loading...
جهان حقوق | lawglobal | سایت جهان حقوق
چندکلامی بابازدیدکنندگان گرامی:
usc9_emam91-001.jpg 
به سایت جهان حقوق؛حقوق جهان خوش آمدید:


کاربران عزیز شما باثبت نام درسایت میتوانید مطالب خودمقاله های خودو...را بااسم خود

انتشار کنید همچنین میتوانیدبه راحتی جواب سئوالات خودرا به دست آوردید.

 دوستان بازدیدکننده که درتمامی شاخه های حقوق؛درحال تحصیل ؛فارغ التحصیل شده اند(دانشجویان حقوق؛اساتید؛وکلا؛کارشناسان قضایی و...) درصورت علاقه همکاری

باسایت می توانید باعضویت وارتباط بامدیر همکاری خودرا آغاز نمایند.

توجه جهت نظردرموردمطالب:لطفا جهت نظر وپاسخ و... باکلیک برروی سرتیتر مطلب

(موضوع مطلب) وواردشدن به صفحه دیگراقدام نمایید.


«باتشکر از حسن انتخاب شما عزیزان»

علیرضاجعفری بازدید : 1603 دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 نظرات (0)
آموزش طریقه صحیح دادخواست نویسی

آموزش طریقه صحیح دادخواست نویسی

دادخواست به معنای دادخواهی کردن، عدالت طلبیدن و عرض حال آمده است و شخصی که دادخواهی می کند (خواهان یا مدعی)، طرف خود را به دادرسی فرا می خواند(خوانده یا مدعی علیه)، تا با حضور نزد قاضی ادعای خود را به قضاوت شخص عادل بسپارد. لازم به ذکر است که خوانده نیز ممکن است گاهی مدعی واقع شود.

با این وصف و با توجه به اینکه ادعا بدون دلیل پذیرفته نمی شود لذا مدعی ناگزیر به اثبات ادعای خود از طریق تمسک و توسل به دلیل (دلیل امری است که اصحاب دعوا برای اثبات یا دفاع از دعوا به آن استناد می نمایند) می باشد.
بنابراین اصولاً دعوا در نتیجه ادعای انکار یا از بین بردن (تضییع)حق بوجود می آید، اما اقامه دعوا عمل تشریفاتی مشخصی است که با تقدیم دادخواست ضمن رعایت شرایط شکلی و قانونی آن حسب مورد به دادگاه یا شورای حل اختلاف و یا سایر مراجع قانونی به عمل می آید.
پس شرط رسیدگی در دادگاه تقدیم دادخواست می باشد، البته مواردی هم به حکم قانون وجود دارد که دادگاه بدون تقدیم دادخواست از ناحیه مدعی و به صرف درخواست وی مکلف به رسیدگی  می باشد.(این درحالی است که رویه قضائی  تقدیم دادخواست را ضروری می داند)
برگ دادخواست که سندی عادی است، می بایست به تعداد خواندگان به علاوه یک نسخه باشد،پس اگر ۸ خواهان و ۷ خوانده داشته باشیم مجموع اوراق دادخواست باید ۸ برگ باشد.
اما هر دعوا باید شرایطی داشته باشد:
۱. منجز بودن (حقی که به ما اجازه می دهد تا بتوانیم اقامه دعوا کنیم می بایستی در زمان تقدیم دادخواست وجود داشته باشد، به عبارتی دیگر وجود حق معلق و غیر قطعی نباشد)
۲. ذی نفع بودن (یعنی فردی که دادخواست می دهد در نتیجه محق بودن و پیروزی در دعوا، از حکم دادگاه نفعی مستقیم بدست آورد)
۳. محرز بودن سمت یا ذی سمتی (یعنی باید سمت شخصی که دادخواست می دهد مشخص باشد، البته وجود این امر زمانی لازم است که دادخواست را شخصی غیر از ذی نفع تقدیم کرده باشد، مانند تقدیم دادخواست توسط وکیل یا قیم یا ولی)
۴. اهلیت داشتن (کسی که اقامه دعوا می کند باید محجور یا مجنون… نباشد، اما لازم نیست که به طور مطلق و در تمام موارد اهلیت داشته باشد فقط کافی است اهلیت اقامه دعوایی که می خواهد مطرح کند را داشته باشد. مثلا شخص سفیه در امور غیر مالی خود می تواند مستقیماً طرح دعوا کند و یا طرف دعوا قرار گیرد.)
۵.قانونی و نامشروع نبودن حق مورد ادعا (حقی که مدعی ادعای تضییع، انکار و یا شناسایی آنرا می نماید، می بابستی از مجرای قانونی و مشروع ایجاد شده باشد، بنابراین حقی که در اثر پیروزی در بازی قمار ایجاد شده باشد قابل مطالبه نخواهد بود)
چه اشخاصی می توانند دادخواست تقدیم کنند
دادخواست علاوه بر ایجاد تکلیف برای دادگاه مبنی بر رسیدگی و تصمیم گیری نسبت به آن، خوانده را نیز ملزم به پاسخگویی به آن می کند، بنابراین هر شخصی نمی تواند دادخواست بدهد.
 در رابطه با سن اقامه دعوا در ایران باید بگوییم که قانونگذار همچون سن ازدواج یا سن بلوغ که صراحتاً بدان ها اشاره کرده است، در این رابطه مقرره ای وضع ننموده است اما به طور کلی می توان اینطور بیان کرد که:
اشخاص سفیه ( اشخاصی که توانایی اداره امور مالی خود را ندارند) در امور غیر مالی خود همچون طلاق، می توانند دعوا مطرح کند و یا از خود دفاع نمایند. و سایر اشخاص در صورتی که عاقل (یعنی مجنون و محجور نباشند) وبالغ (به بلوغ رسیده باشند) باشند می توانند اقامه دعوا کنند.
همچنین تقدیم دادخواست توسط وکیل، ولی، وصی،ورثه،قیم،مدیر تصفیه… نیز ممکن خواهد بود.
شرایط شکلی دادخواست
دادخواست از اساسی ترین و اصلی ترین ارکان دادرسی است به عبارتی دیگر کلید موفقیت مدعی در دادرسی تقدیم دادخواست بدون نقص و عیب و کامل می باشد.زیرا صرف وجود حق نمی تواند ما را به پیروزی در دادرسی نائل کند بلکه احقاق حق زمانی صورت می گیرد که مدعی آن بتواند حق مزبور را در غالب و شکل قانونی آن مطالبه کند.
 بنابراین به جرات می توان گفت که هرگاه در تنظیم دادخواست دقت و توجه کافی صورت نگیرد موجب ورود خسارات فراوانی به اشخاص و دادگستری می شود.
-اولین شرط از شرایط شکلی دادخواست زبان آن می باشد،که می بایستی به زبان فارسی باشد،پس اگر یک فرد لر یا کرد یا ترک تصمیم به تقدیم داخواست گرفت نمی تواند دادخواست را مطابق زبان محلی خود تنظیم کند.(دادخواستی که به زبانی غیر از فارسی نوشته شود اصلا دادخواست محسوب نمی شود.)
– مدعی می بایست ادعای خود را بر روی برگه های چاپی مخصوص بنویسد.(این در حالی است که شکایت کیفری را می توان حتی به صورت شفاهی و یا بر روی ورقه معمولی نیزمطرح نمود.)
– باید در دادخواست نام و نام خانوادگی و اقامتگاه (محل زندگی یا کار) خواهان مشخص باشد،والا دادخواست وی رد می شود. اگر دادخواست توسط وکیل تقدیم شده باشد، مشخصات وکیل نیز باید درج شود.
 درصورتیکه خواهان یا خوانده شخص حقوقی باشد، در دادخواست نام و اقامتگاه شخص حقوقی بر اساس آدرس موجود در اداره ثبت شرکتها  نوشته خواهد شد.
– از مواردی که باید در تنظیم دادخواست بدان توجه نمود، ذکر نام و نام خانوادگی و اقامتگاه (محل زندگی یا کار) خوانده می باشد. (البته عدم مشخص بودن اقامتگاه خوانده،مانع رسیدگی دادگاه       نمی شود، در این حالت دادخواست برای ابلاغ به خوانده در روزنامه آگهی می شود)
-مهمترین رکن تنظیم دادخواست ، تعیین خواسته می باشد. به عبارتی دیگر خواسته تجلی تمام حقوق ماهوی در حقوق شکلی است، بنابراین خواهان باید خواسته خود از دادگاه را به طور صریح و دقیق مشخص نماید. (اگر خواسته در دادخواست مشخص نبود،دادخواست توقیف می شود و با ارسال اخطار رفع نقص از خواهان خواسته می شود که خواسته خود را مشخص کند،در غیراینصورت دادخواست رد می شود و هزینه های پرداختی توسط خواهان بلاثر و مکلف به پرداخت مجدد هزینه های مربوطه می باشد)
نوشتن خواسته از این نظر دارای اهمیت است که دادگاه براساس و در محدوده همان چیزی که خواسته شده رسیدگی و حکم می دهد،اما باید توجه نمود میان خواسته و عنوان خواسته تفاوت وجود دارد، بنابراین لازم نیست خواهان خواسته خود را در قالب عنوان حقوقی تعریف شده ای مطرح نماید.(این در حالی است که متاسفانه رویه حاضر با تعیین نمودن عناوین حقوقی خاص و مشخص مدعی را ملزم می کند که ادعای خود را در قالب آن عناوین مطرح نماید، این درحالی است که این عناوین آنچنان که شایسته است جامعیت ندارند زیرا در دعوایی ممکن است طبع آن عنوانی خاص را بطلبد)
لازم به توضیح می باشد که ذکر چند خواسته ضمن یک دادخواست ممکن می باشد اما دادگاه زمانی به تمامی خواسته ها یکجا رسیدگی می کند که آن خواسته ها با یکدیگر دارای ارتباط  کامل باشند (البته مشروط به داشتن صلاحیت) والا آنها را از یکدیگر تفکیک نموده و به هر یک جداگانه رسیدگی می نماید.
– برعکس خواسته که تعیین آن در همه دعاوی الزامی بود،تعیین (تقویم) بهای خواسته (ارزش ریالی خواسته) فقط در دعاوی مالی ( دعاوی که موضوع آن همیشه مال است) الزامی است.
به طور مثال در دعوای مطالبه یکصد میلیون تومان وجه نقد تقویم بهای خواسته منتفی    می باشد، زیرا بهای خواسته همان است که در دادخواست نوشته شده است، در سایر دعاوی مالی بهای خواسته همان مبلغی است که خواهان معین می کند.
تعیین کردن بهای خواسته یا همان ارزش ریالی خواسته، از نظر میزان هزینه دادرسی که خواهان باید بپردازد، قابلیت اعتراض به رای(اینکه رای صادره قابل تجدیدنظر می باشد یا خیر) ،مشخص نمودن صلاحیت مراجع رسیدگی و تعیین هزینه های اجرایی موثر می باشد.
(عدم تعیین بهای خواسته در دادخواست موجب ارسال اخطار رفع نقص می شود و در صورت عدم تعیین ارزش ریالی خواسته در مهلت تعیین شده،دادخواست رد می شود، مگر تعیین بهای خواسته ممکن نباشد.)
مدعی می بایست هزینه دادرسی را بر اساس ارزش ریالی خواسته بپردازد، این درحالی است که در دعاوی راجع به املاک وی مکلف است هزینه دادرسی را بر اساس ارزش معاملاتی املاک در منطقه بپردازد، نه بر اساس ارزش منطقه ای ملک.
– خواهان می بایست آن تعهد یا جهتی را که تخلف از آن  موجبات طرح دعوی را فراهم نموده است ،در دادخواست خود ذکر نماید؛ مثلا بر اساس قراردادی خوانده مکلف به پرداخت وجهی به خواهان بوده است اما از پرداخت وجه مزبور خودداری نموده است پس خواهان هم با استناد به قرارداد به دادگاه مراجعه می نماید.
– خواهان می تواند علاوه بر خواسته اصلی خود،از دادگاه مواردی (متفرعات خواسته) همچون، هزینه دادرسی که پرداخت نموده، حق الوکاله وکیل در صورت داشتن وکیل، خسارت تاخیر در تادیه یا عدم انجام تعهد…را بخواهد تا در صورت صدور حکم نسبت به خواسته اصلی، دادگاه این موارد را هم در حکم خود لحاظ کند.
– صرف اینکه فردی ادعایی را بر علیه کسی مطرح کند بدون آنکه دلیلی برای اثبات ادعای خود داشته باشد،موجب نمی شود که آن فرد پیروز در دعوا باشد ولو آنکه محق نیز باشد.به عبارتی دیگر کسی که ادعایی می کند می بایست دلیل اثبات ادعای خود را نیز بیان کند.
 طبق قانون خواهان هر زمان که بخواهد نمی تواند دلایل خود را ارائه کند،بلکه وی می بایست حتما و همزمان با تقدیم دادخواست ،دلایل و مدارک خود را نیز به دادگاه تقدیم نماید.(البته این به معنی عدم پذیرش دلیل به طور مطلق در زمان رسیدگی نمی باشد،بلکه قانون پذیرش دلیل در خارج از مهلت قانونی را در مواردی تجویز کرده است)
لازم به ذکر است تاسیسی تحت عنوان ذخیره دلیل در قانون وجود ندارد، این درحالی است که مدعی بعضاً ممکن است از تمام دلایل خود استفاده نکند و بعضی دلایل را برای استفاده در مراحل بعدی ذخیره نماید که باید بگوئیم این اقدام امری نامعقول و خطرناک می باشد.زیرا فرد مدعی می بایست تمام تیرهای خود را شلیک نماید تا در نهایت یکی از آنها به هدف اصابت نماید، دراینصورت است که دیگر دادرسی در مراحل بعدی نیز قابل تصور نمی باشد زیرا در همان مرحله اول کار یکسره شده است.که این امر هم برای مدعی دارای صرفه اقتصادی می باشد و هم در کاهش حجم پرونده های دستگاه قضا موثر خواهد بود.
-دادخواست باید دارای امضا یا اثر انگشت دادخواست دهنده باشد.(البته عدم امضاء موجب رد دادخواست نمی شود)
النهایه اینکه همواره مدعی باید درنظر داشته باشد که تنظیم دادخواست را با توجه به اهمیت آن به دست اهل فن بسپارد و ساده به این موضوع  نیندیشد زیرا همانطور که گفته شد مطالبه حق می بایست در شکل قانونی صورت گیرد و هرگاه مدعی این شکل را رعایت نکند با ضمانت اجراهای قانونی روبرو می شود و باعث می شود او این موضوع را بی عدالتی در حق خود قلمداد کند درحالیکه او بواسطه ساده انگاشتن موضوع مقصر می باشد.
یاسر میرزا جعفری
علیرضاجعفری بازدید : 1844 چهارشنبه 19 اسفند 1394 نظرات (0)

صلاحیت دادگاههای عمومی و انقلاب در نظام قضائی جدید

نویسنده : فتح الله یاوری

 مقدمه:

قضات محاکم دادگستری در رسیدگی به شکایات و تظلمات و تعدیات و برای رسیدگی و حل و فصل دعاوی و رفع خصومات و اختلافاتی که نز د آنها مطرح می شود از قوانین شکلی و ماهوی و منابع فقهی و فتاوی معتبر استفاده می نمایند. استفاده از قوانین شکلی مانند آئین دادرسی مقدم بر استفاده از قوانین ماهوی است زیرا قاضی باید با توجه به دعوی و شکایتی که در دادگاه مطرح شده بر طبق مقررات آئین دادرسی ابتدا صلاحیت دادگاه را تشخیص دهد و پس از احراز صلاحیت ، دلایل استنادی را ارزشیابی نماید تا بواقعیت امر پی ببرد و بتواند با تطبیق موضوع دعوی و شکایت با قوانین ماهوی حکم قضیه را استنباط کند و حق را از باطل و مجرم را از بی گناه تشخیص نموده و انشاء رأی کند.

 

در مورد استفاده از قوانین شکلی هم رعایت مقررات مربوط به تشکیلات دادگاهها و کیفیت صدور رأی و مرجع اعتراض و تجدید نظر از آراء مربوطه بر مقررات راجع به جلسات دادرسی و حضور و غیاب متداعیین و نحوه ایراد و دفاع و دخالت وکیل و اشخاص ثالث و غیره که مجموعاً به اصول و قواعد دادرسی موسوم می باشند مقدم است و از این نقطه نظر در قوانین آئین دادرسی ابتدا از تشکیلات و صلاحیت دادگاهها بحث شده و پس از آن ترتیب رسیدگی و ارزشیابی دلایل استنادی برای صدور حکم مقرر گردیده است.

بنابراین قوانین آئین دادرسی حقوقی و کیفری مشتمل بر دو بخش مجزا می باشند. یکی راجع به تشکیلات دادگاهها شامل نام و صلاحیت دادگاه و آراء مربوطه و مرجع شکایت و تجدید نظر از آراء مزبور که به بخش تشکیلاتی دادگاهها موسوم است . و دیگری بخش راجع به اصول و قواعد دادرسی که ترتیب رسیدگی قضائی را برای تشخیص حق معین می کند. اصلاحات و تغییراتی که بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در قوانین راجع به دادرسی های حقوقی و کیفری به عمل آمده در رابطه با بخش تشکیلاتی و صلاحیت دادگاهها و مرجع شکایت و تجدید نظر از آراء این دادگاهها بوده مانند: لایحه قانونی تشکیل دادگاه مدنی خاص مصوب اول مهرماه ۱۳۵۸ شورای انقلاب- لایحه قانونی تشکیل دادگاههای عمومی مصوب دهم مهرماه ۱۳۵۸شورای مزبور – قانون مصوب ششم شهریور ماه ۱۳۶۱ و قانون مصوب ۳۱ خرداد ماه ۱۳۶۸ برای تشکیل دادگاههای کیفری ۱ و ۲ –قانون تشکیل دادگاههای حقوقی ۱و ۲ مصوب سوم آذرماه ۱۳۶۴- قانون تعیین موارد تجدید نظر احکام دادگاهها و نحوه رسیدگی آنها مصوب چهاردهم مهرماه ۱۳۶۷-قانون تجدید نظر آراء دادگاهها مصوب ۱۷ مردادماه ۱۳۷۲٫

این قوانین در فاصله سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۲ و در مدت چهارده سال یکی پس از دیگری تصویب و اجراء شده و قوانین قبلی را نسخ نموده بدون اینکه معلوم باشد نقص یا اشکال قانون سابق چه بوده و قانون لایحه چه مشکلی را رفع کرده و اجرای آن چه تأثیری در تسریع رسیدگی و احقاق حق ذوی الحقوق داشته است. تصویب و اجرای این تعداد قانون تشکیلاتی و نسخ آنها یکی پس از دیگری در کوتاه مدت اگر با تصویب و اجرای قوانین آئین دادرسی مدنی و آئین دادرسی کیفری که هر یک مشتمل بر بخش تشکیلاتی و بخش راجع به اصول و قواعد دادرسی می باشد و حداقل مدت چهل سال سابقه عمل و اجراء دارد مقایسه شود قدرت آینده نگری تهیه کنندگان لوایح مربوط به این قوانین را نشان می دهد.

ذکر این مقدمه برای توجیه این مطلب است که قانون تشکیلات دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب پانزدهم تیر ماه ۱۳۷۳ از جمله قوانین تشکیلاتی است که قوانین تشکیلاتی سابق را نسخ نموده و جایگزین قوانین راجع بدادگاههای حقوقی یک و حقوقی ۲- کیفری یک و کیفری ۲- مدنی خاص و انقلاب شده است.

نتیجه آنکه اصول و قواعد دادرسی که در قوانین آئین دادرسی مدنی و آئین دادرسی کیفری برای بررسی و ارزشیابی دلائل و تشخیص حق و اثبات جرم مقرر گردیده به قوت و اعتبار خود باقی است و بر خلاف آنچه که بعضی گفته اند » تصویب قانون آئین دادرسی خاصی برای دادگاههای عمومی و انقلاب لازم می باشد « ضرورت ندارد.

قانون دادگاههای عمومی ، انقلاب که در کلیه حوزه های قضائی در سطح کشور بمرحله اجراء در آمده در ابعاد مختلف قابل بحث و بررسی می باشد و بر خلاف آنچه که بعضی از مسئولین در سخنرانیها و مصاحبه های خود اظهار نموده اند کلیه احکام صادر از این دادگاهها یک درجه و قطعی نیست بکله جهات تجدید نظر و مواردی که احکام و قرار های این دادگاهها قابل شکایت و تجدید نظر می باشد معین شده و دامنه آن نسبتاً وسیع است و اشکالات و ابهاماتی که با اجرای این قانون ظاهر شود با رویه قضائی و آراء و حدت رویه هیئت عمومی دیوانعالی کشور و یا با تفسیر و اصلاح قانون بر طرف می شود.

آنچه که در این مختصر مورد بحث می باشد صلاحیت دادگاههای عمومی و انقلاب در مقایسه با صلاحیت دادگاههای حقوقی و کیفری سابق و تغییراتی است که در اقسام صلاحیت ها بوجود آمده است.

بررسی و تشخیص صلاحیت ذاتی چه در دادگاههای حقوقی و کیفری سابق و چه در دادگاههای نظام قضائی جدید مقدم بر تشخیص صلاحیت های نسبی و محلی است زیرا اگر دادگاه صلاحیت ذاتی برای رسیدگی بدعوی یا شکایت را نداشته باشد دیگر موردی برای بررسی صلاحیت نسبی یا محلی باقی نمی ماند و این سه نوع صلاحیت ذاتی و نسبی و محلی در طول یکدیگر قرار دارند.

دادگاههای حقوقی و کیفری سابق صلاحیت یا عدم صلاحیت ذاتی دادگاه را در موارد زیر بررسی می کردند:

۱-صلاحیت دادگاههای عمومی حقوقی ( حقوقی ۱و ۲ ) به اعتبار صلاحیت مراجع غیر دادگستری مانند کمیسیون حل اختلاف مالیاتی در رسیدگی به شکایت مؤدیان مالیاتی.

۲-صلاحیت دادگاههای عمومی حقوقی (حقوقی ۱و ۲) به اعتبار صلاحیت دادگاه اختصاصی یا مرجع قضائی اختصاصی مانند دادگاه مدنی خاص و دیوان عدالت اداری .

۳-صلاحیت دادگاههای عمومی حقوقی ( حقوقی ۱و ۲) به اعتبار صلاحیت دادگاههای عمومی کیفری ( کیفری ۱و ۲) در تشخیص حقوقی یا کیفری بودن موضوع دعوی – » رأی وحدت رویه (۱)شماره ۵۶۳-۲۸/۳/۷۰ هیئت عمومی دیوانعالی کشور راجع به این موضوع صادر شده است. «

۴-صلاحیت دادگاههای عمومی کیفری ( کیفری ۱و ۲ ) به اعتبار صلاحیت دادگاههای اختصاصی کیفری مانند دادگاههای نظامی و انقلاب.

با اجرای قانون دادگاههای عمومی و انقلاب ، صلاحیت دادگاههای مزبور به این صورت در آمده است:

اولاً : صلاحیت محلی دادگاههای دادگستری که در امور حقوقی تابع محل اقامت خوانده دعوی ، محدوده جغرافیائی دادگاه، محل انجام تعهد ، محل تنظیم قرار داد و غیره و در امور کیفری ،محل وقوع جرم یا محل دستگیری متهم و غیره بر اساس قواعد آئین دادرسی مدنی و کیفری بوده به اعتبار خو باقی است و قضات دادگاههای عمومی و انقلاب در نظام قضائی جدید هم باید با توجه بمادتین ۳۲ و ۳۳ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب بر همین اساس رسیدگی نمایند و در این نوع صلاحیت تغییری حاصل نشده است.

ثانیاً :صلاحیت نسبی که سابقاً بر مبنای تقسیم دعاوی حقوقی بین دادگاههای حقوقی یک و حقوقی ۲ بوده و از این نظر رعایت می شوده پس از نسخ قانون تشکیل دادگاههای حقوقی ۱و ۲ موضوعاَ منتفی گردیده و دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید بر طبق مادتین ۳ و ۴ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب به کلیه دعاوی حقوقی اعم از مالی و غیر مالی تا هر میزان و مبلغ که باشد رسیدگی می نمایند. «

ثالثاً: در مورد صلاحیت ذاتی دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید و در مقایسه با صلاحیت ذات دادگاههای حقوقی و کیفری سابق تغییراتی ایجاد شده و موارد عدم صلاحیت ذاتی دادگاههای مزبور که باقی مانده به این شرح است.

الف-عدم صلاحیت ذاتی دادگاههای عمومی دادگستری در نظام قضائی جدید به اعتبار صلاحیت مراجع غیر دادگستری مانند:

۱-کمیسیون حل اختلاف مالیاتی برای رسیدگی به اختلاف بین مؤدی و مأمورین اداره امور اقتصادی و دارائی در مطالبه مالیات که بر طبق برگ تشخیص مالیاتی و قانون مالیات مستغلات انجام می شود.

۲-کمیسیونهای شهرداری برای رسیدگی به اختلاف بین مالکین و شهر داری در اجرای قانون توسعه معابر و مطالبه عوارض طبق قانون شهرداریها.

۳-واحد ثبتی محل برای رسیدگی بدر خواست افراز املاک مساع که سابقه ثبتی داشته باشد در غیر مواردی که بین مالکین مشاع صغیر یا محجور بوده و یا بین مالکین مشاع در امر مالکیت اختلاف باشد. » ماده اول قانون افراز و فورش املاک مشاع مصوب ۲۲ آبان ۱۳۵۷ و رأی وحدت رویه (۲) هیئت عمومی دیوانعالی کشور «

۴-شورای اسلامی کار و هیئت حل اختلاف قانون کار مصوب ۱۳۶۹ برای رسیدگی به اختلاف بین کارگر و کارفرما که از اجرای مقررات قانون کار حاصل شود (۳) » رأی وحدت رویه شماره ۵۰۷-۱۵/۱۰/۶۶ هیئت عمومی دیوانعالی کشور «

۵-کمیسیون حل اختلاف گمرکی برای رسیدگی به اختلاف بین وارد کننده یا صادر کننده کالا با مأمورین گمرک برای تشخیص ممنوع الورود یا ممنوع الصدور بودن کالا.

در این موارد و نظایر آن ، دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید هم مانند دادگاههای سابق و با توجه به تبصره ۲ ماده ۲ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب که مقرر می دارد » رسیدگی به اموری که به حکم قانون به مرجع دیگری واگذار شده از دایره شمول این قانون خارج است «

باید به استناد ماده ۱۶ قانون پاره ای از قوانین دادگستری مصوب ۲۵ خرداد ماه ۱۳۵۶ قرار عدم صلاحیت صادر نموده و پرونده را بدیوانعالی کشور ارسال دارند تا اگر دیوانعالی کشور قرار عدم صلاحیت دادگاه را صحیح تشخیص دهد پرونده را بدادگاه اعاده دهد تا بمرجع صلاحیت دارفرستاده شود در غیر این صورت دادگاه بدعوی رسیدگی نماید. » رأ ی وحدت رویه (۴) شماره ۵۴۳-۲۱/۱/۶۹ هیئت عمومی دیوانعالی کشور . «

ب-عدم صلاحیت ذاتی دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید به اعتبار صلاحیت دیوان عدالت اداری .

صلاحیت دیوان عدالت اداری در قانون مصوب چهارم بهمن ماه ۱۳۶۰معین شده و از آن جمله رسیدگی به شکایت قضات و مشمولین قانون استخدام کشوری و سایر مستخدمین واحدها و مؤسسات دولتی و همچنین شکایت از تصمیمات و اقدامات واحدهای دولتی و وزارتخانه ها و غیره می باشد. در ماده ۲۲ این قانون تصریح شده » در صورت حدوث اختلاف در صلاحیت بین دیوان عدالت اداری و محاکم دادگستری ،حل آن بوسیله دیوانعالی کشور بعمل می آمد. «

بنابراین دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید در مورد شکایاتی که رسیدگی آنها در صلاحیت دیوان عدالت اداری باشد باید با توجه به تبصره ۲ ماده ۲ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب قرار عدم صلاحیت صادر نموده و پرونده را بدیوان عدالت اداری ارسال دارند تا رسیدگی شود و چنانچه دیوان عدالت اداری رسیدگی را در صلاحیت خود نداند و قرار عدم صلاحیت صادر کند پرونده در یکی از شعب حقوقی دیوانعالی کشور مطرح می شود و رأی شعبه دیوانعالی کشور در تشخیص صلاحیت برای دادگاه و دیوان عدالت اداری لازم الرعایه است. » وحدت رویه ۲۸- ۱۲/۹/۶۴ « (۵)

ج-عدم صلاحیت ذاتی دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید در رسیدگی به بعضی از مسائل حقوقی به اعتبار صلاحیت دادگاه انقلاب.

صلاحیت دادگاههای انقلاب در ماده ۵ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب معین شده و از آن جمله بشرح ماده ۲۱ مصادره و ضبط اموال متهم می باشد. رسیدگی بدعوی حقوقی اشخاصی که مدعی مالکیت تمام یا قسمتی از اموال مصادره شده باشند در صلاحیت دادگاه انقلاب است. در این مورد دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید باید بر طبق رأی وحدت رؤیه شماره ۵۸۱-۲/۱۲/۷۱ (۷) هیئت عمومی دیوانعالی کشور پرونده را پس از صدور قرار عدم صلاحیت بدادگاه انقلاب بفرستند تا رسیدگی شود و چنانچه در امر صلاحیت اختلاف شود رسیدگی با دیوانعالی کشور است. زیرا ماده ۳۳ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب به مستفاد از تبصره مزبور ناظر به صلاحیت های محلی و حوزه های قضائی است.

د-عدم صلاحیت ذاتی دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید در رسیدگی به بعضی از مسائل کیفری به اعتبار صلاحیت محاکم نظامی

صلاحیت محاکم نظامی برای رسیدگی به جرائم مربوط به وظایف خاص نظامی یا انتظامی اعضاء ارتش ژاندارمری شهربانی ( نیروی انتظامی ) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصریح شده که غیر از جرائم عمومی آنان می باشد. بنابراین در مواردی که جرم ارتکابی اشخاص فوق الذکر در رابطه با وظایف خاص نظامی و انتظامی آنان باشد دادگاههای عمومی در نظام قضائی جدید باید قرار عدم صلاحیت ذاتی صادر نمود و پرونده را به محکمه نظامی صلاحیت دار بفرستند تا طبق قانون مجازات و جرایم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مصوب سوم خرداد ماه ۱۳۷۱ رسیدگی شود و چنانچه بین محاکم نظامی و دادگاههای عمومی دادگستری اختلاف در امر صلاحیت حاصل شود مرجع حل اختلاف دیوانعالی کشور است زیرا محاکم نظامی از دادگاههای اختصاصی محسوب و قانون جرائم و مجازاتهای نیروهای مسلح ، صلاحیت محاکم نظامی را معین نموده و تشخیص این صلاحیت ها در مقام حل اختلاف بر طبق تبصره ۲ ماده ۲ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب ، از شمول قانون مزبور خارج است.

در پایان این بحث متذکر می شود قرار عدم صلاحیت صادر از دادگاهها در پرنده های حقوقی و کیفری و انقلاب، از جمله قرارهائی که مستقلاً قابل تجدید نظر شناخته شده اند محسوب نیست.و مسئله تشخیص صلاحیت یا عدم صلاحیت دادگاه بر طبق ماده ۴۶ قانون آئین دادرسی مدنی که در امور کیفری هم لازم الرعایه می باشد و ماده ۷۲ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب که همین قاعده را پذیرفته با دادگاه مرجع رسیدگی و یا مرجع حل اختلاف در امر صلاحیت است.

منابع:

۱-صفحه ۲۶۳ مجموعه قوانین سال ۱۳۷۰

۲-رأی وحدت رویه شماره ۲۹/۵۹-۱۵/۱/۶۰ در بایگانی هیئت عمومی دیوان عالی کشور است

۳-صفحه ۹۲۷ مجموعه قوانین سال ۱۳۶۶

۴-صفحه ۹۲ مجموعه قوانین سال ۱۳۶۹

۵-صفحه ۵۴۰ مجموعه قوانین سال ۱۳۶۴

۶-صفحه ۸۴۶ مجموعه قوانین سال ۱۳۷۱

علیرضاجعفری بازدید : 1420 سه شنبه 04 اسفند 1394 نظرات (0)

اجرای دکتر مینو خالقی مجری با سابقه صحنه در تدکس

(اجرای دکتر مینو خالقی در اولین اجلاس تدکس نقش جهان. دعوت از مدیر عامل انجمن یوزپلنگ ایرانی بهمن ۱۳۹۳)
 
 
 
 
 
 
*برای دیدن اجرا و شعرخوانی مجری صحنه دکتر مینو خالقی (ابتکار شعر خوانی مجری با سابقه صحنه دکتر مینو خالقی در دعوت از یکی از نقالان گرانقدر شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی.اولین اجلاس تدکس نقش جهان(اصفهان).بهمن ۱۳۹۳.)
به ادامه مطلب مراجعه کنید...

 

علیرضاجعفری بازدید : 1494 دوشنبه 03 اسفند 1394 نظرات (0)

 

 

 

حضرت امام (ره) در صحيفه جلد 2 صفحه 289 خطاب به جوانان در خصوص حقوق شهروندی چنين فرمودند:

 

«شما جوانان تحصيل کرده در هر جا هستيد وظيف خطيري داريد: وظيفه دفاع از اسلام که به عهده هر فرد مسلم است، وظيفه دفاع از ميهن و استقلال آن که از وظيفه حتميه اسلامي است، وظيفه شناساندن اسلام بزرگ به جوامع بشري، چه از ناحيه طرز حکومت و بسط عدالت آن و چه از ناحيه رفتار والي مسلمين با ملت، و چه از کيفيت معامله والي با بيت المال مسلمين.

