بیوگرافی دکتر مینوخالقی:
سوابق اجرایی:
1-مدرس دانشگاه دررشته های حقوق عمومی، حقوق ارتباطات ورسانه ، حقوق مالکیت فکری، حقوق تطبیقی وبین الملل
2-عضو کمیته محیط زیست
❤کاربران عزیز شما باثبت نام درسایت میتوانید مطالب خودمقاله های خودو...را بااسم خود
انتشار کنید همچنین میتوانیدبه راحتی جواب سئوالات خودرا به دست آوردید.
❤دوستان بازدیدکننده که درتمامی شاخه های حقوق؛درحال تحصیل ؛فارغ التحصیل شده اند(دانشجویان حقوق؛اساتید؛وکلا؛کارشناسان قضایی و...) درصورت علاقه همکاری
باسایت می توانید باعضویت وارتباط بامدیر همکاری خودرا آغاز نمایند.
❤توجه جهت نظردرموردمطالب:لطفا جهت نظر وپاسخ و... باکلیک برروی سرتیتر مطلب
(موضوع مطلب) وواردشدن به صفحه دیگراقدام نمایید.
«باتشکر از حسن انتخاب شما عزیزان»
❤❤❤
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 2545 | alireza |
![]() |
0 | 2027 | alireza |
![]() |
0 | 2974 | alireza |
![]() |
0 | 2121 | alireza |
اصل آن است که دادگاه نمی تواند حکمی را که صادر کرده، نقض نموده و یا در مفاد آن تغییر ایجاد کند. این اصل همسو و هماهنگ با قاعده فراغ است. استثنا بر اصل تغییر ناپذیری حکم توسط دادگاه صادرکننده، مواردی است که قانون گذار به صراحت تجویز کرده است.
قانونگذار در قانون آیین دادرسی مدنی در مقام بیان این اصل و استثنائات آن دچار يک اشتباه شده است. با دقت در دو ماده این قانون، اشتباه مذکور آشکار میشود؛ چراکه مقنن در یک ماده، جواز تغییر حکم منحصراً توسط دادگاه صادرکننده را منوط به اجازه خود نموده؛ در حالی که در جای دیگر به دادگاه هم عرض نیز اجازه داده است حکم دادگاه دیگر را تغییر داده و یا آن را از اعتبار ساقط کند.
این اشتباه نه از جهت اجازه ای است که به دادگاه هم عرض در تغییر یا بی اعتبار کردن حکم دادگاه دیگر داده شده؛ بلکه از جهت ناهماهنگی با آن چيزي است که قبلاً توسط قانون گذار به عنوان قاعده بیان شده است.
به عنوان مثال، مقنن اجازه داده است حکم شعبه 5 دادگاه تجدیدنظر تهران توسط شعبه 4 دادگاه تجدیدنظر اصفهان تغییر داده شده و یا بی اعتبار گردد؛ آن هم در فرضی که قبلاً بیان داشته فقط اجازه میدهد حکم توسط دادگاه صادرکننده تغییر داده شود، نه دادگاه دیگر.
در این مقاله به تحلیل موضوع و مهم ترين موارد تجویز تغییر حکم توسط دادگاه صادر کننده، دادگاه بالاتر و دادگاه هم عرض پرداخته ميشود.
اجازۀ تغییر حکم در فقه
تغییر حکم توسط حاکم در کتب فقهی سابقه طرح و بحث و تجویز دارد؛ اعم از این که نقض کننده همان حاکم صادرکننده حکم ناقض و منقوض باشد و یا حاکم صادرکننده حکم ناقض غیر از حاکمی باشد که حکم منقوض را صادر کرده است. به عنوان مثال، چنین بیان شده است:
" اذا قضی الحاکم بحکم فأخطاء فیه ثم بأن انه اخطاء او بأن حاکمان کان قبله قد اخطاء فیما حکم به وجب نقضه"
هرگاه حاکم قضاوت کند به حکمی که خطا در آن باشد، یا حاکمی قبل از او حکمی صادر کرده باشد که در آن خطا باشد، نقض آن حکم واجب است.
