشاغل اركان اصلي يا فرعي سازمان را عهده‌دار شوند هيچ گونه تضييقي از طرف سازمان به عمل‌نخواهد آمد.

‌ماده 13 1 - مجمع عمومي به منظورهاي زير موجبات مطالعاتي را فراهم و توصيه‌هايي به عمل مي‌آورد:

‌الف - توسعه همكاري بين‌المللي در محيط سياسي و تشويق و توسعه تدريجي حقوق بين‌المللي و تدوين آن.

ب - توسعه همكاري بين‌المللي در محيط اقتصادي - اجتماعي - فرهنگي - تربيتي و بهداشت عمومي و تسهيل استفاده از حقوق بشريت و آزاديهاي‌اساسي براي عموم بدون تمايز نژادي و جنسي و زباني و مذهبي.

‌ماده 55 - به منظور ايجاد موجبات ثبات و آسايشي كه براي تأمين روابط مودت و مسالمت بين ملل لازم است، و بايد بر اساس احترام اصل تساوي حقوق‌آنها و حق اقوام در تعيين آزادانه سرنوشت خود استوار باشد، ملل متحد امور زير را تشويق خواهند نمود:

‌الف - بالا بردن سطح زندگي و كار مكفي و موجبات ترقي و توسعه امور اقتصادي و اجتماعي.

ب - حل مسائل بين‌المللي از سنخ اقتصادي و اجتماعي و بهداشت عمومي و ساير مسائل مربوط به آنها و همكاري بين‌المللي در محيط فرهنگي و‌تربيتي.

ج - احترام جهاني و حقيقي حقوق بشر و آزاديهايي كه براي همه كس اساسي است بدون تفاوت نژاد يا جنس يا زبان و يا مذهب.

‌ماده 76 - مقاصد اساسي اسلوب قيمومت بر طبق مرامهاي ملل متحد كه در ماده اول اين منشور ذكر شده از قرار زير است:

‌الف - .............. ب - .............

ج - تشويق حس احترام حقوق بشر و آزاديهايي كه براي عموم اساسي مي‌باشند بدون تمايز نژادي و جنسي و زباني و مذهبي و تقويت اين معني كه‌تمام ملل جهان نيازمند يكديگر مي‌باشند.

مجلس شوراي ملي در تاريخ 13شهريور1324 منشور ملل متحد را تصويب نموده است.

نكته قابل توجه اين است كه كشورمان بدون شرط به اين منشور پيوسته است در حالي كه به منشور سازمان كنفرانس اسلامي به شرط عدم مغايرت با مفاد منشور ملل متحد پيوسته است

در تاريخ دهم دسامبر سال 1948 اعلاميه جهاني حقوق بشر در مجمع عمومي سازمان ملل تصويب شد كه از آنجا كه اعلاميه ها به خودي خود واجد جنبه الزام آوري نيستند ، براي اجرايي كردن والزامي كردن آن ميثاقين در سال 1966 به صورت معاهده از تصويب مجمع عمومي گذشت تا جنبه قانوني به اعلاميه حقوق بشر ببخشد(در ادامه به بررسي مختصر ميثاقين در موارد حمايت از حقوق زنان خواهيم پرداخت) . اعلاميه مذكور هر چند اعلاميه بوده اما در عمل بيشتر كشورها سعي در رعايت مفاد اعلاميه در قوانين خود داشته ان تا آنجا كه به جرات مي توان گفت مفاد اعلاميه جنبه عرفي و الزام يافته اند. در اين سند نيز به عدم تبعيض جنسيتي اشاره شده است.

8- ‌قرارداد ژنو راجع به حمايت افراد كشوري در زمان جنگ ‌مورخه 12 اوت 1949

طبق ماده 27 اين عهدنامه ، زنان، مخصوصا در مقابل هر گونه لطمه به شرافتشان و به ویژه در برابر تجاوز، اجبار به فحشا و هر گونه هتک حرمت، مورد حمایت قرار گرفته اند.همچنين اعمالی از قبیل آزار جنسی و هتک حرمت زنان از طریق مقررات اصولی ممانعت از خشونت علیه تمامیت جسمانی، هویت و امنیت اشخاص، توسط حقوق بین الملل بشر دوستانه، غیر قانونی اعلام گردیده اند .

از سوی دیگر، طبق ماده 124، زنان در صورت محرومیت از آزادی، باید در اماکنی جدا از مردان نگه داری شوند و ماده 16 و 50 مقرر می دارد که باید نسبت به زنان باردار و مادران کم سن و سال توجهی خاص مبذول شود و همان طور که در بند 4 ماده 6 پروتکل شماره 2 نیز آمده است، طرفین متخاصم باید به هر صورت ممکن، سعی نمایند از صدور حکم و اعمال مجازات مرگ نسبت به زنان، به علت ارتکاب جرایم مربوط به مخاصمه مسلحانه، خودداری کنند .

عهدنامه فوق الذكر كه همراه با سه عهدنامه ديگر و پروتكل هاي الحاقي آن به قرارداد ژنو معروفند در تاريخ 30آذر 1334 به تصويب مجلس شوراي ملي رسيده است.

9- در ششم ژوئن سال 1951 مقاوله نامه ي مربوط به تساوي اجرت كارگر زن و مرد (در قبال كار هم ارزش) در كنفرانس عمومي سازمان بين المللي كار تحت عنوان"‌مقاوله‌نامه مربوط به تساوي اجرت - مورخ 1951" تصويب گرديد كه به صورت يك معاهده بين المللي درآمده و در تاريخ 18 ارديبهشت سال 1351 با تصويب مجلس شوراي ملي كشور ما نيز به آن ملحق گرديده است.

‌قانون اجازه الحاق دولت شاهنشاهي ايران به مقاوله‌نامه بين‌المللي شماره 100 مربوط به تساوي اجرت كارگران زن و‌كارگران مرد در قبال كار هم ارزش
‌مصوب 1351.2.18

‌ماده واحده - به دولت اجازه داده مي‌شود به مقاوله‌نامه بين‌المللي شماره 100 مربوط به تساوي اجرت كارگران زن و كارگران مرد در قبال كار هم‌ارزش مشتمل بر يك مقدمه و 14 ماده كه ضميمه اين قانون است ملحق شود.

‌قانون فوق مشتمل بر يك ماده و متن مقاوله‌نامه ضميمه پس از تصويب مجلس شوراي ملي در جلسه روز سه شنبه 1350.11.26 در جلسه روز‌دوشنبه هيجدهم ارديبهشت ماه يك هزار و سيصد و پنجاه و يك شمسي به تصويب مجلس سنا رسيد.

‌رييس مجلس سنا - جعفر شريف‌امامي

10- حدود نوزده سال پس از امضاي قرارداد سال 1933 ميلادي، در نتيجه وقوع تحولات خاص در صحنه بين المللي، زمينه تصويب سند بين المللي ويژه اي تحت عنوان «كنوانسيون حقوق سياسي زنان» در بيستم دسامبر سال 1952 ميلادي فراهم گرديد و در واقع نخستين سند بين المللي مستقل در خصوص حقوق زنان به تصويب سازمان ملل متحد رسيد. انگيزه تصويب اين كنوانسيون تحقق اصل تساوي حقوق زن و مرد، شناسايي حق زنان مطابق با مردان براي شركت مستقيم يا غيرمستقيم در انتخابات آزادانه نمايندگان خود و تأمين برخورداري و بهره مندي مساوي زنان و مردان از حقوق سياسي بر اساس مفاد اسناد بين المللي عنوان شد. به موجب اين سند زنان از حق شركت در انتخابات مساوي با مردان اعم از رأي دادن و كانديدا شدن بدون هيچ گونه تبعيضي برخوردارند و مي توانند مناصب عمومي را عهده دار شوند و مبادرت به فعاليت هاي اجتماعي مانند مردان بنمايند.

11- يكي از كنوانسيونهايي كه در سازمان بين المللي كار تصويب شده است کنوانسیون شماره 111 ‌مربوط به تبعيض در امور مربوط به استخدام و اشتغال مصوب 1958 مي باشد كه در برخي مواد به حمايت از حقوق زنان در شرايط كاري پرداخته است .به عنوان نمونه در ماده 1 در تعريف تبعيض صراحتا به تبعيض جنسيتي اشاره كرده است و در ماده 5 بخش دوم به حمايت ضروري احتياجي افراد و اختصاصا به مساله جنسيت اشاره كرده است.

ايران نيز در تاريخ هفدهم ارديبهشت سال1343 به اين كنوانسيون ملحق گرديده است.

‌قانون راجع به الحاق دولت ايران به مقاوله‌نامه بين‌المللي شماره 111 مربوط به تبعيض در امور استخدام و اشتغال
‌مصوب 1343.2.17
‌ماده واحده - الحاق دولت شاهنشاهي به مقاوله‌نامه بين‌المللي شماره 111 مربوط به تبعيض در امور استخدام و اشتغال كه مشتمل بر يك مقدمه و‌چهارده ماده است تصويب مي‌گردد.
‌قانون فوق كه مشتمل بر ماده واحده و متن مقاوله‌نامه ضميمه است پس از تصويب مجلس سنا در جلسه روز پنجشنبه هفدهم ارديبهشت ماه يك هزار‌و سيصد و چهل و سه به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.
‌رييس مجلس شوراي ملي - مهندس عبدالله رياضي

12- در تاريخ سي ام آوريل سال 1956 ميلادي نيز با امضاي «قرارداد تكميلي منع بردگي و برده فروشي و عمليات و ترتيباتي كه مشابه بردگي است»، مفهوم بردگي كه تا تصويب قرارداد 1933 ميلادي به عنوان اجير كردن و معامله زنان و كودكان مورد استفاده قرار مي گرفت، توسعه يافت و رسومي كه به موجب آن ابوين يا قيم يا خويشان و يا اشخاص ديگر، زني را بدون اين كه وي حق استنكاف داشته باشد به شخص ديگري وعده دهند يا به زوجيت او در آورند و در ازاي آن وجه نقد يا جنس دريافت كنند و يا اين كه شوهر يا اقوام يا طايفه وي حق داشته باشند كه در مقابل اخذ وجه يا به طريق ديگري زن را به ديگري واگذار كنند و يا اين كه زن پس از مرگ شوهر به شخص ديگري به ارث برسد، از جمله رسوم و ترتيبات بردگي شناخته شد و دولتهاي متعاهد ملتزم به الغاي كامل اين گونه رسوم گرديدند.

كنوانسيون فوق الذكر در تاريخ 3اسفند سال1337 از تصويب مجلس شوراي ملي گذشته و و از اين تاريخ ايران نيز عضو مآن گرديده است.

‌قانون مربوط به الحاق دولت ايران به قرارداد تكميلي منع بردگي و برده‌فروشي و عمليات و دستگاه‌هاي مشابه بردگي

‌مصوب اسفند ماه 1337

‌ماده واحده - قرارداد تكميلي منع بردگي و برده‌فروشي و عمليات و دستگاه‌هاي مشابه بردگي كه در تاريخ هفتم سپتامبر 1956 مطابق شانزدهم‌شهريور ماه 1335 در مقر دفتر اروپايي سازمان ملل متحد (‌ژنو) به امضاء رسيده و مشتمل بر يك مقدمه و پانزده ماده است تصويب و به دولت اجازه‌الحاق را مي‌دهد.
‌قانون فوق كه مشتمل بر ماده واحده و يك مقدمه و متن قرارداد ضميمه است پس از تصويب مجلس سنا در جلسه يكشنبه سوم اسفند ماه يك هزار و‌سيصد و سي و هفت به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

‌رييس مجلس شوراي ملي - رضا حكمت

‌قرارداد بالا در جلسه 1337.8.17 به تصويب مجلس سنا رسيده است.

13- کنوانسیون رضایت در ازدواج و حداقل سن برای ازدواج و ثبت آن(1962)

کمیسیون مقام زنان، طرحی را در خصوص مسائلی چون آزادی کامل و داشتن رضایت برای ازدواج، حداقل سن برای ازدواج و ثبت آن، به شورای اقتصادی - اجتماعی ارائه کرد که «کنوانسیون رضایت در ازدواج، حداقل سن برای ازدواج و ثبت آن » ، در سال 1962، در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید . طبق ماده یک آن کنوانسیون، «ازدواج باید با رضایت طرفین صورت گیرد . »

در ماده 2 کنوانسیون، از دولتهای عضو درخواست شده است که در نظامهای قانونگذاری خود، حداقل سن برای ازدواج را در نظر بگیرند، مگر آن که مقام صالحی، مجوز ازدواج را در موارد ضروری و در جهت منافع زوجین، صادر کند .

در ماده 3 کنوانسیون مذکور، ثبت ازدواج در محل هایی که قانونا تعیین گردید، مقرر شده است .

مواد این کنوانسیون برای دولتهای عضو در مقابله با اعمال سنتی زیانبار و خشن برای زنان که یکی از آن ها ازدواج های زود هنگام و اجباری (بدون رضایت) می باشد، می تواند راه گشا باشد و با به کاربستن این مواد و اتخاذ اقدامات قانونی مؤثر در این زمینه، می توانند در جهت رفع این گونه خشونتها علیه زنان در درون خانواده، گامی بردارند .

14و15- مجمع عمومي در 16دسامبر 1966 دو ميثاق بين المللي در زمينه حقوق بشر تصويب نمود كه در واقع بازوهاي تضميني اعلاميه جهاني حقوق بشر هستند(همانطور كه در بالا اشاره شد) و هردو مورد به اختصاص به حقوق زنان نيز اشاره كرده است1-ميثاق حقوق مدني ، سياسي كه در بند 1 ماده 2 ، ماده 3 ، بند4 ماده 23 و ماده 26 به صراحت به عدم تبعيض جنسيتي و حقوق زنان اشاره گرديده است

‌ماده 2 - 1 - دولتهاي طرف اين ميثاق متعهد مي‌شوند كه حقوق شناخته شده در اين ميثاق را درباره كليه افراد مقيم در قلمرو و تابع حاكميتشان بدون‌هيچگونه تمايزي از قبيل نژاد - رنگ - جنس - زبان - مذهب - عقيده سياسي يا عقيده ديگر - اصل و منشاء ملي يا اجتماعي - ثروت - نسب يا‌ساير وضعيتها محترم شمرده و تضمين بكنند.

‌ماده 3 - دولتهاي طرف اين ميثاق متعهد مي‌شوند كه تساوي حقوق زنان و مردان را در استفاده از حقوق مدني و سياسي پيش‌بيني شده در اين ميثاق‌تأمين كنند.

ماده23- 4 - دولتهاي طرف اين ميثاق تدابير مقتضي به منظور تأمين تساوي حقوق و مسئوليتهاي زوجين در مورد ازدواج در مدت زوجيت و هنگام انحلال آن‌اتخاذ خواهند كرد. در صورت انحلال ازدواج پيش‌بيني‌هايي براي تأمين حمايت لازم از اطفال به عمل خواهند آورد.

‌ماده 26 - 1 - كليه اشخاص در مقابل قانون متساوي هستند و بدون هيچ گونه تبعيض استحقاق حمايت بالسويه قانون را دارد. از اين لحاظ قانون بايد‌هر گونه تبعيض را منع و براي كليه اشخاص حمايت مؤثر و متساوي عليه هر نوع تبعيض خصوصاً از حيث نژاد - رنگ - جنس - زبان - مذهب -‌عقايد سياسي و عقايد ديگر - اصل و منشاء ملي يا اجتماعي - مكنت - نسب يا هر وضعيت ديگر تضمين بكند.

2- ميثاق حقوق اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي كه در مواد 7 و 10 به حمايت از حقوق زنان پرداخته است.

‌ماده 7 - دولتهاي طرف اين ميثاق حق هر كس را به تمتع از شرايط عادلانه و مساعد كار كه به ويژه متضمن مراتب زير باشد به رسميت بشناسند:
‌الف - اجرتي كه لااقل امور ذيل را براي كليه كارگران تأمين نمايد:

1 - مزد منصفانه و اجرت مساوي براي كار با ارزش مساوي بدون هيچ نوع تمايز به ويژه اينكه زنان تضمين داشته باشند كه شرايط كار آنان پائين‌تر از‌شرايط مورد استفاده مردان نباشد و براي كار مساوي مزد مساوي با مردان دريافت دارند.