 

شماها بايد معرفي کنيد اسلام را تا رژيمها و حکومتها بفهمند معني حکومت و پاسداري از ملت را، تا جوامع بشري بدانند اسلام چه نحو حکومتي مي خواهد، تا افکار غلطي که به واسطه عمال استعمار به جوانهاي ما تحميل شده است ، تغيير کند. بکوشيد و خود به احکام اسلام عمل کنيد و ديگران را وادار به عمل کنيد و پرده ي ضخيمي که کجروان بر چهره نوراني اسلام افکنده اند برطرف کنيد. ان شا الله تعالي خداوند به شما توفيق خواهد داد»

 

امام (ره) در فرازي از وصيت نامه سياسي الهي خويش فرموده اند:

 

«... و از جوانان، دختران و پسران، مي خواهم که استقلال و آزادي و ارزشهاي انساني را، ولو با تحمل زحمت و رنج، فداي تجملات و عشرتها و بي بند و باريها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمال بي وطن به شما عرضه مي شود نکنند، که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهي شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپيدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگي کشيدنتان و مصرفي نمودن ملت وکشورتان به چيز ديگر فکر نمي کنند، و مي خواهند باين وسيله شما و امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح آنان "نيمه وحشي"نگه دارند»

 

 

 

2)در خصوص اقشار ضعيف، فقرا و مستمندان

 

حضرت امام (ره) در صحيفه جلد 20 صفحه 340 و 341 در خصوص فقرا و مستمندان و ستمديدگان جامعه و اقشار زحمت کش اين چنين فرمودند:

 

«بزرگترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهي دستي به شمار مي رود و بيان ين حقيقت که صاحبان مال و منال در حکومت اسلام هيچ امتياز و برتري از اين جهت بر فقرا ندارند و ابداً اولويتي به آنان تعلق نخواهد گرفت، مسلم راه شکوفايي و پرورش استعدادهاي خفته و سرکوب شده پابرهنگان را فراهم مي کند و تذکر اين مطلب که ثروتمندان هرگز به خاطر تمکن مالي خود نبايد در حکومت و حکمرانان و اداره کنندگان کشور اسلامي نفوذ کنند و مال و ثروت خود را به بهانه فخر فروشي و مباهات قرار بدهند و به فقرا و مستمندان و زحمت کشان، افکار و خواسته هاي خود را تحميل کنند، اين خود بزرگترين عامل تعاون و دخالت دادن مردم در امور و گريش آنان به اخلاق کريمه و ارزشهاي متعالي و فرار از تملق گويي ها مي گردد و حتي بعضي ثروتمندان را از اينکه تصور کنند که مال و امکاناتشان دليل اعتبار آنان در پيشگاه خداست متنبه مي کند. خلاصه کلام اينکه بيان اين واقعيت که در حکومت اسلامي بهاي بيشتر و فزونتر از آن کسي است که تقوا داشته باشد، نه ثروت و مال و قدرت و همه مديران و کارگزاران و رهبران و روحانيون نظام و حکومت عدل موظفند که با فقرا و مستمندان و پابرهنه ها بيشتر حشرو نشر و جلسه و مراوده و مرافعه و رفاقت داشته باشند تا متمکنين و مرفهين در کنار پا برهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن،افتخار بزرگي است که نصيب اوليا شده و عملا به شبهات و القائات خاتمه مي دهد که بحمدالله در جمهوري اسلامي ايران، اساس ااين تفکر و بينش در حال پياده شدن است»

 

در اين خصوص حضرت امام (ره) در وصيت نامه خود خطاب به مستضعفان جهان بيان داشته اند:

 

« و شما اي مستضعفان جهان و اي كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتي ابرقدرتها و عمّال سرسپردة آنان نترسيد؛ و حكام جنايتكار كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم ميكنند از كشور خود برانيد؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد؛ و به سوي يك دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد كه با تحقق آن، همة مستكبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند و همة مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند. به اميد آن روز كه خداوند تعالي وعده فرموده است.»

 

 

 

علیرضاجعفری بازدید : 1403 دوشنبه 03 اسفند 1394 نظرات (0)

 

 

 

پنج سال پیش جرمی را مرتکب شدم که متاسفانه چند روزی را هم در زندان گذراندم بعد هم با رضایت شاکی آزاد شدم. می خواستم بدانم این سوء پیشینه کیفری که برای من بوجود آمده است آیا در انتخاب شغل آینده من اثر دارد و یا پس از مدتی پاک می شود؟ پاسخ: سوء پیشینه محسوب می شود و با توجه به ماده 62 مکرر قانون مجازات اسلامی بعد از گذر زمان از کارنامه کیفری شما محو می گردد. ماده 62 ـ محكومیت قطعی كیفری در جرایم عمدی به شرح ذیل، محكوم علیه را از حقوق اجتماعی محروم می نماید و پس از انقضا مدت تعیین شده و اجرای حكم رفع اثر می گردد:

 

1- محكومان به قطع عضو در جرایم مشمول حد، پنج سال پس از اجرای حكم.

 

2 ـ محكومان به شلاق در جرایم مشمول حد، یك سال پس از اجرای حكم.

 

3 ـ محكومان به حبس تعزیری بیش از سه سال، دو سال پس از اجرای حكم.

 

 تبصره 1 : حقوق اجتماعی عبارتست از حقوقی كه قانونگذاری برای اتباع كشور جمهوری اسلامی ایران و سایر افراد مقیم در قلمرو و حاكمیت آن منظور نموده و سلب آن به موجب قانون یا حكم دادگاه صالح می باشد از قبیل: الف ـ حق انتخاب شدن در مجالس شورای اسلامی و خبرگان و عضویت در شورای نگهبان و انتخاب شدن ریاست جمهوری.

 

ب ـ عضویت در كلیه انجمنها و شوراها و جمعیت هایی كه اعضای آن به موجب قانون انتخاب می شوند.

 

ج ـ عضویت در هیات های منصفه و امنا. د ـ اشتغال به مشاغل آموزشی و روزنامه نگاری. هـ ـ استخدام در وزارتخانه ها، سازمانهای دولتی، شركتها، موسسات وابسته به دولت، شهرداریها، موسسات مامور به خدمات عمومی، ادارات مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و نهادهای انقلابی. و ـ وكالت دادگستری و تصدی دفاتر اسناد رسمی و ازدواج و طلاق و دفتر یاری.

 

ز ـ انتخاب شدن به سمت داوری و كارشناسی در مراجع رسمی. ح ـ استفاده از نشان و مدالهای دولتی و عناوین افتخاری.

 

 

 

ماده 62 ـ محكومیت قطعی كیفری در جرایم عمدی به شرح ذیل، محكوم علیه را از حقوق اجتماعی محروم می نماید و پس از انقضا مدت تعیین شده و اجرای حكم رفع اثر می گردد:

 

1 ـ محكومان به قطع عضو در جرایم مشمول حد، پنج سال پس از اجرای حكم. 2 ـ محكومان به شلاق در جرایم مشمول حد، یك سال پس از اجرای حكم.

 

2 ـ محكومان به حبس تعزیری بیش از سه سال، دو سال پس از اجرای حكم. تبصره 2 ـ چنانچه اجرای مجازات اعدام به جهتی از جهات متوقف شود در این صورت آثار تبعی آن پس از انقضای هفت سال از تاریخ توقف اجرای حكم رفع می شود. تبصره 3 ـ در مورد جرایم قابل گذشت در صورتی كه پس از صدور حكم قطعی با گذشت شاكی یا مدعی خصوصی اجرای مجازات موقوف شود اثر محكومیت كیفری زایل میگردد.

 

تبصره 4ـ عفو مجرم موجب زوال آثار مجازات نمی شود مگر این كه تصریح شده باشد.

 

تبصره 5ـ در مواردی كه عفو مجازات آثار كیفری را نیز شامل می شود همچنین در آزادی مشروط، آثار محكومیت پس از گذشت مدت مقرر از زمان آزادی محكوم علیه رفع می گردد. همچنین محکومیتهای کیفری موثر که سبب محرومیت از برخی حقوق اجتماعی همچون استخدام می شوند بشرح ذیل می باشند: الف- محكومیت به حد.

 

ب- محكومیت به قطع نقص عضو. ج- محكومیت لازم الاجرا به مجازات حبس از یك سال به بالا در جرائم عمدی . د- محكومیت به جزای نقدی به مبلغ دو میلیون ریال و بالاتر. ه- سابقه محكومیت لازم الاجرا دو بار یا بیشتر به علت جرم های عمدی مشابه با هر میزان مجازات. جرم های سرقت، كلاهبرداری، اختلاس، ارتشا، خیانت در امانت جز جرم های مشابه محسوب می شوند.

 

بنابراین اگر محکومیت افراد بغیر از موارد فوق باشد نمی توان فرد را از حقوق اجتماعی محروم نمود.

 

سوء پيشينه و محكوميت كيفري مؤثر هدف آرماني مورد انتظار از مجازات ها، باز اجتماعي شدن مجرم است، مجرمي كه به لحاظ برخي كاستي ها و معضلات در محيط زندگي خود و به دليل نياز ها يا كج انديشي ها، خواسته يا ناخواسته در وادي مجرمانه پا گذاشته است. فطرت بشر پاك و سرشت اوالهي است و به اين دليل از سوي خداوند متعال به عنوان «اشرف مخلوقات» خوانده شده است. چنانچه انسان در ادامه زندگي راه تبهكاري را پيش گيرد، اين به اين معنا نيست كه وي فطرتاً مجرم زاده شده است، بلكه عوامل محركي در محيط زندگي، زمينه ارتكاب جرم را براي وي فراهم مي كند و با اين اوصاف تقسيم مجرمان به بالفطره «مادرزادي» و ... كه در جرمشناسي غربي رايج است، با آموزه هاي ديني ما مطابقت نداردو اهميت آسيب شناسي اين عوامل در اين است كه با شناخت و كشف اين عوامل مي توان بستر ارتكاب جرم را از بين برد و به اصطلاح جرم را در نطفه خفه و شرايط زندگي مناسب را براي وي فراهم كرد.

 

 

 

طبيعي است پس از ايجاد اين شرايط مي توان از افراد جامعه رعايت قوانين و مقررات را با اعلام خطوط قرمز انتظار داشت و در صورت تجاوز از خطوط قرمز اعلامي با پيش بيني راهكارهاي تنبيهي و اصلاحي و اعمال قطعي و حتمي آن كه همان مجازات است، اوضاع را به حالت اول باز گرداند و اينجاست كه بحث «اعاده حيثيت» و «باز اجتماعي شدن مجرم» مطرح مي شود. خداوند متعال در قرآن كريم و ديگر آموزه هاي ديني، انسان ها را از ارتكاب گناه برحذر داشته است و گناهكاران را با ابزارهايي براي بازگشت به پاكي نويد داده و براي نيل به اين هدف، در «توبه» را گشوده است و از اين طريق به انسان گناهكار فرصت داده تا جبران مافات كند و بروشني و بارها اعلام شده كه اين به دليل سرشت پاك انساني است و نشان مي دهد چنانچه در اجتماع به فرد بزهكار نيز فرصت كافي داده شود، به اجتماع باز مي گردد و چه بسا در آينده فرد مفيد و كارآمدي براي جامعه باشد.

 

پس مجازات بزهكار به معني طرد هميشگي اونيست، بلكه به منظور اصلاح و درمان انجام مي شود. مجرم دردوره اعاده حيثيت، همچون بيمار در دوره پس از درمان (نقاهت) است و بايد به وي اميدوار بود و با دادن فرصت كافي، شرافت و عزت انساني وي را احيا كرد و او را از شر شيطان به دور داشت و شرايط يك زندگي ساده كه كمترين حق وي در مقام يك شهروند است براي او و خانواده اش فراهم كرد.

 

با اين مقدمه مي خواهيم در اين نوشتار به سؤالات زير پاسخ دهيم:

 

۱) چه جرايم و مجازات هايي و در چه شرايطي مجرم را از حقوق اجتماعي محروم مي كند؟

 

۲) مدت زمان محروميت از حقوق اجتماعي چقدر است؟

 

۳)چه فرقي بين محكوميت كيفري مؤثر و آثار آن و سوء پيشينه كيفري وجود دارد

 

۴) چه زماني مجرم به اجتماع باز مي گردد؟ الف) انواع مجازات ها در حقوق عرفي در پاسخ به اين پرسش ها بايد گفت: مجازات ها در قانون مجازات اسلامي به حدود و قصاص، ديات، تعزيرات و مجازات هاي بازدارنده تقسيم       مي شوند.

 

اين تقسيم بندي غير از انواع مجازات ها در حقوق عرفي است.

 

مجازات ها در حقوق عرفي به مجازات هاي اصلي، تكميلي و تبعي تقسيم مي شوند.

 

۱)مجازات اصلي:

 

مجازاتي است كه قانونگذار براي جرم معين مقرر كرده و اجراي آن به موجب حكم قطعي دادگاه امكانپذير و ممكن است يك نوع يا بيش تر باشد.

 

۲)مجازات تكميلي:

 

اين مجازات به مجازات تتميمي نيز معروف است. اين مجازات به مجازات اصلي افزوده مي شود و بايد در حكم دادگاه قيد شود و به تنهايي نمي تواند مورد حكم قرار گيرد. چنانچه به تنهايي مورد حكم قرار گيرند مجازات اصلي هستند نه تكميلي. اين مجازات ممكن است اجباري باشد مانند ماده ۵۷۶ قانون مجازات اسلامي يا ممكن است اختياري باشد مانند ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامي. در هر صورت نوع و ميزان آن بايد در حكم دادگاه قيد شود.

 

اين مجازات، منحصر در سه نوع از مجازات هاست كه عبارتنداز:

 

محروميت از حقوق اجتماعي، منع در اقامت در محل معين و اقامت اجباري در محل معين.

 

۳)مجازات تبعي:

 

مجازات هايي هستند كه به تبع محكوميت بر مجرم تحميل مي شود و هيچ وقت در حكم دادگاه قيد نمي شود. اين مجازات ها نيز مانند مجازات هاي قبل به موجب قانون بر مجرم تحميل مي شوند و در ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي مقرر شده اند. اين ماده مقرر كرده محكوميت قطعي كيفري در جرايم به اين شرح محكوم عليه را از حقوق اجتماعي محروم مي كند و پس از انقضاي مدت تعيين شده و اجراي حكم رفع اثر مي شود.

 

۱) محكومان به قطع عضو در جرايم مشمول حد ۵ سال پس از اجراي حكم. ۲) محكومان به شلاق در جرايم مشمول حد يك سال پس از اجراي حكم ۳) محكومان به حبس تعزيري بيش از ۳ سال، دو سال پس از اجراي حكم.

 

 

 

نخست: فقط جرايمي كه مستوجب مجازات هاي مقرر در ماده گفته شده هستند، محكوم عليه را از حقوق اجتماعي محروم مي كنند، پس جرايم مستوجب شلاق تعزيري، جزاي نقدي (با هر ميزان) و جرايم مستوجب حبس تعزيري و بازدارنده ۳ سال يا كمتر از آن، تبعيد، قصاص نفس (در صورت توقف اجرا) و قصاص عضو نمي تواند محكوم عليه را از حقوق اجتماعي محروم كند. اضافه مي شود چنانچه اجراي مجازات اعدام به دليلي متوقف شود، حسب تبصره ۲ همين ماده آثار تبعي آن پس از انقضاي هفت سال از تاريخ توقف اجرا رفع مي شود. گذشت در جرايم قابل گذشت نيز موجب موقوف شدن اجراي مجازات شده از همان زمان اعلام گذشت آثار كيفري نيز از بين مي رود ( تبصره ۳ ماده ۶۲ مكرر)

 

ثانياً: محكوميت موضوع ماده اشعاري بايد قطعي و لازم الاجرا باشد، يعني حكم صادره يا بايد از ابتدا غير قابل تجديد نظر يا قابل تجديد نظر باشد، ولي در مهلت مقرر قانوني (۲۰ روز از تاريخ ابلاغ رأي) تجديد نظر خواهي از آن رأي نشده باشد يا در مهلت قانوني تجديد نظر خواهي بشود، ولي دادگاه تجديد نظر حكم بدوي را تأييد كرده باشد يا دادگاه تجديد نظر با نقض رأي بدوي مبادرت به صدور حكم كند. پس محكوميت قطعي كيفري مورد نظر قانونگذار است نه محكوميت نهايي كه با طي طرق عادي و فوق العاده تجديد نظر حاصل مي شود.

 

ثالثاً: محكوميت قطعي كيفري بايد اجرا شده باشد. بدون اجراي حكم به هر دليلي نمي توان از امتيازات اين ماده استفاده كرد، اجراي حكم هم بايد به صورت كامل باشد نه در حد شروع. رابعاً: پس از اجراي حكم وفقط پس از طي مهلت هاي مقرر در ماده گفته شده محكوم عليه از حقوق اجتماعي محروم خواهد بود. طبيعي است پس از انقضاي اين مهلت ها حسب مورد مجرم اعاده حيثيت پيدا خواهد كرد و در واقع به اجتماع باز خواهد گشت و پس از انقضاي آن مهلت ها نمي توان مجرم را از حقوق اجتماعي محروم كرد و مانع استخدام وي در ادارات دولتي شد.

 

خامساً : از منطوق و مفهوم ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي استنباط مي شود كه محروميت از حقوق اجتماعي فقط مجازات تبعي جرايم عمدي از نوع مقرر در قانون است و محكومان به جرايم غير عمدي اين محدوديت ها را ندارند. البته محكوميت مندرج در حكم قاضي مورد نظر قانون است نه مجازات قانوني جرم. از اين تحليل نتيجه گرفته مي شود كه فقط جرايم مستوجب مجازات هاي مندرج در ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي تحت شرايط اعلامي و در مهلت مقرر در اين ماده حسب مورد، مجرم را از حقوق اجتماعي محروم مي كند و اثر اين ماده فقط محروميت از حقوق اجتماعي در مهلت هاي اعلامي است و غير از اين اثر ديگري ندارد. در اصطلاح موضوع اين ماده به «سوءپيشينه كيفري» مربوط مي شود.

 

ب) مجازات تبعي در قانون مجازات اسلامي براي پاسخ دادن به سؤال دوم ابتدا حقوق اجتماعي راتعريف مي كنيم: با توجه به تبصره ۱ ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي،

 

حقوق اجتماعي عبارت است از؛ حقوقي كه قانونگذار براي اتباع كشور جمهوري اسلامي ايران و ديگر افراد مقيم در قلمرو حاكميت آن منظور كرده و سلب به موجب قانون يا حكم دادگاه صالح است، از قبيل: ۱) حق انتخاب شدن در مجلس شوراي اسلامي، خبرگان وعضويت در شوراي نگهبان و انتخاب شدن به رياست جمهوري. ۲) عضويت در انجمن ها، شوراها و جمعيت هايي كه اعضاي آن به موجب قانون انتخاب مي شوند. ۳) عضويت در هيأت هاي منصفه و امنا. ۴) اشتغال به مشاغل آموزشي و روزنامه نگاري. ۵) استخدام در وزارتخانه ها، سازمان هاي دولتي، شركت ها، مؤسسه هاي وابسته به دولت، شهرداري ها، مؤسسه هاي مأمور به خدمات عمومي، اداره هاي مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان و نهادهاي انقلابي ۶) وكالت دادگستري وتصدي دفاتر اسناد رسمي و ازدواج وطلاق و دفترياري. ۷) انتخاب شدن به عنوان داوري و كارشناسي در مراجع رسمي ۸) استفاده از نشان و مدال هاي دولتي و عناوين افتخاري گفتني است محروميت از حقوق اجتماعي در قوانين ديگر نيز پيش بيني شده است مانند قانون مجازات جرايم نيروهاي مسلح، قانون مبارزه با مواد مخدر، قانون وكالت و ... پاسخ دادن به سؤالات ديگر منوط به بررسي و تحليل ماده واحد، قانون تعريف محكوميت هاي مؤثر در قوانين جزايي مصوب ۱۳۶۶/۷/۲۶ و اصلاحي ۱۳۸۲/۵/۲۸ و لازم است ارتباط ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي و ماده واحده گفته شده مشخص شود. ج) مقايسه ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي با ماده واحده قانون تعريف محكوميت هاي كيفري مؤثر به موجب ماده واحده اشعاري

 

مراد از محكوميت هاي كيفري مؤثر گفته شده در قوانين جزايي مصوب مجلس شوراي اسلامي عبارت اند از:

 

۱) محكوميت به حد

 

۲) محكوميت به قطع يا نقص عضو

 

۳) محكوميت لازم الاجرا به مجازات حبس از يك سال به بالا در جرايم عمومي

 

4) محكوميت به جزاي نقدي به مبلغ بيست ميليون ريال و بالاتر (اصلاحي سال ۱۳۸۲(

 

۵) سابقه محكوميت لازم الاجرا دو بار يا بيش تر به علت جرم هاي عمدي با هر ميزان مجازات در تطبيق ماده ۶۲ مكرر و ماده واحد ياد شده مي توان گفت: اين ماده واحده در مقام تعريف محكوميت هاي كيفري مؤثر و فقط در بندهاي (۳) و (۴) قطعي و لازم الاجرا بودن حكم موردنظر است. در ديگر موارد اين شرط قيد نشده است و با توجه به اصلاحيه مورخ ۱۳۸۲/۵/۲۸ و منطوق و مفهوم ماده واحده و جمع آن با ديگر مقررات بويژه ماده ۶۲ مكرر هنوز نسخ نشده و لازم الاجراست.

 

در اين ماده واحده، صحبت از محروميت از حقوق اجتماعي در ميان نيست و فقط تعريف محكوميت هاي كيفري مؤثر از طريق احصاي مصاديق موردنظر است. درباره نحوه جمع و تحليل اين دو مقرره دو نظر ارائه شده است: نظر اول: ماده واحده فقط از حيث رعايت مقررات مربوط به تكرار جرم يا تعليق مجازات كه پيشينه كيفري مؤثر مرتكب مي تواند در رعايت مقررات تشديد يا تعليق مجازات يا آزادي مشروط تأثير داشته باشد، كاربرد دارد و از حيث محروميت از حقوق اجتماعي و سوء پيشينه كيفري موجب محروميت از حقوق اجتماعي ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي كاربرد خواهد داشت و نتيجه جمع اين دو مقرره اين خواهد بود كه با انقضاي مواعد گفته شده در ماده ۶۲ مكرر، مجرم حيثيت اجتماعي پيدا كرده و به اجتماع بازخواهد گشت و از حقوق اجتماعي برخوردار خواهد بود،

 

ولي محكوميت كيفري از سجل كيفري وي زدوده نخواهد شد و اثر آن به دليل رعايت مقررات تكرار جرم، تعليق مجازات و تشديد و تخفيف آن به قوت خود باقي خواهد ماند.

 

نظر دوم:

 

اين نظر ضمن تأييد قسمت صدرنظر قبلي بيان مي دارد، با اعاده حيثيت همه آثار محكوميت كيفري زدوده مي شود و اين محكوميت ها به دليل تكرار، تعليق و تشديد نيز محسوب نخواهد شد. اين آرا درباره نظرهاي اعلام شده در بالا قابل توجه است: حكم شماره ۹۵۳۸/۱۲۵۱-۱۳۱۶/۵/۳۱ شعبه دوم ديوان عالي كشور «اعاده حيثيت از اموري است كه به خودي خود و بدون احتياج به حكم دادگاه حاصل مي شود و محو كردن آثار محكوميت نيز از سجل كيفري در ظاهر امري اداري است نه قضايي و موقوف به صدور حكم از دادگاه نيست». حكم شماره ۱۶۴۸-۱۳۱۸/۷/۱۷ شعبه سوم ديوان عالي كشور « با اعاده حيثيت، فرد به تمام شئون و وضع سابق خود نائل مي شود».

 

نظر مشورتي شماره ۷/۷۹۹۵-۱۳۷۹/۸/۱۶ «سابقه محكوميت مؤثر چه درباره ماده واحده تعريف محكوميت هاي مؤثر و چه درباره قانون مجازات اسلامي (ماده ۶۲ مكرر) مربوط به آزادي مشروط و تكرار جرم و تعليق اجراي مجازات است نه محروميت از حقوق اجتماعي گفته شده در ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي و اين دو مقرره ناسخ هم نيستند». د(

 

فايده عملي و كاربردي بحث بحث از سوء پيشينه و اعاده حيثيت جنبه كاربردي فراوان دارد كه به چند نمونه از آن اشاره مي شود:

 

1)در پرونده هاي كيفري يكي از مهم ترين دستورهاي قضات تحقيق (داديار و بازپرس) اخذ سوابق كيفري متهمان است. اين دستور قضايي از جنبه هاي مختلف كاربرد دارد. يكي اين كه در پرونده شخصيتي متهم درج مي شود و شناخت قاضي را از متهم راحت تر مي كند.

 

دوم اين كه ممكن است اين سوابق در كشف جرم و صدور قرار تأمين كيفري خاص و در نهايت نوع و شدت مجازات تأثير بگذارد، زيرا حسب ماده ۳۵ قانون آئين دادرسي كيفري، چنانچه متهم حداقل يك فقره سابقه محكوميت قطعي يا دو فقره يا بيش تر سابقه محكوميت غيرقطعي به علت ارتكاب هر يك از جرايم سرقت، كلاهبرداري، اختلاس، ارتشا، خيانت در امانت و جعل و استفاده از سند مجعول را داشته باشد با رعايت قيود بند (د) ماده ۳۲ همان قانون صدور قرار بازداشت موقت الزامي است. ۲) استخدام در اداره هاي دولتي و داشتن حقوق اجتماعي مستلزم اين است كه فرد داراي سوء پيشينه كيفري نباشد و در اين باره بايد گواهي نداشتن سوء پيشينه ارائه كند.

 

۳) در شق ۶ بند (م) ماده ۳ قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب (دادسراها) درج سابقه محكوميت كيفري در كيفرخواست از وظايف دادستان اعلام شده و طبيعي است در رأي صادر شده از سوي قاضي نيز از لحاظ شدت و ضعف مجازات و رعايت تأسيسات حقوقي در جهت اصل فردي كردن مجازات ها تأثير خواهد گذاشت.

 

حال پرسش اين است كه آيا سابقه محكوميت قابل استناد در بند ۱ و ۳ گفته شده با سابقه محكوميت قابل استناد در بند (۲) يكسان است يا متفاوت؟

 

 

 

رويه حاضر نشان مي دهد، هر وقت دستور قضايي مبني بر استعلام سوابق كيفري متهمان صادر مي شود در پاسخ به آن فقط تصويري از كلاسه انگشت نگاري به عمل آمده از متهم با اعلام سوابقي از متهم در پشت آن ارسال مي شود و اغلب قرارهاي تأمين كيفري صادر شده در پرونده ها به عنوان سابقه كيفري براي متهم از سوي اداره تشخيص هويت اعلام مي شود و مواردي نيز ديده شده كه قرار تأمين كيفري صادر شده در يك پرونده در همان پرونده براي متهم به عنوان سابقه اعلام شده است. حال آن كه منظور قانونگذار از سابقه كيفري و آنچه موضوع دستور قاضي است همان محكوميت كيفري مؤثر موضوع ماده واحده سال ۱۳۶۶ است كه براي تشديد، تخفيف، تعليق و آزادي مشروط و عفو تأثير دارد ولي گواهي عدم سوءپيشينه مورد درخواست ادارات دولتي در استخدام ها، نداشتن سابقه كيفري موضوع ماده ۶۲ مكرر قانون مجازات اسلامي است كه فقط براي محروميت از حقوق اجتماعي از جمله استخدام در ادارات دولتي مؤثر است.

 

نتيجه گيري متأسفانه در اعلام سوابق كيفري متهمان و نيز ارائه گواهي عدم سوء پيشينه كيفري يا وجود آن سيستم منظم و حساب شده ديده نمي شود و عملاً حتي بازداشت تحت قرار تأمين كيفري كه ممكن است متهم در نهايت برائت اخذ كرده باشد هنوز سوء پيشينه اعلام مي شود و فراتر از اين بايد گفت اصلاً مرجع پاسخگويي به سوءپيشينه و سابقه كيفري با وجود اداره سجل كيفري با توجه به وظايف قانوني نمي تواند اداره تشخيص هويت باشد و تا زماني كه اين نحوه اقدام ادامه دارد و چاره انديشي در ساماندهي اين امور نشود، مشكل همچنان باقي خواهد ماند. امروزه اين موضوع موجبات سردرگمي افراد را فراهم و مشكلات اساسي براي آنها ايجاد كرده و نتيجه صحيح و قانوني براحتي به دست نمي آيد يا مدت ها به طول مي انجامد و افراد جامعه بسياري از امتيازات اجتماعي را از دست مي دهند و لازم است اداره سجل كيفري براي پاسخگويي صحيح به اين استعلامها (چه از بعد اعلام سوابق كيفري متهمان از باب محكوميت كيفري مؤثر و چه از بعد ارائه گواهي عدم سوء پيشينه كيفري) نهادينه و قانونمد شود و رسالت قانوني خودش را شناسايي و در آن چارچوب اقدام كند تا از تبعات احتمالي پاسخ هاي غلط از جمله فروپاشي خانواده ها، سرخوردگي افراد در گروه همسالان و افسردگي ناشي از ترك تحصيل و بيكاري جوانان جلوگيري به عمل آيد و تكليف قضات نيز براي استعلام از مرجع واحد و مشخص و ضابطه مند معين شود و اين يكي از مصاديق تأمين حقوق شهروندي و از حقوق اساسي هر فرد ايراني است.

 

علیرضاجعفری بازدید : 2768 دوشنبه 03 اسفند 1394 نظرات (0)
IMG_20160221_003522.jpg
 

 

 
 
 

 

IMG_20160221_003626(1).jpg
 
 

 

IMG_20160221_150016.jpg
 
 

 

IMG_20160221_003610.jpg
 

بیوگرافی دکتر مینوخالقی:

اصفهان نیازمند برنامه‌ای مدون برای رونق اقتصادی است


سوابق اجرایی:

1-مدرس دانشگاه دررشته های حقوق عمومی، حقوق ارتباطات ورسانه ، حقوق مالکیت فکری، حقوق تطبیقی وبین الملل

2-عضو کمیته محیط زیست

 

علیرضاجعفری بازدید : 1466 چهارشنبه 28 بهمن 1394 نظرات (0)

*دانشگاه آزاداصفهان(خوراسگان)پرستارفارغ التحصیل شاغل آمریکا|معتبرترین دانشگاه باسطح علمی بالا و شناخته شده درخارج ایران ازتمامی کشورها

 

پرستار فارغ التحصيل واحد اصفهان شاغل در آمريكا:

افتخار مي كنم در دانشگاهي تحصيل كرده ام كه در خارج از ايران كاملا شناخته شده است

افتخار مي كنم در دانشگاهي تحصيل كرده ام كه در خارج از ايران كاملا شناخته شده است واين امر را مديون اساتيد بزرگي چون دكتر ناجي مي باشم.

روابط عمومي و اطلاع رساني: به مناسبت ميلاد حضرت زينب (ص) و روز پرستار جشن بزرگي روز ۳شنبه در تالار امير كبير اين واحد دانشگاهي با حضور اساتيد،كاركنان و دانشجويان رشته پرستاري برگزار گرديد.

بنيتا هاكوپيان فارغ التحصيل رشته پرستاري اين واحد دانشگاهي كه هم اكنون به عنوان پرستار در آمريكا مشغول به كار است گفت: من ورودي سال ۷۵ و فارغ التحصيل سال ۷۹ اين واحد دانشگاهي هستم از دو جهت امروز بسيار شگفت زده شدم اول به خاطر پيشرفت و روند رو به رشدي كه در دانشگاه ديدم و ديگر اين كه پس از سال ها دوباره در جمع استادان و دانشجويان دانشكده پرستاري اين واحد دانشگاهي هستم. افتخار مي كنم كه در اين دانشگاه و دانشكده درس خوانده ام چون مرا از روز اول براي كار و تلاش تربيت كرد.

هاكوپيان گفت: در خارج از ايران به توانايي هاي پرستاران ايراني واقف هستند و مدرك پرستاري دانشگاه آزاد اسلامي اصفهان(خوراسگان) بسيار شناخته شده است از اين رو به جهت كار در آمريكا به مشكل چنداني برخورد نكردم و در آزمون هاي استخدامي موفق عمل كردم.

وي افزود: پرستاري در ايران با ساير نقاط دنيا تفاوت دارد به عنوان مثال در خارج از ايران پرستار بدون ابزار و امكانات به هيچ وجه قادر به انجام كار نيست و ابزار و وسايل به عنوان جزيي جدايي ناپذير از كار پرستاري محسوب مي شود و اگر ابزار را از پرستار بگيريد ديگر تواني براي انجام كار ندارد چون آموزش ها اين گونه است در حالي كه در ايران پرستاران حتي بدون ابزار هم توانايي پيشبرد امور را دارند چون  شيوه آموزش در ايران پرستاران را كاملا توانمند و با اعتماد به نفس تربيت مي كند و اين مهم ترين شاخصه تفاوت ميان پرستاران ايران و خارج از كشور مي باشد

وي در پايان خاطر نشان كرد افتخار مي كنم در دانشگاهي تحصيل كرده ام كه در خارج از ايران كاملا شناخته شده است واين امر را مديون اساتيد بزرگي چون دكتر ناجي مي باشم.

 

علیرضاجعفری بازدید : 1424 چهارشنبه 28 بهمن 1394 نظرات (0)

پايگاه استنادي علوم جهان اسلام اعلام كرد:واحد اصفهان مقام اول كشور در معيار فعاليت‌هاي اجتماعي و اقتصادي

 

بر اساس رتبه‌بندي دانشگاه‌هاي آزاد كشور كه از سوي پايگاه استنادي علوم جهان اسلام منتشر شده است، دانشگاه آزاد اسلامي واحد اصفهان(خوراسگان)، در معيار فعاليت‌هاي اجتماعي و اقتصادي مقام اول و در مجموع پس از واحد علوم و تحقيقات در رتبه چهارم قرار گرفت.

 
 

 

پايگاه استنادي علوم جهان اسلام اعلام كرد:

واحد اصفهان مقام اول كشور در معيار فعاليت‌هاي اجتماعي و اقتصادي 

بر اساس رتبه‌بندي دانشگاه‌هاي آزاد كشور كه از سوي پايگاه استنادي علوم جهان اسلام منتشر شده است، دانشگاه آزاد اسلامي واحد اصفهان(خوراسگان)، در معيار فعاليت‌هاي اجتماعي و اقتصادي مقام اول و در مجموع پس از واحد علوم  و تحقيقات در رتبه چهارم قرار گرفت.

احمدعلي فروغي رئيس دانشگاه آزاد اسلامي واحد اصفهان(خوراسگان)، به نقل از اعلام پايگاه استنادي علوم جهان اسلام(ISC) با اعلام اين خبر اظهار كرد: واحدهاي دانشگاه آزاد اسلامي كشور بر اساس شاخص‌ها و معيارهاي مصوب ششمين نشست فوق‌العاده وزراي آموزش عالي كشورهاي اسلامي كه توسط خبرگان علم رتبه‌بندي، تهيه و تدوين شده‌اند، مورد رتبه‌بندي قرار گرفته اند و در ميان دانشگاه‌هاي آزاد كشور، واحد اصفهان در رتبه چهارم قرار گرفته است.

وي افزود: در اين رتبه‌بندي علاوه بر انتشار امتيازات كل و رتبه هر دانشگاه، امتيازات دانشگاه‌ها در معيارهاي پژوهش، آموزش، وجهه بين‌المللي، تسهيلات و فعاليت‌هاي اجتماعي ـ اقتصادي نيز مورد توجه قرار گرفته است و

در معيار پژوهش نيز كه جزو مهمترين ماموريت‌هاي دانشگاهي به حساب مي‌آيد، توسط شاخص‌هايي چون تعداد مقالات، ميزان استنادات نسبت به هر مقاله، ميزان مقالات نسبت به اعضاي هيات علمي، نرخ رشد مقالات و استنادات و ثبت نامه‌ها مورد ارزيابي قرار گرفته است.