"و کل حکم ظهر بطلانه فإنه ینقضه سواء کان الحاکم هو او غیره و سواء کان المستند قطیعاً او اجتهادیاً"
و هر حکمی که بی اعتباری آن ظاهر گردد، نقض میشود؛ خواه توسط همان حاکم صادر شده یا غیر او و خواه مستند بطلان و بی اعتباری حکم، قطع و یقین باشد یا به طریق اجتهاد حاصل شده باشد.
همان گونه که ملاحظه شد، در فقه نقض حکم به مواردی منحصر شده که در آن خطا و اشتباه باشد. بنابراین اصل بر عدم امکان نقض است؛ امری که در قانون نیز به نحوی بیان شده است.
اجازۀ تغییر حکم توسط دادگاه
به دلالت ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی" هیچ مقام رسمی یا سازمان یا اداره دولتی نمی تواند حکم دادگاه را تغییر دهد و یا از اجرای آن جلوگیری کند؛ مگر دادگاهی که حکم صادر نموده یا مرجع بالاتر؛ آن هم در مواردی که قانون معین نموده باشد".
براساس این ماده، در موارد جواز قانونی:
الف) دادگاهی که حکم صادر کرده میتواند آن را تغییر دهد.
ب) مرجع بالاتر میتواند حکم دادگاه دارای درجه پایین تر را تغییر دهد.
ج) دادگاهی که حکم صادر کرده میتواند از اجرای آن جلوگیری کند.
د) مرجع بالاتر میتواند از اجرای حکم صادره دادگاه دارای درجه پایین تر جلوگیری کند.
موارد مذکور در بندهای«ج» و «د» که به جلوگیری از اجرای حکم پرداخته، از موضوع بحث این مقاله خارج است؛ هر چند به اقتضای مورد در بخش هاي دیگر به تفصیل به آن پرداخته شده است.
موارد تجویز تغییر حکم توسط دادگاه صادرکننده
ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی تغییر حکم توسط دادگاه صادرکننده را منوط به مواردی میداند که قانون گذار به صراحت تجویز کرده است.
بررسی در مواد مختلف قانون آیین دادرسی مدنی بر اين موضوع دلالت دارد. اهم این موارد عبارتند از:
1 - رسیدگی واخواهی
در صورتي که حکم دادگاه به صورت غيابي صادر شود و محکومعليه غايب از آن واخواهي کند، دادگاه صادرکننده ميتواند در رسيدگي به واخواهي و تحت ضوابط مقرر، چنانچه واخواهي را مقرون به صحت بداند، حکم خود را تغيير دهد.
اين مطلب از مواد 305 و307 قانون آيين دادرسي مدني به دست ميآيد. رسیدگی دادگاه به واخواهی در واقع رسیدگی عدولی است و دادگاه در مقام رسیدگی به واخواهی چه بسا از حکم سابق خود عدول کند.
با توجه به ماده 364 قانون مذکور، اين حکم در مورد دادگاه تجديدنظر نيز جاري است. بنابراین تغییر حکم در نتیجه واخواهی یکی از مصادیق مشمول استثنای مذکور در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی است.
2 - اعتراض شخص ثالث
در صورتي که حکم دادگاه مورد اعتراض شخص ثالث واقع شود، به تجويز ماده 425 قانون آيين دادرسي مدني، دادگاه صادرکننده حکم معترض عنه ميتواند حکم خود را تغيير دهد. تغییر حکم و حتی الغای آن توسط دادگاه صادرکننده، ناظر به فرضی است که اعتراض ثالث اصلی باشد و اگر این اعتراض طاری است، در ضمن آن دادرسی مطرح شود که توسط دادگاه صادرکننده حکم مورد اعتراض اداره میشود. در غیر این صورت، چه بسا حکم توسط دادگاه دیگر تغییر کند که در جای خود مورد بحث واقع خواهد شد. تغییر حکم توسط دادگاه صادرکننده در نتیجه اعتراض ثالث نیز مشمول استثنای مذکور در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی است.