2 - مزاياي كافي براي آنان و خانواده‌شان طبق مقررات اين ميثاق:

ب - ايمني و بهداشت كار.

ج - تساوي فرصت براي هر كس كه بتواند در خدمت خود به مدارج مناسب عاليتري ارتقاء يابد بدون در نظر گرفتن هيچگونه ملاحظات ديگري جز‌طول مدت خدمت و لياقت.

‌د - استراحت - فراغت و محدوديت معقول ساعات كار و مرخصي اداري با استفاده از حقوق همچنين مزد ايام تعطيل رسمي.

ايران در تاريخ 17 ارديبهشت 1354 به هردو ميثاق و بدون هيچ گونه شرطي پيوسته است.

‌قانون اجازه الحاق دولت شاهنشاهي ايران به ميثاق بين‌المللي حقوق اقتصادي - اجتماعي و فرهنگي

‌مصوب 1354.2.17

‌ماده واحده - ميثاق بين‌المللي مربوط به حقوق اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي مشتمل بر يك مقدمه و سي و يك ماده كه در تاريخ 16 دسامبر1966 (1345.9.25)‌به تصويب مجمع عمومي سازمان ملل متحد رسيده و از طرف نماينده مختار دولت شاهنشاهي ايران در تاريخ 4 آوريل 1968(1347.1.15) در نيويورك امضاء شده است تصويب و اجازه تسليم سند تصويب آن داده مي‌شود.

‌قانون فوق مشتمل بر يك ماده و متن ميثاق ضميمه پس از تصويب مجلس شوراي ملي در جلسه روز سه‌شنبه 14 آذر ماه 1351 در جلسه روز‌چهارشنبه هفدهم ارديبهشت ماه يك هزار و سيصد و پنجاه چهار شمسي به تصويب مجلس سنا رسيد.

‌رييس مجلس سنا - جعفر شريف امامي

‌قانون اجازه الحاق دولت شاهنشاهي ايران به ميثاق بين‌المللي حقوق مدني و سياسي

‌مصوب 1354.2.17

‌ماده واحده - ميثاق بين‌المللي مربوط به حقوق مدني و سياسي مشتمل بر يك مقدمه و پنجاه و سه ماده كه در تاريخ 16 دسامبر 1966 -(1945.9.25) به تصويب مجمع عمومي سازمان ملل متحد رسيده و از طرف نماينده مختار دولت شاهنشاهي ايران در تاريخ 4 آوريل 1968(1347.1.15) در نيويورك امضاء شده است تصويب و اجازه تسليم سند تصويب آن داده مي‌شود.

‌قانون فوق مشتمل بر يك ماده و متن ميثاق ضميمه پس از تصويب مجلس شوراي ملي در جلسه روز سه‌شنبه 23 آبان ماه 1351 در جلسه روز‌چهارشنبه هفدهم ارديبهشت ماه يك هزار و سيصد و پنجاه و چهار شمسي به تصويب مجلس سنا رسيد.

‌رييس مجلس سنا - جعفر شريف امامي

16- در سال 1963 ميلادي مجمع عمومي سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه اي با اشاره به وجود تبعيضات قابل ملاحظه نسبت به زنان، از «كميسيون مقام زن» تقاضا نمود تا اقدام به تنظيم متن اعلاميه اي به منظور رفع اين گونه تبعيض ها نمايد، كه سرانجام متن پيشنهادي اعلاميه در ماه مارس سال 1966 ميلادي به تصويب كميسيون مزبور رسيد و در همان سال در مجمع عمومي سازمان ملل متحد مطرح گرديد و پس از بررسي جهت اعمال نقطه نظرات مجمع عمومي به كميسيون رسيدگي به وضع زن اعاده شد و نهايتاً «اعلاميه رفع تبعيض از زن» پس از اعمال اصلاحات در بيست و دومين اجلاس مجمع عمومي ملل متحد مورخ هفتم نوامبر سال 1967 ميلادي طي قطعنامه اي مورد تصويب واقع شد.

در مقدمه اعلاميه انگيزه اصلي تصويب آن وجود تبعيض عليه زنان و مباينت آن با حيثيت بشر و رفاه خانواده و اجتماع، وجود موانع براي مشاركت زنان در حيات سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشورهايشان در شرايط مساوي با مردان و ضرورت رفع موانع براي شكوفايي كامل استعدادهاي زنان در خدمت به كشورهاي خود و جامعه بشري، بيان شده است.

مهمترين نكاتي كه در متن اعلاميه جهاني رفع تبعيض از زن آمده بدين قرار است:

- تأكيد بر اتخاذ تدابير و اقدامات لازم توسط دولت ها براي امحاي عرف و عادات و مقررات و اعمال تبعيض آميز عليه زنان و برقراري حمايت قانوني كافي از تساوي حقوق مردان و زنان خصوصاً با درج اصل تساوي حقوق در قانون اساسي كشورها و اجراي كامل مصوبات سازمان ملل متحد و سازمان هاي وابسته به آن.

- تأمين شرايط مساوي براي حضور مساوي و بدون تبعيض زنان در انتخابات، رفراندوم ها و تصدي مناصب و مشاغل عمومي.

- تضمين برخورداري زنان از حقوق مساوي با مردان در امر تابعيت و عدم تحميل تابعيت مرد بر زن.

- تأمين كامل حقوق مدني زنان مساوي با مردان خصوصاً در زمينه هاي حق تملك، تصرف در اموال خود، احراز مقام هاي قضايي و حق آزادي رفت و آمد.

- تأمين اصل تساوي مقام شوهر و زن در امور مربوط به ازدواج و زناشويي.

- لغو كليه قوانين جزايي تبعيض آميز عليه زنان.

- مبارزه با معامله زنان و بهره برداري از آنان در جهت فحشا.

- تأمين و تضمين حقوق مساوي با مردان در فراگيري تحصيلات در همه سطوح و برخورداري از همه امكانات(مانند بورس تحصيلي و فرصت هاي مطالعاتي).

- تأمين حقوق زنان نظير مردان در زمينه حيات اقتصادي و سياسي، مانند:حق تساوي دستمزد و رفتار مساوي در قبال كار با ارزش مساوي، استفاده يكسان از حقوق مربوط به كار، برخورداري از مزاياي بازنشستگي و بيماري و بيكاري و تأمين حق مسلم زنان در دوران بارداري و وضع حمل.

در مجموع اعلاميه فوق نقطه تحول تاريخي جامعه بين المللي در زمينه دفاع از حقوق زنان محسوب مي شود.

17- در سال 1972 دبيركل سازمان ملل از كميسيون مقام زن خواست تا نظر دولتهاي عضو را نسبت به شكل و محتواي يك سند بين المللي در زمينه حقوق زنان جويا شود. سال بعد يك گروه كاري از سوي شوراي اقتصادي اجتماعي جهت بررسي تنظيم چنين كنوانسيوني تعيين شد در سال 1974 كميسيون مقام زن تنظيم كنوانسيون را آغاز كرد و در سال 1977 پيش نويس تهيه شده را به مجمع عمومي سازمان ملل تقديم كرد. مجمع عمومي يك گروه كاري ويژه را جهت تنظيم نهايي كنوانسيون مامور كرد و سرانجام طرح مزبور با عنوان«كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان» در تاريخ هجدهم دسامبر سال 1979 ميلادي به تصويب مجمع عمومي سازمان ملل متحد رسيد.

در مقدمه كنوانسيون، نگراني هايي از وجود تبعيضات گسترده عليه زنان و امكان دسترسي حداقل آنان به مواد غذايي، بهداشت، تحصيلات، اشتغال و ساير نيازها عليرغم تصويب اسناد متعدد بين المللي در زمينه حقوق زنان، ابراز گرديده و بر ضرورت و اهميت نقش زنان در روند توسعه همه جانبه جهاني و اجراي اصل مساوات كامل ميان زنان و مردان و محو كامل كليه اشكال تبعيض عليه زنان تأكيد شده است.

نكته مهمي كه اين سند بين المللي را از اسناد قبلي در اين زمينه متمايز مي كند، تعريف جامع واژه «تبعيض عليه زنان» در صدر كنوانسيون است.

در كنوانسيون فوق ابزارهايي كه موجب تحقق سياست رفع تبعيض كامل عليه زنان مي شود (مانند تصريح اصل مساوات در قانون اساسي كشورها، تصويب قوانين مناسب در اين زمينه، اتخاذ تدابير قضايي لازم و اصلاح قوانين و مقررات تبعيض آميز) و موجبات تضمين توسعه و پيشرفت حقوق زنان را فراهم مي كند، تصريح گرديده است.

همچنين دولت هاي متعاهد كنوانسيون درخصوص تضمين حق رأي زنان در كليه انتخابات و همه پرسي ها و نيز امكان نامزدي در اجتماعات منتخب عمومي، به طوركلي مشاركت در تعيين سياست دولت و تصويب سمت هاي دولتي در تمامي سطوح دولتي و احراز نمايندگي دولت در سطح بين المللي توافق نمودند.

به علاوه درخصوص ساير حقوق مدني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي براي زنان، ازجمله حقوق مساوي مربوط به تابعيت براي زنان و مردان، حقوق مربوط به آموزش و پرورش، حق اشتغال به كار و حقوق وابسته به آن، حق مربوط بيمه هاي اجتماعي و حمايتي، حقوق مربوط به ازدواج، حق برخورداري از خدمات بهداشتي، حق بهره مندي از وام ها و تسهيلات بانكي و برخورداري از رفاه عمومي و شرايط زندگي مناسب از قبيل مسكن، آب، برق، ارتباطات و حمل ونقل، در كنوانسيون تأكيد شده است.

در مجموع كنوانسيون فوق در مقايسه با ساير اسناد بين المللي در اين زمينه، جامع ترين سند دفاع از حقوق زنان محسوب مي شود و به نكات مهمي براي رفع تبعيض عليه زنان توجه كرده است.

نكته مهم قابل توجه در مورد كنوانسيون رفع تبعيض ((سند نهايي چهارمين كنفرانس جهاني زن)) است كه در از 4 تا 15 سپتامبر سال 1995 در پكن و با حضور فعال و بي سابقه ايران برگزار گرديد و در بند 218 سند مذكور به اجراي كامل كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان اشاره شده و تاكيد شده است براي حمايت از حقوق زنان بايد از هرگونه قيد و شرطي در در اجراي كنوانسيون مذبور اجتناب كرد و مقررات آن را بدون قيد و شرط اجرا نمودو در بند 219 تصريح شده كشورهايي كه هنوز كنوانسيون مذبور را نپذيرفته اند يا بر آن قيد و شرطهايي وارد كرده اند يا در قوانين خود جهت اجراي معيارهاي بين المللي در زمينه حقوق زنان تجديد نظر نكرده اند ، تساوي كامل زنان تامين نشده است.

سند ديگر در رابطه با كنوانسيون منع تبعيض ، پروتكل اختياري است كه در 15اكتبر سال 1999 مصوب مجمع عمومي است كه در آن صلاحيت كميته رفع تبعيض عليه زنان كه طبق ماده 17 كنوانسيون تشكيل شده جهت رسيدگي به شكايات موضوع ماده كنوانسيون به رسميت شناخته شده است.

الحاق جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون منع تبعيض

براي اولين باردر سال 1374 وزير وقت امورخارجه طي نامه اي خطاب به رياست جمهوري ديدگاه خود مبني بر مناسب بودن پيوستن به كنوانسيون را اعلام نمود در اين نامه ضمن اشاره به اينكه "تاكنون بيش از 138 كشور به عضويت كنوانسيون درآمده اند و از بين 51 كشور عضو سازمان كنفرانس اسلامي تاكنون حدود 30 دولت عضو آن شده اند و نيز تاكيد بر ماده 28 كنوانسيون در مورد حق شرط و نيز شرط هاي اعتراض آميز بعضي كشورهاي اسلامي تصريح شده است با توجه به ابعاد مختلف سياسي و حقوقي به نظر مي رسد پيوستن جمهوري اسلامي به عهدنامه امكان شركت فعال و روشنگر در كميته رفع تبعيض زنان و ارائه گزارش هاي مستدل و منطقي از وضعيت زنان در اسلام و جمهوري اسلامي را فراهم نمايد و از اين طريق نقش موثري در خنثي نمودن تبليغات عليه نظام ايفا كند.

نكته حائز اهميت اين است كه در اين نامه وزير امورخارجه خطاب به رئيس جمهوري گفته بر اين اساس و با توجه به دستور حضرت عالي رئيس محترم هيات جمهوري اسلامي ايران در كنفرانس جهاني زن در سخنراني خود ضمن تذكر نكات قابل تامل عهدنامه ، شروع مراحل تصويب در جمهوري اسلامي ايران را اعلام خواهند نمود.

در سال 1376 شوراي عالي انقلاب فرهنگي هياتي را مامور نمد كه الحاق يا عدم الحاق ايران به كنوانسيون را مورد بررسي قرار دهد . شورا در تاريخ 14بهمن سال76 در چهارصدوسيزدهمين جلسه خود با توجه به نامه دبير هيات مذبور و همچنين مخالفت شديد مراجع تقليد با الحاق جمهوري اسلامي به كنوانسيون مخالفت كرد.

عدم الحاق جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان

‌شماره 4868 .‌دش 1376.12.6

(‌مصوبه چهار صد و سيزدهمين جلسه مورخ 76.11.14 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

‌پيرو مصوبه جلسه 395 شوراي عالي در باره تعيين هيأتي براي بررسي الحاق يا عدم الحاق جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون رفع هر گونه تبعيض‌عليه زنان، نامه مورخ 76.7.21 دبير آن هيأت مطرح شد و شوراي عالي با الحاق جمهوري اسلامي ايران به آن كنوانسيون مخالفت كرد.
‌رئيس جمهور و رئيس شوراي عالي انقلاب فرهنگي - سيدمحمد خاتمي

همچنين در سال 1380 در پي نامه هاي كوفي عنان به رياست جمهوري لایحه الحاق ايران به كنوانسيون توسط دولت به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديد. در لایحه مذكور منافع الحاق و مضار عدم الحاق بيان شده بود و همچنين دو شرطوارد شده بود

1- شرط كلي در مورد عدم الزام ايران به معاهده در صورت مغايرت با شرع اسلام

2- اجراي بند 1 ماده 29 در خصوص حل و فصل اختلافات از طريق داوري يا ارجاع به ديوان بين المللي دادگستري

پس از بررسي در كميسيون فرهنگي مجلس سزانجام در تاريخ 1 مرداد 1382به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسد اما شوراي نگهبان آن را تاييد نكرد و در تاريخ 27 مرداد به مجمع تشخيص مصلحت نظام ارجاع گرديده است.

 

نتيجه گيري كلي:

با در نظر گرفتن اين موضوع كه ايران به بسياري از معاهدات حامي حقوق زن ملحق گرديده است (كه در بالا اشاره گرديد) و همچنين بيان اين نكته كه امروزه مسائل حقوق بشري از جنبه صرفا داخلي خارج شده و جنبه ي بين المللي پيدا كرده اند و با در نظرگرفتن اين مساله كه قوانين حقوق بشري كم كم جنبه ي عرفي پيدا كرده اند مي توان نتيجه گرفت كه التزام ايران به قوانين حقوق بشري و بالطبع حقوق زنان نيازي به پيوستن به معاهده ي منع تبعيض يا ساير معاهدات حقوق بشري نداشته و با استناد به عرف و همچنين معاهدات پذيرفته شده كشورمان ملزم به رعايت آنها و هماهنگ كردن قوانين و اقدامات لازم در حد مطابقت با شرع اسلام مي باشدو همچنين توجه به اين مساله كه امروزه 185 كشور جهان(و لو با حق شرط هاي كلي) به معاهده منع تبعيض عليه زنان پيوسته اند ، احكام كنوانسيون نيز تقريبا همه گير شده و جنبه حقوق عرفي به خود گرفته اند و نتيجتا در حال حاضر فوايد الحاق كشورمان به كنوانسيون بيشتر از مضار آن خواهد بود.