فروغي با بيان اينكه دانشگاه‌هاي آزاد اسلامي كشور حدود ۱۶درصد از توليدات مقالات سال ۲۰۱۲-۲۰۰۷ كشور  را به خود اختصاص داده‌اند، تصريح كرد: دانشگاه آزاد اسلامي واحد اصفهان(خوراسگان) بر اساس گزارش سرپرست پايگاه استنادي علوم جهان اسلام(ISC)در بعد شهرت بين‌المللي كه ميزان و سطح بين‌المللي بودن دانشگاه‌ها را منعكس مي‌كند به عنوان چهار واحد برتر كشور شناخته شده است.

رئيس دانشگاه آزاد اسلامي واحد اصفهان(خوراسگان)، خاطرنشان كرد: ۲۳ شاخص رتبه‌بندي ISC كه پنج معيار كلي پژوهش و آموزش، وجهه بين‌المللي، تسهيلات و فعاليت‌هاي اجتماعي ـ اقتصادي را مورد ارزيابي قرار مي‌دهند، اطلاعات وسيع و متنوعي را در اختيار دانشگاه‌هاي كشور قرار مي‌دهد كه ضمن كمك به دانشگاه‌ها در شناسايي نقاط قوت و ضعف خويش، مهمترين منبع اطلاعاتي است كه لحاظ كردن صحيح آن‌ها در سياستگذاري‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي دانشگاهي، ارتقاي رتبه و عملكرد علمي دانشگاه‌ها در سطح ملي و فراملي را تضمين مي‌كند.

احمدعلي فروغي در خصوص سياست هاي پژوهشي واحد اصفهان(خوراسگان) گفت: در حال حاضر در عصر فناوري زندگي مي‌كنيم و دوران صنعتي، فرا صنعتي و عصر اطلاعات را پشت سر گذاشته‌ايم، و در اين دوران  رسالت دانشگاه‌ها مانند ساير سازمان‌هاي كشور تغيير مي‌كند و در اين دوران دانشگاه‌ها فقط وظيفه عرضه نيروي انساني به جامعه را به عهده ندارند، بلكه دانشگاه بايد در اين دوره، نيروي كارآفرين وارد بازار كند و لازم است به جاي اينكه استخدام‌شونده وارد بازار كار شود، دانشگاه‌ها استخدام‌كننده را به جامعه عرضه كنند.

فروغي با تاكيد بر اينكه بايد تفكري به جز درس خواندن صرف در دانشگاه ايجاد شود، بيان داشت: سال‌هاست كه تفكر عرضه نيروي كارآفرين به بازار در دانشگاه‌هاي جهان ايجاد شده است و در واقع دانشگاه‌ها با توجه به بحث كارآفريني مسئله اشتغال در كشور را حل كرده‌اند و هر دانشجو بعد از فارغ‌التحصيلي نه تنها براي خود، بلكه براي ديگران هم بتواند شغل ايجاد كند.

وي در ادامه با اشاره به اقدامات صورت گرفته در دانشگاه آزاد اصفهان در اين زمينه گفت: توليد شيريني بدون استفاده از شكر با استفاده از نوعي گياه توسط يكي از دانشجويان در واحد اصفهان و يا بسته‌بندي و عرضه گياهان داروي توسط دانشجويان واحد اصفهان، مصداق كارآفريني است.

رئيس دانشگاه آزاد اصفهان با اشاره به اينكه اين واحد دانشگاهي ايده‌هايي را به حالت عملي در آورده است، تصريح كرد: توليد بذر محصولات گلخانه‌اي در واحد اصفهان از اقدامات مهم صورت گرفته در واحد اصفهان است.

فروغي در اين خصوص بيان داشت: در گذشته نياز كشور به بذر محصولات گلخانه اي از خارج تأمين مي‌شد و رقمي حداقل در حدود يك‌ميليون دلار به اين منظور از كشور خارج مي‌شد اما با تهيه اين بذرها در واحد اصفهان، ان شاء الله در آينده ديگر نيازي به خريد بذر از خارج و خروج ارز از كشور نيست.

رئيس دانشگاه آزاد اسلامي واحد اصفهان در پايان با اشاره به جايگاه بالاي علمي اين دانشگاه نيز گفت: واحد اصفهان علاوه بر داشتن اين حجم از فعاليت در زمينه كارآفريني از نظر علمي نيز در جايگاه مطلوبي قرار دارد.

علیرضاجعفری بازدید : 1330 دوشنبه 30 آذر 1394 نظرات (0)

 


اصل آن است که دادگاه نمی تواند حکمی را که صادر کرده، نقض نموده و یا در مفاد آن تغییر ایجاد کند. این اصل همسو و هماهنگ با قاعده فراغ است. استثنا بر اصل تغییر ناپذیری حکم توسط دادگاه صادرکننده، مواردی است که قانون گذار به صراحت تجویز کرده است.


قانونگذار در قانون آیین دادرسی مدنی در مقام بیان این اصل و استثنائات آن دچار يک اشتباه شده است. با دقت در دو ماده این قانون، اشتباه مذکور آشکار می‌شود؛ چراکه مقنن در یک ماده، جواز تغییر حکم منحصراً توسط دادگاه صادرکننده را منوط به اجازه خود نموده؛ در حالی که در جای دیگر به دادگاه هم عرض نیز اجازه داده است حکم دادگاه دیگر را تغییر داده و یا آن را از اعتبار ساقط کند.
این اشتباه نه از جهت اجازه ای است که به دادگاه هم عرض در تغییر یا بی اعتبار کردن حکم دادگاه دیگر داده شده؛ بلکه از جهت ناهماهنگی با آن چيزي است که قبلاً توسط قانون گذار به عنوان قاعده بیان شده است.
به عنوان مثال، مقنن اجازه داده است حکم شعبه 5 دادگاه تجدیدنظر تهران توسط شعبه 4 دادگاه تجدیدنظر اصفهان تغییر داده شده و یا بی اعتبار گردد؛ آن هم در فرضی که قبلاً بیان داشته فقط اجازه می‌دهد حکم توسط دادگاه صادرکننده تغییر داده شود، نه دادگاه دیگر.
در این مقاله به تحلیل موضوع و مهم ترين موارد تجویز تغییر حکم توسط دادگاه صادر کننده، دادگاه بالاتر و دادگاه هم عرض پرداخته مي‌شود.

اجازۀ تغییر حکم در فقه
تغییر حکم توسط حاکم در کتب فقهی سابقه طرح و بحث و تجویز دارد؛ اعم از این که نقض کننده همان حاکم صادرکننده حکم ناقض و منقوض باشد و یا حاکم صادرکننده حکم ناقض غیر از حاکمی باشد که حکم منقوض را صادر کرده است. به عنوان مثال، چنین بیان شده است:
" اذا قضی الحاکم بحکم فأخطاء فیه ثم بأن انه اخطاء او بأن حاکمان کان قبله قد اخطاء فیما حکم به وجب نقضه"
هرگاه حاکم قضاوت کند به حکمی که خطا در آن باشد، یا حاکمی قبل از او حکمی صادر کرده باشد که در آن خطا باشد، نقض آن حکم واجب است.
"و کل حکم ظهر بطلانه فإنه ینقضه سواء کان الحاکم هو او غیره و سواء کان المستند قطیعاً او اجتهادیاً"
و هر حکمی که بی اعتباری آن ظاهر گردد، نقض می‌شود؛ خواه توسط همان حاکم صادر شده یا غیر او و خواه مستند بطلان و بی اعتباری حکم، قطع و یقین باشد یا به طریق اجتهاد حاصل شده باشد.
همان گونه که ملاحظه شد، در فقه نقض حکم به مواردی منحصر شده که در آن خطا و اشتباه باشد. بنابراین اصل بر عدم امکان نقض است؛ امری که در قانون نیز به نحوی بیان شده است.

اجازۀ تغییر حکم توسط دادگاه
به دلالت ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی" هیچ مقام رسمی یا سازمان یا اداره دولتی نمی تواند حکم دادگاه را تغییر دهد و یا از اجرای آن جلوگیری کند؛ مگر دادگاهی که حکم صادر نموده یا مرجع بالاتر؛ آن هم در مواردی که قانون معین نموده باشد".
براساس این ماده، در موارد جواز قانونی:
الف) دادگاهی که حکم صادر کرده می‌تواند آن را تغییر دهد.
ب) مرجع بالاتر می‌تواند حکم دادگاه دارای درجه پایین تر را تغییر دهد.
ج) دادگاهی که حکم صادر کرده می‌تواند از اجرای آن جلوگیری کند.
د) مرجع بالاتر می‌تواند از اجرای حکم صادره دادگاه دارای درجه پایین تر جلوگیری کند.
موارد مذکور در بندهای«ج» و «د» که به جلوگیری از اجرای حکم پرداخته، از موضوع بحث این مقاله خارج است؛ هر چند به اقتضای مورد در بخش هاي دیگر به تفصیل به آن پرداخته شده است.

موارد تجویز تغییر حکم توسط دادگاه صادرکننده
ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی تغییر حکم توسط دادگاه صادرکننده را منوط به مواردی می‌داند که قانون گذار به صراحت تجویز کرده است.
بررسی در مواد مختلف قانون آیین دادرسی مدنی بر اين موضوع دلالت دارد. اهم این موارد عبارتند از:
1 -  رسیدگی واخواهی
در صورتي که حکم دادگاه به صورت غيابي صادر شود و محکوم‌عليه غايب از آن واخواهي کند، دادگاه صادرکننده مي‌تواند در رسيدگي به واخواهي و تحت ضوابط مقرر، چنانچه واخواهي را مقرون به صحت بداند، حکم خود را تغيير دهد.
اين مطلب از مواد 305 و307 قانون آيين دادرسي مدني به دست مي‌آيد. رسیدگی دادگاه به واخواهی در واقع رسیدگی عدولی است و دادگاه در مقام رسیدگی به واخواهی چه بسا از حکم سابق خود عدول کند.
با توجه به ماده 364 قانون مذکور، اين حکم در مورد دادگاه تجديدنظر نيز جاري است. بنابراین تغییر حکم در نتیجه واخواهی یکی از مصادیق مشمول استثنای مذکور در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی است.

2 -  اعتراض شخص ثالث
در صورتي که حکم دادگاه مورد اعتراض شخص ثالث واقع شود، به تجويز ماده 425 قانون آيين دادرسي مدني، دادگاه صادرکننده حکم معترض عنه مي‌تواند حکم خود را تغيير دهد. تغییر حکم و حتی الغای آن توسط دادگاه صادرکننده، ناظر به فرضی است که اعتراض ثالث اصلی باشد و اگر این اعتراض طاری است، در ضمن آن دادرسی مطرح شود که توسط دادگاه صادرکننده حکم مورد اعتراض اداره می‌شود. در غیر این صورت، چه بسا حکم توسط دادگاه دیگر تغییر کند که در جای خود مورد بحث واقع خواهد شد. تغییر حکم توسط دادگاه صادرکننده در نتیجه اعتراض ثالث نیز مشمول استثنای مذکور در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی است.

3 - اعاده دادرسي
چنانچه حکم دادگاه مورد درخواست اعاده دادرسي واقع شود، دادگاه مي‌تواند حکم خود را تغيير دهد؛ مشروط بر اين که جهت مورد استناد، صحيح، قانونی و منطبق با واقع باشد. اين نتيجه از مواد 438 و 439 قانون آيين دادرسي مدني به دست مي‌آيد. به دلالت این مواد، درخواست اعاده دادرسی در دادگاهی که حکم مورد درخواست اعاده دادرسی را صادر کرده، رسیدگی می‌شود و دادگاه در صورت اقتضا حکم خود را تغییر می‌دهد.

4 -  تصحيح و اصلاح رأي
در صورتي که تصحيح و اصلاح رأي تغيير آن محسوب شود، مي‌توان از ماده 309 قانون آيين دادرسي مدني نام برد که به موجب آن دادگاه مجاز شده است با تصحيح حکم، در واقع بعضي از مندرجات آن را تغيير دهد. اين موضوع به استناد ماده 360 قانون آيين دادرسي مدني در مورد دادگاه تجديدنظر نيز صادق است.
ماده 38 قانون امور حسبي نيز به نحوي با موضوع مرتبط است. به دلالت اين ماده «هرگاه در تصمیم دادگاه اشتباهی در حساب یا سهو قلم یا اشتباهات دیگری رخ دهد، مثل از قلم افتادن نام یکی از اشخاص ذی نفع یا زیاد شدن نامی، مادام که آن تصمیم به وسیله شکایت به دادگاه بالاتر از دادگاه خارج نشده باشد، دادگاه صادرکننده تصمیم به طور مستقل یا به درخواست یکی از اشخاص ذی نفع آن را تصحیح می‌نماید و این تصحیح زیر تصمیم دادگاه یا برگ دیگری که پیوست آن می‌شود، نوشته خواهد شد. دادن رونوشت از تصمیم دادگاه بدون پیوست نامبرده ممنوع است.
اين تصحیح به اشخاصی که بايد تصمیم دادگاه به آنها ابلاغ شود، ابلاغ می‌شود و در مواردی که تصمیم دادگاه قابل پژوهش است، تصحیح آن هم در موعد مقرر قابل پژوهش خواهد بود.

5 -  خطاي تصميم در امور حسبي
اگر دادگاه در اتخاذ تصميم نسبت به امور حسبي دچار خطا در ماهيت امر شده باشد، چنانچه اين تصميم قابل پژوهش نباشد، مي‌تواند آن را تغيير دهد. اين مطلب از ماده 40 قانون امور حسبي به دست مي‌آيد. ماده 40 قانون امور حسبی چنین مقرر داشته است: « هرگاه دادگاه رأساً یا بر حسب تذکر به خطای تصمیم خود برخورد، در صورتی که آن تصمیم قابل پژوهش نباشد، می‌تواند آن را تغییر دهد
در ارتباط با موارد پنج گانه مذکور در این قسمت باید گفت از آنجایی که به دلالت ماده 11 قانون شوراهای حل اختلاف، قاضی شورای مذکور نیز به بعضی از دعاوی رسیدگی می‌کند، بنابراين چنانچه یکی از موجبات تغییر حکم قاضی شورا ایجاد شود، او نیز همچون دادگاه با رعایت ضوابط قانونی و در حدود این ضوابط - به شرحی که بیان شد- مجاز به تغییر حکم خود خواهد بود.

موارد جواز تغییر حکم توسط مرجع بالاتر
ماده 8 قانون آیین دادرسی به تجویز تغییر حکم توسط مرجع بالاتر نیز اشاره کرده است. مواردی که قانون گذار تغییر حکم توسط مرجع بالاتر را تجویز کرده، به شرح زیر است:

1 -  رسیدگی دادگاه تجدیدنظر
به دلالت ماده 20 قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب «به منظور تجدیدنظر در آراي دادگاه های عمومی و انقلاب، در مرکز هر استان دادگاه تجدیدنظر به تعداد مورد نیاز مرکب از یک نفر رئیس و دو عضو مستشار تشکیل می‌شود. جلسه دادگاه با حضور دو نفر عضو رسمیت یافته، پس از رسیدگی ماهوی رأی اکثریت که به وسیله رئیس یا عضو مستشار انشاء می‌شود، قطعی و لازم الاجرا خواهد بود
دادگاه تجدیدنظر از لحاظ درجه نسبت به دادگاه بدوی، عالی محسوب شده و در رتبۀ بالاتر قرار دارد. مرحله تجدیدنظر مرحله ای انتقالی است؛ بدین معنا که تجدیدنظرخواهی محکوم علیه، دعوا را از دادگاه بدوی به دادگاه تجدیدنظر منتقل می‌کند و این دادگاه چه بسا حکم دادگاه بدوی را تغییر داده و یا آن را از اعتبار ساقط کند. به عنوان مثال، در ذیل ماده 350 قانون آیین دادرسی مدنی از نقض رأی دادگاه بدوی توسط دادگاه تجدیدنظر و قرار رد دعوا سخن به میان آمده است. ماده 352 نیز از نقض رأی بدوی در دادگاه تجدیدنظر و ارسال پرونده به مرجع صالح بحث می‌کند. ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی هم از نقض کلی رأی بدوی توسط دادگاه تجدیدنظر بدین صورت سخن می‌گوید:
"چنانچه دادگاه تجدیدنظر ادعای تجدیدنظرخواه را موجه تشخیص دهد، رأی دادگاه بدوی را نقض و رأی مقتضی صادر می‌نماید. در غیر این صورت با رد درخواست و تأیید رأی، پرونده را به دادگاه بدوی اعاده خواهد کرد".
بنا به مراتب مذکور، رسیدگی دادگاه بالاتر در مقام رسیدگی تجدیدنظری، مشمول ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی است.

2 - رسیدگی فرجامی در دیوان عالی کشور
به دلالت ماده 366 قانون آیین دادرسی مدنی، رسیدگی به منظور تشخیص انطباق یا عدم انطباق رأی مورد درخواست فرجامی با موازین شرعی، رسیدگی فرجامی است. ماده 385 قانون آیین دادرسی از ارسال پرونده مقتضی دادخواست فرجامی به دیوان عالی کشور سخن گفته و چنین مقرر می‌دارد:
«
در صورتی که دادخواست فرجام خواهی تکمیل باشد، مدیر دفتر دادگاه یک نسخه از دادخواست و پیوست های آن را برای طرف دعوا ارسال می‌دارد تا ظرف 20 روز به طور کتبی پاسخ دهد. پس از انقضای مهلت یاد شده، اعم از این که پاسخی رسیده یا نرسیده باشد، پرونده را همراه با پروندۀ مربوط به رأی فرجام خواسته، به دیوان عالی کشور می‌فرستد
به دلالت ماده 377 قانون آیین دادرسی مدنی « در صورت وجود یکی از موجبات نقض رأی مورد تقاضای فرجام، رأي نقض می‌شود؛ اگرچه فرجام خواه به آن جهت که مورد نقض قرار گرفته، استناد نکرده باشد
بنابراین نقض رأی فرجام خواسته توسط دیوان یکی از مصادیق تغییر حکم دادگاه توسط مرجع بالاتر است که در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی به آن اشاره شده است.

3 -  رسیدگی به اعتراض ثالث طاری در دادگاه تجدیدنظر
ممکن است در دادگاه بدوی حکمی صادر و قطعی شده باشد. در دعوای دیگری که در دادگاه تجدیدنظر مورد رسیدگی است، چه بسا محکوم له این حکم، آن را به عنوان دلیل خود ارائه کند. اگر تجدیدنظرخوانده در اثناي رسیدگی دادگاه تجدیدنظر به این حکم که به عنوان دلیل ارائه شده اعتراض کند، مرجع رسیدگی به این اعتراض که اعتراض ثالث طاری نامیده می‌شود، دادگاه تجدیدنظر خواهد بود. به عنوان مثال، در دعوای بین « الف» و «ب» حکمی مبني بر مالکیت آقای «الف» نسبت به یک دستگاه خودرو صادر و در دادگاه بدوی قطعی شده است. آقای «الف» به استناد این حکم علیه آقای «ج» در دادگاه بدوی دیگري دعوای اجرت المثل مطرح می‌کند و دادگاه بدوی شخص «الف» را در اجرت المثل ایام تصرف «ج» محکوم به حقی می‌نمايد. با تجدیدنظر خواهی شخص«الف» پرونده به دادگاه تجدیدنظر ارسال می‌شود. در دادگاه تجدیدنظر، شخص «ج» به حکم مالکیت آقای «الف» که در دادگاه بدوی دیگر صادر شده، اعتراض می‌کند. این اعتراض در دادگاه تجدیدنظر مورد رسیدگی قرار می‌گیرد. ماده 421 قانون آیین دادرسی مدنی در این مورد چنین مقرر داشته است: « اعتراض طاری در دادگاهی که دعوا در آن مطرح است، بدون تقدیم دادخواست به عمل خواهد آمد... .»
ماده 425 نیز در این مورد بیان داشته است: " چنانچه دادگاه پس از رسیدگی، اعتراض ثالث را وارد تشخیص دهد، آن قسمت از حکم را که مورد اعتراض قرار گرفته، نقض می‌نماید و اگر مفاد حکم غیر قابل تفکیک باشد، تمام آن الغا خواهد شد."
بنا بر آنچه بیان شد، در این مورد نیز مرجع بالاتر حکم قطعی دادگاه بدوی را نه در مقام رسیدگی تجدیدنظری؛ بلکه در مقام رسیدگی به اعتراض ثالث طاری به طور کلی یا در قسمتی تغییر داده و یا نقض می‌نماید.
بندهای «الف»، «ب» و «ج» بیانگر اجازۀ قانون گذار براي نقض حکم دادگاه تالی به وسیله مرجع عالی، اعم از دادگاه تجدیدنظر نسبت به دادگاه بدوی و دیوان عالی کشور نسبت به دادگاه بدوی یا دادگاه تجدیدنظر است.
شایان ذکر است؛ به دلالت ماده 31 قانون شوراهای حل اختلاف، آراي صادره توسط قاضی اين شورا قابل تجدیدنظرخواهی در دادگاه عمومی همان حوزه قضایی است و با این که شورای حل اختلاف، دادگاه نامیده نمی شود و ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی منحصراً از دادگاه و مرجع بالاتر بحث می‌کند؛ اما نقض رأی قاضی شورا توسط مرجع بالاتر مصداقی از ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی است؛ زیرا براساس ماده 20 قانون شوراهای حل اختلاف، آنچه در روابط بین دادگاه ها و مراجع بالاتر مطرح است، در ارتباط با شورای حل اختلاف نیز کاربرد خواهد داشت.

نقض حکم توسط دادگاه هم عرض
قانون گذار در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی امکان تغییر حکم توسط دادگاه صادر کننده یا مرجع بالاتر را پیش بینی کرده است و پیش بینی نقض قانونی حکم یک دادگاه در دادگاه هم عرض از نظر قانون گذار مخفی مانده؛ باوجود این که در جای دیگری از قانون به دادگاه اجازه داده است حکم دادگاه هم عرض خود را نیز تغییر داده و یا آن را ملغا اعلام کند. این تجویز در قسمت اول ماده 421 قانون آیین دادرسی مدنی در ارتباط با رسیدگی به اعتراض طاری صورت گرفته است. ماده 421 چنین مقرر داشته است: «اعتراض طاری در دادگاهی که دعوا در آن مطرح است، بدون تقدیم دادخواست به عمل خواهد آمد؛ اما اگر درجه دادگاه پایین تر از دادگاهی باشد که رأی معترض عنه را صادر کرده، معترض دادخواست خود را به دادگاهی که رأی را صادر کرده است، تقدیم می‌نماید و موافق اصول در آن دادگاه رسیدگی خواهد شد
آنچه از ماده 421 حاصل می‌شود، به شرح زیر است:
1 - اعتراض ثالث طاری در دادگاهی مطرح می‌شود که حکم مورد اعتراض را صادر کرده است. در این فرض همین دادگاه به اعتراض رسیدگی و چه بسا حکم قبلی خود را تغییر داده و یا آن را از اعتبار ساقط مي‌کند. این قاعده در شورای حل اختلاف و نزد قاضی شورای مزبور نیز جاری است. ( این فرض در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی مطرح شده است.)
2 - اعتراض ثالث طاری در دادگاهی مطرح می‌شود که حکم مورد اعتراض را صادر نکرده؛ ولی این حکم توسط دادگاه هم عرض صادر شده است. براساس قسمت اول ماده 421 قانون آیین دادرسی مدنی، این دادگاه؛ یعنی دادگاهی که اعتراض در آن مطرح شده به موضوع رسیدگی خواهد نمود. ( این فرض در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی پیش بینی نشده است.(
3 -  اعتراض ثالث طاری در دادگاهی مطرح می‌شود که حکم مورد اعتراض را صادر نکرده؛ بلکه این حکم توسط دادگاه بالاتر صادر شده است. در این فرض، رسیدگی به اعتراض ثالث طاری با دادگاه صادرکننده حکم؛ یعنی دادگاه بالاتر است. ( این فرض در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی مطرح شده است).
براساس آنچه بیان شد، مطابق ماده 421 امکان بررسی و تغییر و حتی الغای حکم یک دادگاه در دادگاه هم عرض وجود دارد؛ در حالی که در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی از این فرض سخنی به میان نیامده و منحصراً فرض تغییر در حکم توسط دادگاه صادر کننده و یا مرجع بالاتر پیش بینی شده است و این امر ناهماهنگی دو ماده از مواد قانون آیین دادرسی مدنی را اثبات می‌کند.
نتیجه:
آنچه در ماده 421 قانون آیین دادرسی مدنی آمده، مقرون به صواب است. این ماده در ارتباط با اعتراض ثالث طاری فرضی را مطرح کرده که در ماده 8 قانون مذکور بیان نشده است. بنابراین شایسته است ماده 8 مورد استناد به شرح زیر اصلاح شود:
"هیچ مقام رسمی یا سازمان یا اداره دولتی نمی تواند حکم دادگاه را تغییر دهد و یا از اجرای آن جلوگیری کند؛ مگر دادگاهی که حکم صادر کرده یا دادگاه هم عرض و یا مرجع بالاتر؛ آن هم در مواردی که قانون معین نموده باشد."
در وضعیت حاضر اگر چه ماده 8 نسبت به دادگاه هم عرض ساکت است؛ اما در اجرای مواد 421 و 425 قانون آیین دادرسی مدنی به عنوان مثال اگر دادگاه تجدیدنظر ایلام حکم دادگاه تجدیدنظر تهران را تغییر داده و یا آن را از اعتبار ساقط کند، موجب تعجب نخواهد بود؛ چرا که اصل نسبیت آراي قضایی و اصل جلوگیری از صدور احکام معارض چنین اقتضا می‌کند.

 

علیرضاجعفری بازدید : 1440 دوشنبه 30 آذر 1394 نظرات (0)

ضانت در لغت به معنای تربیت طفل و حفظ و نگهداری آن است و معنای اصطلاحی آن نیز از معنای لغوی جدا نگشته است. برخی از فقهای امامیه در تعریف آن چنین گفته‌اند: «حضانت عبارت است از ولایت و سلطنت بر تریبت طفل و متعلقات آن از قبیل نگهداری کودک، گذاشتن آن در بستر، سرمه کشیدن، پاکیزه نگه داشتن، شستن جامه‌های او و مانند آن».

 

حضانت در لغت به معنای تربیت طفل و حفظ و نگهداری آن است و معنای اصطلاحی آن نیز از معنای لغوی جدا نگشته است.برخی از فقهای امامیه در تعریف آن چنین گفته‌اند:«حضانت عبارت است از ولایت و سلطنت بر تریبت طفل و متعلقات آن از قبیل نگهداری کودک، گذاشتن آن در بستر، سرمه کشیدن، پاکیزه نگه داشتن، شستن جامه‌های او و مانند آن».فقها در تعریف حضانت از کلمه تربیت استفاده کرده‌اند که ناظر به دو جنبه روحی و جسمی، مادی و معنوی است؛ یعنی حضانت اختصاص به پرورش جسمی ندارد؛ از این رو در حقوق اسلام شخصی که حضانت طفل به او سپرده می‌شود باید آزاد، مسلمان (در صورتی که خود طفل مسلمان باشد) و امین باشد.

 

مفهوم حضانت

حضانت واژه عربی است که به معنای حفظ کردن ، درکنار گرفتن ، پرورش دادن و به سینه چسباندن است در قوانین جمهوری اسلامی تعریفی از حضانت ارائه نگردیده و در قانون مدنی تحت عنوان نگاهداری و تربیت اطفال به حضانت اشاره شده است و البته تعریف حضانت به عرف و رویه قضائی واگذار گردیده است .

مواد قانونی

مواد 1168 الی 1179 قانون مدنی

قانون حق حضانت فرزندان صغیر یا محجور به مادران آنها مصوب6/5/1364 و قانون مربوط به حق حضانت مصوب 22/4/1365.

به موجب قانون مدنی نگهداری طفل تا7 سالگی با مادر و پس از آن با پدر است و چنانچه مادر در مدت زمانی که نگهداری طفل به او سپرده شده مجنون شده و یا ازدواج نماید حق حضانت از او سلب می‌گردد.

دادگاه صالح

به موجب بند 7 ماده واحده قانون اختصاص تعدادی از دادگاههای موجود به دادگاههای موضوع اصل 21 قانون اساسی مصوب مرداد 1376 و نیز ماده 4 لایحه اصلاح قانون تشکیل دادگاه عمومی و انقلاب مصوب 1381و همچنین بند ب ماده 4آئین نامه اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب بهمن 1380حضانت و ملاقات اطفال در صلاحیت دادگاه خانواده می‌باشد.

ترتیب رسیدگی

دادگاه در کلیه مواردی که مبادرت به صدور گواهی عدم امکان سازش می‌نماید باید ترتیب اطمینان بخشی را در خصوص نگهداری و حضانت و میزان نفقه اطفال با توجه به وضعیت مالی و اخلاقی زوجین و با در نظر گرفتن مصلحت صغار تعیین نماید و به موجب قانون مدنی نگهداری طفل تا  7 سالگی با مادر و پس از آن با پدر است و چنانچه مادر در مدت زمانی که نگهداری طفل به او سپرده شده مجنون شده و یا ازدواج نماید حق حضانت از او سلب می‌گردد.

هیچ یک از ابوین حق ندارند از حضانت طفلی که به آنها سپرده شده است خودداری نمایند و در صورت امتناع از سوی دادگاه ملزم می‌شوند و چنانچه الزام مؤثر نباشد هزینه حضانت طفل در درجه اول از پدر و جد پدری و سپس از مادر اخذ خواهد شد .

 

شرایط تغییر حضانت

چنانچه در اثر عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقی پدر و مادری که طفل تحت حضانت او است صحت جسمی یا تربیت اخلاقی طفل در معرض خطر باشد دادگاه می‌تواند با تقاضای بستگان ، قیم و یا رئیس حوزه قضائی ترتیب مقتضی دیگری را برای حضانت کودک اتخاذ نماید .

مواردی که می‌تواند از مصادیق تغییر حضانت باشد ؟

1-      اعتیاد زیان آور به الکل – مواد مخدر – قمار .

2-       اشتهار به فساد اخلاق و فحشاء .

3-      ابتلاء به بیماری روانی به تشخیص پزشکی قانونی .

4-      سوء استفاده از طفل یا احیار او به ورود به مشاغل ضد اخلاقی مانند فساد ، فحشاء – تکدی گری ، قاچاق.

5-       تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف .

حضانت فرزندانی که پدرشان فوت نموده اند :

حضانت فرزندان صغیر یا محجوری (حجری که متصل به زمان صغر باشد) که پدرشان به مقام والای شهادت رسیده یا فوت نموده باشند با مادران آنها است مگر آنکه عدم صلاحیت آنان با حکم دادگاه ثابت شده باشد.

چنانچه در اثر عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقی پدر و مادری که طفل تحت حضانت او است صحت جسمی یا تربیت اخلاقی طفل در معرض خطر باشد دادگاه می‌تواند با تقاضای بستگان ، قیم و یا رئیس حوزه قضائی ترتیب مقتضی دیگری را برای حضانت کودک اتخاذ نماید.

تعیین هزینه متعارف جهت حضانت با دادگاه است و ازدواج مادر نیز مانع از ادامه حضانت او نمی‌شود.

ضمانت اجرای ممانعت از اجرای حکم دادگاه:چنانچه به حکم دادگاه حضانت و نگهداری طفل بر عهده کسی قرار گیرد و پدر یا مادر یا هر شخص دیگری مانع از اجرای حکم شود یا از استرداد طفل خودداری نماید ، دادگاه تا زمان اجرای حکم شخص ممتنع را بازداشت می‌نماید .

حق ملاقات:در صورتی که به علت طلاق و یا هر علت دیگری ابوین در یک منزل سکونت نداشته باشند دادگاه برای هر یک از ابوین که طفل تحت حضانت او نیست حق ملاقات تعیین و  جزئیات این ملاقات با دادگاه خانواده می‌باشد .

نگهداری و تربیت اطفال: پدر و مادر در حد توان باید در تربیت کودکان خود بکوشند و در اجرای این امر حق تنبیه کودک خود را در حد متعارف دارند .

 

 

علیرضاجعفری بازدید : 1260 یکشنبه 29 آذر 1394 نظرات (0)

 

اصول قانون اساسی درباره خانواده و بیان کلیاتی راجع به دعاوی خانوادگی

درايجاد بنيادهای‏ اجتماعی‏ اسلامی‏ ، نيروهای‏ انسانی‏ که تاکنون درخدمت استثمار همه‏جانبه خارجی‏ بودند هويت‏اصلی‏ وحقوقی‏ انسانی‏ خود راباز می‏‏يابند ودراين بازيابی‏ طبيعی‏ است که زنان به دليل ستم بيشتری‏ که تاکنون از نظام طاغوتی‏ متحمل شده‏اند استيفای‏ حقوق آنان بيشتر خواهد بود .
خانواده واحد بنيادين جامعه و کانون اصلی‏ رشد وتعالی‏ انسان است و توافق عقيدتی‏ و آرمانی‏ درتشکيل خانواده که زمينه‏ساز اصلی‏ حرکت تکاملی‏ و رشديابنده انسان است اصل اساسی‏ بوده و فراهم کردن امکانات جهت نيل به اين مقصود از وظايف حکومت‏اسلامی‏ است

  . زن در چنين برداشتی‏ از واحد خانواده ، از حالت « شيئی‏ بودن » و يا « ابزار کار بودن » در خدمت اشاعه مصرف‏زدگی‏ و استثمار ، خارج شده و ضمن بازيافتن و ظيفه خطير و پرارج مادری‏ در پرورش انسان‏های‏ مکتبی‏ پيش‏آهنگ و خود هم‏رزم مردان در ميدان‏های‏ فعال حيات می‏‏باشد ودرنتيجه پذيرای‏ مسئولتی‏ خطيرتر ودر ديدگاه اسلامی‏ برخوردار از ارزش و کرامتی‏ والاتر خواهد بود .

 

اصل‏دهم :
از آنجا که خانواده واحد بنيادی‏ جامعه‏اسلامی‏ است ، همه قوانين و مقررات و برنامه‏ريزی‏‏های‏ مربوط بايد در جهت آسان کردن تشکيل خانواده ، پاسداری‏ از قداست آن واستواری‏ روابط خانوادگی‏ برپايه حقوق واخلاق اسلامی‏ باشد.