3 - اعاده دادرسي
چنانچه حکم دادگاه مورد درخواست اعاده دادرسي واقع شود، دادگاه ميتواند حکم خود را تغيير دهد؛ مشروط بر اين که جهت مورد استناد، صحيح، قانونی و منطبق با واقع باشد. اين نتيجه از مواد 438 و 439 قانون آيين دادرسي مدني به دست ميآيد. به دلالت این مواد، درخواست اعاده دادرسی در دادگاهی که حکم مورد درخواست اعاده دادرسی را صادر کرده، رسیدگی میشود و دادگاه در صورت اقتضا حکم خود را تغییر میدهد.
4 - تصحيح و اصلاح رأي
در صورتي که تصحيح و اصلاح رأي تغيير آن محسوب شود، ميتوان از ماده 309 قانون آيين دادرسي مدني نام برد که به موجب آن دادگاه مجاز شده است با تصحيح حکم، در واقع بعضي از مندرجات آن را تغيير دهد. اين موضوع به استناد ماده 360 قانون آيين دادرسي مدني در مورد دادگاه تجديدنظر نيز صادق است.
ماده 38 قانون امور حسبي نيز به نحوي با موضوع مرتبط است. به دلالت اين ماده «هرگاه در تصمیم دادگاه اشتباهی در حساب یا سهو قلم یا اشتباهات دیگری رخ دهد، مثل از قلم افتادن نام یکی از اشخاص ذی نفع یا زیاد شدن نامی، مادام که آن تصمیم به وسیله شکایت به دادگاه بالاتر از دادگاه خارج نشده باشد، دادگاه صادرکننده تصمیم به طور مستقل یا به درخواست یکی از اشخاص ذی نفع آن را تصحیح مینماید و این تصحیح زیر تصمیم دادگاه یا برگ دیگری که پیوست آن میشود، نوشته خواهد شد. دادن رونوشت از تصمیم دادگاه بدون پیوست نامبرده ممنوع است.
اين تصحیح به اشخاصی که بايد تصمیم دادگاه به آنها ابلاغ شود، ابلاغ میشود و در مواردی که تصمیم دادگاه قابل پژوهش است، تصحیح آن هم در موعد مقرر قابل پژوهش خواهد بود.
5 - خطاي تصميم در امور حسبي
اگر دادگاه در اتخاذ تصميم نسبت به امور حسبي دچار خطا در ماهيت امر شده باشد، چنانچه اين تصميم قابل پژوهش نباشد، ميتواند آن را تغيير دهد. اين مطلب از ماده 40 قانون امور حسبي به دست ميآيد. ماده 40 قانون امور حسبی چنین مقرر داشته است: « هرگاه دادگاه رأساً یا بر حسب تذکر به خطای تصمیم خود برخورد، در صورتی که آن تصمیم قابل پژوهش نباشد، میتواند آن را تغییر دهد.»
در ارتباط با موارد پنج گانه مذکور در این قسمت باید گفت از آنجایی که به دلالت ماده 11 قانون شوراهای حل اختلاف، قاضی شورای مذکور نیز به بعضی از دعاوی رسیدگی میکند، بنابراين چنانچه یکی از موجبات تغییر حکم قاضی شورا ایجاد شود، او نیز همچون دادگاه با رعایت ضوابط قانونی و در حدود این ضوابط - به شرحی که بیان شد- مجاز به تغییر حکم خود خواهد بود.
موارد جواز تغییر حکم توسط مرجع بالاتر
ماده 8 قانون آیین دادرسی به تجویز تغییر حکم توسط مرجع بالاتر نیز اشاره کرده است. مواردی که قانون گذار تغییر حکم توسط مرجع بالاتر را تجویز کرده، به شرح زیر است:
1 - رسیدگی دادگاه تجدیدنظر
به دلالت ماده 20 قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب «به منظور تجدیدنظر در آراي دادگاه های عمومی و انقلاب، در مرکز هر استان دادگاه تجدیدنظر به تعداد مورد نیاز مرکب از یک نفر رئیس و دو عضو مستشار تشکیل میشود. جلسه دادگاه با حضور دو نفر عضو رسمیت یافته، پس از رسیدگی ماهوی رأی اکثریت که به وسیله رئیس یا عضو مستشار انشاء میشود، قطعی و لازم الاجرا خواهد بود.»