علیرضاجعفری بازدید : 1875 پنجشنبه 18 تیر 1394 نظرات (0)

سخن گفتن از حقوق انسان در قالب جدید و مدون را می‌توان یکی از مهم‌ترین ویژگی دوران معاصر نام نهاد.دانشوران حقوق و سیاست ،صاحبان قدرت و معلمان اخلاق و فضیلت همگی با مبانی و این انگیزه‌‌های متفاوت ،در باب چرائی و چگونگی حقوق انسانها سخن می‌گویند.رفع تبعیض‌های ناشی از جنسیت در ابعاد مختلف زندگی حقوقی بشر، با تاکید بر حقوق زن محور اصلی همه معاهدات ، اعلامیه‌های بین‌المللی و منطقه‌ای مربوط به حقوق زنان را تشکیل می‌دهد.

حقوق مدنی زن به دلیل گسترده وعام و فراگیر آن جایگاه ویژه‌ای دراین مجموعه دارد.به دلیل نقش بنیادین اقتصاد در زندگی خانوادگی و اجتماعی انسان ،دفاع از حقوق مالی زنان و از جمله بهره آنان از ارث اشخاص و حلقه‌های زنان را سخت به خود مشغول کرده است. از آن جایی که لازم است قبل از انجام هر گونه اقدامی در جهت برابری به مطالعه قواعد حاکم بر تعیین میزان ارث در ادیان و نظام‌های حقوقی جهان بپردازیم.


در بحث برابری حقوق زن تنها نمی‌توان به فهرست کردن محرومیت‌های زنان نسبت به مردان اکتفا کرد بلکه لازم است امتیازهای موجود (البته اگر باشد !) نیز مورد بررسی قرار گیرد.بنابراین در این مطالعه با موارد سه‌گانه‌ای روبرو هستیم :موارد مواجه محرومیت کلی یاجزئی زن نسبت به مرد ،موارد برخورد کلی یا جزیی زن از امتیاز نسبت به مرد و مواردی که زن و مرد در آن از حقوق برابر برخوردار بوده و هیچ گونه تفاوتی از جنسیت ناشی نمی‌شود.بدیهی است که نسبت به دسته‌ی سوم بحثی وجود ندارد .

بطور منطقی لازم است به بررسی مقاسه‌ای ارث زن و مرد در ادیان الهی و غیر الهی پرداخته شود و در میان ادیان غیر الهی بر اساس تقسیم بندی جغرافیایی نظرگاه هندی،چینی و ژاپنی مورد بررسی قرار گیرد اما علی رغم جستجوهایی که در منابع رایج ادیان غیر الهی صورت گرفت موضع قابل استنادی از این ادیان در خصوص میزان ارث زن ومرد و موارد اختلاف آن دو در بهره‌مندی از ارث مشاهده نمی‌گرددو .تنها به برخی از احکام اخلاقی زن یا به یک داوری کلی درباره جنس زن بسنده کرده‌اند.

بنابراین ،در این‌جا تنها به بررسی مساله در ادیان الهی می‌پردازیم.در بخش ادیان الهی وضعیت ارث زن و مرد در دین یهود،مسحیت،زرتشت و اسلام گزارش شده و تفاوتهای که بین زن ،تحت عناوین مادر،همسر،دختر ،عمه و خاله و مرد تحت عنوان پدر،شوهر،پسر، عمو و دایی،در مساله ارث وجود دارد ،مورد تحلیل و تاکید قرار می‌گیرد .درمقاله (2) بعد به مطالعه تطبیقی ارث زن و مرد در عمده‌ترین نظامهای حقوقی جهان ، به عنوان پاره‌ای از تمدنهای نامدار موجود خواهیم پرداخت.و قواعد حقوقی ارث برخی از کشورها از هردو نظام رومنی ژرمنی و کامن‌لا مورد مطالعه قرار می‌گیرد .سپس به بررسی مقایسه‌ای ارث زن و مرد در حقوق اسلام و ایران می‌پردازیم.در ابتدا مواد اختلاف، اعم از امتیازات و محرومیت‌های ارثی زنان در حقوق اسلام بیان می‌گردد و پس از آن چگونگی انعکاس این موارد در در قوانین ایران بررسی می‌شود.

مقایسه ارث زن و مرد در ادیان الهی

الف-عمده ترین تفاوت‌های موجود بین ارث زن و مرد ،اعم از محرومیتهای زن و امتیازات او در دین زرتشت به قرار زیر است :

1.بر طبق مقررات رسمی احوال شخصیه زرتشتیان، هنگامی که زن و شوهر در پی حادثه‌ای با هم بمیرند و یا اگر تنها یکی از آنها فوت کند، تقسیم ارث برآنها بر اساس جنسیت متفاوت خواهد بود .به این ترتیب که نسبت ارثیه پدر ،هر پسر دو برابر سهم یک دختر بهره‌مند خواهد شد و نسبت ارث مادر دختر و پسر بطور مساوی از سهم خواهند برد.در این حکم از یک سو شامل محرومیت جزیی زن {دختر} از ارثیه پدر خود هستیم و از سوی دیگر مشاهده می‌کنیم که مرد {پسر} از امتیاز معادل زن { دختر } در بهره‌مندی از ارث بر خوردار است.

2.درصورت انحصار وارث متوفی در چند برادر و خواهر اگر متوفی مرد باشد سهم هر برادر دو برابر خواهر خواهد بود .حال آنکه اگر متوفی زن باشد ، سهم هر برادر مساوی سهم خواهر است .

3.در صورت انحصار وراث متوفی در عمو و عمه اگر متوفی مراگر متوفی مرد باشد ،سهم عمو دو برابر عمه ااست،ولی اگر متوفی زن باشد ،عمه و عمو با هم بطور مساوی ارث خواهند برد.

.اگر متوفی مرد و وزثه او منحصر در خاله و دایی باشند دایی دو برابر خاله ارث خواهد برد ولی در همین صورت اگر متوفی زن باشد ،سهم ارث دایی و خاله مساوی است .

5.در صورت انحصار وارث در عمو و دایی ،خویشاوندان پدری یعنی عموها ترجیح داده شده وهمه، ارث را مالک می‌شوند.

6.در فرض انحصار وراث در پدربزرگ و مادربزرگ ،سهم پدر بزرگ از میراث متوفای مرد دو برابر مادر بزرگ است حال آنکه سهم آن دو ،از میراث متوفی زن بطور مساوی خواهد بود.

به این ترتیب مشاهده می‌گردد که در آئین زرتشت زن تحت عنوان متعدد در صورتی که متوفی مرد باشد با محرومیت جزئی از ارث مواجه است وبهره‌ای معادل نصف مرد دارد البته در این دین زن و مرد تحت عنوان {{پدر و مادر}} از ارث برابر برخور دارند.

همچنین زن و شوهر در صورتی تنها وارث باشند بطور مساوی از ارث بهره مند می‌گردند هر دو نصف دارایی را به ارث می برند .اما در صورتی که متوفی شوهر باشد و از خود اولاد (منظور فرزندانی که مرد از ازدواج دیگری دارد) نیز داشته باشد سهم الارث همسر یک ششم ،و اگر متوفی زوجه باشد و اولاد ( باز اولادی که از ازدواج دیگری دارد) هم داشته باشد سهم الارث شوهر او برابر با سهم دختر و پسر متوفی خواهد بود.

در آیین زرتشت به موارد نادری نیز از امتیازات {{زن}} در بهره‌مندی از ارث مواجه می‌شویم که از ان جمله می‌توان به دو مورد زیر اشاره کرد:

1.در صورت انحصار ورثه در دختر ، پسر و همسر ، هرگاه متوفی مرد باشد {{یک ششم }} ترکه سهم زوجه و مابقی آن ، به نسبت پسر دو برابر دختر تقسیم می‌گردد، ولی اگر متوفی زن باشد {{یک هشتم }} ترکه سهم زوج و بقیه بطور مساوی بین پسر و دختر تقسیم می‌شود.در این مورد ملاحظه می‌گردد که در شرایط برابر برای زن 16 و برای مرد 18 از ترکه اختصاص یافته است.

2.در قانون مدنی زرتشتیان در زمان ساسانیان {{ بند 10 از فصل 24}} آمده است :{{ اگر دختری بعد از فوت پدر بدنیا آید خرج عروسی او از ماترک پدر برداشته می‌شود}}

محور تفاوت مبتنی بر جنسیت در تقسیم ارثیه در دین زرتشت می‌توان در این خلاصه کرد که مرد در بهره‌مندی از ارثیه زن از سهم برابر با زن برخوردار است ،ولی زن در بهره‌مندی از ارثیه مرد ،سهمی معادل نصف مرد دارد جز دو موردی که از امتیاز برخوردار شده است

.ب.دین یهود

تفاوتهای اساسی ارث زن و مرد و بطور مشخص ،محرومیت‌های کلی و جزئی زن در دین یهود به شرح زیر است:

1.در صورتی که متوفی زن فرزند باشد یعنی پدر و مادر او زنده باشند پدر به تنهایی در طبقه دوم وراث قرار می‌‌گیرد ،ولی مادر با محرومیت کلی از ارثیه فرزندش مواجه است واگر وراثت منحصر در پدر .مادر باشد تنها پدر از ترکه او ارث می‌برد و مادر اصولا در هیچ یک از طبقات وراثت قرار نمی‌گیرد.

2.در صورتی که متوفی پدر باشد ودارای فرزند پسر حتی نوادگان پسری باشد دختر بهره‌ای از ارث پدر نخواهد داشت ولی دخترانی که در زمان حیات پدر به خانهء شوهر نرفته‌اند ،مادامی که شوهر نکرده‌اند برادارن موظفند تمام مخارج ولوازم تعلیم و تر بیت انها را تکلف نمایند وهنگامی که می‌خواهند به خانهء شوهر بروند به انان جهیزیه بدهند که جهیزیهء هر کدام نباید کمتر از یک دهم ارث پسران باشد و پدران می‌توانند بر حسب و وصیت سهم الارث دختران را نسبت به پسران نصف تعیین کنند

البته این قاعده ،در مقررات اصلاحی بعدی کلیمیان اصلاح گردیده و به موجب آن دختر چه ازدواج کرده باشد چه نکرده باشد نصف اولاد ذکور از اوموال پدر ارث می‌برد

3.اگر چه زوجه در طبقهء اول وراثت از زوج قرار می‌گیرد ولی این امر در صورتی است که زوجه اولادی نداشته باشد ولی اگر دارای اولاد باشد تنها حق دارد مهریه و جهیزیه که در واقع اموال خود اوست مالک گردد و در صورتی که اولا نداشته باشد علاوه بر مهریه و جهیزهء خود یک چهارم ترکه زوج را به ارث می‌برد.

البته ظاهر عبارت شرح تورات محرومیت کلی زوجه از ارث زوج است ، در آنجا می‌گوید :{این افراد از خویشاوندان خود ارث می‌برند ولی خویشاوندان وارث آنان نمی‌شوند} و از جمله‌ء این افراد {شوهر نسبت به همسرش } را نام می‌برد

در مقررات اصلاحی ارث کلیمیان جهان ،اصلاحاتی در چگونگی ارث به نفع زوجه و به ترتیب زیر صورت گرفت:

در مقرراتالف: در جایی که زوجه اولاد دارد سهم الارث زوجه برابر سهم یک دختر که نصف سهم پسر است خواهد بود مشروط براینکه میزان مهر او بیشتر از سهم یک دختر نباشد که در این صورت فقط مهریه را می‌گیرد واگر مهریه کمتر از ارث دختر باشد بقیه را می‌گیرد

ب.هرگاه متوفی برادر و خواهر داشته باشد سهم زوجه برابر است با سهم یک فرزند ذکور بعلاوه مهریه و جهیزهء اوست اگر فقط والدین داشته باشد ،سهم زوجه برابر با یک چهارم ترکه است بعلاوه جهیزه و مهریه ولی در مورد سهم زوج از ترکه زوجه مقرر شده است که هر گاه زوجه اولاد داشته باشد یک دوازدهم ترکه سهم زوج و اگر زوجه اولاد ندارد یک نهم ترکه سهم زوج است و بقیه به پدر زوجه یا وارث پدر او می‌رسد همچنین در موردی که تنها وارث زوج است نصف ترکه به زوج و بقیه به خویشاوندان پدری زوجه می‌رسد .ولی اگر تنها وارث زوجه باشد یک چهارم به ترکه زوج بعلاوه جهیریه و مهریه به زوجه و بقیه سهم پدر یا اقوام پدری زوج خواهد شد.

4.در صورتی که پدر و پدر بزرگ تنها وارث باشند همه ترکه به پدر بزرگ می‌رسد و مادر برزگ سهمی ندارد

بعلاوه خویشاوندان منسوب به پدر متوفی بر خویشاوندان مادری او به شرح زیر برتری دارند:

5.اگر برادران مادری وپدری تنها وارث باشند فقط براداران پدری از ارثیه بهره مند می‌شوند

6.اگر عمو ودایی وارث باشند تنها عمو ارث می‌برد

7.اگر عمه و خاله تنها وارث باشند فقط عمه ارث می‌برد

۸.اگر عمو وعمه تنها وارث باشند تنها عمو ارث می‌برد ،اگرچه هردو خویشاوند پدری هستند۹.

اگر خاله ودایی وارث باشند فقط دائی ارث میبرد

بنابراین در دین یهود با فهرست طولانی از محرومیت‌های زن در ارث روبه رو هستیم که محور آنها عبارت است از :ملاک قرار دادن نسبت پدری در بهره‌مندی از ارث و محروم کردن منسوبات مادری .ترجیح دادن مردان بر زنان در میان منسوبات مادری و محرومیت کلی مادر وجزئی زوجه از ارث .اگر چه در برخیر مقررات متاخر یهودیان اصلاحاتی صورت گرفت ولی وضعیت کلی به قوت خود باقی است.

ج.دین مسحیت

در دین مسیح تفاوت قابل مقایسه‌ای در تقسیم ارث زن و مرد که ناشی از جنسیت باشد،مشاهده نمی‌گردد. در این دین دختر وپسر ،برادر و خواهر،پدرو مادر،پدر بزرگ و مادربزرگ ،عمه و عمو و نوادگان دختر و پسر همه از ارث مساوی برخوردار هستند و جنسیت تاثیری در تعیین سهم الارث انان ندارد زوج و زوجه در صورتی که تنها وارث باشند از بهره‌ای مساوی برخوردارند ولی در صورتی که همراه آنان وارث دیگری از قبیل اولاد وجود داشته باشد تفاوتهایی در سهم الارث زوجین در شرایط برابر مشاهده می‌گردد که با توجه به رژیم حاکی بر ارث زن و مرد در دین مسیح قابل توجه نیست.

علیرضاجعفری بازدید : 1342 پنجشنبه 18 تیر 1394 نظرات (0)

نفقه ی زن از دیدگاه شریعت اسلام و قانون مدنی ایران

یکی از مسایل حقوقی در نظام خانوادگی اسلامی نفقه است. نفقه نوعی مسئولیت مالی است که با شرایط خاص خود بر عهده ی اشخاص گذاشته می شود، هر چند زن تمکن مالی نیز داشته باشد. وجوب نفقه بر مرد اسباب و دلایل مختلفی دارد که در یک نگاه کلی عبارتند از: زوجیت، خویشاوندی و بردگی. شاید پرداختن به سبب اول که امروزه کانون بحث و چالش شده است بیشتر اهمیت داشته باشد. نفقه ی زن از دیدگاه شریعت اسلام و قانون مدنی ایران
اشاره:
یکی از مسایل حقوقی در نظام خانوادگی اسلامی نفقه است. نفقه نوعی مسئولیت مالی است که با شرایط خاص خود بر عهده ی اشخاص گذاشته می شود، هر چند زن تمکن مالی نیز داشته باشد. وجوب نفقه بر مرد اسباب و دلایل مختلفی دارد که در یک نگاه کلی عبارتند از: زوجیت، خویشاوندی و بردگی. شاید پرداختن به سبب اول که امروزه کانون بحث و چالش شده است بیشتر اهمیت داشته باشد؛ چه، امروزه زن ساعت های طولانی را در بیرون از منزل به کار و تلاش سپری می کند، گویی رسالت انسان پروری و تمدن سازی خویش را به بوته ی فراموشی سپرده و نسلها را از مهر و عطوفت محروم و فضای خانواده را از شفقت و دلگرمی تهی کرده است. جستار حاضر به تحلیل نفقه ی زن و سبب و دلیل وجوب آن با تأکید بر فقه اسلامی و قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران می پردازد.