اصل‏بيستم :
همه‏ی‏ افراد ملت اعم از زن ومرد يکسان در حمايت قانون دارند وازهمه‏ی‏ حقوق‏انسانی‏ ، سياسی‏ ، اقتصادی‏ ، اجتماعی‏ وفرهنگی‏ با رعايت موازين اسلامی‏ برخوردارند .

اصل‏بيست‏ويکم :
دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعايت موازين اسلامی‏ تضمين نمايد وامور زير را انجام دهد :
1) ايجاد زمينه‏های‏ مساعد برای‏ رشد شخصيت زن واحيای‏ حقوق مادی‏ و معنوی‏ او .
2) حمايت مادران ، بالخصوص در دوران بارداری‏ و حضانت فرزند ، وحمايت از کودکان بی‏‏سرپرست
3) ايجاد دادگاه صالح برای‏ حفظ کيان و بقای‏ خانواده
4) ايجاد بيمه‏ی‏ خاص بيوگان وزنان سالخورده وبی‏‏سرپرست
5) اعطای‏ قيموميت فرزندان به مادران شايسته درجهت غبطه آن‏ها درصورت نبودن ولی‏‏شرعی‏ .
 

« کلياتی‏ راجع به دعاوی‏ خانوادگی‏ »

الف : مقدمه

دعوی‏ ، عبارت است از حقی‏ که مورد تجاوز ، تعدی‏ ، انکار ، ترديد يا تکذيب شخص ديگری‏ واقع می‏‏شود و پس از بروز اختلاف در مراجع ذی‏‏صلاح قضايی‏ مطرح می‏‏گردد.برای‏ اين‏که دعوايی‏ دردادگاه صالح طرح گردد ، ابتدا بايد مشخص گردد که دعوی‏ ماهيت کيفری‏ دارد يا حقوقی‏ .اگر ماهيت دعوی‏ کيفری‏ باشد ، بدين معنی‏ است که مشتکی‏‏عنه ( متهم ) مرتکب جرم گرديده است .
تعريف جرم به موجب ماده 2 قانون مجازات‏اسلامی‏ مصوب 8/5/1370 عبارت است از :
« هرفعل يا نرک‏فعلی‏ که درقانون برای‏ آن مجازات تعيين شده باشد جرم محسوب می‏‏شود. »
وبه موجب ماده 3 همين قانون :
« قوانين جزايی‏ درباره کليه کسانی‏ که در قلمرو حاکميت زمينی‏ ، دريايی‏ وهوايی‏ جمهوری‏‏اسلامی‏‏ايران مرتکب جرم شوند اعمال می‏‏گردد ، مگر ان‏که به‏موجب قانون ترتيب ديگری‏ مقرر شده باشد . »
لکن اگر منظور از طرح دعوی‏ مطالبه حق باشد ، ماهيت دعوی‏ حقوقی‏ می‏‏باشد . مانند وصول مهريه ، استردادجهيزيه ، درخواست حضانت طفل ، ثبت‏واقعه ازدواج ويا ساير مسايل ديگری‏ ازاين قبيل .
درحال حاضر دادگاه‏های‏ عمومی‏ مستقر در مجتمع‏های‏ قضايی‏ تهران ويا مستقر در ادارات دادگستری‏ شهرستان‏ها ، مراجع رسيدگی‏ به دعاوی‏ کيفری‏ يا حقوقی‏ می‏‏باشند وازطرفی‏ به موجب قانون :
« اختصاص تعدادی‏ از دادگاه‏های‏ موجود به موضوع اصل (21) قانون‏اساسی‏ ( دادگاه خانواده ) مصوب 8/5/1376 مجلس‏شورای‏‏اسلامی‏ ، مقرر گرديده که :
« تعدادی‏ از شعب دادگاه‏های‏ عمومی‏ تحت‏عنوان « دادگاه خانواده » برای‏ رسيدگی‏ به دعاوی‏ خانوادگی‏ با صلاحيت رسيدگی‏ به دعاوی‏ مربوط به
1) نکاح موقت ودايم
2) طلاق وفسخ نکاح وبذل‏مدت وانقضای‏ مدت
3) مهريه
4) جهيزيه
5) اجرت‏المثل ونحله ايام زوجيت
6) نفقه معوقه و جاريه زوجه واقربای‏ واجب‏النفقه
7) حضانت وملاقات اطفال
8) نسب
9) نشور وتمکين
10) نصب قيم وناظر وقيم امين وعزل آن‏ها
11) حکم رشد
12) ازدواج مجدد
13) شرايط ضمن عقد اختصاص يافته است . »

ب) تعريف دعاوی‏ خانوادگی‏
دعاوی‏ خانوادگی‏ برحسب تعريف مندرج در ماده 2 قانون حمايت خانواده مصوب 15 بهمن ماده 1353 عبارتند از :
« دعاوی‏ مدنی‏ بين هريک از زن وشوهر و فرزندان وجد پدری‏ و وصی‏ وقيم که از حقوق وتکاليف مقرر در کتاب هفتم درنکاح وطلاق ( من‏جمله دعاوی‏ مربوط به جهيزيه و مهريه ) وکتاب هشتم در اولاد و کتاب نهم در خانواده و کتاب دهم درحجر وقيموميت قانون مدنی‏ ، همچنين از مواد 1005 ، 1006 ، 1028 ، 1029 و 1030 قانون مذکور ومواد مربوط درقانون امورحسبی‏ ( شامل رسيدگی‏ به موارد : درخواست تسليم اموال غايب به ورثه ، درخواست حکم موت فرضی‏ ، درخواست پژوهش از رد درخواست حکم موت‏فرضی‏ ، درخواست مهر و موم ترکه ، درخواست برداشت مهر وموم‏ترکه ، درخواست تحرير ترکه ، درخواست تصفيه ترکه ، درخواست تقسيم ترکه ، درخواست تصديق انحصار وراثت ) می‏‏باشند و « جرايم برضدحقوق و تکاليف خانوادگی‏ » نيز برحسب تعاريف مندرج در فصل نوزدهم از کتاب پنجم قانون مجازات‏اسلامی‏ ( تعزيرات ) در مواد 642 الی‏ 647 قانون مذکور به‏طور مشروح بيان گرديده است. ضمن آن‏که بايد دانست که به موجب ماده 5 قانون مدنی‏ ، « کليه سکنه ايران اعم از اتباع‏داخله و خارجه » مطيع قوانين ايران خواهند بود ، مگر در مواردی‏ که قانون استثناء کرده باشد و همچنين به‏موجب ماده 6 همين قانون :
« قوانين مربوط به احوال شخصيه ازقبيل نکاح و طلاق واهليت اشخاص و ارث درمورد کليه اتباع ايران ولو اين‏که مقيم در خارج باشند مجری‏ خواهد بود . »
وبه‏موجب ماده 7 قانون مدنی‏ :
« اتباع‏خارجه مقيم در خاک ايران از حيث مسايل مربوط به احوال شخصيه و اهليت خود و همچنين از حيث حقوق ارثيه درحدود معاهدات ، مطيع قوانين و مقررات دولت متبوع خود خواهند بود. »

ج) طريقه طرح دعوی‏ حقوقی‏ مربوط به اختلافات خانوادگی‏
آن تعداد از دعاوی‏ خانوادگی‏ که ذاتاً ماهيت حقوقی‏ دارند ، يعنی‏ منظور ازطرح دعوی‏ ، مطالبه حقی‏ باشد مانند وصول مهريه ، استرداد جهيزيه ، درخواست حضانت طفل يا صدور گواهی‏ عدم امکان سازش و ... دعاوی‏ حقوقی‏ خانوادگی‏ ناميده می‏‏شوند. دراين‏گونه دعاوی‏ ، مدعی‏ يا ( خواهان ) کسی‏ است که مطالبه حقی‏ را از دادگاه درخواست می‏‏نمايد وطرف مقابل او مدعی‏‏عليه يا ( خوانده ) است که به دادگاه احضار می‏‏گردد.
برحسب ماده 1 آيين‏نامه‏ی‏ اجرايی‏ قانون حمايت خانواده :
« اقامه‏دعوی‏ و تقاضای‏ رسيدگی‏ و اقدام در امور موضوع قانون حمايت خانواده به‏طور شفاهی‏ يا به‏وسيله درخواست کتبی‏ به‏عمل می‏‏آيد . »
وبه‏موجب ماده 3 همين آيين‏نامه :
« تنظيم درخواست دراوراق چاپی‏ مخصوص ، الزامی‏ نيست ولی‏ بايد در دو نسخه تنظيم و يک نسخه آن درپرونده امر ضبط شده ونسخه ديگر برای‏ طرف فرستاده شود. »
لکن عموماً دادگاه‏ها برای‏ دعاوی‏ حقوقی‏ خانوادگی‏ فرم « دادخواست به دادگاه عمومی‏ » را می‏‏پذيرند.
برطبق ماده 70 قانون آيين‏دادرسی‏ مدنی‏ :
« شروع به رسيدگی‏ در دادگاه‏های‏ دادگستری‏ محتاج به تقديم دادخواست است. »
وبرطبق ماده 71 همين قانون :
« دادخواست بايد به زبان فارسی‏ و بر روی‏ برگ‏های‏ چاپی‏ مخصوص نوشته شود ، ... فرم‏های‏ دادخواست در مراجع قضايی‏ ( مجتمع‏های‏ قضايی‏ تهران يا ادارات دادگستری‏ شهرستان‏ها ) دربخش فروش اوراق قضايی‏ آن سازمان به‏فروش می‏‏رسد.
همچنين به‏موجب ماده 77 قانون آيين‏دادرسی‏ مدنی‏ :
« دادخواست وکليه برگ‏های‏ پيوست به آن بايد در دونسخه ودرصورت تعدد مدعی‏ عليه به عده آن‏ها به‏علاوه يک نسخه باشد. »
وبه موجب ماده 76 همين قانون :
اگر دادخواست توسط وکيل داده شده باشد ، بايد وکالت‏نامه و وکيل ودر صورتی‏‏که دادخواست را قيم داده باشد ، رونوشت گواهی‏ شده قيم‏نامه وبه‏طور کلی‏ رونوشت سندی‏ که مثبت سمت دادخواست دهنده است نيز بايد پيوست دادخواست شود و نام ومشخصات وکيل يا قيم بايستی‏ درجلوی‏ آن قسمت از دادخواست که نوشته شده « وکيل يا نماينده قانونی‏ » نوشته شود .
همچنين به‏موجب ماده 74 همين قانون :
« مدعی‏ بايد رونوشت يا عکس يا گراور اسناد خود را پيوست دادخواست کند . رونوشت يا عکس يا گراور بايد خوانا ومطابقت آن با اصل گواهی‏ شده باشد . »
معمولاً برای‏ گواهی‏ با اصل کردن مدارکی‏ که بايد پيوست دادخواست گردد ، مدعی‏ بايد از اصل مدارک خود تعداد دوبرگ و چنان‏چه مدعی‏‏عليه بيشتر از يک‏نفر باشد ( به‏تعداد آن‏ها به‏علاوه يک نسخه ) کپی‏ تهيه نموده ، ابتدا به قسمت نقش تمبر مرجع‏قضايی‏ مربوطه مراجعه وبا پرداخت هزينه تمبرقانونی‏ ابتدا فتوکپی‏‏ها را نقش تمبر نموده وسپس کپی‏‏های‏ نقش‏تمبر شده را همراه با با اصل مدارک به اتاق تطبيق اصل مدارک با کپی‏‏های‏ نقتمبر شده برده و آن‏ها را به متصدی‏ مربوطه تسليم نمايد تا کپی‏‏های‏ مذکور توسط مسئول مربوطه مهر وامضاء شود. آن‏گاه به هربرگ دادخواست خود بايد کپی‏‏های‏ برابر اصل شده مستندات خود را که درقسمت « دلايل ومنظمات دادخواست » به آن‏ها اشاره نموده است ، ضميمه دادخواست نموده وچنان‏چه دادخواست درچند صفحه تنظيم شده باشد پس از امضاء تمامی‏ صفحات دادخواست آن‏ها را به قسمت نقش‏تمبر مرجع قضايی‏ مربوطه برده و پس از پرداخت « هزينه دادرسی‏ » کليه مدارک مربوط به طرح دعوی‏ خود را که شامل ( دادخواست تمبرشده و ضمايم برابراصل‏شده ) آن‏ها می‏‏باشد تحويل دفتر ثبت دادخواست‏های‏ مرجع‏قضايی‏ مربوطه می‏‏نمايد وشماره‏ای‏ دريافت می‏‏دارد پس از چندروز به همان مرجع مراجعه و شماره خود را اعلام و شعبه رسيدگی‏ کننده به دادخواست به او ابلاغ می‏‏گردد و درصورتی‏‏که ايرادی‏ متوجه دادخواست و ضمايم ان نباشد سير رسيدگی‏ قضايی‏ به‏وسيله‏ی‏ ابلاغ اوراق قضايی‏ ( اخطاريه ) به خواهان وخوانده شروع خواهد گرديد .
نکات مهم :
1) دادگاه صالح برای‏ رسيدگی‏ قضايی‏ ، دادگاه محل اقامت قانونی‏ « خوانده » می‏‏باشد .
2) شرايط اساسی‏ ومهم ذيل برای‏ طرح واقامه يک دعوی‏ حقوقی‏ خانوادگی‏ ضروری‏ می‏‏باشد :
الف : وجودحق منجز
ب : ذی‏‏نفع بودن خواهان دعوی‏
ج : ذی‏‏سمت بودن خواهان دعوی‏ ( خواهان ممکن است اصيل دعوی‏ باشد يا وکيل يا ولی‏ يا وصی‏ يا قيم يا نماينده قانونی‏ خواهان باشد )
د : اهليت داشتن خواهان دعوی‏
ه : توجه دعوی‏ نسبت به خوانده
و : دعوی‏ قبلاً رسيدگی‏ ومنجر به صدور حکم قطعی‏ نشده باشد .
ز : خواسته وبهای‏ آن بايد در دادخواست تعيين گردد ، مگر آن‏که تعيين بهاء ممکن نبوده و يا خواسته مالی‏ نباشد .
3) درصورتی‏ که اسنادی‏ لازم است به دادخواست ضميمه گردد به زبان فارسی‏ نباشد ، بايد علاوه بر رونوشت گواهی‏‏شده سند ، ترجمه‏ی‏ گواهی‏ شده‏ی‏ آن نيز پيوست دادخواست گردد.
4) دادخواست وضمايم آن چنان‏چه بدون ايراد ، تسليم دفتر دادگاه شود قبل از جلسه‏ی‏ رسيدگی‏ ، نسخه‏ی‏ ثانی‏ آن وضمايم مربوطه ازطرف دادگاه برای‏ خوانده دعوی‏ ارسال خواهد گرديد .
توجه : دربعضی‏ از دعاوی‏ حقوقی‏ خانوادگی‏ مناسب است تا خواهان قبلاً اظهارنامه‏ای‏ را که مرتبط با موضوع خواسته باشد برای‏ خوانده ارسال نمايد ، برحسب مفاد ماده‏ی‏ 709 قانون آيين‏دادرسی‏ مدنی‏ : « هرکس می‏‏تواند قبل از تقديم دادخواست به دادگاه‏های‏ دادگستری‏ حق خود را به‏وسيله‏ی‏ « اظهارنامه » از طرف مطالبه نمايد ، مشروط براين‏که موعد مطالبه رسيده باشد ... »
اوراق اظهارنامه را نيز می‏‏توان مانند اوراق دادخواست از دفتر فروش اوراق قضايی‏ مجتمع‏قضايی‏ در تهران يا ادارات دادگستری‏ شهرستان‏ها تهيه نمود وپس از تکميل وانجام نقش تمبر روی‏ آن ، به اتاق دريافت وثبت‏اظهارنامه‏ها در مرجع‏قضايی‏ تسليم نمايد تا از طريق دادگستری‏ به مخاطب اظهارنامه ابلاغ گردد .
دقت : مصلحت است که درضمن تقديم دادخواست ويا قبل از دتقديم دادخواست مبنی‏ بر مطالبه‏ی‏ مالی‏ ، اقدام به تقاضای‏ صدور « قرار تأمين خواسته » نمود .
ماده 225 قانون آيين‏دادرسی‏ دراين رابطه بيان می‏‏دارد :
مدعی‏ می‏‏تواند قبل از تقديم دادخواست يا ضمن دادخواست راجع به اصل دعوی‏ ويا درجريان دادرسی‏ ودرموارد زير از دادگاه درخواست تأمين خواسته نمايد ودادگاه مکلف به قبول آن است .
1) دعوی‏ مستند به سند رسمی‏ باشد .
2) خواسته درمعرض تضييع يا تفريط باشد.
3) مدعی‏ خسارتی‏ را که ممکن است برطرف مقابل وارد آيد نقداً به صندوق دادگاه بپردازد . تعيين ميزان خسارت به‏نظر دادگاهی‏ است که درخواست تأمين را پذيرفته است ، درصورتی‏‏که قرار تأمين اجرا شده و مدعی‏ دراصل دعوی‏ به موجب رأی‏ نهايی‏ محکوم به بی‏‏حقی‏ شده ، وجه توديع شده بابت خسارت تأمين ، به محکوم‏له پرداخت می‏‏شود .
4) درساير موارد که به موجب قانون مخصوص دادگاه مکلف به قبول دادخواست تأمين باشد .
 

د) طريقه‏ی‏ طرح دعوی‏ کيفری‏ درارتباط با جرايم برضد حقوق و تکاليف خانوادگی‏ ويا ساير جرايم درارتباط با قانون مجازات‏اسلامی‏ ( تعزيرات ) که دراختلافات خانوادگی‏ نيز ممکن است بروز نمايد .
پرونده‏های‏ جزايی‏ براساس شکايت شاکی‏ تشکيل می‏‏گردد ، کسی‏ که شکايت نموده شاکی‏ و کسی‏ که عليه او طرح شکايت شده است را مشتکی‏‏عنه می‏‏گويند.
برطبق اصل 37 قانون‏اساسی‏ اصل برائت است و هيچ‏کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‏‏شود مگر اين‏که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد .
همچنين به موجب اصل 166 قانون اساسی‏ :
احکام دادگاه‏ها بايد مستدل و مستند به مواد قانون و اصول باشد که براساس آن حکم صادر شده باشد .
وبه موجب اصل 169 قانون اساسی‏ :
هيچ فعل يا ترک‏فعلی‏ به استناد قانونی‏ که بعداز آن وضع شده است جرم محسوب نمی‏‏شود.
بنابر اصول فوق روشن است که مشتکی‏‏عنه درصورتی‏ مجازات خواهد گرديد که مرتکب جرم شده باشد و طبق دلايل شرعی‏ وقانونی‏ انجام فعل مجرمانه توسط وی‏ در محکمه‏‏ی‏ صالح ثابت گردد.
شکوائيه بايد چگونه باشد ؟
شاکی‏ يا مدعی‏‏خصوصی‏ می‏‏تواند شخصاً ويا توسط وکيل شکايت کند شاکی‏ بايستی‏ در شکوائيه‏ای‏ که تهيه می‏‏نمايد نام‏ونام‏خانوادگی‏ و نام پدر و آدرس خود و مشخصات دقيق مشتکی‏‏عنه و آدرس او را اعلام نمايد. موضوع شکايت بايد به‏طور واضح وروشن در متن شکوائيه نوشته شود . شکايت بايد دارای‏ تاريخ باشد و همچنين ، محل وقوع جرم ، نحوه‏ی‏ انجام جرم ، ميزان خسارت وضرر وزيان وارده نيز بايستی‏ در شکوائيه مشخص شود . همچنين چنان‏چه در متن شکايت به عنوان دليل ، از شاهد ذکر شده باشد بايستی‏ نام وآدرس گواهان نيز مشخص گردد واسناد ومدارکی‏ هم که در رابطه با موضوع شکايت وجود دارد ، کپی‏ برابراصل شده آن‏ها را بايستی‏ ضميمه‏ی‏ شکايت نمايد . شکوائيه بايستی‏ خطاب به سرپرست مجتمع قضايی‏ محل خوانده « در تهران » و يا خطاب به رئيس دادگستری‏ شهرستان محل خوانده نوشته شود وبايستی‏ آن را روی‏ کاغذ معمولی‏ وپس از نقش تمبر لازم روی‏ آن « که دراتاق نقش‏تمبر دادگستری‏ انجام می‏‏شود » آن را به مرجع قبول شکايت دادگستری‏ محل « دايره‏ی‏ ارجاع شکوائيه » ارايه نمايد تا به‏وسيله‏ی‏ مقام قضايی‏ دستور تحقيقات روی‏ آن صادر شود .

 

علیرضاجعفری بازدید : 1423 یکشنبه 29 آذر 1394 نظرات (0)

 

 

ييكى از مسائلى كه در اين عصر مورد توجه قرار گرفته مسأله حقوق انسان و علم حقوق و نسبت آن با دين و گزاره هاى دينى بود. عده اى از حقوقدانان مى گفتند: قلمرو دين محدود به مسايل آن جهانى و آخرت انسانها بوده و نسبت به مسايل دنيوى و مشكلات و نابسامانى هاى آن ساكت است. گروسيوس هلندى از حقوقدانان برجسته قرن هفدهم در اين باره مى گويد:

(خداوند به اعمال و كردار مخلوقات كارى ندارد). [1]

سيطره دانش غربى از يك سو، و بهره گيرى شرقيان از دستاوردهاى فريبنده آنان از سوى ديگر، و جيره خوارى شرقيان بر سر سفره پر زرق آنان، سبب شد تا باور جدايى دين از حقوق بشر در ميان مسلمانان و به خصوص حقوقدانان مسلمان نيز رسوخ يابد و گروهى معتقد شوند كه اسلام هيچ سيستم و نظام حقوقى ندارد، چرا كه اين حقوق آن اندازه ارزشمند و پرارج نيست تا خداوند در آن دخالت كند، و اگر هم اسلام را داراى نظام حقوقى بدانيم چنين سيستمى بيش از آن كه به نفع اسلام باشد به ضرر آن خواهد بود، زيرا در اين صورت بايد بپذيريم دين اسلام در تمام اعمال فردى و اجتماعى دخالت مى كند و آزادى و اختيار انسان را از ميان مى برد، و اين خود از ضعف دين اسلام حكايت دارد نه حقانيت و قوت آن.

در مقابل، گروه ديگرى از حقوقدانان، اسلام را داراى نظام حقوقى دانستند، نظامى كه با آزادى انسان سازگار است و ارزش آن را دارد كه خداوند به بيان آن بپردازد.

اين گروه معتقدند كه دين، كتابهاى آسمانى و پيامبران، نخستين نظامها و سيستمهاى حقوقى را در جامعه بشرى وضع كرده اند و قرآن به عنوان يقينى ترين منبع شناخت اسلام بر اين امر تصريح كرده است:

)كان الناس أمّة واحدة فبعث الله النبييّن مبشّرين و منذرين و أنزل معهم الكتاب بالحقّ ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) بقره / 213.

افزون بر اين در بسيارى از آيات، از اهل ايمان خواسته شده است تا جز بر اساس احكام و قوانين و حقوق تعيين شده از سوى وحى، حكم نرانند.

)ومن لم يحكم بما أنزل الله فاولئك هم الفاسقون) مائده / 47.

)ومن لم يحكم بما أنزل الله فاولئك هم الكافرون) مائده / 44.

)ومن لم يحكم بما أنزل الله فاولئك هم الظالمون) مائده / 45.

در آياتى نيز از پيامبر خواسته شده بر اساس آيات قرآن حكم كند و اختلافات مردم را برطرف كند و از هوسهاى ديگران به هنگام بيان حكم بپرهيزد.

تعبير (من لم يحكم) ظهور در كار قضا و محاكمات حقوقى ميان مردم دارد، ولى آيه سوره مائده و تعبير (و أن احكم بينهم) مى تواند صريح در امر قضا و حكم ميان مردم باشد.

 

تأملى در مفهوم حق

پيش از آن كه بخواهيم نظرى درباره آراى ياد شده ارائه دهيم، شايسته است تأملى در مفهوم (حق) داشته باشيم.

حق، واژه اى عربى است و معادل آن در زبان فارسى هستى پايدار و ثبوت است، يعنى هر چه از ثبات و پايدارى برخوردار باشد.

كلمه حق و مشتقات آن در قرآن كاربرد فراوان دارد (الحق) 194 بار، (حق) 33 مرتبه، (حقاً) 17 مرتبه و (حقّه) سه بار در قرآن به كار رفته است.

اين واژه كه به صورت مصدر، اسم مصدر و صفت در آيات قرآن به كار رفته است، در معانى بسيارى به كار رفته است كه برخى از آنها عبارتند از: قرآن (زخرف / 29)، اسلام (اسراء / 81)، عدل (اعراف/ 81)، توحيد (زخرف/ 86)، صدق (يونس/ 4)، قرض (بقره / 282)، دليل (حج / 4) و... .

برخى از مفاهيم حق در قرآن با اصطلاح بكار رفته از طرف حقوقدانان و فقيهان، هماهنگ و همخوان است، مانند آيات:

)و فى أموالهم حقّ للسائل و المحروم) ذاريات/ 19.

و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم است.

)والذين فى اموالهم حقّ معلوم. للسائل و المحروم) معارج/ 24 و 25.

و آنها كه در اموالشان حق معلومى است براى تقاضا كننده و محروم.

(فإن كان الذى عليه الحقّ سفيهاً او ضعيفاً) بقره/ 282.

و اگر كسى كه حق بر ذمه اوست سفيه يا ضعيف است.

)فليملل الذى عليه الحقّ) بقره / 282.

و آن كسى كه حق بر عهده اوست بايد املا كند.

)ف آت ذاالقربى حقّه و المسكين و ابن السبيل) روم/ 38.

پس حق نزديكان و مسكينان و در راه ماندگان را ادا كن.

 

حق در اصطلاح فقيهان

اين واژه در كتابهاى فقهى گاه مفهوم وسيعى دارد و تمام احكام وضعى و تكليفى و تأسيسى و امضايى را در برمى گيرد و در مواردى نيز حق در برابر حكم قرار گرفته است.

مرحوم نائينى مى نويسد:

)اگر مجعول شرعى به دنبال خود اضافه و سلطه نداشته باشد حكم است و نام گذارى آن به حق، به لحاظ معناى لغوى آن است).

علامه بحرالعلوم مى نويسد:

)حق، قدرتى است اعتبارى و قراردادى كه به موجب آن يك انسان بر مالى يا شخصى يا هر دو مسلط مى گردد؛ مانند عين مستأجره، كه مستأجر نسبت به يكى از اموال مخصوص موجر سلطنت دارد).

 

حق در اصطلاح حقوقدانان

براى (حق) در منابع حقوقى تعريفهاى گوناگونى آمده است. از آن جمله نويسنده كتاب (مقدمه علم حقوق) مى نويسد:

)حق، امتيازى است كه قواعد حقوقى براى تنظيم روابط اشخاص به سود پاره اى از آنان در برابر ديگران ايجاد مى كند).

در مقدمه همين كتاب نيز مى خوانيم:

)براى تنظيم روابط مردم و حفظ نظم و اجتماع، حقوق براى هر كس امتيازهايى در برابر ديگران مى شناسد و توان خاصى به او مى بخشد. اين امتياز و توانايى را حق مى نامند كه جمع آن حقوق است (حقوق فردى) نيز گفته مى شود. حق حيات، حق مالكيت، حق آزادى شغل و زوجيت به اعتبار همين معنى است كه با عنوان حقوق بشر مورد حمايت قرار مى گيرد).

 

ييكى ديگر از حقوقدانان مى نويسد:

)حق، اقتدار، سلطه و امتيازى است كه براى اشخاص يا شخص، اعتبار شده و ديگران مكلف به رعايت آن مى باشند، مانند: حق مالكيت، حق زوجيت، ابوت، اكتشاف و...).

نويسنده كتاب (حقوق اساسى) به صورت تفصيلى و روشن تر حق را تعريف مى كند:

)افرادى كه در درون جامعه زندگى مى كنند براى تأمين نيازمندى هاى خود حركت مى كنند و عمل مى نمايند، در نتيجه با يكديگر ارتباط برقرار مى نمايند، حركت و عمل و رابطه آنها نياز به مرزبندى و تحديد حدود دارد. نتيجه نبودن حد و مرز، تعدى و تجاوز افراد به جان و به دسترنج يكديگر است. جوامع بشرى در طول هزاران سال به تجربه دريافته اند كه براى جلوگيرى از هرج و مرج و تعدى براى حركت و عمل فرد در داخل جامعه، حدودى تعيين كنند كه در چهارچوب آن حدود، فرد فاعل مختار باشد و اگر از آن حدود تجاوز كرد قوه نماينده جامعه او را گوشمالى دهد. اين حدود همان است كه به آن حقوق مى گويند و مفرد آن (حق) است).

در كنار اين تعريفها و ساير بيانهايى كه حقوقدانان ارائه كرده اند بايد چند نكته را از نظر دور نداشت:

1 -  ارائه تعريفى جامع و مانع براى حقوق با توجه به اختلاف نظامها و سيستمهاى حقوقى ميسر نيست، زيرا هر تعريفى كه محققان حقوق عرضه مى كنند تنها با نظام حقوقى مورد قبول آنان سازگار است و ممكن است با تعريفى كه ساير نظامهاى حقوقى براى حقوق مى آورند ناسازگار نمايد. بلى، اگر در تمام تمدنها و ملتها يك نظام حقوقى وجود داشت آن گاه ممكن بود تعريفى كه مورد قبول همگان باشد ارائه شود.

2-  حق از مفاهيم اعتبارى است و داراى ماهيت نيست، بنابراين نمى توان مفهوم آن را به جنس و فصل تحليل كرد و به اصطلاح نمى توان تعريفى حقيقى براى حق جست وجو كرد، در نتيجه تمام تعريف هايى كه براى حق از سوى حقوقدانان بيان شده و مى شوند، تعريف لفظى و غير حقيقى هستند تا آنجا كه برخى از فلاسفه، حق را غيرقابل تعريف دانسته اند و اظهار داشته اند:

(درباره معناى اصطلاحى حق كه در علم حقوق مطرح است بايد گفت كه تعريف اصطلاحى آن از حدگذارى و تحديد ماهوى ممكن نيست. حق اصطلاحى از مفاهيم اعتبارى است، اگر حق، داراى ماهيت بود و حد و رسم داشت قابل ترسيم و تحديد بود).

 

حقوق قرآن، آميزه اى از (امتياز) و (تكليف )

اگر چه واژه (حق) و (حقوق) تعريفى دقيق را به آسانى بر نتابد، اما مى توان برخى ويژگيها و مميزات آن را در يك كالبد شكافى مفهومى دريافت و آن را گونه اى تعريف و شناسايى به شمار آورد.

چنانچه نمونه ها و مصاديق حق را در قرآن مورد توجه قرار دهيم، خواهيم يافت كه هر حقى بر دو پايه،

1_  امتيازى به صاحب حق.

2_ تكليفى بر طرف مقابل، استوار است.

يعنى؛ هر كجا تكليفى جعل شده است در برابر، عده اى حق پيدا مى كنند، مثلاً زمانى كه كسى متاعى را از فروشنده اى مى خرد، در برخى موارد، براى خريدار (حق فسخ) قرار داده شده است و مشترى با شرايطى خاص و در زمان تعيين شده، مى تواند متاع را باز گرداند و پولى را كه پرداخته است باز پس گيرد. اگر دقت شود، در حق فسخ دو چيز موجود است:

الف: امتيازى براى خريدار كه با آن مى تواند معامله را فسخ كند كه در اصطلاح حق ناميده مى شود.

ب: وظيفه و تكليفى بر فروشنده كه موظف است پيشنهاد فسخ را از سوى خريدار گردن نهد.

نمونه ديگر را در (حق قصاص) مى توان شاهد بود، به خويشان مقتول (اولياء دم) حق قصاص داده اند در حالى كه قاتل يعنى محكوم، مكلف به تسليم در برابر قصاص كنندگان است.

 

انواع حقوق در قرآن

حقوق قرآن را به چهار گروه مى توان تقسيم كرد:

1_  قواعدى كه امتياز بهره ورى و تكليف حق پذيرى در آن متوجه فرد است. (ذى حق و من عليه الحق، فرد است).

2_  قواعدى كه (ذى حق) و (من عليه الحق) جامعه و يا اكثريت و يا گروهى از افراد جامعه اند.

3_  قواعدى كه (ذى حق) فرد است و (من عليه الحق) اكثريت افراد را تشكيل مى دهند.

4_  قواعدى كه (ذى حق) اكثريت افرادند و (من عليه الحق) فرد است.

مشتركات قواعد حقوقى قرآن و ساير قواعد حقوقى

حقوقدانان به ويژه فلاسفه حقوق براى قواعد حقوقى ويژگيهايى بيان مى كنند، مانند كلى بودن، الزامى بودن، داشتن ضمانت اجرا و...  كه اين ويژگيها در قواعد حقوق قرآن نيز مشهود است.

 

الف. كلى بودن

حقوقى كه در قرآن به صورت قاعده حقوقى مطرح شده است موردى و شخصى نيست، بلكه عام و فراگير است. چنان كه قواعد حقوقى متعارف نيز چنين ويژگى دارند.  چه اين كه بر اساس آيات قرآن تمام انسانها در برابر قانون مساوى هستند و هيچ فردى بر ديگرى برترى ندارد. براى نمونه، يكى از حقوق شخص انسان كه در شمار حقوق غيرمالى قرار داده شده، حق مصونيت از لطمه زدن به حيثيت و شرافت است. هيچ شخص يا مقامى نبايد به اين حق مسلم انسان تعدى كند و با تهمت، افترا، دروغ و... حيثيت و آبروى افراد را ببرد.

(و الذين يرمون المحصنات الغافلات لعنوا فى الدنيا و الآخرة و لهم عذاب أليم)

نور / 23.

كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر (از هرگونه آلودگى) و مؤمن را متهم مى كنند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست.

در آيه شريفه كه به منظور دفاع از حيثيت و آبروى افراد نازل شده است، ويژگى قواعد حقوقى كه همان كلى بودن و فراگيرى است وجود دارد به اين معنى كه آيه چنان كه در بحث اسباب نزول مطرح است اختصاص به كسى ندارد كه به عايشه يا ماريه قبطيه تهمت زد، بلكه هر كس در هر زمان و در هر مكانى كه در شرايط مشابه قرار گرفت، اگر چنان تهمتى بزند، شرايط قذف در حق وى جارى خواهد شد (در اصطلاح قرآن پژوهان، ملاك، عموم آيه است نه خصوص سبب)

 

ب. الزامى بودن

دومين ويژگى قواعد حقوقى متعارف الزامى بودن آنهاست در عين آن كه قاعده حقوقى كلى است و شامل تمام افراد مى گردد وقتى بر موردى تطبيق شد حالت اجبار دارد. و براى رسيدن به هدف حقوق و ايجاد نظم و انضباط در جامعه بايد رعايت قواعد حقوق الزامى باشد.

اين ويژگى قواعد حقوقى متعارف در قواعد حقوقى قرآن نيز وجود دارد با اين تفاوت كه منشأ الزام و ملاك يا عامل الزام در قواعد حقوقى متعارف تنها قرارداد و همبستگى اجتماعى و ترس از واكنش مردم است، اما در قواعد قرآن افزون بر اين عوامل، اعتقاد به نظارت پنهان خداوند و پاداش و جزاى او نيز هست.

آيه قبل با حدى كه براى قذف در شريعت اسلام تعيين شده و الزامى كه در آيات ديگر در مورد اجراى حدود الهى بيان گرديده است، نشانگر بُعد الزامى حقوق قرآنى است.

براى نمونه حق حيات را مى توان برشمرد كه يكى از حقوق فردى به شمار مى آيد. در قرآن از بين بردن اين حق با كشتن و نابودى همه اجتماع و جامعه، برابر معرفى شده است.

(ومن قتل نفساً بغير نفس أو فساد فى الأرض فكأنّما قتل الناس جميعاً)

مائده / 32.

هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را گشته است.

بنابراين اگر فردى زندگى همه نوع خود را نابود كند و جان او را بگيرد، خانواده مقتول حق خون خواهى و قصاص خواهد داشت.

(يا أيها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّأ ) بقره / 78.

اى افرادى كه ايمان آورده ايد، حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما الزامى شده است.

البته اين الزام براى كل جامعه و مجريان احكام است كه چشم از اين حق بر نگيرند و درخواست خانواده مقتول را بى پاسخ نگذارند و گرنه خود خانواده مقتول در اصل قصاص حق انتخاب دارد.

 

ج. داشتن ضمانت اجرا

قاعده حقوقى، قاعده اى است كه از سوى دولت وحكومت يا هر نيروى ديگر تضمين شده باشد.

در برخى كشورها، قواعد حقوقى ضمانت اجراى مدنى دارد و در تعدادى كشورها ضمانت اجراى كيفرى، در جمهورى اسلامى قواعد حقوقى از سوى حكومت تضمين شده است، حكومت اسلامى موظف است بر قواعد حقوقى قرآن عمل كند و اجراى آنها را تضمين نمايد.

براى نمونه: حق حاكميت، نمونه بارز حق عينى است. براساس اين حق، هيچ فردى نبايد به اموال ديگران دستبرد بزند و آنها را از سلطه و اختيار مالك خارج سازد. اگر شخصى مال ديگرى را سرقت كند، حكومت اسلامى بايستى بر اساس آيات وحى كه در شكل يك قاعده حقوقى است مال مالك را از سارق باز پس گيرد و آن را به مالك برگرداند و سارق را نيز مجازات كند.

(والسارق و السارقة فاقطعوا أيديهما جزاء بما كسبا نكالاً من الله) مائده/ 38.

دست مرد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند به عنوان يك مجازات الهى قطع كنيد.

اما از سوى ديگر ميان قواعد حقوقى قرآن با ساير نظامهاى حقوقى تفاوتى هست؛ در قواعد حقوقى متعارف تنها ضمانت اجراى دولتى وجود دارد كه اگر ترس از آن نباشد قانون زير پاگذاشته مى شود، ولى در قواعد حقوقى قرآن، هم حكومت اسلامى و هم ترس از عذاب اخروى، وجدان، تمايل به نزديكى به خداوند اجراى قواعد حقوقى را تضمين مى كنند و مردم را به مراعات آنها وا مى دارند.

 

د. قواعد حقوقى قرآن

يكى ديگر از ويژگيهاى قواعد متعارف كه برخى از حقوقدانان مطرح كرده اند و در قواعد حقوقى قرآن نيز وجود دارد، آن است كه حوزه و قلمرو قواعد حقوقى نبايد از اجتماع خارج باشد، اگر انسان زندگى اجتماعى ندارد و به صورت كاملاً انفرادى زندگى مى كند نه حقى دارد و نه تكليفى نسبت به ديگران.

(كان الناس أمّة واحدة فبعث الله النبييّن مبشّرين و منذرين و أنزل معهم الكتاب بالحقّ ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) بقره/ 213.

مردم يك دسته بودند، خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند، و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آنها نازل نمود، تا در ميان مردم در آن چه اختلاف داشتند داورى كند.

اين آيه شريفه و آيات ديگرى كه علت نزول كتابهاى آسمانى و آمدن پيامبران را بيان مى كنند همه حاكى از آن هستند كه قواعد حقوقى قرآن يا با عبارتى كلى تر قواعد حقوقى اسلام، در صورتى معنى مى يابند كه اجتماعى باشند.

البته اين موضوع در زمينه قواعد حقوق اجتماعى مطرح است، ولى در اسلام و چه بسا ساير اديان الهى، حقوق ديگرى نيز وجود دارند كه در قلمرو حقوق انسان نسبت به خويش يا حق خداوند بر انسان مى گنجند كه در آن ميدان، هر چند انسان به صورت انفرادى و جداى از جامعه هم باز مشمول همان حقوق است، اما با دقتى دريافت مى شود كه در آن موارد نيز انسان با نگاهى الهى و جهان بينى خاص دين، موجودى تنها و كاملاً بريده از همه چيز و همه كس ديده نشده است. چه اين كه انسان در تنهاترين حالت ها، در محضر خداوند و از آن اوست. وهمين بينش، منشأ حقوق مى شود كه در جهان بينى غيرالهى، جاى آن حقوق خالى است. از آن جمله اين كه انسان همان گونه كه حق ندارد جان ديگرى را بگيرد، حق ندارد به جان خود لطمه اى وارد نمايد.

 

هدف حقوق از ديدگاه هاى گوناگون

ييكى از موضوعات مهم و پيچيده فلسفه حقوق، تعيين و شناخت هدف حقوق و قواعد حقوقى است.

اين بحث از سويى در ايجاد و وضع قواعد حقوقى بسيار كارساز است و راهگشاى قانونگذار است و از سوى ديگر طرح مسأله پر اهميت (مبانى حقوق) و شناخت مبانى حقوق بدون اين بحث امكان پذير نيست.

حقوقدانان و به خصوص فلاسفه حقوق در اين زمينه كوشيده اند تا به اين پرسشها پاسخ گويند:

 

هدف اصلى و واقعى قواعد حقوقى و حقوق انسان چيست؟

آيا هدف حقوق، تأمين آزادى افراد و حفظ حقوق فردى در برابر جامعه و قدرت هيئت حاكمه و دولت است، يا هدف، اجتماع و جامعه انسانى است؟

آيا قانونگذاران به هنگام وضع قوانين و حقوق، احترام به حقوق طبيعى و كمال و رشد افراد را در نظر دارند يا هدف آنها از وضع و تصويب قواعد حقوقى احترام به جامعه و آرمانها و تكامل اجتماع است؟

كوتاه سخن آن كه آيا در وضع حقوق، اصالت به فرد داده شده يا به جامعه و اجتماع؟

در پاسخ به اين پرسشها، ديدگاه هاى متفاوتى از سوى فلاسفه حقوق ابراز شده است. بعضى از اين ديدگاه ها كاملاً در برابر يكديگرند و بعضى همسازتر مى نمايند. دو ديدگاه كاملاً ناسازگار عبارتند از:

الف: مكتب حقوقى اصالت فرد (individualisme).

ب: مكتب حقوقى اصالت اجتماع (Socialism).

 

مكتب حقوقى اصالت فرد

پيروان اين مكتب، حقوق فردى را بر حقوق جامعه يا اكثريت افراد، مقدم مى دارند. آنها مى گويند:

(جامعه زاييده توافق ضمنى اشخاص است و وجود طبيعى ندارد. جامعه چيزى جز اجتماع افراد نيست، هر فردى در اين اجتماع، وجودى آزاد و مستقل از جمع دارد؛ مى تواند با جمع و در كنار آنها زندگى كند و يا از جامعه و اجتماع كناره گيرد و به صورت انفرادى به زندگى ادامه دهد. نتيجه اين كه جامعه در خدمت فرد است و اگر در جامعه حقوقى وضع و تصويب مى شود، هدف، تأمين آزادى فرد و احترام به شخصيت و حقوق طبيعى اوست. نياز فرد به اجتماع براى حمايت از حقوق فردى خويش است و اگر فرد از برخى حقوق فطرى خود چشم مى پوشد، تنها براى حفظ اجتماع و دفاع از حقوق فردى و جلوگيرى از تعدى و تجاوز به آن حقوق است).

جان لاك يكى از پيروان مكتب اصالت فرد مى گويد:

(براى حفظ حقوق طبيعى نياز به قدرتى بود كه بر اساس قرارداد اجتماعى شكل گرفت، و افراد از برخى حقوق خود به نفع دولت دست برداشتند تا دولت بتواند در برابر از حقوق فردى ايشان دفاع كند).

ژان ژاك روسو در (قرارداد اجتماعى) مى نويسد:

(آن گاه كه انسان به اجتماع قدم گذاشت، بين او و اجتماع قراردادى منعقد شد. بر اساس اين قرارداد هر فرد قسمتى از آزاديها و حقوق خويش را مى دهد و در برابر، هيأت اجتماع از ساير حقوق و آزاديهاى او حمايت و پشتيبانى مى كند)

به باور طرفداران اين مكتب، دولت، نقش پليس را دارد و بايستى از افراد و حقوق ايشان در برابر تعرضات و... دفاع كند و هيچ گونه و ظيفه اى براى ترقى دادن و تكامل و رشد آنها ندارد.

در اين مكتب، اشخاص از جهت حقوقى در برابر يكديگر مستقل و آزادند، و عدالت مفهومى جز برابرى و تناسب سود و زيان ناشى از معاملات و اعمال حقوق ندارد. حقوق بدون توجه به شايستگى و نيازمندى افراد، بايد تعادل بين اموالى را كه مبادله مى شوند فراهم سازد. دولت هيچ سهمى در توزيع ثروت و سنجش لياقتها ندارد و عدالت معاوضى است. در اعمال حقوقى آن چه فرد اراده كند عادلانه است و چون هر كس بيش از ديگران مى تواند سود و زيان خود را تشخيص دهد، امكان بسته شدن قرار دادهاى ظالمانه نمى رود.

 

مبانى مكتب اصالت فرد

با دقت و تأمل در گفته ها و نوشته هاى فردگرايان بر اين حقيقت رهنمون مى شويم كه دست كم دو پيش فرض در شكل گيرى اين مكتب وجود داشته است:

 

الف: حقوق فطرى يا طبيعى .

نخستين مبناى مكتب اصالت فرد، مسأله حقوق فطرى است. حقوق فطرى يا طبيعى در برابر حقوق موضوعه به كار مى رود. حقوق موضوعه مجموع قواعدى هستند كه در زمان معين بر ملتى حكومت مى كنند و اجراى آنها از سوى سازمانهاى اجتماعى تضمين مى شود. اما حقوق فطرى قواعدى هستند برتر از حكومت و قانونگذار، قانونگذار كوشش دارد اين حقوق را بشناسد و در وضع و تدوين حقوق موضوعه از آنها به عنوان معيار و راهنما سود برد. اين حقوق بر خلاف حقوق موضوعه، ثابت و غيرقابل تغييرند و در تمام زمانها و مكانها انسانها به صورت مساوى از آن برخوردارند و بر خلاف حقوق موضوعه كه از اجتماع نشأت گرفته، اين حقوق از طبيعت انسان، عقل بديهى و نظم جهان نشأت مى گيرند.

سيسرون مى گويد: حقوق طبيعى به وسيله عقل بشر به عنوان دستاوردى از تجربه اش درك مى شود.

گروسيوس، پرفندرف و دكارت فرانسوى معتقدند: حقوق فطرى دستاورد عقل بشر و برخاسته و نشأت گرفته از طبيعت امور است.

عدالت خواهى، حق ازدواج، حق حيات، حق مالكيت وأ از جمله حقوق فطرى و طبيعى خوانده شده اند.

 

ب: عدالت معاوضى

دومين مبناى مكتب اصالت فرد، مسأله عدالت معاوضى است. طرفداران اين مكتب هيچ حقى براى دولت در توزيع ثروت و سنجش لياقتها نمى بينند و به اصطلاح عدالت توزيعى را باور ندارند. آنها مى گويند: افراد اجتماع، آزاد و مستقل هستند، همه ضرورتهاى اجتماع بر پايه قرارداد اجتماعى تكيه ندارند و حاكميت اراده، عدالت و برابرى را به همراه مى آورد. آنچه فرد اراده مى كند حتماً عادلانه است، زيرا با وجود توانايى افراد بر شناخت سود و زيان خود، امكان بسته شدن قراردادهاى غير عادلانه وجود ندارد.

بدين سان در اين مكتب، وظيفه دولت تنها پشتيبانى از توافق اشخاص است و نمى تواند به بهانه رعايت عدل و انصاف، تعهدات طرفين را ناديده انگارد.

 

مكتب حقوقى اصالت اجتماع

در برابر مكتب فردگرايان، گروهى از فلاسفه حقوق، مكتب اصالت اجتماع را مطرح كرده اند، هر چند انديشه اصيل بودن اجتماع از گذشته اى دور در نوشته ها و آثار فلاسفه به روشنى ديده مى شود.

در اين مكتب، انسانها اجزاء تشكيل دهنده دولت و مانند اتمهايى هستند كه به جسم شكل مى دهند چنان كه هر اتم وابسته به كل است و از خود آزادى و استقلال ندارد، هر فرد نيز مانند اتمها وابسته به جامعه است و از خود اراده مستقلى ندارد. بنابراين فرد در زندگى اجتماعى حقى ندارد و زندگى خصوصى كاملاً بى معنى است، هر چه وجود دارد بايد فداى جامعه و منافع آن گردد. روابط حقوقى و اجتماعى مردم بايد متكى به قواعد و اصولى باشد كه از خود اجتماع پديد آمده و ادراك و فهم و درك اين قواعد و اصول نيز از راه مشاهده، آزمايش و تحقيق در حوادث حقوقى و اجتماعى امكان پذير است.

در نگاه طرفداران اصالت اجتماع، هدف حقوق، تأمين سعادت اجتماع و ايجاد نظم در زندگى اجتماعى است و افراد هيچ حق مطلقى در برابر جامعه و منافع اكثريت ندارند. و چيزى به نام حقوق فطرى در مسأله اقتصاد اصلاً وجود ندارد، چنان كه اگوست كنت مى گويد: افراد تكليف دارند نه حق.

 

مبانى مكتب اصالت اجتماع

 

1. انكار حقوق فطرى

طرفداران اصالت اجتماع مانند ساوين يى، ريموند سالى، هانرى كاپيتان، اوگوست كنت وأ حقوق فطرى را باور ندارند و آن را به عنوان مبنايى براى قواعد حقوقى و حقوق موضوعه نمى پذيرند.

اين مكتب كه بيش تر در رژيمهاى سوسياليستى طرفدار دارد، حقوق و قواعد حقوقى را برون ذاتى مى داند و افراد را قبل از وضع حقوقى ذى حق نمى شناسد. به اعتقاد صاحبان اين مكتب، حق، موهبتى الهى يا وديعه فطرى نيست، بلكه امتيازى است كه در جهت تأمين منافع عمومى به افراد جامعه داده مى شود و هميشه با تكاليف همراه است، بنابراين افراد نمى توانند ازاين حق، هر كجا خواستند استفاده نمايند، بلكه بايد تنها در جهت منافع عمومى كه هدف اصلى اعطاى حق به افراد است از آن سود برند.

 

2. عدالت توزيعى

جامعه گرايان، وجود فرد خارج از اجتماع را غيرقابل تصور مى دانند. به باور ايشان هر كس، وابسته به گروه يا دسته و اجتماعى است كه در آن زندگى مى كند و قواعد حقوقى بايستى تكاليف وى را نسبت به گروه و اجتماع، و هم چنين تكاليف گروهها و اجتماعات را نسبت به افراد روشن نمايد. از سويى دولت حق دارد از افراد جامعه در راستاى رسيدن به آمال و آرزوهاى عمومى ماليات بگيرد و آنها را به خدمت سربازى وادار كند و از سوى ديگر بايد عوايد ملى و درآمدهاى حاصل از مبادلات اقتصادى را عادلانه تقسيم كند.

 

هدف حقوق در قرآن

با توجه به آيات قرآن، برقرارى امنيت، تأمين امنيت، استقرار عدالت وأ را مى توان از اهداف حقوق در قرآن به شمار آورد.

در اين بحث سؤال اين است كه تأمين عدالت براى چه كسى، برقرارى امنيت به چه منظورى و استقرار عدالت به كدام هدف؟ آيا قواعد حقوقى و حق هايى كه در قرآن بيان شده است براى تأمين و برقرارى امنيت در حقوق فردى است يا اين قواعد براى تكامل اجتماع و جامعه اسلامى وضع شده است و هيچ توجهى به حقوق فردى افراد ندارد؟ به ديگر سخن آيا قرآن در اهداف حقوقى خود، مكتب اصالت فرد را تأييد مى كند، يا مكتب اصالت اجتماع را، و يا نظريه اى ديگر دارد؟

براى پاسخ به اين سؤال، نخست بايد نگاه قرآن به انسان و جامعه را جويا شد و پس از آن هدف حقوق قرآنى را جست وجو كرد.

در نگاه قرآن، انسان موجودى است دوبعدى، با دو ميدان نياز و متناسب با آن دو ميدان حقوق. انسان از يك سو داراى بعد جسمانى و نيازهاى مادى و حقوق متناسب با آن است، و از سوى ديگر داراى روح و نيازهاى روحى و معنوى و متناسب با آن داراى حقوق معنوى است.

(و بدء خلق الانسان من طين) سجده / 7

خداوند آفرينش انسان را از گل آغاز كرد.

(فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى) حجر/ 29

(پس آن گاه كه جسم آدم سامان يافت و تكميل شد و از روح خويش در آن دميدم أ.(و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنّة و كلا منها رغداً حيث شئتما) بقره/35

و آن گاه كه گفتيم اى آدم، تو و همسرت در اين بهشت سكنى گزينيد و از هر چه مى خواهيد بخوريد.

در اين آيه انسان، نيازمند به مسكن و غذا و برخوردار از آن حق دانسته شده است.

(إنا هديناه السبيل إمّا شاكراً و إمّا كفوراً) دهر/3

ما انسان را به راه بايسته و صحيح هدايت مى كنيم و او يا شكرگزار خواهد بود و يا كفرپيشه.

دراين آيه و مانند آن نياز معنوى انسان به هدايت و قدرت انتخاب گرى وى يادآورى شده است.

انسانى كه قرآن معرفى مى كند براى ارضاى خواسته ها و نيازها و تمايلات خود بايستى در كنار ديگران زندگى كند. زندگى در انزوا از نظر قرآن، يك بدعت است و نه يك رهنمود دينى.

انتخاب همسر و تشكيل خانواده، حقوق متقابل مادى و معنوى را به وجود مى آورد. مثلاً خانواده اين حق را پيدا مى كند كه هم نيازهاى مادى و ضرورى او از سوى پدر خانواده تأمين شود و هم بخشى از نيازهاى معنوى آن.

مجموع اين نظرگاه ها به انسان، اين نتيجه را به دست مى دهد كه انسان در نگاه وحى هم شخصيتش موضوعيت دارد و هم جامعه اش، هم جسمش و هم روحش، هم حقوق مادى دارد و هم حقوق معنوي أ و به فرد و جامعه بايد همپاى هم انديشيد.

انسان به دليل ساختار خاص وجود خود، هم داراى حقوق طبيعى است و هم داراى حقوق اجتماعى. حقوق طبيعى انسان، نشأت يافته از ساختار مادى و روحى است كه وى را نيازمند به تأمين جسم و تغذيه روح كرده است و حقوق اجتماعى او ريشه در ناگزيرى انسان از تشكيل خانواده و انتخاب همسر و الفت با محيط خويشاوندى وأ دارد.

 

حقوق طبيعى انسان، از مبانى حقوقى قرآن

يكى از مبانى حقوقى قرآن، حقوق طبيعى انسان است كه جايگاه مهمى را به خود اختصاص داده است. و حقوق طبيعى انسان در اسلام بسيار گسترده تر از حقوق طبيعى مطرح در مكتبهاى غربى است. از آنجا كه از ديدگاه اسلام و قرآن، آفرينش جهان، هدفمند و داراى غايت است و شعورى كلى بر نواميس آفرينش حاكم است و هدف كلى از آفرينش نيز همان كمال انسان است، و از سوى ديگر انسان براى رسيدن به اين هدف و مقصد اعلى نيازمند برآورده ساختن خواسته هاى طبيعى و جسمانى است، بنابراين او مى تواند از آنچه در طبيعت است در راستاى اين هدف بهره جويد و اگر اين حق طبيعى براى او نبود راه رسيدن به كمال بسته بود. در نتيجه وجود خواسته هاى طبيعى در انسان ثابت بودن حقوق طبيعى را براى او ايجاب مى كند.

 

علیرضاجعفری بازدید : 2718 چهارشنبه 18 آذر 1394 نظرات (0)
توضیحات

نرم افزار بانک اطلاعات حقوقی سعدا در بردارنده اطلاعات جامع و کامل حقوقی و موضوعات مرتبط با آن مانند بانک وکلا و مؤسسات حقوقی، قوانین، آئین نامه ها و کنوانسیون ها، آرای وحدت رویه و نظریات مشورتی، اخبار حقوقی، اطلاعات دفاتر و مراجع حقوقی و قضایی، تازه های نشر و خدمات حقوقی رایگان می باشد. این بانک بر حسب شناخت و آگاهی از نیازهای متقابل هموطنان عزیز و جامعه حقوقی کشور از یکدیگر در راستای ارائه خدمات به حقوقدانان، وکلا و هموطنان عزیز طراحی شده است.
در نرم افزار سعدا برای گام نخست از بانک وکلا و مؤسسه های حقوقی رونمایی شده است و بارگذاری دیگر بانک های اطلاعاتی نرم افزار در گام های دیگر با تاریخ های مشخص به انجام خواهد رسید.
در گام بعدی بانک قوانین و کنوانسیون ها آماده ارائه خدمات به هموطنان عزیز، دانشجویان محترم و کلیه حقوقدانان می باشد. در این بانک متن کلیه قوانین حقوقی و کیفری، آئین نامه های مهم و کاربردی و کنوانسیون های بین المللی به صورت ویرایش شده و با قابلیت جستجوی کلمه به کلمه و ... قرار داده شده است و دسترسی به قوانین به سادگی امکانپذیر است.

پس از بانک قوانین، بانک آراء وحدت رویه و نظریات مشورتی، بانک تازه های نشر (در بردارنده کلیه کتب و مجلات حقوقی که به تازگی منتشر شده است) و چندین بانک دیگر ار جمله بانک خدمات حقوقی و مشاوره رایگان رونمایی خواهد شد که امیدواریم مورد قبول کاربران محترم قرار گیرد.

شایان ذکر است که اطلاعات این نرم افزار به صورت ماهانه بروزرسانی شده و هر ماه اطلاعات جدیدی به آن اضافه خواهد شد.

 

 

برای دانلود برنامه به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...

علیرضاجعفری بازدید : 1505 یکشنبه 08 آذر 1394 نظرات (0)

 

تشکیلات قضایی ایران، همچون هر نظام و تشکیلات دیگری، در طی ادوار مختلف دستخوش تحولات و دگرگونیهای عمیق و اساسی گردیده است و عوامل مختلفی از جمله افزایش سطح علمی افراد به ویژه حقوقدانان، ایجاد اطاله دادرسی و سایر موارد موجب نقض و جایگزینی قوانین و نهایتاً تغییر ساختار قضایی گردیده است .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تدوین قانون اساسی ،تغییرات عمیق و اساسی در نظام قضایی حاکم بر ایران ایجاد و به موجب آن سیستم قانونگذاری در ایران نیز دستخوش تغییرات کامل گردید. در این جا لازم می داند پیش از ورود در تعیین ساختار قضایی ایران به لحاظ ارتباط موضوعی توضیح مختصری در خصوص سیستم قانونگذاری نیز داده شود.


 
سیستم قانونگذاری در جمهوری اسلامی ایران
مجاری قانونگذاری در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از :
1-   مقام معظم رهبری
بر اساس مقدمه قانون اساسی و اصل 107 آن ، امریه های مقام رهبری در حکم قانون است و ایشان می توانند هرگونه مصوبه یا حکم یا قانونی را تأیید و یا رد کنند .

2-   مجلس شورای اسلامی با نظارت شورای نگهبان
برابر اصول 65 و 71 قانون اساسی قانونگذاری صرفاً در اختیار مجلس شورای اسلامی است و مصوبات مجلس شورای اسلامی وفق اصل 91 قانون اساسی از حیث مغایرت و یا عدم مغایرت با قانون اساسی و شرع توسط شورای نگهبان بررسی و نتیجه به مجلس اعلام می گردد ،اگر چه نظریه شورا قاطع است ، لیکن در صورت اصرار مجلس بر مصوبه خود ، موضوع جهت تعیین تکلیف به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع می گردد .


3- مجمع تشخیص مصلحت نظام
اعضای این مجمع مستقیماً توسط مقام رهبری انتخاب می گردند و بر اساس اصل 112 قانون اساسی وظیفه اصلی آن ، حل اختلاف بین مصوبات مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان است و حل اختلاف بدین نحو است که در صورتیکه مصوبه مجلس از سوی شورای نگهبان مورد ایراد قرار گیرد و مجلس نیز نسبت به مصوبه خود اصرار نماید ، مجمع تشخیص مصلحت نظام نسبت به موضوع تعیین تکلیف نموده و حتی در صورت مخالفت نظر مجمع با شورای نگهبان ، نظریه مجلس تأیید و بدین صورت در جایگاه مصوبه قابلیت اجرای را دارد .
علاوه بر عملکرد فوق الاشعار ، مجمع مستقلاً دارای مصوباتی از جمله قانون مبارزه با مواد مخدر نیز می باشد و دیدگاه قانون اساسی نسبت به مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان نهادی حقوقی است که صلاحیت تصویب قوانین و مقرراتی را در چهارچوب مصلحت نظام اسلامی دارد .

4-  کمیسیون اصل 85 قانون اساسی 
به موجب این اصل ، عندالاقتضاء مجلس رسیدگی به قانونی را به کمیسیون مذکور محوّل و کمیسیون نیز با نظارت شورای نگهبان قانون مورد نظر مجلس را بررسی و برای مدتی به صورت آزمایشی تصویب می نماید و ادامه اجرای قانون آزمایشی موکول به تصویب مجلس می باشد .


5-  شواری عالی انقلاب فرهنگی
اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی که مستقیماً توسط رهبری منصوب و معزول می گردند دارای اختیارات وسیعی از حیث تصویب مقررات فرهنگی و آموزش عالی می باشند به نحویکه که مصوبات مذکور از اعلام نظر توسط شورای نگهبان نیز مصون مانده است .


6- شورای عالی امنیت ملی
بر اساس اصل 176 قانون اساسی اعضاء این شورا نیز به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توسط مقام معظم رهبری منصوب و به هدف تأمین منافع ملی و پاسداری از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ، به ریاست رئیس جمهوری تشکیل و مبادرت به تصویب مصوباتی می نماید که صرفاً پس از تأیید مقام رهبری قابلیت اجرا را دارد .


7-  مجلس خبرگان رهبری
به موجب اصول 99 و107 قانون اساسی مجلس خبرگان رهبری که دارای اختیارات مهمی از جمله انتخاب و عزل رهبری می باشد ، صلاحیت تصویب مصوباتی را دارد که مستقلاً قابلیت اجرایی دارد .

  ساختار قضایی جمهوری اسلامی ایران
وظیفه رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات ، تعدیات ، شکایات ، حل و فصل دعاوی و رفع خصومت ها، احیاء حقوق عامه و گسترش عدالت و نظارت بر حسن اجرای قوانین و کشف جرم و تعقیب مجرم و اقدامات پیشگیرانه از وقوع جرم و اصلاح مجرمین به عهدۀ نهاد مستقل قوه قضائیه است که خود دارای ارکان و تشکیلات خاصی به شرح ذیل است :


ریاست قوه قضائیه
بر اساس اصل 157 قانون اساسی ، رئیس قوه قضائیه توسط مقام رهبری از بین فقیهان طراز اول برای مدت 5 سال انتخاب میگردد و انتصاب مجدد وی نیز بلامانع است .
اصل 158 قانون اساسی اختیارات وسیعی از جمله عزل و نصب روسای محاکم و دادگستری ها و تصویب آیین نامه ها ، ایجاد تشکیلات لازم  در دادگستری ، تهیه لوایح قضایی و.... را به رییس قوه قضائیه داده است.
سیستم قوه قضائیه خود منحصر به محاکم نیست بلکه مرکب از وزارت دادگستری ، سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، سازمان پزشکی قانونی ، سازمان بازرسی کل کشور و چند سازمان دیگرمی باشد .
وزیر دادگستری ، توسط رئیس قوه قضائیه به قوه مجریه پیشنهاد و د ر صورت اخذ رأی اعتماد مجلس ،به وزارت منصوب و وظیفه ایجاد ارتباط بین قوه قضائیه و دو قوه دیگر را دارد .

سلسله مراتب در قوه قضائیه
الف – مقام رهبری
ب – رئیس قوه قضائیه
ج – دیوان عالی کشور و دیوان عدالت اداری و سازمانهای تابعه وزارت دادگستری
د – دادسراها و دادگاهها و شوراهای حل اختلاف
هـ - سایر مراجع قضایی


الف – مقام رهبری
بالاترین مقام در قوه قضائیه متعلق به مقام معظم رهبری است که اختیار عزل و نصب رئیس قوه قضائیه ، رئیس دیوان عالی کشور ، دادستان کل کشور ، مقامات ارشد سازمان قضایی نیروهای مصلح و ریاست دیوان عدالت اداری را دارد .
به موجب بند 11 اصل 110 قانون اساسی قبول عفو محکومین پیشنهاد شده توسط رئیس قوه قضائیه نیز با رهبری است ، همچنین وفق فرمان 8 ماده ای حضرت امام خمینی ، تصمیمات مقام رهبری در صورت فقدان سابقه در مراجع قانونگذاری در حکم قانون است اضافه می نماید آراء وحدت رویه و احکام محاکم نیز به حکم ایشان اصلاح و یا تغییر می کند .


ب – رئیس قوه قضائیه
علاوه بر موارد پیش گفته ، به موجب آیین اجرایی قانون اصلاح ماده 18 اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 29/7/1388 ریاست محترم قوه قضائیه اختیار تجویز اعاده دادرسی را در خصوص آراء قطعیت یافته دادگاه ،در صورت تشخیص خلاف شرع بودن آنها دارد و سایر اختیاراتی که به موجب قانون اساسی و قانون وظایف و اختیارات رئیس قوه قضائیه به ایشان داده شده است .


ج – دیوان عالی کشور
وفق اصل 162 قانون اساسی ریاست دیوان عالی کشور و دادستان کل باید مجتهد و عادل و آگاه به امور قضایی باشند و ریاست قوه قضائیه با مشورت دیوان عالی کشور آنها را برای مدت 5 سال به این سمت منصوب می کند .
وظایف دیوان عالی کشور شامل ایجاد وحدت رویه ، حل اختلاف رسیدگی ، احاله و رسیدگی تمیزی نسبت به آراء صادره از محاکم می باشد که مختصراً به شرح هر یک می پردازیم .
1-  ایجاد وحدت رویه :
در صورت تفسیر مغایر مواد قانونی توسط دادگاههای مختلف و یا شعب دیوان عالی کشور  هیأت عمومی دیوان عالی کشور تشکیل و راجع به موضوع بحث و بررسی نموده و پس از حصول وحدت نظر ، مبادرت به صدور رأی وحدت رویه می نماید . رأی مذکور برای کلیه دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور لازم الاتباع می باشد .
آرائ وحدت رویه دیوان عالی کشور صرفاً قابلیت نقض توسط قانون یا رأی وحدت رویه موخر التصویب را دارد، اضافه می نماید آراء وحدت رویه دیوان عالی کشور همچون کلیه مصوبات دیگر عطف به ماسبق نشده و به آینده نظر دارد .
2-  حل اختلاف فی مابین دادگاهها در خصوص صلاحیت رسیدگی آنها
در صورتیکه بین دو دادگاه هم عرض و یا بین محاکم دادگستری و غیر دادگستری اختلاف در صلاحیت پیش آید ، مرجع رسیدگی و حل اختلاف دیوان عالی کشور می باشد .
3-  احاله
در صورت لزوم رسیدگی به دعوایی در خارج از محدودۀ دادگاه صلاحیت دار ، دیوان عالی کشور صالح به تصویب رسیدگی پرونده در خارج از حوزه دادگاه صلاحیت دار می باشد .
4-  رسیدگی تمیزی یا استینافی نسبت به آراء صادره از سوی محاکم احکام از لحاظ قابلیت استیناف یا عدم آن به سه دسته تقسیم می شوند .
 1-4-   احکام صادره ازمراجع حقوقی که به دلیل ذاتی یا پایین بودن ارزش خواسته یا سلب حق اعتراض طرفین دعوی توسط خویش یا صدور رأی بر مبنای نظریه کارشناسی مرضی الطرفین قطعی نشده باشد و احکام کیفری که به دلیل کم بودن مجازات آن قطعی نشده باشد قابل رسیدگی در دیوان عالی کشور می باشد .
2-4-
   احکامی که صرفاً قابلیت اعتراض در دادگاههای تجدید نظر را دارند .
3-4-
    احکامی که صرفاً قابل فرجام خواهی هستند، از جمله احکام راجع به اصل طلاق ، وقف و احکام صادره از دادگاه کیفری استان
4-4-
   پرونده های مشمول اعاده دادرسی
5-4-
    اعتراض ثالث نسبت به احکام قطعیت یافته


د – دادگاههای حقوقی و کیفری و انقلاب و تجدید نظر و دادسراها و شوراهای حل اختلاف
1-   دادگاههای عمومی
 
پیش از تصویب قانون تشکیل دادگاههای عمومی انقلاب در سال 1373رسیدگی به شکایات در سیستم قضایی با دادسرا آغاز می گردید ، لیکن در سال 1373 به دلایل عدیده ای از جمله کاهش زمان رسیدگی و دسترسی مستقیم به قاضی ، دادسراها از سیستم قضایی حذف و دادگاههای عمومی جایگزین آن گردید . دادگاههای عمومی در بدو امر با هدف رسیدگی قضات به کلیه دعاوی اعم از حقوقی و کیفری بدون تفکیک نوع آن بود، لکن در عمل به لحاظ وجود مشکلاتی ناچاراً دادگاههای عمومی به دادگاههای عموی حقوقی و دادگاههای عمومی کیفری تقسیم و شعب ویژه ای تخصیص داده شد .  
الف-  دادگاه عمومی حقوقی

رسیدگی در دادگاه حقوقی با تقدیم داد خواست آغاز و کلیه مراحل رسیدگی از بدو تا ختم تحت حمایت قانون آیین دادرسی مدنی مصوب سال 1379 می باشد.احکام صادره از محاکم عمومی حقوقی با رعایت شرایط مقرر در قانون فوق الذکر قابل تجدید نظر در دادگاههای تجدید نظر استان و عندالاقتضا قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور می باشند .