واژگان کلیدی: نفقه، تمکین، حقوق زن، عرف، مذاهب پنجگانه، اشتغال زن، نقد و بررسی.

واژه شناسی تاریخی:
نفقه در کتب لغت به معانی زیر آمده است: بخشش و خرج کردن، خرج زندگانی خود و همسر و خانواده(1)، آنچه در راه خدا به کسی بخشند، هزینه¬ها و مخارج خانواده، پول خرج شده(2).
واژه شناسی توصیفی:
در فقه اسلامی، نفقه عبارت است از فراهم نمودن نیازهای همسر اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و خادم و نیاز به پزشک، گرچه زن خود نیز از تمکن مالی برخوردار باشد.(3)
در قانون مدنی تعریف نفقه این¬گونه آمده است:
«نفقه عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاث البیت که به طور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد و خادم، در صورت عادت داشتن زن به خادم یا احتیاج او به واسطه¬ی مرض یا نقصان اعضاء».(4)
تعریف فوق چکیده¬ای برگرفته از تعاریف کتب مختلف فقهی می¬باشد و از آن جهت که قدما در کتب فقهی، نفقه را طبق عرف و شرایط روزگار خود تعریف نموده¬¬اند، از بیان آنها صرف¬نظر نموده و تعریفی را که در فقه السنه¬ی سید سابق و قانون مدنی آمده و نسبتاً جامع¬تر و مانع¬تر به نظر می¬رسند، برگزیدیم.
دلایل وجوب نفقه بر مرد:
1. دلایل قرآنی: آیات زیر به روشنی بر وجوب هزینه¬پردازی نیازهای زن توسط شوهر دلالت دارند:
1-1. ﴿وَ عَلیَ المولودِ لَهُ رِزقُهُنَّ وَ کِسوَتهُنَّ بِالمعروفِ لا تُکلَّفُ نَفسٌ إلاّ وُسعَها﴾(5)
«بر آن¬کس که فرزند برای او متولد شده(یعنی پدر)لازم است خوراک و پوشاک مادران را (به اندازه¬ی توانایی) به گونه¬ی شایسته بپردازد. هیچ کس موظف به بیش از مقدار توانایی خود نیست».
2-1. ﴿وَ إن کُنَّ أُولاتِ حمَلٍ فَأنفِقُوا ﻋَﻠﻴﻬﻦّحتَّی ﻳﻀﻌﻦ¬ّ حمَلَهُنَّ﴾(6)
«و اگر(زنان مطلقه) باردار باشند، خرج و نفقه¬ی ایشان را بپردازید تا زمانی که وضع حمل می¬کنند».
آیه¬ی فوق بر وجوب نفقه¬ی زن طلاق داده شده¬ی حامله دلالت دارد، پس درمی¬یابیم که تأمین نیازهای همسر به طریق أولی واجب است.
3-1. ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلی النِساءِ بمِا فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم علی بَعضٍ و بمِا أَنفَقُوا مِن أَموالهِم﴾(7)
«مردان بر زنان سرپرستند(و در جامعه¬ی کوچک خانواده حق رهبری دارند و صیلنت و رعایت زنان بر عهده¬ی ایشان است) بدان خاطر که خداوند(برای نظام اجتماع، مردان را بر زنان در برخی از صفات برتریهایی بخشیده است و) بعضی را بر بعضی فضیلت داده است و نیز بدان خاطر که(معمولاً مردان رنج می¬کشند و پول به دست می¬آورند و) از اموال خود (برای خانواده) خرج می¬کنند».
با توجه به این آیه، شأن و ارزش مرد به خاطر عهده¬دار بودن امر سرپرستی، تهیه¬ی معاش و زندگی و صیانت از اعضای خانواده می¬باشد و گرنه برای مردی که احساس مسئولیت نمی¬کند و به خانواده توجهی ندارد، چه شأنی می¬توان قایل شد!
2. دلایلی از سنّت نبوی
1-2. از جابر بن عبدالله روایت شده است که رسول خدا (صلی¬الله¬علیه¬و¬سلم) در خطبه¬ی حجةالوداع ارشاد فرمود:
«إتقوا اللهَ فی النساءِ فإنَّکُم أخذتُمُوهُنَّ بأمانةِ اللهِ وَ استَحلَلتُم فُروجَهُنَّ بکلمَةِ اللهِ و لَهُنَّ ﻋﻠﻴﻜﻢ رِزقُهُنَّ وَ کِسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ».(
«درباره¬ی حقوق زنان از خدا پروا دارید، زیرا شما آنان را به عنوان امانت الهی در اختیار گرفته¬اید و کامجویی از آنان را با کلمه¬ی الهی(عقد و نکاح) بر خود حلال ساخته¬اید؛ تأمین شایسته¬ی خوراک و پوشاک آنان بر عهده¬ی شماست».
2-2. همچنین هنگامی که هند دختر عتبه، همسر ابوسفیان نزد پیامبر آمد و عرض کرد:
« أنَّ هنداً امرأةَ أبي سفيانَ قالت لَه إنَّ أبا سُفيان رَجِلٌ شَحيحٌ ليَس يُعطيني مِنَ النَفَقةِ ما يَكفِيني و وَلدي إلاّ ما أخذتُ منهُ و هو لا يَعلَمُ فَقالَ خُذِي ما يَكفيكِ وَ وَلدَكِ بِالمعروفِ ».(9)
«ابوسفیان مرد خسیسی است و به اندازه¬ی کافی نیازهای من و پسرم را برآورده نمی¬کند و من مجبورم مقداری را پنهانی از او بردارم. پیامبر در پاسخ فرمود: به اندازه¬ی نیاز خودت و فرزندت بردار».
بنابراین حدیث، نفقه حق مادی زن می¬باشد؛ چه، اگر تأمین نفقه¬¬ی خانواده بر عهده¬ی مرد نمی¬بود، پیامبر دستور برداشتن بدون اجازه¬ی آن را به هند نمی¬داد.
علاوه بر این احادیث که نفقه را به عنوان حق زن عنوان می¬کنند، احادیث فراوانی نیز در بیان فضیلت انفاق و بخشش برای خانواده روایت شده است؛ از جمله:
«إذا أنفَقَ الرََّجُلُ عَلی أهلِهِ ﻳَﺤﺘﺴﺒُﻬﺎ فهُو لَه صَدَقةٌ».(10)
«هنگامی که فرد بر خانواده¬اش انفاق می¬کند و از خداوند پاداش خیر آن را می¬ خواهد، برای وی صدقه به شمار می¬آید».
«دﻳﻨﺎﺭٌأنفقتَهُ فی ﺳﺒﻳﻞ اللهِ و دﻳﻨﺎﺭٌأنفقتَهُ فِی رَقَبةٍ و دﻳﻨﺎﺭٌتَصدَّقتَ بِهِ علی ﻣﺴﻜﻴﻦٍ وَ دﻳﻨﺎﺭٌأنفقتَهُ علی أهلِکَ، أعظمُها أجراً الذی أنفقتَه عَلی أهلِکَ».(11)
«دیناری که آن را در راه خدا می¬بخشی و دیناری که آن را در راه آزاد سازی برده¬ای می¬دهی و دیناری که آن را به عنوان صدقه به مسکینی عطا می¬کنی و دیناری که آن را بر عیال و خانواده¬ات انفاق می¬کنی، از لحاظ اجر و پاداش، برترین آن است که بر خانواده¬ات می¬بخشی».
به حکم این نصوص، تأمین هزینه¬ و مخارج زن بر عهده¬ی مرد نهاده شده است. در برخی از نصوص دیگر نیز، از کوتاهی در امر فراهم نمودن نفقه منع شده است. در حدیثی که از عبدالله¬بن¬عمرو¬العاص روایت شده، آمده است:
«کَفی˙ بالمَرءِ إثماً أن یضیعَ من القوت».(12)
«همین گناه کافیست که فرد از تأمین قوت و نیاز خانواده دریغ کند».
اجماع علمای اسلامی نیز بر وجوب نفقه¬ی زن بر شوهر منعقد شده است.(13)
به لحاظ عقلی نیز چون وظیفه¬ی اصلی زن رسیدگی به امور فرزندان و سر و سامان دادن خانواده می¬باشد، تهیه¬ی نیازمندی¬های خانواده از وظایف پدر به شمار می¬رود. مرد به عنوان چهره¬ی برجسته¬ی خانواده، وسایل و امکانات تربیت فرزندان و اداره¬ی منزل را برای زن فراهم می¬نماید، چه، از طریق مادران صالح می¬توان صلح و آزادی آفرید و خیر و سعادت را برای خانواده و جامعه به ارمغان آورد.
نظر فقها درباره¬ی سبب وجوب نفقه:
فقها درباره¬ی سبب وجوب نفقه¬ی زن بر مرد، دیدگاههای متفاوتی دارند که برخی از آنها را از نظر می¬گذرانیم:
دیدگاه اول: از آن جمهور فقهاست؛ این دسته سبب وجوب نفقه¬ی زن بر مرد را تمکین زن می¬دانند، هر چند در تعریف تمکین میان گروه اختلاف وجود دارد:
1-1. در مذهب شافعی، تمکین زن با دو امر تحقق می¬پذیرد؛ نخست آنکه زن خود را در اختیار همسرش قرار دهد و دوم رضایت زن مبنی بر حرکت و انتقال با همسرش به سرزمین دیگری البته به شرط امنیت مسیر. پس اگر زن اجازه¬ی بهره¬ی جنسی را به شوهرش داد اما از نقل و کوچ همراه وی، خودداری کرد نفقه¬ی او بر همسرش واجب نمی¬شود، زیرا تمکین به صورت کامل تحقق نیافته است.(14)
2-1. در مذهب مالکی و امامیه، تمکین با صرف بهره¬ی جنسی محقق می¬شود؛ یعنی با صرف کامجویی نفقه واجب می¬شود؛ البته به شرطی که زن بالغ بوده و توانایی انجام عمل جنسی را داشته باشد.(15)
دیدگاه دوم: این نظر از آن ابوحنیفه و پیروان ایشان است، از نگرگاه فقهای حنفی، سبب وجوب نفقه منع و بازداشت زن در خانه است، بدین معنا که چون زن با عقد نکاح در اختیار مرد قرار می¬گیرد و در راستای منافع و مصالح شوهرش فعالیت می¬کند در عوض از حق تأمین نیازمندیها برخوردار می¬شود.(16) و زنانی که در بیرون از منزل، عهده¬دار شغلهایی چون قضاوت، سرپرستی، وکالت و... هستند نفقه¬ی آنان بر بیت¬المال واجب می¬شود، زیرا در جهت منافع و مصالح دولت می¬کوشند.
سرخسی نفقه¬ی زن را در صورت تمکین جنسی زن و نیز پرداختن به امورات و مصالح همسر واجب می¬داند، در غیر این صورت زن از حدّ خود تجاوز نموده و حق هزینه¬پردازی وی توسط مرد، ساقط می¬شود.(17)
از همین¬رو، حفصکی از فقهای حنفیه می¬گوید:
«اگر مرد با زن صاحب پیشه¬ای که روز را در پی کسب مصالح خود سپری می¬کند و فقط شب نزد همسرش است؛ ازدواج کند، نفقه¬ای بر او نیست».(1
دیدگاه سوم: ابن حزم ظاهری صاحب این نظر دلیل وجوب نفقه را عقد و نکاح می¬داند، خواه دخول صورت گرفته باشد یا نه، زن فقیر باشد یا ثروتمند، یتیم باشد یا دارای پدر، باکره باشد یا بیوه، آزاده باشد یا کنیز؛ حتی اگر نشوز کند باز نفقه¬ی او بر شوهرش واجب می¬شود، زیرا شارع مقدس برای علاج نشوز، اندرز و دوری گرفت در بستر و زدن بدون درد و زخم را مقرر فرموده است نه اسقاط نفقه.(19) ابن حزم، وجوب نفقه را مشروط به عقد می¬داند و به نظر ایشان بعد از جاری شدن صیغه¬ی عقد، آثار عقد بر آن مترتب می¬شود؛ یکی از مهم¬ترین پیامدهای این عقد، پرداخت مهریه و تأمین نفقه است.
بررسی آراء و بیان دیدگاه مقبول¬تر:
از دقت و تأمل در تعریف اول، انتقادهای وارد بر آن چنین رخ می¬نمایاند:
علاوه بر مجموعه¬ای از تعهدات و مقررات مالی که معمولاً برای تأمین وسایل لازم زندگی همسری بر شوهر واجب می¬شود و نیز کوشش طرفین در راه ارضای تمایلات جنسی مشروع یکدیگر که جوابگوی نیازهای متعارف در زندگی زناشویی است، مسایلی مهم¬تر و اساسی¬تر نیز در این پیوند مطرح است که در حقیقت ادامه¬ی زندگی همسری توأم با نشاط و امیدواری در گرو عملی نمودن آنهاست، چه، زندگی زناشویی را زینت می¬دهند و آن را از صورت خشک و مادی آن که نوعی مبادله و داد¬و¬ستد جلوه می¬کند؛ خارج می¬سازند. گرچه زندگی مشترک دو همسر در آغاز غالباً از میل جنسی ریشه می¬گیرد ولی در این حد منحصر نمی¬شود و به تدریج به نوعی همبستگی عمیق روحی و عاطفی، اقتصادی و اجتماعی میان آن دو کشانده می¬شود، که از آن به «پیوند همسری» یا زناشویی تعبیر می¬کنیم.
کامجویی جنسی نیز یک طرفه نیست که فقط ویژه¬ی مرد باشد، بلکه بهره¬جویی از غریزه¬ی جنسی میان زن و شوهر مشترک است. به گونه¬ای که اگر در این جنبه، قصور و کوتاهی از طرف مرد صورت گیرد زن می¬تواند درخواست طلاق نماید. از یکسو، مرتبط دانستن نفقه¬ با جماع جنسی، حیات زن و شوهر را معامله¬وار و مبادله¬گونه می¬سازد که با اهداف اساسی ازدواج (20)ناسازگار است؛ از سوی دیگر، چنانچه قایل به این رأی شویم باید از نفقه¬ی زن مریض، در حال حیض یا مطلقه¬ی رجعی(21) چشم¬پوشی نماییم، زیرا امکان انجام عمل جنسی با آنها وجود ندارد.
درباره¬ی اشکالات وارد بر نظریه¬ی سوم را می¬توان گفت که طرفداران این دیدگاه، سبب وجوب نفقه را صرف جاری شدن صیغه¬ی عقد می¬دانند؛ در حالی که این سؤال مطرح است که آیا اگر زن نشوز(22) کند باز مستحق نفقه خواهد بود یا نه؟ علاوه بر این، صرف بستن پیوند زناشویی نمی¬تواند سبب اصلی وجوب هزینه¬پردازی باشد، بلکه با ایجاد عقد نکاح حقوق و تکالیف فراوانی بر زن و شوهر لازم می¬آید. برای صحت این ادعا به حدیث زیر استناد خواهیم نمود:
«پیامبر با عایشه ازدواج نمود و بعد از دو سال با وی مباشرت نمود و تا زمان دخول نفقه¬ی او را نداد». اگر نفقه به محض عقد واجب می¬شد، قطعاً پیامبر نفقه¬ی ام¬المومنین را از ابتدا می¬پرداخت. (23)
دیدگاه دوم که استحقاق نفقه را با محدود شدن و ماندن زن در خانه مرتبط می¬داند پسندیده¬تر به نظر می¬رسد، زیرا حوزه¬ی فعالیت زن و شوهر را برای بنیان نهادن خانواده، مشخص می¬کند. با این توضیح که وظیفه¬ی زن مسلمان تربیت فرزندان، سرپرستی و اداره¬ی امور داخلی منزل است و انجام همین وظایف ، فرصت فعالیت بیرون را از زن می¬گیرد. در مقابل، وظیفه¬ی مرد نیز تلاش و تکاپو برای تأمین مخارج و نیازهای خانواده و فراهم نمودن اسباب مادی سعادت و خوشبختی است. بدین¬سان، نیکی در مقابل نیکی قرار می¬گیرد و فضای خانواده سراسر، آکنده از نیکی و صداقت می¬شود.
از نگرگاه پژوهنده، حدیث پیامبر اکرم نیز بر چنین امری دلالت دارد، چه می¬فرمایند:
«کلُّکُم راعٍ و کُلُّکُم مَسؤولٌ عَن رَﻋﻴﺘﻪ، فالأﻣﻴﺮُ الذی عَلی النّاسِ راعٍ و هُوَ مَسؤولٌ عَنهُم و المرأةُ راﻋﻴﺔ عَلی ﺑﻴﺖِ بَعلِها وَ وَلدِهِ و هِیَ مَسؤولةٌ عَنهُم».(24)
«همگی شما بسان چوپانید و هر کدام از شما در مقابال آنچه در اختیار دارید، مسئولید؛ حاکم جامعه در برابر مردم مسئول است، زن در مقابل خانه¬ی همسری و فرزندش مسئول است».
با تأمل در این نصوص و بنابر محورهای پیش گفته شده، در می¬یابیم که در نهاد زوجیت تکمیل و کامل نهاده شده است، پس ضرورت شناخت مسئولیت، در روند تکامل و راه پر سنگلاخ کمال نقش بنیادینی دارد. مرد با تلاش و کوشش و فراهم نمودن امکانات به اداره¬ی امور ظاهری می¬پردازد، و زن نیز با ساماندهی داخل منزل، امور باطنی را ترتیب می¬دهد، چنین مشارکتی، خانواده را به سوی همگرایی و دگریاری و آرامش سوق می¬دهد و حوزه¬ی وظایف و اختیارات را تعیین می¬نماید، بدین¬سان زن و شوهر در پرتو ازدواجی مشروع، مکمل همدیگر می¬شوند و هر کدام می¬توانند راه سعادتمندی را در پیش گیرند، کاستی¬های خود را توسط یکدیگر رفع کنند، دلدار و آرام¬بخش همدیگر باشند و در تنگناها و رفع مشکلات پناه یکدیگر باشند.
قانون مدنی نیز مقرر می¬دارد که:
«در روابط زوجین ریاست خانواده از خصائص شوهر است»(25)
کاتوزیان در تفسیر این ماده¬ می¬نگارد:
«ریاست شوهر بر خانواده به اجرای یک وظیفه¬ی اجتماعی شبیه¬تر است تا به اجرای حق شخصی. پس، شوهر باید اختیار خود را به منظور حفظ سلامت و استحکام خانواده به کار ببرد، و گرنه باید گفت از آن سوء استفاده می¬کند و باید ممنوع شود».(26)
شوهر نمی¬تواند به اختیار و ضمن قرارداد خصوصی از موقعیت خود بگذرد. زیرا، ریاست او بر خانواده، به مفهوم کنونی خود(حق_تکلیف) از امور مربوط به نظم عمومی است.(27)