ب- دادگاه عمومی کیفری
بر اساس قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1381 ، رسیدگی مقدماتی به جرائم در دادسراها به عمل می آید و پس از صدور کیفر خواست ، پرونده در دادگاه عمومی کیفری مطرح و آراء صادره ازمحاکم مذکور عندالاقتضا با رعایت قانون آئین دادرسی کیفری قابل اعتراض در دادگاه تجدید نظر استان مربوطه می باشد .


2-  دادسراهای عمومی
در کنار هر دادگاهی ،دادسرایی قرار دارد که بر اساس قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب و اصلاحیه های بعدی و قانون آیین دادرسی کیفری موظف به کشف جرم و تعقب متهم و تحقیقات وتهیه مدارک و نهایتاً صدور کیفر خواست یا قرار منع تعقیب میباشد.
تشکیلات قضایی دادسرا مشتمل بر دادستان و معاونین وی ، دادیاران و بازپرسان و دادیاران اظهار نظر و قضات اجرای احکام کیفری می باشد. شکایات مردم بدواً در این مرجع مطرح و شروع به رسیدگی می گردد ، بازپرس در مقامی بالاتر از دادیار قرار دارد و بعضاً حق مخالفت با دادستان را دارد که حل اختلاف این دو در دادگاه صورت می پذیرد، لیکن دادیار بطور کامل تابع نظر دادستان است که پس از صدور کیفر خواست یا قرار منع تعقیب به مقتضای مقررات مربوطه موضوع در دادگاه کیفری مطرح و منجربه صدور حکم می گردد .
دادسراها و دادگاههای انقلاب نیز به ترتیب فوق تشکیل و تابع مقررات آئین دادرسی مربوطه می باشند لیکن صلاحیت دادسراها و دادگاههای انقلاب محدود به موارد مندرج در ماده 5 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب از جمله جرائم مربوط به امنیت داخلی و محاربه و افساد فی الارض و توهین به مقام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری و .... می باشد .

3- شوراهای حل اختلاف
به منظور کاهش دعاوی مطروحه در دادگاه و کاهش تراکم پرونده ها و پیشگیری از اطاله دادرسی ، بعضاً دعاوی و شکایات در شوراهای حل اختلاف فعلی که جانشین اتاقهای انصاف سابق گردیده اند مطرح و منجربه صدور حکم می گردد .
شوراهای حل اختلاف تابع مقررات آئین دادرسی مدنی ازحیث ابطال تمبر و ابلاغ و.....  نمی باشند .
احکام صادره از شوراهای حل اختلاف در مهلت قانونی 20 روزه قابلیت اعتراض را داشته و تجدید نظر از احکام مذکور در دادگاههای عمومی مطرح و احکام صادره از مراجع اخیر الذکر قطعی و لازم الاجرا بوده و مشمول اعتبار قضیه محکوم بها نیز می باشد


ه- سایر مراجع قضایی
1- دادگاه کیفری استان
وفق تبصره یک ماده 20 و تبصره 3 ماده 3 ، تبصره یک ماده 4 و قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 15 تیر ماه سال 1373 با اصلاحی بعدی آن در تاریخ 28/7/1381 ، رسیدگی به جرائمی که مجازات قانونی آنها قصاص نفس یا قصاص عضو یا رجم یا صلب یا اعلام یا حبس ابد است و همچنین رسیدگی به جرائم مطبوعاتی و سیاسی در دادگاه کیفری استان به عمل خواهد آمد و همچنین رسیدگی به کلیه اتهامات اعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام ، شورای نگهبان ، نمایندگان شورای اسلامی وزراء و معاونین آنها ، معاونان و مشاوران رؤسای سه قوه .

جرائم عمومی افسران نظامی در صلاحیت دادگاه کیفری استان است آراء صادره از دادگاه کیفری استان قابل رسیدگی فرجامی در دیوان عالی کشور می باشد .
2-  دادگاه رسیدگی به امور صغار و مجانین :
برای رسیدگی به وضعیت صغار ، مجانین و محجورینی که ولی قهری ندارند ، همچنین اموال بلاصاحب و بلاوارث ، اداره سرپرستی تحت نظر دادستان تشکیل می گردد و در صورت لزوم دارای شعب دادیاری و بازپرسی خواهد بود .
3-  دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت
دادسرای ویژه روحانیت در بدو امر صرفاً در محدوده عنوان و در ردیف بودجه پیش بینی گردید لیکن در تاریخ 14/5/69 رسماً به شکل آئینامه مورد تصویب مقام رهبری رسید که دارای صلاحیت رسیدگی به کلیه جرائم ارتکابی توسط روحانیون می باشد .
4-  دادسرا و دادگاه انتظامی قضات
دادسرای مذکور جهت پیشگیری از تخلفات ارتکابی به صورت عمد و سهو قضات بوده و در صورت احراز ارتکاب جرم توسط قاضی مورد شکایت ، از وی سلب مصونیت قضایی شده و مراتب جهت رسیدگی به دادسرای صالح ارجاع می گردد و در صورت صدور کیفر خواست علیه قاضی ، مراتب در دادگاه انتظامی مطرح و رأی صادره در دادگاه عالی قضات که هم عرض شعب دیوان عالی کشور است قابل اعتراض می باشد.
لازم به ذکر این که به جرائم عمومی قضات در دادگاههای عمومی ، رسیدگی می گردد .
5- دادسرا و دادگاه ویژه رسیدگی به جرائم کارکنان دولت نسبت به جرائم ارتکابی توسط کارمندان دولت در ارتباط به شغل خویش از قبیل ارتشاء و اختلاس و غیره ، صرفاً به لحاظ تقسیم کار و سهولت در رسیدگی در دادسرا و دادگاه ویژه کارکنان دولت یا دادگاه استان رسیدگی می شود .
6- سازمان قضایی نیروهای مسلّح
این سازمان که تشکیلات آن علیرغم حذف مقطعی دادسرا ، دستخوش تغییر نگردید ، شامل دادسرا و دادگاه نظامی 1 و 2 می باشد که صرفاً صلاحیت رسیدگی به جرائم خاص نظامی و انتظامی افراد کادر وظیفه و کارمندان غیرنظامی نیروهای مسلح را دارد .
7-  دادگاه رسیدگی به جرائم اطفال
جهت جلوگیری از آشنایی و مواجهه اطفال با مرتکبین جرائم دارای مجازات سنگین در هر حوزه قضایی و در صورت نیاز چند شعبه از دادگاههای عمومی برای رسیدگی به کلیه جرائم اطفال که منظور کسانی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشند و اشخاص بالغ کمتر از 18 سال تمام ،اختصاص می یابد. رسیدگی به جرائم اطفال دارای شرایط خاصی از جمله حضور ولی یا سرپرست قانونی در زمان رسیدگی و لزوم تعیین وکیل تسخیری در صورت عدم امکان حضور ولی، نگهداری طفل در کانون اصلاح و ترتیب یا محل مناسب دیگری در صورت نیاز به حضور وی جهت انجام تحقیقات، غیرعلنی بودن رسیدگی و غیره می باشد .
8- دادگاه خانواده
همان گونه که شعب دادگاههای عمومی در عمل به دادگاههای حقوقی و کیفری تقسیم شده بود ، رسیدگی به دعاوی خانوادگی نیز به بعضی از شعب اختصاص یافت که شعب مذکور با رعایت کلیه قوانین تصویب شده در حمایت از خانواده که طی قوانین لاحق نسخ ضمنی یا صریح نشده باشد مبادرت به حل اختلافات خانوادگی مینمایند .
9-  دیوان عدالت اداری
در خاتمه جا دارد راجع به دیوان عدالت اداری که مرجع تظلمات و شکایات مردم نسبت به مأمورین یا واحدها و یا آئین نامه های دولتی است و براساس اصل 173 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و زیر نظر رئیس قوه قضائیه تشکیل گردیده و از شمول مصادیق مراجع قضایی و اداری خارج است نیز یاد کرد

 

کوجاس

علیرضاجعفری بازدید : 1959 چهارشنبه 04 آذر 1394 نظرات (4)
نسخه اندروید 4 به بالا*حجم 4.48
به دنبال چه صنفی درکدام خیابان میگردید؟!(کوجاس اینجاس...)

دانلود

توضیحات:

برنامه کوجاس در واقع یک بانک اطلاعاتی است که ویژه اصناف استان اصفهان می باشد و کاربران می توانند در سریع ترین زمان صنف مورد نظر خود را جستجو نمایند. در کوجاس می توانید آدرس، شماره های تماس، سایت، ایمیل و همچنین محل مورد نظر خود را روی نقشه مشاهده کنید و از همه مهم تر از کلیه خدمات و امکانات اصناف خود مطلع گردید. خدمات کوجاس از طریق وی سایت و اچلیکیشن اندروید قابل دسترس است.

امکان جست و جوی صنف مورد نظر از طریق نام صنف و یا نام خیابان
امکان مشاهده مکان روی نقشه
اصناف و مشاغل دسته بندی شده برای دسترسی سریعتر
ارتباط با مشاغل مورد نظر از طریق شماره تماس، پیامک، ایمیل، شبکه های اجتماعی و...

پایانی بر کودکان بی‌شناسنامه

علیرضاجعفری بازدید : 1473 چهارشنبه 27 آبان 1394 نظرات (0)

برخورداری از نخستین حقوق قانونی به داشتن شناسنامه منوط است اما شناسنامه که نباشد مهر بی‌هویتی روی فرد می‌خورد و باید دور اتفاق‌هایی مثل تحصیل و ازدواج قانونی را خط بکشد و کنار بگذارد و این یعنی هنوز آغاز نکرده به پایان راه رسیده‌ای!



کودکان بسیاری در سرزمین ما زندگی می‌کنند که شناسنامه ندارند. هر ساله هم بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود. تا سال 32،86 هزار کودکِ بدون شناسنامه تنها در خراسان وجود داشتند که حاصل ازدواج دختران این استان با اتباع بیگانه بودند.

حالا به این ارقام، آمار نوزادان حاصل از ازدواج موقت را اضافه کنید که پدرانشان به هر دلیلی حاضر به مراجعه و اخذ شناسنامه برای آن‌ها نیستند.

این همه ماجرا نیست. کودکانی هم هستند که پدرانشان آن‌ها ترک کرده‌اند. همه بار مسئولیت زندگی این فرزندان بر شانه‌های مادر است اما هویت این کودکان به نام پدر می‌ماند. بر اساس آخرین آمارها بیش از دو میلیون زن سرپرست خانوار در کشور وجود دارد و سالانه نیز 60 هزار نفر به این تعداد افزوده می‌شود. ناگفته نماند که بخش اعظمی از این تعداد زنان مطلقه‌ای هستند که کمتر از 40 سال دارند.

لایحه پیشگیری از طلاق توسط رئیس‌جمهور بررسی می شود. همین است که مسئولان به فکر چاره اندیشی برای طلاق افتاده‌اند و در حال تدوین لایحه پیشگیری از طلاق هستند چرا که از هر 6 ازدواج در کشور یکی به طلاق می‌انجامد.

اما گویا پس از تلاش‌های بهارستانی‌ها در سال گذشته برای تعیین تکلیف این همه کودک بی‌شناسنامه، سرانجام تلاش‌ها نتیجه داد.



صدور شناسنامه به نام مادر اقدامی است که می‌توان آن را به عنوان گامی بزرگ در شناسنامه دار شدن کودکان بی‌شناسنامه نام برد. تا آن‌جا که نیره اخوان عضو کمیسیون زنان مجلس در گفت و گو با تهران امروز این اقدام را «بسیار مطلوب» می‌خواند. او البته در ادامه می‌گوید:«اینکه پیامدهای این اقدام چه خواهد بود را باید بررسی کرد و اگر احیانا پیامد بدی داشته باشد باید برای آن چاره اندیشی کرد. اما با هویت شدن این کودکان اقدام خوبی است

از سوی دیگر عفت شریعتی دیگر عضو این فراکسیون به تهران می‌گوید:«اگر واقعا پدر مفقودالاثر باشد نباید اجازه دهیم برای هویت فرزندان مشکلی ایجاد شود. این خوب است که بر مبنای نام خانوادگی مادر این اقدام انجام شود اما آن چیزی که متداول است این است که کودکان از منظر پدر دارای هویت شوند. در هر کاری استثنا وجود دارد و این امر نیز از استثنا مبری نیست. چرا که این کودکان شرایط خاصی دارند.»او با اشاره به اینکه «هویت به هیچ عنوان مسئله کم اهمیتی» نیست، می‌گوید:«فرزندان حاصل از ازدواج‌های موقت و ازدواج با اتباع بیگانه همیشه دغدغه مجلس بوده‌اند.

در مجلس هفتم نیز پیرامون این مسئله مباحثی مطرح شد. بنده نیز از طرفداران صدور شناسنامه به نام مادر در این شرایط خاص بودم. فرزندان اتباع خارجی که از مادر ایرانی متولد شده‌اند تعدادشان کم نیست.»او با اشاره به مشکلات این مادران ادامه می‌دهد:«زنانی که همسرانشان از کشور رفته‌اند خود به اندازه کافی دچار مشکلات عاطفی و مالی هستند. بار مسئولیت کودکشان نیز بر دوششان است.

بی‌هویتی کودکشان، دیگر غمی بود که جامعه به آن‌ها تحمیل می‌کرد.»مریم بهروزی دبیر کل جامعه زینب(س) یکی دیگر از موافقان این قانون است. او نیز با اشاره به ازدواج موقت و ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی به تهران امروز می‌گوید:«زنان سرپرست خانوار نیز باید این توانایی را داشته باشند که برای فرزندشان شناسنامه بگیرند. این اقدام خوب و قابل تقدیر است. از مدت‌ها قبل ائتلاف اسلامی زنان به دنبال این بود و حتی به مجلس نیز پیشنهاد شد تا در این زمینه چاره‌ای بیندیشد.» اما توران ولی مراد، جامعه شناس، قرآن پژوه و دبیرکل ائتلاف اسلامی زنان معتقد است که تصویب و اجرای این قانون به تنهایی کارساز نیست. او به تهران‌امروز می‌گوید: «این اقدام اگرچه اقدامی منطقی و مطلوب است اما دیر اتفاق افتاده است. قطعا کودکان بی‌شناسنامه تاکنون از بی‌هویت بودنشان آسیب خورده‌اند

او می‌گوید:«ازدواج موقت در جامعه ما وجود دارد و ممکن است پدر به دلایلی حاضر به گرفتن شناسنامه برای کودکی که حاصل اینگونه ازدواج هاست نشود. بعضی از زنان ترجیح می‌دهند تا در قالب ازدواج دائم با مردی زندگی کنند اما زنانی هم هستند که بنا به دلایل خود شرایط این ازدواج را ندارند و ازدواج موقت را برمی گزینند. این حق شرعی این زنان است. از این رو اجرای این قانون که مادر نیز بتواند برای فرزندش شناسنامه بگیرد برای فرزندان تک والد راه حلی است که حق انتخاب به زنان می‌دهد

اما او از منظر دیگری به این موضوع نگاه می‌کند و می‌افزاید:«اصلاح زیرساخت‌ها و تصویب قوانین حمایتی دیگر نیز برای این کودکان الزامی است. چرا که زنان سرپرست خانوار، چه سرپرست خود به تنهایی باشند، چه بدون همسر و به همراه کودکشان زندگی می‌کنند و چه همسری داشته باشند که از عهده سرپرستی خانواده برنمی آید، نیاز به قوانینی دارند تا از کودکانشان حمایت کنند.»او تشریح می‌کنند: «خوشبختانه کشور فقیری نداریم. دولت می‌تواند این کودکان را تحت پوشش قرار دهد و این به نوعی سرمایه‌گذاری است.

در حقیقت دولت با این کار این اعتبار را از یک جیب خود بیرون می‌آورد و در جیب دیگر خود می‌گذارد چرا که دیری نمی‌گذرد که این کودکان بزرگ شده و به عنوان نیروی کار فعال، به سرمایه‌های این کشور مبدل می‌شوند.

آشنايي با حقوق تجارت الکترونيکي

علیرضاجعفری بازدید : 1148 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

در روزگاران قديم مردم براي برطرف ساختن نيازهاي خود از مبادله کالا با کالا استفاده مي کردند. شيوه معمول اين گونه معاملات بدين ترتيب بود که فرد کالاي مازاد بر نياز خود را با کالاي مورد نياز خود مبادله مي کرد. مشکلات اين گونه معاملات انسان را بر آن داشت تا کالايي بيافريند که در مقابل آن هم نيازهاي خود را برآورده سازد و هم بازيگر نقش يکي از عوضين معامله شود.
اين احساس بالقوه پس از چندي بروز بيروني يافت و سبب پيرايش کالايي بنام پول گرديد، که اين امر به نوبه خود بوجود آمدن تحولي شگرف را در تجارت نويد مي داد. همزماني اين تحول با رواج انديشه اصالت فرد و آزادي حاکميت اراده سبب پيدايي قراردادهاي تجاري به شکل امروزي گرديده اما منش فزون طلب و منفعت محور انسان به قراردادهاي کتبي ارضا نشد و بعد از آن ديري نپاييد که ارمغان دنياي مدرن يعني تجارت الکترونيک بعد از اختراع وسايلي مانند تلفن ، دورنگار و ..... از درون دنياي پرآشوب تجارت سر برآورد.همزماني گسترش اين تجارت نوين و طرح جهاني سازي اقتصاد و پيوستن جوامع مختلف به اين طرح و نيز گسترش روز افزون کاربران شبکه جهاني اينترنت ، اين تجارت نوين را به تجارتي فرا سيستمي مبدل ساخت بطوريکه امروزه خود را به عنوان امري اجتناب ناپذير در متن زندگي انسان امروز جا داده است.قرار گرفتن در دهکده جهاني ما را ناگزير به مهيا نمودن زيرساختهاي لازم تجارت الکترونيکي مي سازد و عدم توجه به اين قانونمنديهاي نوين در آينده اي نه چندان دور فاجعه آميز خواهد بود.
يکي از مفاهيم تجارت الکترونيک حذف مرزها، گمرک ها و واسطه ها و تبديل شدن به يک دهکده جهاني مي باشد. در تجارت الکترونيک مرزي وجود ندارد و هيچ فرقي نمي کند که افراد اجناس خود را از يک مغازه در نزديکي محل سکونت و يا از مغازه اي در قاره اي ديگر خريداري کنند. تجارت الکترونيکي باعث افزايش سرعت و حجم مبادلات بازرگاني گرديده و به مشکل محسوسي سبب کاهش هزينه خريدار و توليد کننده ، صرفه جويي زمان ، جذب بيشتر ، حذف واسطه ها و در نهايت سود بيشتر مي شود. در اين تجارت فضاي طبيعي به فضايي مجازي تبديل گشته و انسان ما بدون قرار گرفتن در محدوديتهاي زمان و کلان مي توانند با امکانت پيشرفته امروز معاملات خود را بصورت الکترونيکي انجام دهند. در اين ميان ما به عنوان عنصري فعال و موثر در نظام جهاني بايد به دو سلاح مجهز شويم 1 اقتصادي پويا و فعال 2 قانونمندي و ضوابطي نوين و از پيش تعيين شده چرا که اگر اين امر محقق نگردد برخورد انفعالي خود موجب بروز خسارات جبران ناپذيري به اقتصاد کشور مي گردد. اين دغدغه ها و تبعات سيستميک اين تجارت نوين ما را بر آن داشت که به کاوشي حقوقي حول و حوش اين مقوله بپردازيم لذا در اين مقاله سعي شده است که تعريفي اجمالي از حقوق اين فناوري نوظهور ارايه گردد و پس از آن مباني حقوقي اين تجارت نوين و امضاي الکترونيکي و در ادامه قراردادهاي الکترونيکي همراه با آثار حقوقي هر کدام مورد کاوش و بررسي قرار گيرد.

1-  تعريف حقوق تجارت الکترونيک

حقوقي است که ناظر بر جريان خريد و فروش بين توليد کننده و مصرف کننده (B2G) يا معامله بين دو توليد کننده (B2B) و يا معامله بين دو مصرف کننده (C2C) در فضاي الکترونيکي است.
البته بايد خاطرنشان کرد که در حال حاضر بهترين روش اين تجارت در شاخه بين توليد کننده و مصرف کننده (Business to consunem) در حال جريان است که اين امر ناشي از ضعف زيرساختها و محدوديتهاي تجارت الکترونيک در کشور ما است.

2-  مبناي حقوق تجارت الکترونيک :

همانطور که در ابتداي بحث به آن اشاره شد همراه با ورود پول به صحنه تجارت کم کم قراردادها نيز وارد اين صحنه گرديد چه در گذشته و چه در امروز رسم متداول آنست که قراردادها به صورت سند مکتوب به مراجع ذي ربط ارايه مي گردد که اين ويژگي از دو نظر قابليت بررسي دارد:


1-   از نظر اثبات سند: اين ويژگي ناظر به بودن يا نبودن قرارداد در عالم خارج است.
2-  از نظر انتساب سند: بعد از اينکه وجود خارجي سند اثبات گرديد بايد مشخص گردد که اين سند متعلق به کيست تا احکام نسبي بودن قراردادها راجع به آن اجرا گردد.


بنابرآنچه ذکر شد، چنانچه بخواهيم قراردادي را در عالم حقوق داراي آثار حقوقي بدانيم هم بايد وجود داشته باشد و هم منتسب به اشخاص معيني باشد. همين رويه در تجارت الکترونيک نيز جاري و ساري است، با اين تفاوت که در تجارت الکترونيک ، سند نوشته در دست ندايم و هر جا سخن از اسناد کتبي مي رود پيام داده اي جايگزين آن مي گردد و اسناد از جايگاه قديمي خود يعني کاغذ به مکان جديد خويش يعني رايانه انتقال يافته اند مويد اين مطلب ماده 1قانون نمونه تجارت الکترونيک است که چنين مقرر مي دارد « اين قانون براي هر نوع اطلاعاتي که به صورت پيام داده اي جهت فعاليتهاي تجاري استفاده گردد، اعمال مي شود» و در ادامه در تعريف پيام داده اي در بند 9 ماده 2 قانون نمونه تجارت الکترونيک چنين اشعار مي دارد: (پيام داده اي به معناي اطلاعاتي است که بوسيله عمليات الکترونيکي توليد ، دريافت و يا ذخيره مي گردد). ناگفته هويدا است که مبناي اصلي حقوق تجارت الکترونيک شناسايي حقوق پيام داده اي است ، چرا که اگر مطلوب ما همساني قرار داد الکترونيکي با قرار داد کتبي است بايد حقوق پيام داده اي اعم از توليد ، دريافت ، و يا ذخيره را در هر سامانه الکترونيکي به رسميت بشناسيم که اين امر به نوبه خود نيازمند تعبيه سازکارهاي حقوقي و فني در اين مقوله است.

3-  امضاي الکترونيکي

امضا به معناي پايان رساندن يا نافذ دانستن امري در عالم خارج است. امضا در معناي مصطلح عبارتست از نوشتن نام يا نام خانوادگي يا علامت خاصي که هويت صاحب علامت است و در ذيل اسناد و اوراق (عادي يا رسمي) متضمن وقوع معامله (برگرفته شده از کتاب ترمينولوژي حقوق ، دکتر لنگرودي) از آنچه در مورد امضا گفتيم مشخص مي گردد که هيچ سندي در علام حقوق اعتبار ندارد مگر اينکه داراي علامتي باشد دال بر صدور آن از جانب مرجع مسلم الصدور آنچه در مورد اهدافي که امضا در ذيل نوشته ها دنبال مي کند مي توان به اهدافي مانند رسميت يافتن اسناد، تاييد اسناد و قطعيت يافتن اسناد اشاره کرد که برخي از نويسندگان بر اين اهداف صحه گذارده اند اما بايد غافل از اين امر نبود که امضا فارغ از اهداف ذکر شده مبين قصد انشاء فرد در انعقاد قرار داد است بطوري که اگر سندي امضا نگردد در حقيقت فرد قصد بوجود آوردن آن را نداشته و قرار داد کان لم يکن تلقي مي گردد. اين امر آنچنان بديهي است که در ماده 223 قانون تجارت قانونگذار آن را جزء شرايط مشکلي برات قرار نداده و مهر و امضا را داخل در ماهيت نوشته برات دانسته است . اما تابحال آنچه گفتيم راجع به ويژگي ها مقررات حاکم بر اسناد کتبي بود لذا ما که داعيه دار همساني سند الکترونيکي با سند کتبي هستيم قهرا بايد امضاي الکترونيکي را همانند امضاي کتبي جزء شرايط صحي سند الکترونيکي به حساب آوريم.
البته اين نکته را هم بايد در نظر داشت که امضا حتما ناظر به شکل يا علامت خاصي نيست، بلکه هر علامت يا رمزي که مبين قصد انشاء فرد در قرار داد باشد در تجارت الکترونيک پذيرفتني است، همين نگرش ما را به سمت و سوي پذيرش امضاي ديجيتال در عبارت الکترونيک سوق مي دهد. امضاي ديجيتال شامل يک رشته داده هاي رياضي همراه شخص معين است که معمولا اين امضا به شکل رمزي است که محتواي پيام و هويت امضا کننده را تصديق مي کند ، به نظر مي رسد که امضاي ديجيتال مشکلات امضا را در محيط الکترونيکي تا حدودي مرتفع کند چرا که اگر امضايي به شکل خطوط گرافيکي صورت گيرد ابتدا به صورت او (o) و سپس با اختلاف ولتاژ وارد رايانه شده و در حافظه تاثير مي گذارد سپس اين اثر به شيوه الکترونيکي وارد رايانه مقصد شده و در آنجا مجددا به همان صورت اوليه باقي مي ماند و اين امضاء ، امضاي حقيقي فرد نمي باشد اگر چه برخي از حقوقدانان امضاي فوق را به شرط پذيرش عرف امضا تلقي مي کنند، لکن بايد اين نکته را هم مطمح نظر داشت که در بعضي از سامانه هاي رايانه اي براي کنترل صحت امضا فناوريهايي بوجود آمده که مشکل انتساب امضا مرا حل مي کند، نمونه اين فناوري پن اوپ (Pemop) است که در آن از فناوري زيست سنجي قلم (pen Biometrics) استفاده شده است.



قراردادهاي الکترونيکي و آثار حقوق مترتب بر آنها

الف -  تعريف عقد و قرارداد:
ماده 183 قانون مدني در تعريف عقد چنين اشعار مي دارد «عقد عبارتست از اينکه يک يا چند نفر در مقابل يک يا چند نفر ديگر تعهد بر امري نمايند و مورد قبول آنها باشد» از طرفي ماده 191 قانون مدني چنين مقرر مي دارد « عقد محقق مي شود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چيزي که دلالت بر قصد کند» بنابراين ، آنچه در تحقق ارکان عقد شرط است اشتراک دو يا چند اراده در بوجود آوردن امري اعتباري به نام عقد است. همچنين مي توان در تعريف قرار داد چنين گفت، که قرار داد توافقي است بين اشخاص اعم از حقيقي يا حقوقي به شرطي که طرفين اهليت انعقاد قرارداد رادارا باشند و به موجب قانون از آن حمايت گردد. بنابرآنچه گذشت مي توان نتيجه گرفت که هم در عقد و هم در قرار داد قصد انشاي ضروري است و طرفين با ايجاب و قبول قصد خود را بروز مي دهند.
و هر عقدي مرکب از دو عنصر ايجاب و قبول است بدين معنا طرفي که مي خواهد عقد را منعقد کند ايجاب عقد را انجام مي دهد و طرف ديگر آن را قبول مي کند که هر کدام از اين ايجاب و قبول مشتمل بر الفاظي است که دلالت بر ايجاب و قبول مي کند. آنچه مسلم است آنست که در تحقق ايجاب و قبول ممکن است قصد طرفين کتبي يا شفاهي ، لفظي يا عملي و يا به طريقه مدرن يعني به روش الکترونيکي ابراز گردد. ايجاب و قبول الکترونيکي باعث بوجود آمدن قراردادهاي آن لاين (on line) در عرصه اين فناوري گرديده است (آن لاين همان ارتباط شبکه اي با رايانه هاي ديگران است.) ايجاب و قبول الکترونيکي در قراردادهاي آن لايل بدين صورت است که فرد پيام داده اي خود را به سامانه رايانه اي مقصد ارسال مي دارد و کسي که در مقصد است از ايجاب فرد مطلع مي گردد، مويد اين امر ماده 11 قانون نمونه آنيسترال (uncitral) راجع به عبارت الکترونيک است که مقرر مي دارد. « در بستر و روند انعقاد قرارداد ، ايجاب و قبول را مي توان از طريق پيام داده اي ابراز کرد مگر اينکه طرفين خلاف آنرا مقرر کرده باشند


ب) غره بيان ايجاب و قبول:
در قرار دادهاي آن لاين دو حالت متصور است:
1-   در حالت اول فرد پيام داده اي خود را به قصد خاص ارسال مي دارد براي نمونه، سفارش کالايي را به فروشگاهي خاص مي دهد در اينجا تنها فروشگاه مورد نظر است که بايد قبول را اعلام کند و تعهد خود را مبني بر ارسال کالا ايفا نمايد. در اينجا ايجاب صريحا متوجه همان فروشگاه خاص است.
2-  در حالت دوم فرد، ايجاب خود را منحصر به شخص يا محل خاصي نمي کند بلکه شايد ميليونها نفر را مخاطب خود قرار مي دهد اين امر شبيه عقد جعاله در فقه اماميه است که در آن عامل جعاله شخصي نيست لذا در اينجا هر فردي که تعهد را انجام دهد بايد در مقابل انجام تعهد عوض به او ستردگردو نمونه اين امر پرونده اي جنجالي مشهور به پرونده کارليل در انگلستان بود که خوانده دعوي داروي ضد آنفلوانزايي ساخته و شرط کرده بود که هر کس پس از خوردن دارو به آنفلونزا دچار شود به او 500 پوند خواهد داد. فردي پس از استعمال دارو به آنفلوانزا مبتلا و به تبع آن دعوايي در دادگاه مطرح و خواستار غرامت 500 پوندي شد در نهايت پس از کش و قوس هاي فراوان قاضي به نفع خواهان راي صادر کرد با اين استدلال که اين ايجاب ، ايجابي به همه جهانيان بوده و متعهد بايد از عهده پرداخت غرامت برآيد.
ج) اعمال حق خيار در عقود الکترونيکي:
بحث خيارات عقود الکترونيکي بخصوص در بيع الکترونيکي از حوزه هايي است که تاکنون کسي در مورد آن بررسي جدي انجام نداده و در بحث فشرده ما نيز نمي گنجد اما مختصرا بايد اشاره کرد که برخي از حقوقدانان ، قايل به عدم تاثير و ناکارآمدي بعضي از خميارات در تجارت الکترونيک مي باشند. يکي از اين خيارات مذکور ، خيار مجلس است که ماده 397 قانون مدني در مورد آن چنين مقرر مي دارد: «هر يک از متبابعين بعد از عقد ، في المجلس و مارام که متفرق نشده اند اختيار فسخ معامله را دارند.» پس از روشن شدن مفهوم خيار مجلس لازم به توضيح است آنچه باعث اعمال اين خيار مي گردد رابطه روحي و عاطفي بين متعاملين است و از آنجا که در تجارت الکترونيک اين موضوع منتفي است بنابراين اعمال خيار نيز منتفي خواهد بود.


د-  مسيوليت مدني در تجارت الکترونيک
يکي ديگر از ابعاد مسکوت تجارت الکترونيک است که کار بس جدي را در اين زمينه مي طلبد چرا که اگر در ارسال داده ها اشتباهي صورت گيرد و يا رايانه دچار مشکل نرم افزاري مي گردد مطمينا به طرف مقابل خسارت(مادي و معنوي) وارد مي آيد، که در اين فرض با عنايت به مسيوليت مبتني بر تفصير ، فرد مقصر بايد از عهده خسارات وارده اعم از مادي و معنوي برآيد البته آنچه بديهي است آنست که پيش بيني ضمانت اجرا در مفاد قرار دارد در مواردي اعم از تخطي از مفاد قرارداد و يا خسارات وارده باعث عدم اثبات تقصير از سوي زيان ديده است.

نتيجه:

آنچه در اين مجال از آن سخن به ميان آمد نمايي بود اجمالي از تجارت الکترونيک و قواعدي که بايد بر آن حکمفرما گردد تا ضمانت بقاي آن را فراهم سازد . آنچه آشکار است آنست که قوانين قانون مدني و يا قوانين خاص ديگر قابليتهاي پاسخگويي به نيازهاي تجارت الکترونيک را ندارند و در اين ميان شفافيت و روشنگري قانونگذار و تدوين قانوني جامع و مانع، حلال معضلات حقوقي اين تجارت نوين خواهد بود مضافا اينکه قوانين تخصصي ، سازمان قضايي خاص خود را مي طلبد لذا بايد در رسيدگي به دعاوي تجارت الکترونيک از دادرسان خبره ، اهل فن و آگاه به مسايل تجارت الکترونيک استفاده کرد

راهنماي رفع سوءاثر از سوابق چكهاي برگشتي اشخاص

علیرضاجعفری بازدید : 1535 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)



بر اساس بخشنامه هاي بانک مركزي جمهوري اسلامي ايران كليه امور مربوط به رفع سوءاثر از چكهاي برگشتي اشخاص از طريق شعب و واحدهاي تابعه بانكها و به صور ذيل امكان پذير مي باشد:

1-  تأمين موجودي: مشتري مبلغ كسري موجودي را به حساب جاري خود واريز كرده و پس از دريافت مبلغ مزبور توسط ذي نفع چک، بانک نسبت به رفع سوءاثر از سابقه چک برگشتي اقدام
مي نمايد؛

2- ارائه لاشه چک برگشتي: مشتري لاشه چک برگشتي را به بانک ارائه نموده كه در قبال آن بانک مربوطه به مشتري رسيد ارائه مي دهد؛

3-  ارائه رضايت نامه محضري ذي نفع چک به بانک: در صورت عدم امكان ارائه لاشه چک برگشتي به بانک بنا به دلايلي نظير مفقود شدن، به سرقت رفتن و سوختن، ذي نفع چک (شخصي
كه گواهي نامه عدم پرداخت وجه چک به نام او صادر شده است) مي تواند با حضور در دفترخانه اسناد رسمي، رضايت خود را اعلام نموده و بانک با دريافت رضايت نامه مزبور، نسبت به رفع سوء اثر از چک مورد نظر و ابطال آن اقدام نمايد؛

-
تبصره: چنانچه ذينفع چک شخص حقوقي دولتي و يا نهاد عمومي غيردولتي باشد، مي تواند با ارائه نامه رسمي رضايت خود را اعلام كرده و بانک با دريافت رضايت نامه مزبور، نسبت به رفع سوء اثر از چک مورد نظر و ابطال آن اقدام مينمايد؛

4-  واريز مبلغ چک به حساب جاري و مسدود نمودن آن به مدت 24 ماه: چنانچه ارائه لاشه چک و يا رضايت نامه محضري ذي نفع به بانک امكان پذير نباشد، مشروط به اينكه حساب جاري مشتري نزد شعبه مفتوح و توسط مراجع قضايي مسدود نشده باشد، مشتري مي تواند با واريز معادل كسري موجودي به حساب جاري خود، درخواست مسدود شدن وجه مزبور را براي پرداخت چک برگشتي ذي ربط تا زمان تعيين تكليف قطعي چک برگشتي و يا حداكثر به مدت 24 ماه، به بانک ارائه و سپس بانک نسبت به رفع سوءاثر از سابقه چک برگشتي اقدام مي نمايد. در اين
شرايط بانک موظف است ظرف پنج روز كاري، طي نامه اي تأمين وجه چک را به اطلاع شخصي كه گواهي نامه عدم پرداخت به نام وي صادر شده است، براي مراجعه به بانک و دريافت وجه
چک، برساند؛

5- ارائه حكم قضايي مبني بر رفع سوء اثر از سوابق چک برگشتي.

*
در صورت عدم اقدام مشتري نسبت به رفع سوءاثر، سابقه هر چك برگشتي صرفًا پس از انقضاي مدت هفت سال از تاريخ صدور گواهي نامه عدم پرداخت آن به صورت خودكار از سامانه اطلاعاتي بانک مركزي رفع سوء اثر ميگردد.

توضیح 1- در صورتي كه مشتري ظرف مدت ده روز كاري پس از برگشت چک، اقدام به تأمين كسري موجودي حساب جاري يا ارائه لاشه چک يا رضايت نامه محضري از ذي نفع ننمايد، بانک
موظف است اطلاعات مربوط به گواهي نامه عدم پرداخت را به سامانه اطلاعاتي بانک مركزي ارسال نمايد.

توضیح 2- بانک مكلف است بنا به درخواست مشتري و به منظور آگاهي وي از سوابق چک هاي برگشتي خود در سامانه اطلاعاتي بانک مركزي، اقدام به ارائه صورت كامل تعداد و مشخصات
چک هاي برگشتي وي با درج تاريخ برگشت چک نمايد.

خانم پاپی معاون اداره اطلاعات بانکی بانک مرکزی در این زمینه گفت: برای رفع سوء اثر از هر چک برگشتی در سامانه بانک مرکزی باید 7 سال از تاریخ برگشت چک بگذرد.

وی افزود:‌ در دستورالعمل قبلی، در صورت نداشتن شاکی و تعیین تکلیف نشدن چک، یک فقره چک برگشتی بعد از  شش ماه رفع سوء اثر می شد، دو فقره بعد از یک سال، و سه فقره چک را بعد از دو سال رفع سوء اثر می کردیم.

خانم پاپی تصریح کرد: اگر شخصی حتی یک فقره چک برگشتی داشته باشد و  برای رفع سو‌ء اثر آن از طریق روش‌های معمول  اقدام نکند تا مدت 7 سال  سوء سابقه در سامانه اطلاعاتی بانک مرکزی خواهد داشت و از خدماتی مانند گرفتن دسته چک جدید محروم است.

وی افزود: همچنین در دستورالعمل دیگری برای کاهش تعداد چک های برگشتی،‌ هر شخص حقیقی بیشتر از یک حساب جاری در یک بانک نمی‌تواند داشته باشد. بانک‌ها باید این حساب‌ها را شناسایی و برای  بستن و تعیین تکلیف  آنها  اقدام کنند.

معاون اداره اطلاعات بانکی بانک مرکزی با بیان اینکه این دستورالعمل ها برای کاهش چک های برگشتی از آذر سال گذشته اجرایی شده است، گفت: اقدامات دیگری نیز در این زمینه در دستور کار قرار دارد که هنوز نهایی نشده است.

قانون جزای فرانسه به زبان انگلیسی

علیرضاجعفری بازدید : 2265 یکشنبه 10 آبان 1394 نظرات (0)


فایل (های) پیوست شده
.pdf  code_33.pdf (اندازه: 323.88 KB )

قانون جزایی فرانسه

علیرضاجعفری بازدید : 1822 یکشنبه 10 آبان 1394 نظرات (0)

قانون جزایی فرانسه

 
 
 
 
 

متن قانون اساسی آمریکا

علیرضاجعفری بازدید : 1476 یکشنبه 10 آبان 1394 نظرات (0)

متن کامل قانون اساسی آمریکا

قانون اساسی کشور آمریکا
ما مردم ایالات متحده، به منظور تشکیل اتحادیه‌ای کامل‌تر، استقرار عدالت، تأمین آسایش ملی، تضمین دفاع مشترک، ارتقای رفاه عمومی و حفظ برکات آزادی برای خود و آیندگانمان، قانون اساسی حاضر را برای ایالات متحده آمریکا وضع و مقرر می‌نماییم.


مقدمه

ما مردم ایالات متحده، به منظور تشکیل اتحادیه‌ای کامل‌تر، استقرار عدالت، تأمین آسایش ملی، تضمین دفاع مشترک، ارتقای رفاه عمومی و حفظ برکات آزادی برای خود و آیندگانمان، قانون اساسی حاضر را برای ایالات متحده آمریکا وضع و مقرر می‌نماییم.

‎‎‎‎

اصل اول

بخش 1

کلیه اختیارات قانونگذاری اعطا شده در این قانون اساسی، به کنگره ایالات متحده مرکب از مجلس سنا و مجلس نمایندگان، واگذار می‌گردد.

بخش 2

[1] مجلس نمایندگان متشکل از اعضایی است که مردم ایالتهای مختلف هر دو سال یک بار آنان را انتخاب می‌کنند و رأی دهندگان در هر ایالت باید از همان شرایط لازم برای رأی دهندگان ایالتی که مجلس آن ایالت بیشترین نماینده را دارد، برخوردار باشند.

[2] هیچ کس تا زمانی که به سن بیست و پنج سالگی نرسد و هفت سال تبعه ایالات متحده نباشد و در زمان انتخاب، مقیم ایالتی که از آن‌جا انتخاب می‌گردد نباشد، نمی‌تواند نماینده (مجلس) شود.

[3] تعداد نمایندگان و میزان مالیاتهای مستقیم ایالتهایی که به اتحادیه ملحق می‌شوند برحسب تعداد جمعیت آنها تعیین می‌شود. تعداد جمعیت با افزودن سه پنجم سایر افراد به کل افراد آزاد معین می‌شود. افراد آزاد شامل کسانی است که برای یک دوره چند ساله تعهد خدمت داشته باشند ولی سرخپوستان معاف از مالیات را در بر نمی‌گیرد. سرشماری اصلی ظرف سه سال پس از نخستین اجلاس کنگره ایالات متحده و در هر دوره ده سالة بعدی به طریقی انجام خواهد شد که کنگره از طریق قانون تعیین می‌کند. تعداد نمایندگان برای هر سی هزار نفر از یک نماینده نباید تجاوز کند، لیکن هر ایالت باید حداقل یک نماینده داشته باشد و تا زمان انجام سرشماری مزبور هر یک از ایالتها به تعداد ذیل نماینده انتخاب می کنند: ایالت نیوهمپشیر، سه نماینده؛ ماساچوست، هشت نماینده؛ رود آیلند و توابع، یک نماینده؛ کانکتیکت، پنج نماینده؛ نیویورک، شش نماینده؛ نیوجرسی، چهار نماینده؛ پنسیلوانیا، هشت نماینده؛ دلاویر، یک نماینده؛ ویرجینیا، ده نماینده؛ کارولینای شمالی، پنج نماینده؛ کارولینای جنوبی، پنج نماینده وجورجیا، سه نماینده.

[4] هر گاه کرسیهای نمایندگی ایالتی خالی شود، مقامات اجرایی آن ایالت دستور انتخابات را برای جایگزینی آنها صادر می‌کنند.

[5] مجلس نمایندگان رئیس و سایر «مقامات» خود را انتخاب می‌نماید و دارای اختیار انحصاری «اعلام جرم علیه مقامات دولتی» است.

بخش 3

[1] دو سناتور از هر ایالت که مجلس قانونگذاری ایالتی برای مدت شش سال انتخاب می‌کند سنای ایالات متحده را تشکیل می‌دهند و هر سناتور دارای یک رأی است.

[2] در جلسه‌ای که سناتورهای مجلس سنا پس از نخستین انتخابات تشکیل می‌دهند، سناتورها باید بلافاصله به سه دسته در حد امکان مساوی تقسیم شوند. کرسیهای سناتورهای دسته نخست باید در پایان سال دوم، کرسیهای دسته دوم در پایان سال چهارم و کرسیهای دسته سوم در پایان سال ششم خالی شود، به طوری که بتوان هر دو سال یک بار یک سوم نمایندگان را دوباره انتخاب نمود و چنانچه در دوره فترت مجلس قانونگذاری ایالتی کرسی نماینده‌ای به دلیل استعفا یا نظایر آن خالی شود، مقامات اجرایی آن ایالت می‌توانند تا برگزاری اجلاس آینده مجلس قانونگذاری ایالتی که کرسیهای خالی را پر می‌نماید به طور موقت انتصابهایی را انجام دهند.

[3] هیچ‌کس تا زمانی که به سن سی سالگی نرسد و نه سال تبعه ایالات متحده نباشد و در زمان انتخاب مقیم ایالتی نباشد که از آن انتخاب می‌شود، نمی‌تواند سناتور سنا شود.

[4] معاون رئیس‌جمهوری ایالات متحده، ریاست مجلس سنا را به عهده دارد ولی حق رأی نخواهد داشت، مگر زمانی که تعداد نمایندگان موافق و مخالف مساوی باشد.

[5] سنا سایر مقامات خود و نیز یک نفر رئیس موقت را برای مواقع غیبت معاون رئیس‌جمهور و یا زمانی که وی به جای رئیس‌جمهور ایالات متحده انجام وظیفه می‌نماید، انتخاب خواهد کرد.

[6] مجلس سنا به طور انحصاری اختیار دارد که به کلیه «اعلام جرم علیه مقامات دولتی» رسیدگی کند و اعضای آن هنگامی که بدین منظور تشکیل جلسه می‌دهند، باید سوگند یاد نموده یا رسماً اظهار کنند که جز حقیقت نگویند. زمانی که شخص رئیس‌جمهور ایالات متحده محاکمه می‌شود، ریاست جلسه با رئیس دیوان عالی کشور می‌باشد. هیچ کس را نمی‌توان مجرم شناخت مگر این که دو سوم نمایندگان حاضر در این مورد اتفاق نظر داشته باشند.

[7] در مورد اعلام جرم علیه مقامات دولتی، حکم صادره در حد عزل از سمت، سلب صلاحیت احراز هر گونه سمت افتخاری یا مسئولیت تعهدآور و یا انتفاعی در ایالات متحده خواهد بود؛ با این حال کسی که محکوم می‌شود، براساس قانون تحت پیگرد، محاکمه، محکومیت و مجازات قرار می‌گیرد.

 

برای مشاهده کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید...

اختلاس چیست و مختلس کیست؟

علیرضاجعفری بازدید : 1551 سه شنبه 28 مهر 1394 نظرات (0)

مقدمه

به برداشت غیر قانونی اموال دولتی یا غیردولتی که توسط کارمندان و کارکنان دولت یا وابسته به دولت انجام می‌گیرد، اختلاس گفته می‌شود. اختلاس گونه‌ای از کلاهبرداری محسوب می‌شود که بیشتر به صورت برنامه‌ریزی‌شده، منظم و پنهان و بدون رضایت و آگاهی دیگران صورت می‌گیرد.


بسیاری از اموال و سرمایه‌های موجود در کشور در اختیار دولت قرار دارد که خطرات زیادی آنها را تهدید می‌کند. این اموال که بر حسب وظیفه قانونی در اختیار کارمند قرار می‌گیرد، شاید به نوعی مورد استفاده شخصی او یا دیگری قرار گیرد. برای تضمین هر چه بهتر منافع دولت و ملت و برای حمایت از آنها، قانونگذار برای این دسته از اموال و سرمایه‌ها مقرراتی تعیین کرده و برداشت غیرقانونی و برنامه‌ریزی‌شده آنها را تحت عنوان اختلاس، واجد جنبه کیفری قرار داده است.

 
اختلاس در کشورهای در حال توسعه
سوءاستفاده کارمندان از اموالی که بر حسب وظیفه قانونی در اختیار آنها قرار داده شده، از جمله جرایمی است که در سطح جهان به خصوص کشورهای در حال توسعه بسیار مشاهده می‌شود و به همین دلیل قانونگذار در کشورهای مختلف و از جمله در نظام جزایی ایران ارتکاب به آن را بسیار مورد توجه قرار داده است.اصل 49 قانون اساسی نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده است که بر اساس آن، ثروت‌های ناشی از اختلاس توسط دولت گرفته شده و حسب مورد به بیت‌المال یا صاحب حق بازگردانده می‌شود.

 
ماده 75 قانون تعزیرات سابق
قانونگذار جمهوری اسلامی ایران ابتدا جرم اختلاس را در ماده 75 قانون تعزیرات سابق مقرر و عنوان مأموران دولتی را نه تنها احصا کرد بلکه در تبصره یک آن کارمندان و کارکنان قوه مقننه را نیز مشمول جرم اختلاس مندرج در این ماده قرار داد تا درصدد جلوگیری و مبارزه با مرتکبان ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری برآید.قانون تعزیرات در سال 1364 توسط مجلس شورای ملی تصویب و در تاریخ 15 آذر 1367 به تأیید مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید.

 
عنصر قانونی اختلاس
رکن قانونی جرم اختلاس مربوط به ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری است که مقرر می‌دارد: «هر یک از کارمندان و کارکنان ادارات، سازمان‌ها، شوراها، شهرداری‌ها و مؤسسات و شرکت‌های دولتی یا وابسته به دولت یا نهادهای انقلابی، دیوان محاسبات و موسساتی که به کمک مستمر دولت اداره می‌شوند یا دارندگان پایه قضایی و به طور کلی قوای سه گانه و همچنین نیروهای مسلح و مأموران به خدمات عمومی اعم از رسمی یا غیررسمی، وجوه یا مطالبات یا حواله‌ها یا سهام و اسناد و اوراق بهادار یا سایر اموال متعلق به هر یک از سازمان‌ها و مؤسسات فوق‌الذکر یا اشخاص را که بر حسب وظیفه به آنها سپرده شده است، به نفع خود یا دیگری برداشت و تصاحب کند، مختلس محسوب و مجازات خواهد شد»

 
عنصر مادی اختلاس
صرف داشتن قصد، مستوجب تعقیب کیفری نیست بلکه مرتکب باید نسبت به مالی که بر حسب وظیفه به او سپرده شده است، خیانت کند که در این صورت عمل مرتکب عنوان جرم دارد و برای تحقق آن نیز عناصری لازم است.


1-  سمت مرتکب از موضوعات مهم است. مرتکب باید از کارمندان و کارکنان دولت یا مأموران به خدمت عمومی باشد. این موضوع از اجزای اصلی عنصر مادی جرم اختلاس محسوب می‌شود.
2-  اختلاس باید از شرکت‌های سهامی غیردولتی باشد. حال این پرسش مطرح می‌شود که با توجه به خصوصی‌سازی و کاهش مشاغل دولتی، آیا اختلاس از شرکت‌های خصوصی متصور است یا خیر و آیا می‌توان از این شرکت‌ها حمایت کیفری کرد؟در این زمینه اداره حقوقی قوه قضاییه دو نظر مشورتی دارد: «1- اصل بر این است که تصرف و تصاحب در اموال متعلق به دولت از مصادیق جرم اختلاس است و استثنائاً دخل و تصرف در اموالی که به حسب وظیفه به کارمندان دولت سپرده شده در حکم اختلاس است.

3-  بزهی که در شرکت‌های دولتی اختلاس نام دارد، در شرکت خصوصی ممکن است از مصادیق خیانت در امانت یا کلاهبرداری یا سرقت باشد»
4- عنصر بعدی برای تحقق جرم اختلاس، تصاحب است، به این معنا که مرتکب باید اموالی که در اختیار اوست، عالماً و عامداً تصاحب کند. یعنی به ملکیت خود یا دیگری درآورد. صرف استفاده کردن غیرمجاز از اموال بدون قصد تملک آن را نمی‌توان مشمول ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری قرار داد.
5-  موضوع جرم اختلاس یکی دیگر از عناصر تحقق این جرم است، به این صورت که رفتار مرتکب موجب ضرر و زیان شده باشد، حال چه به صورت کلی باشد یا جزئی.
6- عنصر دیگر برای تحقق این جرم، سپرده شدن اموال است. در این مورد مال باید بر حسب وظیفه کارمند به او داده شود.

 
عنصر معنوی اختلاس
قصد آگاهانه کارمند و داشتن سوءنیت، برای تحقق جرم اختلاس لازم است. اگر کارمند بر اثر بی‌احتیاطی یا اشتباه در خصوص مبلغی که برحسب وظیفه به او سپرده شده است، با کسری مواجه شود، مستوجب جرم اختلاس نمی‌شود. زیرا اگر سوءنیت و قصد وجود نداشته باشد، شاید مستوجب مسئولیت مدنی شود.

منبع: حمایت

چگونه نام کوچک خود را تغییر دهیم ؟!

علیرضاجعفری بازدید : 1299 سه شنبه 28 مهر 1394 نظرات (0)

نام اعم از نام کوچک و نام خانوادگی از احوال شخصیه بشمار می آید و به تعبیر دیگر جزء وضعیت مدنی اشخاص است و اصولا باید دوام داشته باشد. تغییر نام مشکلاتی در روابط حقوقی اشخاص پدید می آورد و چه بسا به حقوق دیگران لطمه میزند، از اینرو تغییر نام در حقوق جدید محدود شده و یک امر استثنائی بشمار میاید.

می توان گفت تغییر نام کوچک در حقوق ما ممکن است. اما آیا می توان به هر فردی اجازه داد بدون قید و شرط نام کوچک خود را تغییر دهند؟

خیر، زیرا اولاً نام کوچک در شناسنامه و دفاتر سجلی که از اسناد رسمی است قید می شود و اهمیت و اعتبار سند رسمی اقتضا میکند که تغییر مندرجات آن آسان نباشد.

ثانیاً همانطور که تغییر نام خانوادگی اشکالاتی در روابط حقوقی افراد پدید می آورد، تغییر نام کوچک نیز البته به مقیاس محدودتر مشکلاتی ایجاد می کند. مثلا ممکن است بدهکار یا مجرم با تغییر نام کوچک خود کوشش کند هویت اصلی خویش را مخفی نگاهدارد تا بستانکاران یا مجرمان قانون نتوانند به او دسترسی پیدا کنند. بنابراین تغییر نام کوچک هم مانند تغییر نام خانوادگی نباید آزاد باشد..

 

تشخیص اینکه آیا خواهان دارای منفعت مشروع و عقلائی در دعوی هست یا نه با دادگاه است.

برابر با قوانین و مقررات نامهای قابل تغییر بشرح ذیل می باشند:

1-       نامهائی که موجب هتک حیثیت مقدسات اسلامی می گردد .مانند : " عبدالات ، عبدالعزی "

(لات و عزی نام دو بت در مکه معظمه دوران قبل از اسلام است )

2-       اسامی مرکبی که عرفا" یک نام محسوب نمی شوند ( اسامی مرکب ناموزون )

مانند : " سعید بهزاد ، شهره فاطمه ، حسین معروف به کامبیز و ...."

3-       عناوین - اعم از عناوین لشکری و یا کشوری و یا ترکیبی از اسم و عنوان .مانند : " سروان ، سرتیپ ، دکتر ، شهردار و یا سروان محمد  و شهردار علی "

4-      القاب - اعم از ساده و مرکب . مانند : " ملک الدوله ، خان یا شوکت الملک ، حاجیه سلطان و سلطانعلی "

5-       اسامی زننده و مستهجن - زننده و مستهجن آندسته از نامهائی است که بر حسب زمان ، مکان یا مورد به دلایل و جهات زیر برای دارنده آن زننده و مستهجن باشد و مراتب به تأیید شورای عالی برسد.

6-       اسامی نامتناسب با جنس .

مانند : " ماشاءاله برای اناث و یا انتخاب نام اشرف و یا اکرم برای افراد ذکور"

7-      حذف کلمات زائد و غیر ضروری در نام اشخاص .

مانند : " قلی ، غلام ، گرگ ، ذولف و قوچ "

8-      تصحیح اشتباهات املائی در نام اشخاص که بدلیل عدم آشنائی مامور با لهجه ها و الفاظ و معانی محلی و یا ناشی از تلفظ اظهار کننده پیش آمده .

مانند : " زهراب به سهراب و یا منیجه به منیژه و یا ... "

9-      هم نام بودن فرزند با پدر و یا مادر در یک خانواده .

10-   هم نام بودن برادران و یا خواهران در یک خانواده .

11-  تغییر نامها از صورت عربی به شکل فارسی از قبیل رحمن به رحمان ، اسمعیل به اسماعیل ، اسحق به اسحاق و ...    .

12-   تغییر نام کسانیکه با تأیید مراجع ذیصلاح به دین مبین اسلام مشرف می شوند .

13-   تغییر نام کسانیکه نام آنها اسامی ایام هفته باشد.

14-  تغییر نام کسانیکه تغییر جنسیت داده و دادگاه صالحه حکم به تغییر نوع جنس در اسناد سجلی و شناسنامه آنان صادر نموده است .

سرقت گوشی موبایلتان را اینگونه پیگیری کنید.

علیرضاجعفری بازدید : 1500 سه شنبه 28 مهر 1394 نظرات (0)

سرقت تلفن همراه معضلی است که هر روز اخبار متعددی از آن در سطح جامعه به گوش می‌رسد و به تبع حقوقی را در این راستا درباره مشترکان باید متصور شد.

نخستین قانون مخابرات کشور، در تاریخ ۱۳۵۰ به تصویب رسیده و با توجه به این که تلفن همراه از سال ۷۳ وارد کشور شد، بالطبع حرفی از این وسیله به صورت مستقل در قانون مذکور به میان نیامده بود اما هیات وزیران در سال ۸۳، به پیشنهاد وزارت تغییر نام یافته‌ی پست و تلگراف و تلفن به ارتباطات و فن‌آوری اطلاعات، وزارت امور اقتصاد و دارایی و سازمان مدیریت و با استناد ماده‌ی چهارم قانون برنامه‌ی سوم توسعه، اساسنامه‌ شرکت مادر تخصصی مخابرات ایران و به استناد مواد دو و چهارم قانون برنامه‌ی سوم با تغییر نام و اصلاح اساسنامه‌ی مرکز سنجش از دور ایران، اساسنامه‌ی شرکت ارتباطات سیار را تصویب کرد و این شرکت در قالب شرکت تابعه‌ی مخابرات ایران ساماندهی شد.

در قوانین موجود درباره تلفن همراه، مواردی در مورد مجازات استفاده‌های غیرمجاز از وسایل مخابراتی و نحوه‌ی برخورد با ایجاد مزاحمت برای دیگران ذکر شده است و بعضا مصوبات پراکنده‌ای در جهت حفظ حقوق مشترکان تدوین شده است، اما این سوال مطرح است که آیا مشترکان تلفن همراه از تمامی‌ حقوق خود در قبال این وسیله‌ی ارتباطی آگاهند؟


بر اساس آیین‌نامه ارائه خدمات پیام چندرسانه‌یی که حدود چهار سال پیش در کمیسیون تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی به تصویب رسیده است، در صورت فروش یا سرقت تلفن همراه ( سیم کارت) مشترک باید نسبت به انجام مراحل قانونی (بر اساس مقررات مربوط) اقدام کند.

مشترکان می‌توانند در زمان به سرقت رفتن گوشی‌ و یا مفقود شدنش به نزدیک‌ترین کلانتری مراجعه کرده و سرقت گوشی‌شان را اعلام کنند که البته بهتر است کلانتری در همان محل به سرقت رفتن و یا مفقود شدن گوشی باشد و پس از آن از طریق مراجع قضایی موضوع را پی‌گیری کنند؛ همچنین برای جلوگیری از سوءاستفاده‌ از سیم‌کارت به یکی از دفاتر خدمات مشترکان مراجعه و نسبت به مسدود کردن سیم‌کارت سرقت شده اقدام کنند.

در زمان سرقت گوشی‌های تلفن همراه معمولا مخابرات پس از اطلاع مشترک، از طریق شماره سریال ۱۵ رقمی که در گوشی‌ و پکیج آن‌ قرار دارد، به پیگیری و ردیابی گوشی‌ها اقدام می‌کنند و مشترکانی که این شماره را ندارند با توجه به اینکه داشتن این شماره برای ردیابی گوشی الزامی است؛ می‌توانند با زدن کلید * و سپس مربع و درنهایت عدد (۰۶) و دوباره کلید مربع، از این شماره مطلع شوند.

معمولا با تغییر شماره‌ی سریال گوشی‌های به سرقت‌رفته و یا مفقود شده می‌توان از آن‌ها استفاده کرد؛ به‌طوری که امکان شناسایی و یا ردیابی آن‌ها از بین می‌رود اما در گوشی‌های نسل جدید که وارد بازار می‌شوند، امکان تغییر شماره سریال وجود نداشته و یا کار بسیار مشکلی است.

گوشی‌های سرقت شده معمولا به فروش می‌رسند، بنابراین کارشناسان تاکید دارند که افراد باید در خرید گوشی‌ها دقت داشته باشند تا نسبت به خرید انواع معتبر و دارای ضمانت‌نامه اقدام کنند، زیرا در نهایت فردی که اینگونه گوشی را بدون فاکتور خریداری کرده، مقصر و مجرم شناخته می‌شود.

اما کارشناسان به خریداران هشدار می‌دهند که در زمان خرید گوشی تلفن همراه از فروشگاه‌هایی خرید کنند که دارای پروانه کسب معتبر بوده و حتما فاکتور خرید ممهور دریافت کنند و با استعلام از چند فروشنده از نوع گارانتی و قمیت‌ها مطلع باشند و چنانچه به موارد تخلفی برخورد کردند آن را به کمیسیون رسیدگی به شکایات اتحادیه مربوطه اطلاع دهند.

کودکان در قانون جدید مجازات اسلامی

علیرضاجعفری بازدید : 1634 سه شنبه 28 مهر 1394 نظرات (0)

یکی از ایراداتی که همواره منادیان حقوق بشر و حقوق کودکان به قوانین ایران می گرفته اند سن مسئولیت کیفری بوده که در قانون جدید اصلاحاتی در این زمینه صورت گرفته است. سن مسئوليت كيفري اطفال را بايد يكي از چالش برانگيزترين مباحث حقوقي مربوط به حقوق كودك در ايران دانست؛ از يك سو با توجه به حاكميت مقررات و قواعد شرعي بر قوانين موضوعه و تبعيت قانونگذار ايراني از نظريه مشهور فقهاي شيعه در تدوين و تصويب قوانين موضوعه، تعيين سن خاصي به عنوان سن بلوغ شرعي، مبناي شناسايي سن مسئوليت كيفري براي اطفال بزهكار شده است و از سوي ديگر الحاق ايران به برخی كنوانسيون ها و ميثاق هاي مختلف بين المللي و لزوم عدم تعارض قوانين داخلي با مقررات مندرج در اين كنوانسيون ها مسائلی به وجود آورده که قانونگذار ضروری دید در این مورد تغییراتی ایجاد نماید.

 

مسئولیت کیفری اطفال در تمام دنیا تقریباً از لحاظ سنی به ویژه سن مسئولیت مطلق کیفری، یک حد مشخص و مشابه دارد. مطابق کنوانسیون حقوق کودک سن مسئولیت کیفری 18 سال است. بررسی های پزشکی و روانشناسی نیز تأئید کرده اند که اطفال از سن ۱۷ تا ۱۹ سالگی به تعادل جسمی و عقلی می رسند و بر همین اساس سن مسئولیت کیفری این چنین تعیین شده است.

 

در معاهده حقوق کودک، سن طفل، زیر 18 سال تعیین شده؛ ولی چون منوط به حقوق داخلی کشورها در این زمینه شده است، بنابراین باید معیارهای مناسب ملی در نظر گرفته شود و منافع اطفال نیز لحاظ گردد. به این منظور در نظام های حقوقی که مفهوم سن مسئولیت کیفری را برای نوجوانان پذیرفته اند، شروع آن سن نباید در سطح بسیار پایین باشد و واقعیت های مربوط به بلوغ عاطفی، ذهنی و عقلی باید مدنظر قرار گیرد. باید توجه داشت که ماده یک معاهده حقوق کودک سن طفل را به طور کلی بیان نموده و در این زمینه بین وضعیت حقوقی و کیفری اطفال تفاوت قائل نشده است.

 

 

بنابراین به نظر می ‌رسد تعیین سن 9 سال برای مسئولیت كیفری دختران و 15 سال برای پسران در ایران، آن گونه كه برخی وانمود می ‌كنند؛ چندان هم در مقایسه با قوانین كشورهای دنیا، بی‌ سابقه به نظر نمی ‌رسد، اگرچه كمتر كشوری مانند ایران در خصوص مسئولیت كیفری میان پسران و دختران تفاوتی قائل شده است.

 

قانون مجازات جدید ضمن آنکه همچون گذشته سن مسئولیت کیفری را برای دختران ۹ سال تمام قمری قرار داده، تلاش کرده، با تفکیک مسئولیت کیفری اطفال در حدود و قصاص و تعزیرات تا حدودی مشکلات را کاهش دهد. بدین جهت در این قانون نظامی دوگانه برای مسئولیت کیفری پذیرفته شده است؛ یعنی در حالی که در جرایم تعزیری سن مسئولیت کیفری ۱۸ سال شمسی تعیین و قائل به پذیرش مـسئولیت کیفری تدریجی شده است، اما در جرایم حدود و قصاص، سن ۹ و ۱۵ سال قمری را ملاک قرار داده و‌‌ همان مسئولیت را برای دختران ۹ سال قمری به بالا قائل است

 

بنابراین تغییر مهمی که در این قانون روی داده، این است که با تصویب این لایحه و اجرای آن، چنانچه در کمال عقل و رشد افراد زیر 18 سال شبهه ای ایجاد شود، حدود و قصاص برای آنها اجرا نمی شود. همچنین بر اساس این مصوبه، مجازات های تعزیری برای افراد زیر 18 سال با افراد بالای 18 سال متفاوت خواهد بود. همچنین دیگر افراد زیر 18 سال به زندان محکوم نشده و به مراکز تربیتی همچون کانون اصلاح و تربیت منتقل می شوند.

 

پس براساس قانون مجازات جدید، قانونگذار تلاش کرده‌ است با ملاک قرار دادن «رشد عقلی» علاوه بر میزان سن، راهکاری عملی در اختیار دادگاه و قاضی قرار دهد تا برای کودکان از صدور مجازات ‌های حدی چون قصاص خودداری کند و بر اساس ماده ۹۰ این قانون «در جرایم موجب حد یا قصاص هرگاه افراد بالغ کمتر از هجده سال، ماهیت جرم انجام شده یا حرمت آن را درک نکنند یا در رشد و کمال عقل آنان شبهه وجود داشته باشد، حسب مورد با توجه به سن آنها به مجازات ‌های پیش‌ بینی شده در این فصل محکوم خواهند شد

 

البته شورای نگهبان در ماده 93 این قانون نیز اصلاحاتی انجام داده و طبق آن دست قاضی را برای تعویق یا تعلیق مجازات های تعزیری نوجوانان باز گذاشته است. این ماده قانونی بدین شرح است: «دادگاه می تواند در مورد تمام جرایم تعزیری ارتکابی توسط نوجوانان، صدور حکم را به تعویق اندازد یا اجرای مجازات را معلق نماید

ؤئوپلیتیک انرژی در منطقه دریای مازندران و اهمیت جمهوری اسلامی ایران (2008 - 1991)(دکترگودرزی)

علیرضاجعفری بازدید : 1557 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

 

روابط ایران و ارمنستان: فرصت ها و موانع(دکترمهنازگودرزی)

علیرضاجعفری بازدید : 1442 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

 

نویسنده: قیصری،نورا ...؛ گودرزی،مهناز؛   

مجله: مطالعات اوراسیای مرکزی » زمستان و بهار 1388 - شماره 3

(24 صفحه - از 121 تا 144)

چکیده:منطقه قفقاز از گذشته‌های دور، چه به عنوان بخشی از سرزمین و چه به عنوان حوزه نفوذ همواره مورد توجه ایران بوده است. جمهوری اسلامی ایران با توجه به پیوندهای تاریخی دو ملت و اراده دو طرف و داشتن امتیاز همسایگی، همکاری‌های گسترده‌ اقتصادی با جمهوری‌های قفقاز جنوبی و از جمله ارمنستان دارد. امکانات و نیازهای ارمنستان در زمینه‌های انرژی، حمل و نقل، صنایع و معادن، نیروی کار ارزان، تخصص و تکنولوژی در ساخت مصنوعات و موقعیت جغرافیایی این کشور از یک سو و موقعیت مناسب ایران، تخصص و تجربه ایران در بهره‌برداری از معادن، داشتن تکنولوژی روز برای تولید برخی کالاها، منابع غنی انرژی و راه‌های مواصلاتی گسترده از سوی دیگر ظرفیت‌های مطلوب دو کشور برای گسترش همکاری‌های اقتصادی است. نویسندگان در این مقاله به فرصت‌ها و موانع توسعه روابط دو کشور می‌پردازند.