آراء فقهای مذاهب اسلامی درباره¬ی تعیین مقدار نفقه:
امام مالک و ابوحنیفه و امامیه در تعیین میزان نفقه وضعیت زن را در نظر گرفته¬اند لذا شوهر تحت هر شرایط باید نفقه را به طور کامل و کافی بپردازد.(2
به نظر امام احمد بن حنبل وضعیت و شرایط زوجین در تعیین مقدار نفقه مؤثر است.(29)
امام شافعی وضعیت مالی مرد را برای پرداخت نفقه مهم می¬داند و در این زمینه به آیه¬ی زیر استناد می¬نماید:
﴿ﻟِﻴﻨﻔﻖْ ذو سَعَة ٍمِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ ﻋﻠﻴﻪِ رِزقُهُ ﻓﻠﻴﻨﻔِﻖْ ممّآ آتاهُ اللهُ لا ﻳُﻜﻠّﻒُ اللهُ نفساً إلاّ ما آتاها ﺳﻴﺠﻌﻞُ اللهُ بعدَ عُسرٍ ﻳُﺴﺮاً﴾(30)
«آنان که دارا هستند از دارایی خـود (به اندازه¬ی توان) خرج کنند، و آنان که تنگدست هستند، از چیزی که خدا بدیشان داده است خرج کنند، خداوند هیچ کسی را جز بدان اندازه که بدو داده است مکلّف نمی¬سازد. خداوند بعد از سختی و ناخوشی، گشایش و خوش¬بینی پیش ¬می¬آورد».
از دیدگاه ایشان، با توجه به دلالت این آیه نفقه بنابر شرایط همسر، وضعیت جغرافیایی منطقه، نرخ اجناس و کالاها و میزان آنها و نیز عرف می¬تواند مختلف باشد.(31)
از بررسی آراء و دقت در آنها قول امام شافعی پسندیده¬تر است، زیرا بنابر نصوصی که آورده شد، مرد راستای تأمیـن نفقه تلاش می¬کند. و چه¬بـسا گاهی بنابر دلایـل مختلفی چون تنگدستی، مریضی و... نتواند از عهـده¬ی تأمین کافــی نفقه برآید، در چنین مواقعی شارع مقدس که نوید دهنده¬ی رحمت برای جهانیان است برای مرد تخفیف قایل می¬شود و هیچگاه او را به اندازه¬ای بیش از توان، مکلّف نمی¬سازد، زیرا تنگدستی همراه با عفت و عزّت را بهتر از خواستن همراه خواری می¬داند و در هر حال به صبر توصیه نموده و نویدِ گشایش می¬دهد.
آسیب شناسی اشتغال زنان:
اسلام از سرشت و خصوصیات زنانه که خداوند در فطرت زن به ودیعت نهاده محافظت می¬کند و زن را از نیش درندگانی که می¬خواهند او را به صورت حرام ببلعند و سودجویانی که قصد دارند او را وسیله¬ی تجارت و بهره¬ی حرام خود قرار دهند، پاسداری می¬کند.
وظیفه¬ی ارزشمندی که خداوند با توجه به فطرت و سرشت زنانه بدو بخشیده در اسلام مورد احترام است و خداوند زن را در مقابل استعداد و خصوصیات مردانه با سهم بزرگی از مهر و عاطفه و احساس¬های لطیف و سرعت عکس العمل مسلح کرده است تا با رهبری بزرگترین کارگاه انسان¬ساز رسالت انسان سازی و نسل¬پروری را ادا کند.
زن همسر مرد، شریک زندگی و مونس تنهایی و مادر فرزندان اوست؛ بنابراین از دیدگاه اسلام کار زن در تدبیر امور منزل، رعایت حال شوهر و تربیت درست فرزندان جهاد و عبادت محسوب می¬شود، بدین دلیل کانون خانواده بزرگترین سرزمین و مرکز ادای رسالت اوست و اسلام با هر مکتب و مذهبی که بخواهد زن را تربیت و انسان¬پروری منحرف کند یا با سوء استفاده بخواهد استعداد و جاذبه¬های او را در غیر جای خود به کار گیرد مبارزه می¬کند.
هر مکتب و مذهبی که بخواهد به نام آزادی، هنر و حق کار کردن، زن را از مملکت بزرگ خود آواره سازد و او را از همسر و فرزندان جگر گوشه اش برباید در واقع دشمن زن است و می¬خواهد همه چیز را از او بگیرد و هیچ حقوقی به او ندهد و شگفت آور نیست که اسلام به عنوان آیین فطرت با چنین تخریب¬هایی مبارزه می¬کند.
اسلام در صورتی به زنان اجازه¬ی کار بیرون از منزل می¬دهد که آن فعالیت با سرشت و ویژگی¬ها و توانایی¬های آنان سازگار باشد و خصوصیات زنانه¬ی آنان را مسخ نکند. به ویژه در شرایطی که زن یا خانواده¬ی او از نظر مادی نیازمند باشند و یا جامعه نیازمند حضور بانوان در کارهای خارج از منزل باشد حضور آنان ضروری است. نیاز به کار و تلاش فقط در جنبه¬ی مادی خلاصه نمی¬شود؛ چه بسا بانویی تخصص ویژه¬ای داشته باشد و به علت زندگی مجردی یا به علت اینکه هنوز صاحب فرزند نشده و در منزل احساس تنهایی کند، چنانکه زمانی را دز این شرایط به کار خارج از منزل اختصاص دهد و مردم از تخصص او استفاده کنند علاوه بر رفع مشکل تنهایی و خستگی، جامعه نیز از توانایی¬های او بهره¬مند می¬شود.(32)
پس کار زن در محدوده¬ی مشخص و مشروط، مشروع است،
در این زمینه به ذکر چند مورد از نظرات دانشمندان جامعه¬شناس غرب بسنده می¬کنیم:
پارسنز جامعه¬شناس معروف آمریکایی در باب آثار ونتایج اشتغال زنان چنین نتیجه¬گیری می¬کند:
«شوهر-پدر با داشتن شغل و درآمد، وظیفه یا یک دسته از وظایف را بر عهده دارد که از نظر نظام خانواده اساسی است. بر حسب اهمیت زندگی شغلی او در خانواده است که در نظام جامعه، شوهر-پدر را رهبر اصلی خانواده می¬دانیم. اگر زن ازدواج کرده، شغل نان¬آور را بر عهده گیرد خطر رقابت با شوهرش به میان می¬آید، مسأله¬ای که برای وحدت و هماهنگی خانواده زیان آور است».(33)
بعد دیگر اشتغال زن که اهمیتی بسیار نیز دارد، آثار آن بر فرزندان است. طبق آماری که در آمریکا ملاحظه می¬کنیم «از هر پنج خانواده¬ی آمریکایی که کودکان دبستانی یا حتی خردسال¬تر دارند، مادر یکی از آنها در خارج از خانه به¬سر می¬برد».(34)
آثار اجتناب ناپذیر کار زن بر روابط او با شوهر و مخصوصاً فرزندان، با آثاری که اشتغال زن بر سرنوشت خودش می¬گذارد، پیچیدگی بیشتری می¬یابد. در واقع زنان در عین اینکه می¬خواهند در تأمین معاش با مردان رقابت کنند، از تشکیل عائله نیز نمی¬توانند غفلت کنند؛ بدین جهت در عین حال ناچارند کار دو نفر را انجام دهند... چسترتون در این زمینه می¬نویسد:
«من منکر آن نیستم که زنان قبلاً در مورد رفتار ناشایست، حتی در معرض شکنجه قرار می¬گرفتند، ولی به عقیده¬ی من وضع آنها هیچگاه به اندازه¬ی امروز که فرمانروای خانه و نیز رقیب اداری مردانند، رقت¬بار نبوده است».(35)

از همین¬روی فقهای حنفیه بر این باورند که مرد می¬تواند همسرش را از انجام کارهایی که حقوق وی- مانند آسیب رسیدن به زیبایی، تربیت فرزندان، جسم و...- را ضایع می¬کند، منع نماید. و کار زن را بدون اجازه¬ی شوهر ممنوع دانسته و نفقه¬ی او را بر مرد لازم نمی¬بینند. (36)

پاورقی¬ها:

1. فراهیدی؛ ترتیب کتاب العین، 1825:3.
2. آذرنوش؛ فرهنگ عربی معاصر، 707 .
3. سید سابق؛ الفقه السنة، 115:2.
4. کاتوزیان؛ قانون مدنی در نظم حقوق کنونی، ماده¬ی1107.
5. بقره:233.
6. طلاق:6.
7. نساء:34.
8. ترمذی؛ صحیح الترمذی، 467:3 و مسلم درشماره¬ی 1163 با اندکی اختلاف الفاظ.

9. بخاری؛ صحیح البخاری، 1379:3، شماره¬ی 5364.
10. ـــــــــــــــــــ، 34:1، شماره¬ی 55.
11. متفق علیه.
12. ابوداود؛ السنن، ش.ح: 1692.
13. شوکانی؛ نیل الأوطار،321:6.
14. ماوردی؛ الحاوی الکبیر، 438:11.
15. الباجی؛ المنتقی شرح موطأ الإمام مالک، 126:4 و الفقه علی المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت، 675:4.
16. الکاسانی؛ بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، 114:5.
17. سرخسی؛ المبسوط، 186:5.
18. ابن عابدین؛ حاشیة إبن عابدین، 229:5.
19. ابن حزم؛ المحلی، 249:9.
20. بنابر نصّ صریح قرآن اهداف اساسی ازدواج سکونت و مودت و رحمت است؛ ر.ک: سوره¬ی روم:21.
21. زنی که طلاق رجعی داده شده و در ایام عده به¬سر می¬برد.
22. خروج از اطاعت شوهر که از مظاهر بارز آن می¬توان خارج شدن بدون اجازه از منزل، عدم تمکین جنسی و... را نام برد. برای تفصیل بیشتر و نیز راهکارهای شارع مقدس برای علاج آن به کتب فقهی بنگرید.
23. ماوردی؛ الحاوی الکبیر،437:11.
24. بخاری؛ صحیح البخاری،611:2، شماره¬ی2554 و در2751 و2558 و2409 و 8 518و5200 با اندکی اختلاف الفاظ.
25. قانون مدنی؛ ماده¬ی 1105.
26. کاتوزیان؛ قانون مدنی در نظم حقوق کنونی، ذیل ماده¬ی 1105.
27. خانواده؛132:1 به نقل از کاتوزیان؛ قانون مدنی در نظم حقوق کنونی، ذیل ماده¬ی 1105. در تعریف قوانین مربوط به نظم عمومی گفته شده است: «قوانینی است که هدف از وضع آن حفظ منافع عمومی باشد و تجاوز بدان، نظمی را که لازمه¬ی حسن جریان امور اداری یا سیاسی و اقتصادی یا حفظ خانواده است، بر هم زند.اعمال حقوقی؛ شماره¬ی 57 به نقل از کاتوزیان؛ قانون مدنی در نظم حقوق کنونی، ذیل ماده¬ی 975 .
28. جواهر الإکلیل، 42:1 و کاسانی؛ بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، 23:4 و منهاج الصالحین، 316:2 به نقل از الفقه علی المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت، 668:4.
29. ابنی¬قدامة؛ المغنی و الشرح الکبیر، 195:8و 196.
30. طلاق:7.
31. برای تفصیل بیشتر بنگرید به: ابن¬رشد؛ بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، 2:44 و سیدسابق؛ فقه السنة،2:116.
32. برای تفصیل بیشتر بنگرید به: قرضاوی؛ مرکز المرأة فی الحیاة الإنسانیة.
33. آندره میشل؛ 122 به نقل از ساروخانی؛ مقدمه¬ای بر جامعه¬شناسی خانواده، 169.
34. بلاد آلتون؛ علل گسیختگی علایق خانوادگی در جهان غرب، 7 به نقل از همان منبع ، همان صفحه.
35. همان منبع؛170.
36. ابن عابدین؛ حاشیة ابن عابدین، 5:229.
منبع:
1. آذرنوش، آذرتاش؛ فرهنگ معاصر عربی به فارسی؛ تهران: نی، 1383ﻫ.ش.
2. الباجی؛ المنتقی شرح موّطأ الإمام مالک؛ مصر: دارالکتاب¬العربی، 1322 ﻫ.ق.
3. إبن¬حزم، علی¬بن¬أحمد؛ المحلی؛ بیروت: دارالکتب¬العلمیة، بی¬تا.
4. إبن¬رشد، محمد¬بن¬احمد؛ بدایة المجتهد و نهایة المقتصد؛ بیروت: دارالفکر، 1425 ﻫ.ق.
5. إبن¬عابدین؛ حاشیة إبن عابدین؛ بیروت: دارإحیاء¬التراث¬العربی، 1421 ﻫ.ق.
6. أبن¬معجوز، محمد؛ أحکام الأسرة فی الشریعة الإسلامیة وفق مدونة الأحوال الشخصیة؛ مغرب: الدارالبیضاء، 1414 ﻫ.ق.
7. إبنی¬قدامة، شمس¬الدین و موفق¬الدین؛ المغنی و الشرح الکبیر؛ بیروت: دارالفکر، بی¬تا.
8. اصفهانی، راغب؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تحقیق: ندیم مرعشلی؛ تهران: مرتضوی، 1376ﻫ.ش.
9. بخاری، محمد¬بن¬اسماعیل؛ صحیح البخاری؛ بیروت: دارالفکر، 1424 ﻫ.ق ترمذی، محمد¬بن¬عیسی؛ سنن الترمذی؛ تحقیق: محمد¬فؤاد¬عبدالباقی؛ بیروت: داراحیاء¬التراث¬العربی، بی¬تا.
10. الجرجاوی، علی¬احمد؛ حکمة التشریع و فلسفته؛ تنقیح: خالد العطّار؛ بیروت: دارالفکر، 1418 ﻫ.ق.
11. جزیری، عبدالرحمن؛ الفقه علی المذاهب الأربعة؛ بیروت: دارالفکر، 1424 ﻫ.ق.
12. جزیری، غروی و دیگران/عبدالرحمن، محمد و دیگران؛ الفقه¬علی¬المذاهب¬الأربعة و ¬مذهب¬أهل¬البیت؛ بیروت: دارالثقلین، 1419 ﻫ.ق.
13. حنبلی، عبدالرحمن¬¬بن¬رجب؛ القواعد فی الفقه الإسلامی؛ بیروت: دارالمعرفة، بی¬تا.
14. خرم¬دل، مصطفی؛ تفسیر نور؛ تهران: احسان، 1386 ﻫ.ش.
15. زحیلی، وهبة؛ الفقه الإسلامی و أدلته؛ دمشق: دارالفکر، 1418 ﻫ.ق.
16. زیدان، عبدالکریم؛ المفصّل فی أحکام المرأة و البیت المسلم فی الشریعة الإسلامیة؛ بیروت: مؤسسة الرسالة، 1417 ﻫ.ق.
17. سجستانی، ابی¬داود؛ سنن ابوداود؛ السعودیة: بیت افکار الدولیة، بی¬تا.
18. ساروخانی، باقر؛ مقدمه¬ای بر جامعه¬شناسی خانواده؛ تهران: سروش، 1370 ﻫ.ش.
19. سرخسی، شمس¬الدین؛ کتاب المبسوط؛ بیروت: دارالکتب¬العلمیة، بی¬تا.
20. السیوری، مقداد¬بن¬عبدالله؛ کنزالعرفان فی فقه القرآن؛ تحقیق: سید¬محمد¬القاضی؛ تهران: مجمع¬جهانی¬تقریب¬¬مذاهب¬اسلامی، 1424 ﻫ.ق.
21. شربینی، خطیب؛ مغنی المحتاج إلی معرفة ألفاظ المنهاج؛ بیروت: دارالفکر، 1424 ﻫ.ق.
22. شریعتی، علی و دیگران؛ حریت و حقوق زن در اسلام؛ تهاران: میلاد، 1357 ﻫ.ش.
23. شوکانی، محمد¬بن¬علی؛ نیل الأوطار من أسرار منتقی الأخبار؛ بیروت: دار ابن¬حزم، 1421 ﻫ.ق.
24. صابونی، محمد¬علی؛ صفوة التفاسیر؛ بیروت: دارإحیاء¬التراث¬العربی، 1421 ﻫ.ق.
25. ـــــــــــــــــــ؛ روائع البیان؛ بیروت: دارالفکر، بی¬تا.
26. عباسی، محمود؛ قانون مجازات اسلامی؛ تهران: حقوقی، 1383 ﻫ.ش.
27. عسقلانی، إبن¬حجر؛ بلوغ¬ المرام من أدلة الأحکام؛ بیروت: دارالفکر، 1424 ﻫ.ق.
28. العفیفی، طه¬عبدالله؛ سلسلة الحقوق؛ بی¬جا: دارالمطبوعات¬العربیة، بی¬تا.
29. عویس، عبدالحلیم؛ موسوعة الفقه الإسلامی المعاصر؛ قاهرة: دارالوفاء، 1426 ﻫ.ق.
30. فراهیدی، خلیل¬بن¬احمد؛ ترتیب کتاب العین؛ تحقیق: مهدی المخرومی، ابراهیم السامرائی؛ تهران: اسوه، 1414ﻫ.ق.
31. قرضاوی، یوسف؛ دورنمای جامعه¬ی اسلامی؛ مترجم: عبدالعزیز سلیمی؛ تهران: احسان، 1387 ﻫ.ش.
32. قشیری، مسلم¬بن¬حجاج؛ صحیح مسلم؛ بیروت: دارالفکر، 1424 ﻫ.ق.
33. کاتوزیان، ناصر؛ قانون مدنی در نظم حقوق کنونی؛ تهران: میزان، 1381 ﻫ.ش.
34. الکاسانی؛ بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع؛ بیروت: دارالکتب¬العلمیة، 1997م.
35. ماوردی، محمد¬بن¬حبیب؛ الحاوی الکبیر؛ بیروت: دارالکتب¬العلمیة، 1994م.
36. مصری، سید¬سابق؛ فقه السنة؛ بیروت: دارالفکر، 1421 ﻫ.ق.

علیرضاجعفری بازدید : 1287 سه شنبه 16 تیر 1394 نظرات (0)

 

 

 

شخصي در حال يادگيري رانندگي، با وسيله نقليه ديگري تصادف مي‏نمايد. افسر كاردان فني، خودروي در حال تعليم را مقصر مي‏داند. با توجه به اين كه مربي آموزش نيز داراي امكانات كنترلي (كلاچ و ترمز) بوده و با علم به اين موضوع كه شخص تحت تعليم داراي تخصٌص لازم در رانندگي نيست و از طرفي آموزش بايد در اماكن مجاز صورت گيرد، بفرماييد:
الف. شخص مقصٌر در اين تصادف مربي تعليم‏دهنده است يا شخص تحت تعليم؟
ب. آيا رعايت كامل مقررات از سوي مربي يا عدم رعايت مقررات تأثيري در مسؤوليت دارد يا خير؟
ج. مسؤوليت خسارت وارده و ديه به عهده كدام‏يك
از دو نفر مي‏باشد؟


 الف) آيت الله العظمي محمد تقي بهجت
ظاهراً سبب اقوي از مباشر است

آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپايگاني
الف. در فرض مقصر بودن خودرو در حال تعليم چنانچه تقصير از جهت عدم مهارت فرد تحت تعليم باشد مربي مقصر است و اگر به اين جهت مستند نباشد راننده مقصر است والله‏العالم


ب. به طوركلي هر امري كه مستند به مسامحه يا خطاي مربي باشد حتي در صورتي كه مقرٌرات را هم رعايت كرده باشد موجب ضمان مربي است و اگر مسامحه يا خطا مستند به راننده باشد لكن نه از جهت عدم مهارت بلكه از جهات ديگر چنانچه در جواب (الف) بيان شد راننده ضامن است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است والله‏العالم.
آيت الله العظمي محمد فاضل لنكراني
اگر عرفاً تصادف مستند به كارآموز باشد خود او ضامن است هرچند از لحاظ قانوني يا اداري مربي نيز مسئول باشد و مورد بازخواست قرار گيرد.
آيت الله العظمي ناصر مكارم شيرازي


ج) ديه را بايد فرد يا افراد معتبر بدهند و تعيين اين‏كه كدام‏يك مقصر اصلي هستند در اين گونه موارد به عهده كارشناسان متدين است. هميشه موفق باشيد.
آيت الله العظمي سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي


الف، ب و ج. اگر مربي از اول تعهد كرده و خسارت و ديه را به گردن گرفته، به عهده اوست، و اگر نه به عهده شخص تحت تعليم مي‏باشد.
آيت الله العظمي حسين نوري همداني
الف‏. مربي، مقصر است.
ب. خير تأثيري در مسؤوليت وي ندارد.
ج‏. به عهده مربي تعليم‏دهنده است.

 

علیرضاجعفری بازدید : 1451 پنجشنبه 11 تیر 1394 نظرات (0)

 

 

 

تمام احکامی‌که از سوی دادگاه‌های بدوی صادر می‌شود تنها زمانی قابل اجرا است که این احکام به قطعیت برسد.
رسیدن به قطعیت حکم نیز معمولا به دو شکل و شیوه مشخص اتفاق می‌افتد. شکل اول این است که هر دو طرف حکم را قبول می کنند و با نوشتن این جمله که «نسبت به حکم صادره اعتراضی ندارم و حق تجدیدنظرخواهی را از خودم سلب می‌کنم» موافقت خود را با حکم صادره اعلام می‌کنند.

روش دیگر هم این است که با اعتراض یکی از طرفین پرونده و یا هر دو طرف نسبت به حکم صادرشده، پرونده برای بررسی مجدد به دادگاه تجدیدنظر ارسال می‌شود تا نسبت به اعتراض هر دو طرف پرونده رسیدگی گردد.



زنان معمولا مسیری سخت و طولانی را برای به دست آوردن مهریه طی میکنند زیرا انها همیشه می‌خواهند حاصل جنگ و گریز طولانی خود را با اقساط ماهانه بیشتری دریافت کنند اما اگر مردی همان حکم دادگاه اولیه را بپذیرد و در زمان صدور حکم در زندان و یا در مرخصی باشد، با پرداخت مهریه، نیم عشر و هزینه دادرسی بلافاصه از زندان آزاد می‌شود و دیگر نیازی نیست تا منتظر قطعی شدن حکم بماند.

مرحله تجدیدنظرخواهی برای اغلب مردانی که به دلیل ناتوانی در پرداخت مهریه در زندان به سر می‌برند مرحله‌ای سخت و عذاب‌آور است. طبق قانون هریک از طرفین می‌توانند تا 20 روز پس از ابلاغ حکم نسبت به آن تقاضای تجدیدنظرخواهی کنند. تقاضای تجدیدنظرخواهی هم اغلب به این شکل است که فرد تجدیدنظر خواه با ارائه دادخواستی جداگانه لایحه تجدیدنظرخواهی خود را به دادگاه ارائه می‌دهد.

ممکن است در صورت زیاد بودن نیم عشر اجرای احکام این مبلغ را نیز قسطی کند اما در اغلب موارد به دلیل این‌که این پول به طور مستقیم به خزانه دولت واریز می‌شود و دولت هم به سادگی از حق خودش نمی‌گذرد، این مبلغ به صورت نقد دریافت می‌شود. با پرداخت پیش‌قسط و قسط اول و نیم عشر و دیگر هزینه‌ها همچون: هزینه دادرسی، اجرای احکام در اولین فرصت نامه‌ای برای زندان می‌نویسد و در نامه عنوان می‌شود که زندانی مهریه با توجه به پرداخت اولین قسط  و در موارد اندکی به دلیل گذشت شاکی در صورتی که به دلیل جرم دیگری در زندان حضور ندارد می‌تواند از زندان آزاد شود.


در تمامی ‌احکام مالی مربوط به مهریه و نفقه این نکته ذکر می‌شود که در صورت عدم پرداخت مهریه یا نفقه از سوی مرد، با درخواست زن بار دیگر مرد بازداشت خواهد شد. معنی این جمله این است که مرد باید ماه به ماه و در تاریخی مشخص بدهی خود را پرداخت کند. اگر در پرداخت بدهی تاخیری رخ دهد اجرای احکام معمولا تا ده روز حکم جلب صادر نمی‌کند اما در قبال دریافت با تاخیر مهریه، به میزان قیمت سکه در همان روز یک‌بیستم از مرد جریمه می‌گیرد.

بعد از 10 روز نیز در صورتی که زن تقاضای جلب همسرش را مطرح کند، پرونده اجرای احکام به شعبه رسیدگی‌ کننده ارسال و با بررسی پرونده توسط قاضی و موافقت او، اجرای احکام نیز دوباره حکم جلب تازه‌ای صادر می‌کند.
در چنین مواردی برخی از مردان که توانایی پرداخت مهریه را ندارند با مراجعه به قاضی پرونده از او می‌خواهند تا مثلا برای یک هفته به آنها مهلت دهند.

در صورت موافقت، قاضی پرونده را تا مدتی که مهلت داده به اجرای احکام ارسال نمی‌کند و مرد می‌تواند بدهی خود را با تاخیر و البته جریمه بپردازد و دیگر ترس از حکم جلب را هم نداشته باشد.

علیرضاجعفری بازدید : 1511 پنجشنبه 11 تیر 1394 نظرات (0)

 

1) مالیت داشتن: مرد نمی تواند بگوید تمام هوای تهران را مهریه قرار می دهم.

2) قابل تملک باشد: مرد نمی تواند میدان آزادی را مهریه همسرش قرار بدهد، زیرا جزو اماکن عمومی است.

3)معین باشد: یعنی مجهول نباشد؛ یعنی نمی تواند فلان جواهری را که در ته اقیانوس آرام است ، مهریه قرار دهد.

  چیزهایی که می توانند به عنوان مهر قرار بگیرند عبارتند از :

1)           عین باشد مثل باغ

2)           دین باشد مثل چک، سفته، برات

3)           منفعت باشد مانند منفعت باغ

4)           انجام کار مثل ساختمان خانه

باید توجه نمود که فوت زوج در مهریه تأثیر گذار نیست و مهریه از ماترک شوهر ( آنچه  به جا گذاشته) برداشته می شود.

هنگام فسخ نکاح ،در صورتی که دختر وظایف زناشویی را انجام داده باشد، مهریه به او تعلق می گیرد ، اما زمانی که فقط عقد شده وهنوز  عروسی نکرده باشد، نصف مهریه به او تعلق می گیرد.

 

اگر مرد متقاضی طلاق باشد در رأی دادگاه، کلیه حقوق  شرعی و قانونی و عرفی زن لحاظ می شود، مانند: مهریه، نفقه، نفقه ایام عده و حتی جهیزیه، حضانت فرزندان و اجرت المثل. اما اگر طلاق به خواسته مرد نباشد و زن به جز طلاق ، مهریه خود را نیز مطالبه کند، باید  دادخواست جداگانه ای  به دادگاه تقدیم کند که تحت عنوان دادخواست مطالبه مهریه از طرف زوجه می باشد.

 

علیرضاجعفری بازدید : 3431 سه شنبه 09 تیر 1394 نظرات (0)
*دوستان عزیز شما میتوانید تمامی سئوالات حقوقی خود را در بخش نظر سنجی این بخش اعلام نمایید.

 پاسخگویی سئوالات : توسط وکلای دادگستری یا کارشناسان قضایی یادانشجویان حقوق

قوانین طرز رفتار در سایت جهان حقوق؛حقوق جهان

 

قوانین عمومی:

1-کاربران موظف به رعایت قوانین جمهوری اسلامی ایران هستند.

2- رعایت حسن خلق و دقت در نوشتار در سایت از اهم قوانین سایت است.

3- هر گونه توهین به هر نحوی از انحا به هر شخصی اعم از افراد عادی ، افراد مشهور ، وکلا ی سایت و به طور کلی اشخاص حقیقی و حقوقی ممنوع بوده و علاوه بر اخراج از سایت بر خورد مقتضی با شخص خاطی به عمل خواهد آمد.

4- کارابران باید بدون هیچ عذری به افراد احترام گذاشته و از بکاربردن هر لفظ توهین آمیزی به هر نحوی خوداری کنند.

5- اخلال در نظم سایت یا تخریب داده ها و یا اخلال در پردازش داده ها چه به طور جزئی و چه بطور کلی ممنوع بوده وعلاوه بر مسدود سازی دسترسی شخص خاطی به سایت اقدام مقتضی در این خصوص نیز به عمل خواهد آمد.

 

قوانین مختص مددجویان(سوال کننده گان):

 1- سوال کننده گان علاوه بر پذیرش قوانین بالا ملزم به قوانین این بخش نیز هستند.

 2- شما باید شرایط و مقررات مشاوره حقوقی رایگان برای ارسال سوال را رعایت کنید.