 

امنیت انرژی و سیاست درهای باز تاجیکستان: جایگاه ایران در روابط اقتصادی - تجاری تاجیکستان(دکترگودرز

علیرضاجعفری بازدید : 1465 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

 

نویسنده: زیبا کلام،صادق؛ گودرزی،مهناز؛   

مجله: مطالعات اوراسیای مرکزی » سال ششم، بهار و تابستان 1392 - شماره 12 [علمی-پژوهشی]‏

(20 صفحه - از 75 تا 94)

چکیده:

اگرچه بر اساس نظریه‌های ژئواکونومی، مطالعه مسایل مربوط به انرژی، برای همه کشورها ضرورت راهبردی دارد ولی باید این مهم را در نظر گرفت که انرژی برخلاف قرن گذشته تنها شامل منابع نفت و گاز نیست؛ اگرچه هنوز این منابع نقش اول را در مجموعه منابع انرژی بازی می‌کنند. امروزه در کنار طرح مفاهیمی مانند ژئوپلیتیک و ژئواکونومی مفهوم هیدروژئوپلیتیک نیز نشان از اهمیت انرژی آب در کنار نفت و گاز دارد. از سوی دیگر نیاز به انرژی ضرورت مسیرهای انتقال آن و حمل و نقل کالاهای تولیدی را نیز به‌دنبال خود دارد. در چنین وضعیتی توجه به آینده منابع انرژی و چگونگی سازمان‌دهی تولید، انتقال و مصرف آن برعهده صاحبان، تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان انرژی است. در این نوشتار تلاش بر این است تا جایگاه ایران در سیاست خارجی و روابط اقتصادی کشور تاجیکستان با توجه به سیاست درهای باز این کشور با تأکید بر بحث انرژی مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

 

فرصت ها چالش های روابط ایران و ترکیه در دوره حزب عدالت و توسعه

علیرضاجعفری بازدید : 1465 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

 

نویسنده: گودرزی،مهناز؛ ابراهیمی،طالب؛   

مجله: علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج » بهار 1392، سال نهم - شماره 22 [علمی-پژوهشی (دانشگاه آزاد)]‏

(38 صفحه - از 131 تا 168)

زمینه های تعامل و تقابل جمهوری اسلامی ایران و ترکیه در ژئوپلیتیک جدید آسیای مرکزی و قفقاز(دکترگودر

علیرضاجعفری بازدید : 1464 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

 

نویسنده: گودرزی،مهناز؛   

مجله: مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز » تابستان 1392 - شماره 82 [علمی-پژوهشی/ISC]‏

(36 صفحه - از 131 تا 166)

توسعه سیاسی و موانع آن در ایران پیش از انقلاب اسلامی(دکترمهنازگودرزی)

علیرضاجعفری بازدید : 1587 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

توسعه سیاسی و موانع آن در ایران پیش از انقلاب اسلامی

 
 
 

جهانی‌شدن و منطقه‌گرایی: تعامل یا تقابل (مطالعة موردی سازمان همکاری شانگهای)

علیرضاجعفری بازدید : 1451 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

 

 
 
 

بازگشت پوتین: تغییر یا تداوم سیاست امنیتی روسیه؟

علیرضاجعفری بازدید : 1525 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)
بازگشت پوتین: تغییر یا تداوم سیاست امنیتی روسیه؟

بازگشت پوتین: تغییر یا تداوم سیاست امنیتی روسیه؟ / مهناز گودرزی
 
در حال حاضر با پیروزی ولادیمیر پوتین در انتخابات روسیه به نظر می رسد که او بیش از پیش در پی تحقق منافع و امنیت ملی روسیه و به نوعی تداوم سیاست خارجی روسیه خواهد بود.
مسأله امنيت و توجه به آن، ريشه در دغدغه‌هاي تاريخي روسيه دارد که در هيچ دوره‌اي، تغيير نظام سياسي در این کشور در اولويت آن تغييري ايجاد نکرده است. در واقع، سياست امنيتي روسيه تحت تاثير شرايط و نگرش نخبگان، رهبران و به خصوص رياست جمهوري روسيه است که نقشي اساسي در اين زمينه دارد. در حال حاضر نیز با پیروزی ولادیمیر پوتین در انتخابات ریاست جمهوری روسیه به نظر می رسد که رئیس جمهور جدید روسیه بیش از پیش در پی تحقق منافع و امنیت ملی روسیه و به نوعی تداوم سیاست خارجی روسیه خواهد بود.
 قبل از اتحاد شوروي، در دوران اتحاد و پس از آن براي رهبران روسيه و مردم اين کشور، مسأله تامين امنيت همواره بسيار مهم بوده است. در واقع روسيه يکي از کشورهايي است که سياست امنيت ملي آن طي سال هاي اخير دچار تحولات زيادي شده و اسناد مربوط به "امنيت ملي" و "آئين نظامي" اين کشور چند بار تغيير يافته اند. اين موضوع به نوبه خود موجب شده است تا بسياري از دولت هاي ديگر در درک واقعي سياست روسيه در قبال مسايل مهم امنيت بين المللي دچار مشکل شوند.
ولادیمیر پوتین در انتخابات چهارم مارس 2012 با کسب بیش از 63 درصد آراء برای بار سوم به مقام ریاست جمهوری روسیه انتخاب شد و در 7 مه 2012 مراسم تحلیف  او انجام شد. از آن زمان گمانه‌زنی‌ها در مورد چرخش‌های اساسی در سیاست خارجی روسیه و به دنبال آن در رابطه میان ایران و روسیه در دور جدید ریاست جمهوری پوتین شروع شد.
گروهی با توجه به شعارهای انتخاباتی پوتین مانند مخالفت با طرح سپر دفاع موشکی و مخالفت با یکجانبه گرایی آمریکا و حمایت از پرونده هسته ای ایران و اعلام اینکه کریدور هوایی ناتو از طریق خاک روسیه به افغانستان بسته می‌شود؛ عنوان کردند که رابطه روسیه و آمریکا با توجه مسائل جدیدی مانند انقلاب های خاورمیانه که نارضایتی روسیه را در بحث دخالت ناتو در لیبی مشاهده کردیم و یا بحث سوریه و موضع گیری روسیه نسبت به آن "تیره‌تر" می شود. ولی آلکسی پوشکوف، رئیس کمیته امور بین المللی مجلس دومای روسیه در رد این ادعا مطرح کرد که روسیه هیچ علاقه‌ای به رویارویی با کشورهای غربی ندارد. اروپا به روسیه نیاز دارد و ما نیز به اروپا نیاز داریم، و به نظر من، هیچ اختلاف‌نظر غیر قابل حلی بین روسیه و اتحادیه اروپا وجود ندارد.
 اما نکته مهم این است که شرایط امروز روسیه، در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین‌المللی نسبت به گذشته تغییرهای زیادی داشته است و این موضوع‌ها از دید پوتین پنهان نبوده و نیست. به هر حال خطرها و چالش‌های خارجی و دنیای در حال تغییر، پوتین را وادار به اتخاذ تصمیم‌های گوناگونی در زمینه‌های مختلف می‌کند. همان‌گونه که وی در مراسم تحلیف خود بیان کرد "آغاز کار رئیس جمهور برگزیده کشور، همیشه آغاز مرحله جدیدی از زندگی روسیه و تاریخ آن محسوب می‌شود".
باید در نظر داشت روسیه با توجه به توانمندی های ملی و قدرت این کشور در سطح نظام بین‌الملل تا جایی که قدرت ملی و منافع ملی آن تعیین می کند مقابل آمریکا و دیگر قدرت‌ها توان ایستادن دارد. دراین راه یک اسثنا وجود دارد و آن به خطر افتادن امنیت ملی این کشور است که تنها در این صورت حاضر به معامله و مصالحه نیست. بر اساس اعتقاد بسیاری از کارشناسان یکی از علل مهم موفقیت پوتین در انتخابات، داشتن سیاست مستقلانه او در برابر غرب بود که  مخالفت سرسختانه‌ پوتین با آغاز حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 2003 جلوه‌ای از این رویارویی سنتی بود که باعث شد مردم این کشور به سیاست اقتدارآمیز رئیس جمهورشان افتخار کنند و میزان محبوبیت او به یک باره روند تصاعدی به خود بگیرد. بر این اساس به نظر می‌رسد پوتین قصد دارد با حمایت مردمی به حمایت از سوریه و ایران ادامه دهد.
بدون تردید ایران جایگاه مهمی در سیاست های امنیتی روسیه دارد. چرا که ایران و روسیه علاوه بر دارا بودن نقش مهم در تامین امنیت منطقه ای،  تهدیدهای امنیتی مشترکی نیز دارند. پوتین می‌داند که هر گونه ناامنی برای ایران به ضرر روسیه نیز است. به عنوان مثال پوتین در سخنرانی خود در اسفند 1390 حمله به ایران را دارای ابعاد غیرقابل تصور دانست. در 23 آذر 1390 نیز در اجلاس ناتو، سفیر روسیه در ناتو دیمیتری روگوزین اعلام کرد، ایران همسایه ماست، اگر به هر شکلی ایران درگیر شود و اقدام نظامی علیه ایران صورت گیرد، تهدیدی مستقیم علیه امنیت ملی روسیه خواهد بود و این موضع گیری بارها از طرف مقامات روسی عنوان شده است.
 
 بر این اساس  با توجه به اینکه از یک سو، روسیه در بحث "امنیت ملی" خود حاضر به هیچ مصالحه‌ای نیست و از سوی دیگر این تهدیدهای صورت گرفته علیه ایران به نوعی سبب حضور جدی تر و مستقیم تر آمریکا در اطراف مرزهای روسیه و به تبع آن تهدید منافع و امنیت ملی روسیه و برهم خوردن توازن قوا در منطقه به ضرر این کشور خواهد شد،  بدون تردید مسکو مخالف جدی حضور واشنگتن در اطراف مرزهای این کشور خواهد بود.
با توجه به نقش هر دو کشور در امنیت منطقه‌ای و امنیت انرژی و با توجه به محتوای سخنرانی‌های پوتین و مقامات دولتی روسیه در زمینه تبلیغات جهت حمله احتمالی به ایران که آن را کاملا رد کرده اند به نظر نمی‌رسد پوتین حاضر به تنها گذاشتن ایران و همکاری با غرب در این زمینه باشد. با این وجود پوتین با توجه به  مسائل پیش آمده در سطح جهانی، یعنی  بحران اقتصادی، انقلاب کشورهای خاورمیانه و غیره با دقت بیش از پیش به دنبال منافع ملی و امنیت ملی روسیه است  و ایران نباید از عمل گرایی و واقع‌گرایی پوتین غافل شود.
جهت ارجاع دانشگاهی:
مهناز گودرزی ، "بازگشت پوتین: تغییر یا تداوم سیاست امنیتی روسیه؟ "، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1 خرداد ماه 1391.

روسيه و تحولات سوريه /( دکترمهناز گودرزی)(استاددانشگاه))

علیرضاجعفری بازدید : 1400 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)
روسيه و تحولات سوريه

روسيه و تحولات سوريه / مهناز گودرزی
 
به طور كلي، روسیه به سوریه نگاه استراتژیک دارد. كرملين نمي خواهد نظم و ژئوپليتيك منطقه به ضررش تغيير كند. زيرا همانگونه كه عنوان شد هم منافع اقتصادي زيادي را از دست مي دهد و هم امكان تسري اين تحولات به حوزه خارج نزديك روسيه وجود دارد.

روسیه از مهم ترين قدرت هاي درگير در بحران سوريه است. سياست هاي اتخاذي این کشور در قبال بحران سوریه در چارچوب حمايت از شريك راهبردي و تاكيد روسيه بر سياست عمل در جهان چندقطبي و دوري از تك قطبي بودن جهان تاثير بسزايي بر روند تحولات سوريه و موضع گيري هاي ديگر كشورها داشته است. 

 سیاست روسیه یعنی "حمايت از شريك راهبردي و تاكيد روسيه بر سياست عمل در جهان چندقطبي و دوري از تك قطبي بودن جهان" در دكترين سياست خارجي اين كشور در جولاي 2008 در اولويت اهداف اين كشور قرار گرفته است. طبق اين دكترين،  منطقه خاورمیانه و کشورهای عربی پس از منطقه CIS (كه شامل برخی از جمهوری ‌های مستقل اتحاد جماهیر شوروی است)، اتحادیه اروپا، آمریکا و شرق آسیا در اولویت پنجم اهمیت برای روس ها قرار دارد. اما با این وجود تحولات این منطقه برای روسیه ای که دنبال بازگشت به جايگاه قبلي خود در دوران اتحاد شوروي است بسيار حائز اهميت است. 

به طور كلي تحولات كشورهاي اسلامي منطقه خاورميانه به ويژه كشور سوريه براي روسيه از چند جهت داراي اهميت راهبردي است كه مهم ترين آن ها عبارتند از: نخست، تهديد منافع اقتصادي و تجاري روسيه؛ روسیه مبادلات 50 تا 60 ميليارد دلاری با اين منطقه دارد که از این میزان حدود یک میلیارد دلار مبادلات تسلیحاتی و یک و نیم میلیارد دلار مبادلات تجاری با سوریه است. با توجه به این موضوع، تحولات خاورميانه از یک سو، باعث بي ثبات شدن درآمد تجاري و ارزي روسيه از اين منطقه مي شود. از سوی دیگر، اين موضوع با فرمان پوتين رئيس جمهور این کشور مبني بر استفاده از سياست خارجي براي توسعه اقتصادي و كسب ثروت مغاير است و نمي تواند اهداف سياست خارجي روسيه را تامين كند.

دوم،  ايجاد و تشديد مشكلات سياسي با كشورهاي منطقه به ويژه عربستان؛ تحولات اخير سوريه عرصه تقابل بيش از پيش كشورهاي منطقه به ويژه رياض و مسكو را فراهم آورده است. رياض هميشه از سوي مسكو متهم به تقويت و گسترش بنيادگرايي اسلامي در قالب وهابيت بوده است. در حال حاضر نيز طرفداري عربستان همراه با تركيه و قطر از مخالفان سوريه روابط دو كشور را سردتر كرده است. اين موضوع براي روسيه كه كشورهاي اين منطقه بازار خوبي براي كالاها و تسليحات روسي هستند داراي اهميت فراواني است.

سوم، پايگاه نظامي دريايي روسيه در سواحل غرب سوريه در بندر طرطوس كه اصلی ترین مقر نظامی این کشور در دریای مدیترانه است.

چهارم، نزديكي اين منطقه با خارج نزديك روسيه به دلیل حضور بیش از 30 میلیون مسلمان در روسیه و بیش از 60 میلیون در حوزه آسیای مرکزی و قفقاز). منطقه قفقاز و آسياي مركزي خارج نزديك روسيه محسوب مي شوند و اين فدراسيون تمام تلاش خود را براي حفظ  و افزايش اقتدارش در اين منطقه انجام مي هد. كشورهاي اين منطقه داراي نظام اقتدارگرا، فساد فراگیر، فقدان فضای سیاسی رقابتی و مشكلات عديده بعد از فروپاشي اتحاد شوروي هستند كه امكان تسري بحران به داخل آنها وجود دارد. علاوه براین، منطقه قفقاز و آسیای مركزی در مجاورت مرزهای روسیه قرار گرفته، از این رو مسكو هر گونه احتمال تاثیرگذاری رویدادهای خاورمیانه بر منطقه آسیای مركزی و قفقاز و روسیه را در نظر مي گيرد.

پنجم، فراهم شدن زمينه براي دخالت كشورهاي غربي: روسيه با توجه به گسترش نفوذ بيش از پيش آمريكا در آسياي مركزي و قفقاز و داشتن پايگاه نظامي، حاضر به حضور پررنگ اين كشور در سوريه نمي باشد كه درواقع آخرين پايگاه سنتي روسيه در خاورميانه است.

درواقع، با حضور پوتين در راس سياست هاي روسيه از سال 2000 تاکنون، اراده اين کشور در ايجاد سياست خارجي مستقل با ابعادي جهاني براي روسيه جدي تر از هميشه دنبال شده است. همانطور كه عنوان شد در دكترين سياست خارجي روسيه در جولاي 2008، كرملين غربگرا به نحو شفافي به سمت سياست چندقطبي تغيير جهت داد و سعي كرد خود را به عنوان يك وزنه قابل توجه در سياست هاي جهاني و منطقه اي به اثبات برساند كه نمونه موثر آن موضع گيري هاي روسيه در قبال تحولات عرب و به ويژه بحران سوريه بوده است. 

تاكنون از مهم ترين موضع گيرهاي روسيه نسبت به تحولات سوريه مي توان به اين موارد اشاره كرد: نخست، مخالفت با رويكرد غربي ها در قبال سوريه، به نحوي كه حتي با درخواست اخیر ترکیه از "ناتو" برای استقرار موشک های "پاتریوت" در مرز این کشور با سوریه و موافقت ناتو با این درخواست نيز مخالف است؛ دوم، داخلي دانستن بحران سوريه و حل اين بحران توسط مردم سوريه و به صورت مسالمت آميز؛ سوم، وتو كردن تمام قطعنامه عليه سوريه در شوراي امنيت؛ چهارم، مخالفت با مداخله نظامي در سوريه، به نحوي كه رئيس جمهوري روسيه در مصاحبه با راشا تودي تصريح كرد "ما از ضرورت ايجاد تغييرات در سوريه آگاهيم، اما اين به معناي آن نيست كه تغييرات خونين باشد"؛ پنجم، انجام تعهدات موجود بر پایه قوانین جهانی؛ ششم، پايبندي به قراردادهای نظامی سابق خود با سوریه.

به طور كلي، روسیه به سوریه نگاه استراتژیک دارد. كرملين نمي خواهد نظم و ژئوپليتيك منطقه به ضررش تغيير كند. زيرا همانگونه كه عنوان شد هم منافع اقتصادي زيادي را از دست مي دهد و هم امكان تسري اين تحولات به حوزه خارج نزديك روسيه وجود دارد. علاوه براین، روسيه از آن نگران است كه با تسري اين جريان به اين منطقه، زمينه حضور آمريكا نيز بيش از گذشته فراهم شود. با اين وجود مسكو تلاش كرده تا با ابزار تاثيرگذار خود يعني حق وتو در شوراي امنيت بيشتر نقش نيروي مهاركننده در بحران را ايفا كند كه بتواند ساختار و نظم كلي در منطقه را حفظ و مانع از حضور و گسترش دخالت و نفوذ غرب و به ويژه آمريكا در منطقه شود.

جهت ارجاع دانشگاهی:
مهناز گودرزی ، "روسيه و تحولات سوريه"، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 20 آبان ماه 1391.

نگاهی به مسائل فقهی حقوقی پیوند اعضاء در مرگ مغزی

علیرضاجعفری بازدید : 1616 چهارشنبه 15 مهر 1394 نظرات (0)

موضوع پیوند اعضا در مبتلایان به مرگ مغزی و مباحث فقهی حقوقی پیرامون آن از جمله مباحث جدید و حساس بوده که نیازمند تبیین صحیح می باشد.
هدف عمده پیوند اعضا، نجات جان بیماران نیازمند، از مرگ و یا رهایی آنان از درد و رنج بوده و لذا برداشتن عضو از بدن افراد زنده یا مرده بدین منظور امری کاملاً معقول می باشد.
با توجه به جدید بودن این موضوع در حوزه فقهی، نصّ صریح خاصی مبنی بر جواز (اباحه) و یا نبودن جواز برداشت عضو از جسم انسان جهت معالجه دیگری وجود ندارد و همین امر موجب شده است که فقها نسبت به مسأله پیوند اعضا از جهت تصرف در بدن زندگان و مردگان، مواضع متفاوتی اتخاذ نمایند.

در صورتی که بیماری دچار آسیب غیر قابل برگشت به مغز و همزمان ساقه مغز شود در اصطلاح پزشکی گفته می شود که بیمار دچار مرگ مغزی شده است. این بیمار در واقع شخصی است که به علت آسیب گسترده به مغز، هرگز قادر به ایجاد ارتباط با محیط پیرامونش نیست.یعنی نمی تواند صحبت کند، حس کند، حرکتی انجام دهد، ببیند و در نهایت به طور طبیعی نفس بکشد.
از سال 1950 میلادی، وقتی که پزشکان مغز و اعصاب متوجه غیر قابل برگشت بودن بیماران مبتلا به مرگ مغزی شدند، مباحث مهمی در عرصه حقوق و اخلاق پزشکی به وجود آمد. مهم ترین جایگاه این مباحث در توانایی استفاده از اعضای مختلف بیمار مبتلا به مرگ مغزی جهت زنده ماندن افراد نیازمند به اعضای پیوندی بود. شاید در نگاه اول این مسأله به صورت یک موضوع تخصصی در عرصه علوم پزشکی به نظر آید اما با تأمل در وسعت این حوزه می توان به ابعاد اخلاقی، فقهی، حقوقی و سیاسی آن پی برد.

تشخیص مرگ مغزی
از ابتدای حیات بشری، عملکرد منحصر به فرد مغز مورد توجه بوده و ترس از اعلام زودرس مرگ، پزشکان را بر آن داشته تا دقت و حساسیت مضاعفی در تشخیص مرگ مغزی داشته باشند. برای تشخیص مرگ مغزی به دنبال توجه متخصصان اروپایی به حالت های اغمای خاص ناشی از آسیب های غیر قابل برگشت مغزی در دهه 1950 میلادی، معیارهای هاروارد در سال 1968؛ معیارهای مینه سوتا در سال 1971 و معیارهای کمیته متخصصین تشخیص مرگ مؤسسه ملی بیماری های عصبی و تشنج آمریکا در سال 1981 تدوین گردید.


در کشور ما نیز پس از تصویب قانون پیوند اعضا در سال 1379 پروتکل تعیین مرگ مغزی در شش بند و سه تبصره تدوین گردید تا با توجه به پیشرفت هایی که در مورد پیوند اعضا صورت گرفته است، بتوان از اعضای بدن افراد دچار مرگ مغزی در جهت بهبود و نجات جان دیگران و یا ارتقای کیفیت زندگی و طول عمر آنان استفاده نموده و همچنین به طور مستقیم و غیر مستقیم در میزان هزینه های درمانی صرفه جویی نمود.


اما هیچکدام از این معیارها و قوانین به مناقشات عقلی و فکری در حوزه های فقه، حقوق، پزشکی، جامعه شناسی، فلسفه و اخلاق درباره مرگ مغزی به علت اهمیت موضوع و تبعات وسیع هرگونه تصمیم گیری در این زمینه پایان نداده است. فقهای عظام نیز در فتاوای خود عموماً بر عدم قبول مرگ مغزی به عنوان مرگ شرعی و عرفی تأکید دارند و در صورت وجود حرارت غریزی در بیماران دارای آسیب های غیر قابل برگشت مغزی، مرگ مغزی تأیید شده از جانب پزشکان متخصص را به رسمیت نمی شناسند و احکام شرعی و به تبع آن احکام حقوقی و قضایی مربوط به متوفی در موارد ارث، ابطال عقد نکاح، مسح میت و... بر چنین افرادی جاری نمی دانند.

مرگ مغزی از دیدگاه فقها
مرگ مغزی با مشخصات و تعابیر کنونی در متون دینی و فقهی مصداق و موارد روشنی ندارد و در کلام فقهای عظام فقط از عناوینی چون موت مشتبه و یا حیات غیر مستقر سخن به میان آمده است.
در صورت احتساب مرگ مغزی به عنوان موت مشتبه (غریق، مصعوق، مبطون، مهدوم، مدخن) رأی مشهور آن است که تا بروز و ظهور علایم موت قطعی وجوب صبر برای یقین به مرگ فرد وجود دارد تا از تعاون مسلمین برای کمک به قتل انسان پرهیز گردد.
در مورد احتساب مرگ مغزی به عنوان حیات غیر مستقر با توجه به ظرایف مربوط به آن جای تأمل بیشتری وجود دارد زیرا مطابق تعابیر مشهور حیات غیر مستقر وضعیتی در حد فاصل حیات عرفی با مرگ واقعی است که شاید انطباق بیشتری را با وضعیت افراد دچار مرگ مغزی نشان می دهد و فقها نیز بعضی از احکام مردگان و بعضی از احکام زندگان را بر این افراد جاری می دانند.


در یک نتیجه گیری کلی و با مطالعه معیارهای حیات مستقر و غیر مستقر و مقایسه آن با علایم مرگ مغزی، چنین به دست می آید که تفاوتی ماهوی میان آن ها وجود دارد؛ از آن جهت که در حیات ناپایدار قابلیت بدن برای تعلق روح از بین رفته، ولی در مرگ مغزی با وجود از کار افتادگی قشر و ساقه مغز به دلیل گردش خون و تنفس به دو صورت طبیعی و مصنوعی، این قابلیت باقی است. تفاوت میان این دو واقعه خود منشأ تفاوت در آثار فقهی و حقوقی است.زیرا کسی که دچار مرگ مغزی شده از حیث احکام ارث، وصیت، دین، زوجیت و جنایت ملحق به افراد زنده است؛ در حالیکه شخص دارای حیات غیر مستقر ممکن است به عقیده برخی از فقها در این گونه احکام در حکم مرده تلقی شود.
علمای دینی و فقهای عظام بر مبنای عرف عام، مرگ مغزی را به عنوان مرگ عرفی محسوب ننموده و در این مورد، عرف خاص یعنی عرف اطبای اعلام کننده مرگ مغزی به عنوان مرحله ای قابل قبول برای برداشت عضو از بیماران دچار مرگ مغزی مورد تصدیق عرف قرار نمی گیرد.


موضع گیری های متفاوت
فقهای عظام نسبت به مسأله پیوند اعضا در بیماران مبتلا به مرگ مغزی از جهت تصرف در بدن، موضع گیری های متفاوتی دارند که ثمره آن ها در قالب دو حکم اولیه و ثانویه نمود می یابد. بدین ترتیب برخی از فقها بر وجوب رعایت این احکام در همه حال و غیر قابل اسقاط بودن آن ها تأکید نموده اند و جز در حالت ضرورت و اضطرار، پیوند اعضا را جایز نمی شمارند.یعنی در واقع حکم اولیه را حرمت و حکم ثانویه را جواز دانسته اند. دسته ای دیگر از فقها با قائل شدن به نبود اطلاق و شمولیت برخی از این احکام و قابلیت اسقاط آن ها در برخی موارد، حکم اولیه پیوند اعضا را جواز دانسته اند.

 

پدیده پیوند اعضا از افراد زنده و یا افرادی که دچار مرگ مغزی شده اند به دیگران از موضوعات نوین پزشکی است که در برخی از کشورها به سامان رسیده و در برخی دیگر از کشورها همچنان مورد تردید یا ممنوعیت های قانونی واقع شده است .

بیمارانی که دچار مرگ مغزی می شوند، به جهت غیرقابل برگشت بودن ضایعه مغزی آن ها، در واقع مرده اند و با نگهداری تنفس و قلب بیمار با دستگاه های مختلف، صرفاً سیستم درمانی کشور متحمل هزینه های اضافی می شود و از طرف دیگر خانواده بیمار گرفتار مشکلات عدیده و از جمله مسائل روحی می شود. بعید است که اگر بیمار قادر به تکلم بود، به ما اجازه می داد که چنین وضعیت طاقت فرسایی را برای او ایجاد کنیم.
این بحث در کشور ما پس از عبور از چالش ها و تنگناهای قانونی و شرعی و نیز بایسته ها و نبایسته های اخلاقی سرانجام در سال 1379 به تصویب رسید و اکنون به طور فزاینده ای در حال اجرا و انجام است.


مبنای اساسی نظریه مخالفان، متعارض دانستن این اقدام با کرامت و شخصیت انسانی و اهانت به مسلمان است به گونه ای که ضرورت آن بر نجات جان بیماران ترجیح دارد اما در شرایط ضرورت و اضطرار آن را جایز می دانند. گروهی کاملاً با عمل پیوند، موافقند و گروهی نیز کاملاً مخالف اند.
آنچه که در نظر دین مبین اسلام و فقهای عظام مهم به نظر می رسد، اهمیت حفظ حیات مسلمانان است و در صورت ضرورت یا اضطرار که برای حفظ و نجات حیات بیماران نیازمند یه پیوند اعضا و گرفتن عضو از بدن افراد دچار مرگ مغزی لازم باشد؛ این امر جایز دانسته شده است.

 

مراسم استقبال از جانباختگان فاجعه منا؛+تصویر

علیرضاجعفری بازدید : 1357 شنبه 11 مهر 1394 نظرات (0)

* مراسم استقبال از جانباختگان فاجعه منا؛ باحضوررئیس جمهور وقوای سه گانه همچنین رئیس مقام معظم رهبری

 

قانون رسانه افغانستان

علیرضاجعفری بازدید : 1597 پنجشنبه 09 مهر 1394 نظرات (0)

متن قانون رسانه ها:

  • متن قانون رسانه هاي همگاني

فصل اول
احکام عمومي
ماده اول : اين فرمان به تاسي از حکم ماده سي و چهارم قانون اساسي ورعايت ماده نزدهم ميثاق بين المللي  حقوق بشر، به منظور تامين حق ازادي فکرو بيان و تنطيم فعاليت رسانه هاي همگاني در کشور وضع گرديده است .
ماده دوم:
اهداف اين قانون عبارت اند از :
1- 
ترويج و حمايت از حق ازادي فکر و بيان ، دفاع از حقوق ژوناليستان و تامين شرايط فعاليت ازاد انها .
2- 
 ترويج و انکشاف رسانه هاي همگاني ، ازاد ، مستقل و کثرت گرا .
3-  
فراهم کردن زمينه مناسب براي اظهار فکر و احساس اتباع کشور توسط گفتار ، نوشته ، رسم ، تصوير ، ثبت روي نوار ، تمثيل ، حرکت و
ساير پديده هاي علمي ، ادبي ، هنري و طبع و نشر .
4- 
 رعايت اصل ازادي بيان و رسانه هاي همگاني مسجل درميثاق بين الملي حقوق بشر با نظر داشت احکام دين مبين اسلام .
5- 
کمک بمنظور رشد سالم رسانه هاي همگاني به نحوي که بتواند وسيله موثر نشر ثقافت درکشور گرديده ، اراء عامه را طور صادقانه وسودمند به
جامعه منعکس نمايد .

ماده سوم :
اصطلاحات اتي در اين قانون داراي مفاهم ذيل ميباشد .
1- 
رسانه وسيله يا اله انتقال معلومات با استفاده از وسايل ذيل ميباشد .
-
وسايل بصري: رسم ، عکس ، پست کارت و پوستر .
-
وسايل سمعي و بصري راديو ، تلويزيون ، شبکه کيبلي و موبايل تصويري .
- وسايل اطلاعاتي : اژانس هاي اطلاعاتي و مطبوعاتي .
2- مطبوعات : آن حروف و اشکال طبع شده اي است که مطالب يا صورتي را افاده نموده و شامل تمام وسايل ارتباط همگاني مانند روزنامه ، جريده ، مجله ،رساله ، کتاب ، موعظه ، خطابه و بيانيه باشد .
3- رسانه هاي همگاني دراين قانون به انواع ذيل تقسيم ميگردد :
- رسانه هاي همگاني دولتي رسانه هايي است که متعلق به ادارات دولتي بوده و از طرف انها تمويل و تجهيز ميگردد .
- رسانه هاي همگاني گروهي :
رسانه هاي است که متعلق به سازمانهاي سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي بوده و از طرف انها تجهيز و تمويل ميگردد
 4- ژورناليست : شخص مسلکي اي است که در عرصه طلب کسب و نشر معلومات از طريق وسايل خبري مصروف فعاليت باشد .
 5- مطبعه : موسسه اقتصادي ، تخنيکي و حقوقي است که طبع روزنامه ، مجله ،کتاب ، جريده ، ابلاغيه ، رساله ، اعلان پوستر و پوست کارت دران صورت ميگيرد .
6- طابع : شخص حقيقي يا حکمي است که به اساس ملکيت يا نماينده گي مالک ، متصدي  بالفعل امور مطبعه باشد .
 7- ناشر : شخص حقيقي يا حکمي که اجازه طبع و نشر اثار غير موقوت را دارا ميباشد .
 8- صاحب امتياز : شخص حقيقي يا حکمي است که به طبع و نشر وسايل مطبوع موقوت و تاسيس و تدوير راديو ، تلويزيون ، شبکه کيبلي ، اژانس و مطبعه مي پردازند .
9- مدير مسوول : شخصي است که بصورت با لفعل مسووليت تدوير امور مربوط به وسايل مندرج جزء (8) اين ماده را به عهده دارد .
10- نشر: عمليه يي است که توسط ان پيام وسايل مطبوع ف برود کستنگ ووسايل سمعي و بصري در معرض اگاهي عامه قرارداده ميشود .
 11-راديو وسيله ارتباط همگاني سمعي است .
12- تلويزيون وسيله ارتباط همگاني سمعي و بصري است .
13- شبکه کيبلي : وسيله ارتباط و انعکاس همگاني سمعي و بصري است که برنامه هاي گوناگون اطلاعاتي ، تعليمي ، تربيتي  فرهنگي و تفريحي بين المللي را از طريق ماهواره اخذ و براي مشترکين به نمايش ميگذارد
 فصل دوم

 

 

 

برای مشاهده کامل مطلب به ادامه مطلب مراجعه کنید...

قوانین انتخابات افغانستان

علیرضاجعفری بازدید : 1689 پنجشنبه 09 مهر 1394 نظرات (0)

  متن قانون انتخابات

بسم الله الرحمن الرحيم

فصل اول

احکام عمومی
ماده اول:
اين قانون به تاسی از احکام ماده سی وسوم و بند (1) ماده صد وپنجاه ونهم قانون اساسی به منظور تنظيم امور انتخابات درکشور وضع شده است .
طرز انتخابات :
ماده دوم:
انتخابات از طريق رای آزاد ، عمومی ، سری و مستقيم صورت می گيرد .
اصل تساوی درانتخابات :
ماده سوم:
رای دهندگان درانتخابات با بهره مندی از حق تساوی اشتراک می کنند .
استفاده از حق رای:
ماده چهارم :

 

 

 

 

برای مشاهده کامل مطلب به ادامه مطلب مراجعه کنید...

دسترسی سریع
رهبری 

ریاست جمهوری
                       
                        

Image result for ‫ستاد حقوق بشر‬‎
صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 7 8 صفحه بعد

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    باهمکاری:

    * همکاران گرامی:

    جناب آقای مهدی حضرت زاده

    (وکیل پایه1دادگستری)

    سرکارخانم مهنازسهرابی

    (کارشناس ارشد حقوق جزاوجرمشناسی)

    جناب آقای دکتر نوید باباِیی

    (دکترای حقوق روابط بین الملل)


    جناب آقای علیرضا جعفری

    (کارشناس ارشد تجارت بین الملل)

    *دانشجویان رشته حقوق:

    دانشگاه آزاداسلامی(خوراسگان*نجف آباد)

    دانشگاه آزاداسلامی تهران

    دانشگاه شهید بهشتی

    وباهمکاری وکلا وقضات

    طراز اول کشور

    ارتباط با ما

    آدرس اصلی سایت:

    WWW.lawglobal.ir

    WWW.global-law.ir

    ایمیل سایت:

    lawglobal.ir@gmail.com

    LAWGLOBALIRAN@YAHOO.COM

    تماس:

    00989135550966

    تلگرام کانال سایت جهان حقوق:

    https://telegram.me/lawglobalir

    مشاوره حقوقی رایگان
    rc28_download.jpg 

    آمار سایت
  • کل مطالب : 289
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 23
  • آی پی امروز : 153
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 272
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 287
  • بازدید ماه : 327
  • بازدید سال : 19,391
  • بازدید کلی : 1,521,013