 3- از بکاربردن و درج موارد محرمانه بین شما و اشخاص حقیقی یا حقوقی خود داری کنید.

 

قوانین مختص پاسخ دهنده گان(وکلا و مشاوران):

1- پاسخ دهنده گان علاوه بر پذیرش قوانین بالا ملزم به قوانین این بخش نیز هستند.

2- شما به عنوان یک شخص پاسخ دهنده باید وکیل دادگستری (کانون وکلای دادگستری)و یامشاور(مركز امور وكلا و كارشناسان قوه قضائيه) باشید.

3- پاسخگوی گرامی دقت داشته باشید پاسختان خالی از غلط املایی باشد.

4- اطلاعات خود را در پروفایلتان وارد کنید ; چراکه بکار بردن هر درخواستی مبنی بر تماس،دریافت هزینه ،ایمیل،لینک ممنوع است.

 

پاسخ دهندگان هیچ مسئولیت در قبال پاسخ دقیق ندارند لذا این سایت هیچ مسئولیتی ندارد. (جهت مشاوره حقوقی دقیقتر وباپرداخت هزینه روی لینگ روبرو مراجعه کنید:www.lawglobal.ir)

 

* تخطی از قوانین بالا حذف دسترسی شخص خاطی و اقدامات مقتضی دیگری را درپی خواهد داشت.

 

قوانین بالا ممکن است در برخی موارد با الحاقات جزئی و کلی همراه باشد لذا باید از این صفحه به طور مرتب بازدید نمائید و از موارد بروز شده اطلاع کسب نمائید.

*برای مطرح سئوال به صورت زیر باشد.حتما ایمیل وشماره تلفن  خودرا ثبت نمایید.

نام ونام خانوادگی /ایمیل/شماره تماس
 
 
 
 
 
علیرضاجعفری بازدید : 1430 چهارشنبه 26 فروردین 1394 نظرات (0)

بررسى تطبيقى اركان جرم اختلاس

 

 

*در تحقيق حاضر به بررسى اركان جرم اختلاس در قانون ايران و برخى كشورهاى ديگر در سه مبحث پرداخته شده است; مبحث اول درباره ركن قانونى جرم اختلاس مى‏باشد و مبحث دوم و سوم اختصاص به ركن مادى و معنوى اين جرم دارد.

از نكات قابل توجه در اين مقاله علاوه بر اثبات اين مطلب كه معيار تحقق جرم اختلاس تصاحب و برخورد مالكانه كردن با مال مى‏باشد، مى‏توان دايره اين جرم را به اموال بانكهاى خصوصى، شركتهاى سهامى غير دولتى، احزاب، سنديكاها و نيز به اموال غير منقول، تعميم داد.

واژگان كليدى: اختلاس

مقدمه

امروزه براى اداره جامعه و سامان بخشيدن به روابط اجتماعى و بهره‏مندى مردم از مواهب و نعمات موجود در طبيعت، بخش عظيمى از سرمايه‏ها و اموال موجود در يك كشور در اختيار كاركنان دولت قرار مى‏گيرد; اين دسته از اموال و سرمايه‏ها را خطرات زيادى مورد تهديد قرار مى‏دهد و همواره احتمال مى‏رود كه اموال دولت‏يا اموال اشخاص كه به حسب وظيفه به كارمند ولت‏سپرده شده است، به نوعى مورد استفاده غير قانونى واقع شود و برخلاف هدف مورد نظر، از آن بهره‏بردارى شخصى شود و يا اين كه آن را به نفع خود يا ديگرى تصاحب نمايد.

به منظور جلوگيرى از سوء استفاده‏هاى كارمندان دولت از سرمايه و اموال موجود در اختيار آنها و تضمين هر چه بيشتر منافع دولت و ملت، قانونگذار در صدد حمايت كيفرى از اين دسته از اموال و سرمايه‏ها بر آمده است و كسانى را كه متولى امور اجتماعى بوده و امكانات و داراييهاى عمومى در اختيار آنهاست از دخل و تصرف برخلاف موازين قانونى و استفاده شخصى يا تصاحب آنها به نفع خود يا ديگرى ممنوع كرده است. اين حمايت كيفرى تحت عناوين مختلفى در قانون آمده است كه از جمله مهمترين آنها «جرم اختلاس‏» مى‏باشد.

اختلاس عبارتست از: «تصاحب همراه با سوء نيت اموال دولت‏يا اشخاص توسط مستخدم دولت كه به حكم وظيفه در اختيار وى قرار داشته است‏به نفع خود يا ديگرى‏».

به هر حال يكى از بارزترين مشكلات و معضلات جهان بالاخص كشورهاى جهان سوم و كشورهاى در حال توسعه، تخلفات و جرايم كاركنان دولت و سوء استفاده‏هاى مالى آنها از اموال سپرده شده به آنها مى‏باشد.

على رغم تشديد مجازات مرتكبين جرم اختلاس، ارتكاب اين جرم در سطح وسيعى همچنان ادامه دارد. اختلاسها بخصوص توسط كارمندان بلند پايه، اهميت قضيه را دوچندان مى‏كند.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران كه همانند قوانين اساسى ساير كشورها، در آن نمادى‏ترين و مهمترين مطالب بيان گرديده، در اصل 49 دولت را موظف كرده است تا ثروتهاى ناشى از اختلاس را گرفته و حسب مورد به بيت المال يا صاحب حق برگرداند. با اين مقدمه به بررسى اركان جرم اختلاس پرداخته مى‏شود.

 

 

بقیه درادامه مطلب...

علیرضاجعفری بازدید : 1415 چهارشنبه 26 فروردین 1394 نظرات (0)
عنوان مقاله:  بررسي تطبيقي خيانت در امانت و اختلاص
 
 
نویسندگان:  منصورآبادي عباس*
 
* دانشكده حقوق دانشگاه شيراز
 
چکیده: 

با مطالعه اجمالي و مقايسه دو جرم اختلاس و خيانت در امانت، پي مي بريم كه موضوع هر دو جرم، مال است منتهي موضوع خيانت در امانت به تصريح قانون اهم از مال منقول و غير منقول است ولي اختلاس، مال غير منقول را شامل نمي شود. همچنين خيانت در امانت جزء جرايم عليه اموال است ولي ماهيت اختلاس و آثار سوء اجتماعي آن بگونه اي است كه عموم حقوق دانان آن را جزء جرايم عليه آسايش عمومي به حساب مي آورند.
رفتار مجرمانه اختلاس در مقررة قانوني مربوطه تنها «برداشت و تصاحب» عنوان شده است. در حالي كه ارتكاب خيانت در امانت به هر يك از تصاحب، اتلاف، مفقود كردن و يا استعمال امكان پذير است، قانونگذار «استعمال» مال توسط مستخدم دولت را تحت يك عنوان جزايي ديگر (تصرف غير قانوني) قابل مجازات دانسته و راجع به اتلاف مال توسط مستخدم دولت در تبصره 1 ذيل ماده 5 قانون تشديد مجازات مرتكبين اختلاس و ارتشا و كلاهبرداري، جداي از تصاحب، انشاي حكم كرده و آن را در حكم اختلاس دانسته است و به مفقود كردن مال در باب اختلاس تصريحي به عمل نياورده است.
در هر دو جرم، مال بايستي قبلا تسليم مرتكب شده باشد منتهي تسليم مال در اختلاس بايد بسبب شغل و وظيفه باشد و در خيانت در امانت بايستي به موجب يك رابطه حقوقي امانت آور صورت پذيرفته باشد. علاوه بر اينكه هر دو از جرايم مقيد هستند و تحقق آنها منوط به پيدايش نتيجه و ورود ضرر به صاحب مال است.
در بعد ركن معنوي هر دو جرم جزء جرايم عمدي هستند و از اين حيث با يكديگر كاملا مشابهت دارند.

 
كليد واژه: اختلاس، خيانت در امانت، تصرف، تصاحب مال، اتلاف مال، استعمال مال
 
 
علیرضاجعفری بازدید : 1305 چهارشنبه 26 فروردین 1394 نظرات (0)

نقض حریم خصوصی در فضای مجازی


همه ما فارغ از نوع نگرش دینی و اعتقادی و حتی سیاسی و فرهنگی، با مفهومی تحت عنوان (حریم خصوصی) آشنا هستیم زیرا این مفهوم بخش مهم و عمده ای از زندگی هر فرد را تشکیل می دهد و صد البته همه انسانها برمبنای وجدان و سرشت آدمی،نقض حریم خصوصی را زشت و آنرا محکوم می نمایند آنطور که خالق هستی نیز تعرض به حریم خصوصی انسانها در قالب گناهانی نظیر تجسس،پرده دری و سخن چینی و ... مستوجب عقوبت دانسته است.


مطالعه اجمالی در قوانین مختلف کشورها نیز نشان می دهد دستگاههای تقنینی به رعایت حریم خصوصی و البته مجازات ناقضین حریم خصوصی اهتمام داشته اند و کشور عزیزمان نیز از این قاعده مستثنی نیست،بطور مثال در اصول 22 و 23 و 25 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هرگونه تعرض به آبرو و جان و مال و حقوق و مسکن و پیشه و عقائد و اطلاعات خصوصی افراد ممنوع اعلام شده است

اینترنت

تعریف حریم خصوصی

به زبان ساده می توان گفت (حریم خصوصی) از آن دست مفاهیمی است که همه آنرا می فهمند و درک می کنند لکن نمی توانند تعریفی جامع و کامل از آن ارائه نمایند لذا در بسیاری موارد ما شاهد نوعی تعارض و یا حتی چالش در زمینه مسائل مربوط به حریم خصوصی هستیم به طور مثال زمانی سخن از نصب دوربینهای مدار بسته در کافی نتها به میان آمده بود که مخالفین این طرح آنرا معارض با حریم خصوصی افراد می دانستند و برخی دیگر همچون نگارنده این مطلب آنرا غیرمرتبط با حریم خصوصی افراد تلقی می کردند.چنین اختلافاتی بعضا ناشی از آن است که تعریف ترمینولژیکی از (حریم خصوصی) ارائه نشده است لکن در مجموع می توان بیان نمود: حریم خصوصی یعنی (فرد آزادانه حق داشته باشد در خلوت خود اطلاعات مربوط به امور زندگی اش را پنهان نموده و بر آن کنترل داشته و مانع دسترسی دیگران به این اطلاعات گردد و تصمیم بگیرد که چه وقت و تا چه حد این اطلاعات را به دیگران منتقل نماید ).در تعالیم دینی نیز به بشر آموزش داده می شود که برای زندگی خود حریمی خصوصی قائل شود و از افشاء اطلاعات زندگی اش خود داری نماید آنجا که امام معصوم می فرماید چند چیز خود را از دیگران پنهان نما: اینکه چقدر مال داری؟اینکه کجا می روی؟ و اینکه مشرب فکری و مذهب تو چیست؟

نقض حریم خصوصی در فضای مجازی

تا اینجا دانستیم که انسان به حکم طبیعت و سرشت باید دارای حریم خصوصی برای خود باشد و از آن محافظت نماید در مقابل افراد بایستی نسبت به صیانت و رعایت حریم خصوصی سایرین اقدام نمایند.نقض حریم خصوصی در فضای مجازی یکی از مهمترین مسائل روز جامعه ماست که از دو منظر قابل بررسی است یکی از جانب قربانیان نقض حریم خصوصی در فضای مجازی و دیگری از سوی ناقضین حریم خصوصی در فضای مجازی.نگارنده همواره بر این مطلب تأکید دارد که بزه دیدگان در فضای مجازی نقش مهمی را در بروز جرایم ناقض حریم خصوصی ایفا می کنند و در عین حال می توانند در اقدامات پیشگیرانه علیه جرایم سایبری یا همان cyber prevention نقش آفرین باشند.

حریم خصوصی یعنی (فرد آزادانه حق داشته باشد در خلوت خود اطلاعات مربوط به امور زندگی اش را پنهان نموده و بر آن کنترل داشته و مانع دسترسی دیگران به این اطلاعات گردد و تصمیم بگیرد که چه وقت و تا چه حد این اطلاعات را به دیگران منتقل نماید ).در تعالیم دینی نیز به بشر آموزش داده می شود که برای زندگی خود حریمی خصوصی قائل شود و از افشاء اطلاعات زندگی اش خود داری نماید آنجا که امام معصوم می فرماید چند چیز خود را از دیگران پنهان نما: اینکه چقدر مال داری؟اینکه کجا می روی؟ و اینکه مشرب فکری و مذهب تو چیست؟

بسیاری از بزه دیدگان جرایم سایبری و کسانی که حریم خصوصی آنان در فضای مجازی نقض می شود،استعدادی قابل توجه برای قربانی شدن (immolate) بروز می دهند و براحتی طعمه بزهکاران سایبری میشوند برخی کلاهبرداریهای اینترنتی ناشی از کسب اطلاعات به روشهای بسیار ساده و سوء استفاده از عکسها و اسرار شخصی نمونه هایی از این موضوع می باشد. ضعف شخصیتی.فقدان اطلاعات کافی در رابطه با محیط مجازی و عدم دقت در محافظت از داده ها و ... مواردی است که قربانی بزه سایبری را در قربانی شدنش مساعدت می کند. در صدر عرایض بیان گردید که افراد بایستی نسبت به صیانت از حریم خصوصی خود همت نمایند،بسیاری افراد بدون رعایت مسائل امنیتی،خصوصی ترین اطلاعات خود را بر روی سیستم رایانه ای و یا حامهای داده نظیر فلش و کارتهای حافظه و تلفن همراه و سی دی و ... ذخیره نماید و به نوعی دست بزهکار سایبری را در تعرض به حریم خصوصی باز می گذارند و اینچنین استعداد قربانی شدن در فضای مجازی را از خود نشان می دهند. با الهام از این ضرب المثل که (مالت را حفظ کن، همسایه ات را دزد نکن) می توان گفت (در فضای مجازی از اطلاعات شخصی و حریم خصوصی خود محافظت نمائیم تا مجبور نباشیم به دنبال مجرم بگردیم) هرچند که این مطلب هیچگاه به معنای توجیه عملکرد بزهکار سایبری نیست یعنی اگر افراد در محافظت از اطلاعات شخصی و یا حریم خصوصی خود کوتاهی نمایند دلیل بر آن نیست که ما خود را مجاز به تعرض به حریم خصوصی افراد بدانیم.

اینترنت-سایبری

مصادیق نقض حریم خصوصی در فضای مجازی

جنبه دیگر موضوع همانطور که معروض گردید مربوط به ناقضان حریم خصوصی در فضای مجازی است.این بزهکاران زمانی که وارد فضای مجازی یا همان اینترنت می شوند در خیالی خام آنرا (ملک طلق) خود دانسته و اجازه هرگونه فعالیت و ورود به حریم خصوصی دیگران را به خود می دهند.در زیر به برخی مصادیق نقض حریم خصوصی در فضای مجازی که در قانون جرایم رایانه ای جرم انگاری شده است می پردازیم:

1- ‎‎‎دسترسی غیرمجاز به داده های رایانه ای یا مخابراتی نظیر هک ایمیل یا اکانت افراد

2- شنود غیرمجاز محتوای در حال انتقال در سیستمهای رایانه ای یا مخابراتی نظیر استفاده از کی لاگرها و نرم افزارهای شنود چتهای اینترنتی و ..

3- دسترسی غیرمجازبه داده های سری در حال انتقال در سیستمهای رایانه ای یا مخابراتی یا حامل های داده یا تحصیل و شنود آن

4- در دسترس قرار دادن داده‎های سری در حال انتقال در سیستمهای رایانه ای یا مخابراتی یا حامل های داده برای اشخاص فاقد صلاحیت

5- نقض تدابیر امنیتی سیستمهای رایانه ای یا مخابراتی به قصد دسترسی به داده های سری در حال انتقال در سیستمهای رایانه ای یا مخابراتی یا حامل های داده

6- حذف یا تخریب یا مختل یا غیرقابل پردازش نمودن داده های دیگری از سیستم های رایانه ای یا مخابراتی یا حاملهای داده بطور غیرمجاز

7- از کار انداختن یا مختل نمودن سیستمهای رایانه ای یا مخابراتی بطور غیرمجاز نظیر غیرفعال سازی دیتابیس تارنماها و ممانعت از دسترسی افراد به سایتهای شخصی

افراد بایستی نسبت به صیانت از حریم خصوصی خود همت نمایند،بسیاری افراد بدون رعایت مسائل امنیتی،خصوصی ترین اطلاعات خود را بر روی سیستم رایانه ای و یا حامهای داده نظیر فلش و کارتهای حافظه و تلفن همراه و سی دی و ... ذخیره نماید و به نوعی دست بزهکار سایبری را در تعرض به حریم خصوصی باز می گذارند و اینچنین استعداد قربانی شدن در فضای مجازی را از خود نشان می دهند

8- ممانعت از دسترسی اشخاص مجاز به داده های یا سیستمهای رایانه ای یا مخابراتی بطور غیرمجاز

9- ربودن داده های متعلق به دیگری بطور غیرمجاز

10- هتک حیثیت از طریق انتشار صوت و فیلم تحریف شده دیگری بوسیله سیستمهای رایانه ای یا مخابراتی

11- نشر اکاذیب از طریق سیستم های رایانه ای  یا مخابراتی به قصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی

12- فروش یا انتشار یا در دسترس قرار دادن گذرواژه یا هر داده‎ای که امکان دسترسی غیرمجاز به داده‎ها یا سیستم‎های رایانه‎ای یا مخابراتی متعلق به دیگری را فراهم می‎کند.

13- آموزش نحوة ارتکاب جرایم دسترسی غیرمجاز، شنود غیرمجاز، جاسوسی رایانه‌ای و تخریب و اخلال در داده‌ها یا سیستم‌های رایانه‌ای و مخابراتی.

ناقضین حریم خصوصی در فضای مجازی به دلایلی نظیر افسردگی.عصبانیت.حسادت.انتقامجوئی.حس تنفر.تفریح و سرگرمی.خودکم بینی و حقارت.حس رقابت و عدم توجه به اصول اخلاقی و ارزشهای جامعه،خود را مجاز به ورود به حریم خصوصی قربانیان دانسته و خسارات جبران ناپذیری را به حیثیت و مال و حتی جان افراد وارد می سازند.

عبدالرضا طرزی – قاضی دادگستری

علیرضاجعفری بازدید : 1453 دوشنبه 17 فروردین 1394 نظرات (0)

قيم كيست و چگونه عمل مي‌كند ؟

 


خلاصه: قيم نماينده قانوني محجور است که از طرف مقامات صلاحيتدار قضايي در صورت نبودن ولي قهري و وصي او تعيين مي شود.

 

خلاصه: قيم نماينده قانوني محجور است که از طرف مقامات صلاحيتدار قضايي در صورت نبودن ولي قهري و وصي او تعيين مي شود.

قيم کسي است که از طرف دادگاه براي سرپرست محجور و نگهداري اموال او در مواردي که ولي خاص (پدر،جد پدري و وصي) وجود نداشته باشد، منصوب مي شود و اختيارات کمتري از اختيارات وصي دارد.

به بيان ديگر قيم نماينده قانوني محجور است که از طرف مقامات صلاحيتدار قضايي در صورت نبودن ولي قهري و وصي او تعيين مي شود.

مرجع صلاحيت دار طبق قانون امور حبسي جهت تعيين قيم، دادگاه شهرستان است و ماده 1227 قانون مدني مقرر مي دارد که محاکم و ادارات و دفاتر اسناد رسمي فقط کسي را به قيوميت خواهند شناخت که نصب او مطابق قانون توسط دادگاه به عمل آمده باشد.

مطابق ماده 1218 قانون مدني براي اشخاصي قيم تعيين مي شود که اين اشخاص عبارتند از، اطفالي که ولي خاص ندارند،مجانين و اشخاص غير رشيدي که جنون يا عدم رشد آنها متصل به زمان صغر (کودکي) آنها بوده و ولي خاص نداشته باشند و مجانين و اشخاص غير رشيدي که جنون يا عدم رشد آنان متصل به زمان صغر نباشد.

 

 

بقیه درادامه مطلب...

علیرضاجعفری بازدید : 1243 دوشنبه 17 فروردین 1394 نظرات (0)

برابري جنسيتي در سند و برنامه عمل پکن و چالش‌هاي پيش رو

 

خلاصه: کتر محمدجواد جاويد؛ عضو هيئت علمي دانشکده حقوق و علوم سياسي است که داراي مدرک کارشناسي‌ارشد علوم سياسي از دانشگاه امام صادق (ع)، دكتراي علوم اجتماعي- جمعيت‌شناسي از دانشگاه سوربن پاريس و مدرک دکتري حقوق عمومي- فلسفه حقوق از دانشگاه علوم اجتماعي تولوز يک فرانسه است. برخي از حوزه‌هاي تخصص او حقوق بشر و اسلام و نقد مباني فلسفي حقوق بشر از منظر اسلام است. دکتر محمدجواد جاويد همچنين آثاري به شرح زير در حوزه حقوق بشر دارد: - کتاب «نقد مباني فلسفي حقوق بشر: فلسفه اسلامي حقوق بشر»، - کتاب «نقد مباني فلسفي حقوق بشر: فلسفه طبيعي حقوق بشر»، - کتاب « حقوق بشر و حقوق شهروندي در آراء ائمه شيعه» - و ساير آثار از جمله: اسلام و سياست‌هاي امپرياليستي، حکومت و سياست از ديدگاه شهيد مطهري، حکومت اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره)، گفتمان علم و دين در يک جامعه بي‌دين، مدرسه لائيک فرانسه معاصر، دين و دين‌داري در فرانسه امروز: نگاهي از منظر جامعه‌شناسي ديني به پديده معنويت، در آمدي بر حقوق طبيعي انسان در اسلام حقوق الهي و حقوق انساني
دکتر جاويد در گفتگو با مهرخانه، ضمن تبيين اصل منع تبعيض و نيز برابري جنسيتي از ديدگاه اسلامي و از منظر نظام حقوق بين‌الملل بشر از منظر مباني فلسفي حقوق، بر لزوم تفکيک ميان حقوق بشر و حقوق شهروندي زنان را مورد بررسي قرار دادند.

- اصل منع تبعيض و برابري جنسيتي از منظر بين‌المللي به‌منزله مبناي اعلاميه و برنامه عمل پکن و ديگر اسناد حقوق بشري مرتبط با زنان شمرده مي‌شود، رويکرد اسلامي به اين اصل حقوق‌بشري چيست؟

واقعيت آن است که اصل منع تبعيض و نيز برابري جنسيتي که از منظر بين‌المللي به‌منزله مبناي اعلاميه و برنامه عمل پکن يا حتي به‌صورت کلان معيار و مناط پايه در ساير اسناد حقوق بشري مرتبط با زنان شمرده مي‌‌شود، اصلي مشروع است که با رويکرد موازين اسلامي به اين اصل حقوق بشري هم لزوماً در تعارض نيست. حتي بالاتر بگويم اصل منع تبعيض را براي نخستين بار و به‌صورت نهادينه‌شده بايد در قوانين اسلامي يافت. اين تأکيد من ازآن‌جهت است که عملاً يکي از اهداف اوليه اسلام که در پيام‌هاي نبي مکرم اسلام صلي‌الله عليه و اله. سلم هم آمده است حمايت از حقوق زنان است. زنده‌به‌گور کردن دختران عادتي نادرست بود که در جهان آن روز تنها بين بخشي از اعراب جاهلي رايج بود و افراد به بهانه‌هاي مختلف اقدام بدان مي‌کردند و بر آن مباهات مي‌کردند آيه قرآن اين اقدام زشت را حتي به دليل ترس از فقر و نداري ممنوع مي‌کند : وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا ?الإسراء: 31?. 
بي‌ترديد اسلام به جنگ نابرابري جنسيتي و تبعيض عليه زنان رفته است و تاريخ اسلام گواه بر اين امر است. اما شايد آنچه بيشتر مدنظر شما باشد و درک متعارف از اسناد هم‌چنين زمينه‌اي را يادآوري مي‌کند، از بين بردن مجموعه تفاوت‌هاي زن و مرد است. اين البته هم درست و هم نادرست است. درست است ازآن‌جهت که از بين بردن تفاوت‌هاي رايج در جوامع اروپايي که زمينه فرهنگي و اجتماعي تدوين بسياري از اسناد بين‌المللي بوده است امري هم معقول و هم مطلوب است و لذا اين تقاضا، خواسته نه‌تنها فمينيست‌ها بلکه اين خواسته هر انسان عدالت دوستي است تا زنان همچون مردان از حقوق فردي و جمعي به‌طور مساوي برخوردار باشند و جنسيت به‌مثابه معيار غيريت و اسباب سلب حقوق آنان تلقي نگردد. اما تلقي اصل منع تبعيض و نيز برابري جنسيتي مي‌تواند نادرست باشد آنگاه‌که هدف غايي و برنامه عمل چنين اعلاميه‌اي يک سطح کردن حقوق زن و مرد باشد يعني وقتي مراد به تعبير مرحوم شهيد مطهري يکسان انگاري و شبيه‌سازي حقوق زن و مرد باشد اين سخت نامعقول و نامطلوب است چون چنين اصلي في‌نفسه مخالف عدالت انساني است. 
بقیه در ادامه مطلب...
علیرضاجعفری بازدید : 1235 دوشنبه 17 فروردین 1394 نظرات (0)

ازدواج هاي غير مجاز


ازدواج،نهادي مدني در حقوق ايران است كه علاوه بر اين كه واجد آثار حقوقي و مدني زيادي مي باشد از نظر ديني هم امري بسيار پسنديده بوده و داراي آثار معنوي و اخروي نيز هست .

لذا مجرد ماندن و ترك اين شيوه ي حسنه مذمت ( سرزنش ) شده است و چنانچه فردي به خاطرازدواج نكردن مرتكب گناه شود تجرد وي ، حرام خواهد بود . به همين دليل آشنا بودن با قواعد حاكم بر اين نهاد، امري لازم است . يكي از اين قاعده ها موضوع ممنوعيت نكاح با بعضي افراد است . لذا بايد با كسي ازدواج كرد كه از نظر شرعي و قانوني براي آن مانعي وجود نداشته باشد. در اين بحث ذيلاً به بررسي موضوع ممنوع بودن ازدواج با گروهي از زنان و مردان مي پردازيم كه درقانون مدني ايران آن را جزء ”‌ موانع نكاح ”‌ شمرده اند.
از ديدگاه مقررات ايران مانع نكاح در پنج دسته جاي مي گيرد :
1) ناشي ازخويشاوندي نسبي
2) ناشي از خويشاوندي سببي
3) ناشي از خويشاوندي رضاعي
4) موارد متفرقه
5) رعايت مصالح كشور

الف – موانع ناشي از خويشاوندي نسبي ( خوني):

1) ازدواج با پدر و اجداد پدري و با مادر و جده ها ي مادري.
2) ازدواج با فرزندان و نوه ها و نتيجه ها ، هرچه قدر كه پايين تر برود.
3) ازدواج با برادرو خواهر و اولا د و نوه ها و نتيجه هاي آنان.
4) ازدواج با عمه ، خاله ، عمه و دايي هايي خود و عمه و خاله و عموها و دايي ها ي پدر و مادر و اجداد
بقیه درادامه مطلب...
علیرضاجعفری بازدید : 1293 دوشنبه 17 فروردین 1394 نظرات (0)

 

 

بايد و نبايدهاي ازدواج کودک- قسمت اول

 

آيا دختربچه بعد از بلوغ، مي تواند به ازدواج انجام گرفته، رضايت ندهد؟

علي‌رغم ممانعت‌هاي شرعي و قانوني‌اي که وجود دارد، گاه اتفاق مي‌افتد که ولي دختر پيش از بلوغ، او را به ازدواج ديگري در مي‌آورد. در چنين شرايطي ممکن است دختر بعد از رسيدن به سن بلوغ، نسبت به ازدواج صورت‌گرفته ابراز انزجار يا علاقه کند. سؤالي که در اينجا مطرح مي‌شود آن ‌است که آيا دختري که در کودکي به صلاح‌ديد ولي خود‌ ازدواج کرده است، مي‌تواند يا بايد بعد از بلوغ بر اين امر رضايت دهد يا خير؟ آيا رضايت او در اين زمينه تأثيري دارد يا خير؟ 
در اين ميان ديدگاه فقها دو دسته است که بررسي هر يک از اين ديدگاه‌ها و مباني آن، براي يافتن پاسخ مناسب و مستدل، ضروري است.

الف- اذن و رضايت دختر، تأثيري در نکاح صورت‌گرفته ندارد

بر اساس اين قول که فقها بر آن ادعاي اجماع کرده‌اند (1)، رضايت يا عدم رضايت دختر بر نکاح واقع‌شده، بعد از رسيدن به سن بلوغ، جايگاهي ندارد و ازدواج از ابتدا لازم بوده‌ است.
قائلين به اين قول به رواياتي در اين زمينه استناد کرده‌اند،‌که به چند نمونه از آن اشاره مي‌کنيم: 
1.    اسماعيل بن بزيع گويد: از امام کاظم (ع) پرسيدم: پدري دختر خردسالش را به ازدواج درآورده و قبل از بلوغِ دختر از دنيا مي‌رود. دختر قبل از آميزش بالغ مي‌شود. آيا ازدواج بر او نافذ است يا حق خيار دارد؟ فرمود: ازدواج پدر بر او نافذ است. (2)
2.    عبدالله پسر صلت گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا دختر خردسالي که پدرش او را به ازدواج درآورده، پس از بلوغ حق خيار دارد؟ فرمود: نه، با دخالت پدر او را خياري نيست. (3)
3.    علي بن يقطين گويد: از امام کاظم (ع) پرسيدم: آيا دختر و پسر خردسال در سن سه سالگي به ازدواج درمي‌آيند؟ کم‌ترين سن براي ازدواج خردسالان کدام است؟ اگر دختر به سن بلوغ رسيد و رضايت نداد، ازدواج چه حکمي دارد؟ فرمود: اگر پدر و ولي‌اش رضايت دارند، نارضايتي او تأثير ندارد. (4)
بقیه درادامه مطلب...
علیرضاجعفری بازدید : 19532 یکشنبه 24 اسفند 1393 نظرات (0)

 

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال

 

ازطرف تمامی همکاران سایت به شما بازدیدکنندگان گرامی:

حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد

رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت

را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم

 

 

 

برای مشاهده تحویل سال و... به ادامه مطلب مراجعه کنیدهمچنین شناخت نوروزایرانی

همراه متن ترجمه فارسی وانگلیسی

 

دسترسی سریع
رهبری 

ریاست جمهوری
                       
                        

Image result for ‫ستاد حقوق بشر‬‎

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • باهمکاری:

    * همکاران گرامی:

    جناب آقای مهدی حضرت زاده

    (وکیل پایه1دادگستری)

    سرکارخانم مهنازسهرابی

    (کارشناس ارشد حقوق جزاوجرمشناسی)

    جناب آقای دکتر نوید باباِیی

    (دکترای حقوق روابط بین الملل)


    جناب آقای علیرضا جعفری

    (کارشناس ارشد تجارت بین الملل)

    *دانشجویان رشته حقوق:

    دانشگاه آزاداسلامی(خوراسگان*نجف آباد)

    دانشگاه آزاداسلامی تهران

    دانشگاه شهید بهشتی

    وباهمکاری وکلا وقضات

    طراز اول کشور

    ارتباط با ما

    آدرس اصلی سایت:

    WWW.lawglobal.ir

    WWW.global-law.ir

    ایمیل سایت:

    lawglobal.ir@gmail.com

    LAWGLOBALIRAN@YAHOO.COM

    تماس:

    00989135550966

    تلگرام کانال سایت جهان حقوق:

    https://telegram.me/lawglobalir

    مشاوره حقوقی رایگان
    rc28_download.jpg 

    آمار سایت
  • کل مطالب : 289
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 23
  • آی پی امروز : 175
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 347
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 362
  • بازدید ماه : 402
  • بازدید سال : 19,466
  • بازدید کلی : 1,521,088