دادگاه تجدیدنظر از لحاظ درجه نسبت به دادگاه بدوی، عالی محسوب شده و در رتبۀ بالاتر قرار دارد. مرحله تجدیدنظر مرحله ای انتقالی است؛ بدین معنا که تجدیدنظرخواهی محکوم علیه، دعوا را از دادگاه بدوی به دادگاه تجدیدنظر منتقل میکند و این دادگاه چه بسا حکم دادگاه بدوی را تغییر داده و یا آن را از اعتبار ساقط کند. به عنوان مثال، در ذیل ماده 350 قانون آیین دادرسی مدنی از نقض رأی دادگاه بدوی توسط دادگاه تجدیدنظر و قرار رد دعوا سخن به میان آمده است. ماده 352 نیز از نقض رأی بدوی در دادگاه تجدیدنظر و ارسال پرونده به مرجع صالح بحث میکند. ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی هم از نقض کلی رأی بدوی توسط دادگاه تجدیدنظر بدین صورت سخن میگوید:
"چنانچه دادگاه تجدیدنظر ادعای تجدیدنظرخواه را موجه تشخیص دهد، رأی دادگاه بدوی را نقض و رأی مقتضی صادر مینماید. در غیر این صورت با رد درخواست و تأیید رأی، پرونده را به دادگاه بدوی اعاده خواهد کرد".
بنا به مراتب مذکور، رسیدگی دادگاه بالاتر در مقام رسیدگی تجدیدنظری، مشمول ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی است.
2 - رسیدگی فرجامی در دیوان عالی کشور
به دلالت ماده 366 قانون آیین دادرسی مدنی، رسیدگی به منظور تشخیص انطباق یا عدم انطباق رأی مورد درخواست فرجامی با موازین شرعی، رسیدگی فرجامی است. ماده 385 قانون آیین دادرسی از ارسال پرونده مقتضی دادخواست فرجامی به دیوان عالی کشور سخن گفته و چنین مقرر میدارد:
« در صورتی که دادخواست فرجام خواهی تکمیل باشد، مدیر دفتر دادگاه یک نسخه از دادخواست و پیوست های آن را برای طرف دعوا ارسال میدارد تا ظرف 20 روز به طور کتبی پاسخ دهد. پس از انقضای مهلت یاد شده، اعم از این که پاسخی رسیده یا نرسیده باشد، پرونده را همراه با پروندۀ مربوط به رأی فرجام خواسته، به دیوان عالی کشور میفرستد.»
به دلالت ماده 377 قانون آیین دادرسی مدنی « در صورت وجود یکی از موجبات نقض رأی مورد تقاضای فرجام، رأي نقض میشود؛ اگرچه فرجام خواه به آن جهت که مورد نقض قرار گرفته، استناد نکرده باشد.»
بنابراین نقض رأی فرجام خواسته توسط دیوان یکی از مصادیق تغییر حکم دادگاه توسط مرجع بالاتر است که در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی به آن اشاره شده است.
3 - رسیدگی به اعتراض ثالث طاری در دادگاه تجدیدنظر
ممکن است در دادگاه بدوی حکمی صادر و قطعی شده باشد. در دعوای دیگری که در دادگاه تجدیدنظر مورد رسیدگی است، چه بسا محکوم له این حکم، آن را به عنوان دلیل خود ارائه کند. اگر تجدیدنظرخوانده در اثناي رسیدگی دادگاه تجدیدنظر به این حکم که به عنوان دلیل ارائه شده اعتراض کند، مرجع رسیدگی به این اعتراض که اعتراض ثالث طاری نامیده میشود، دادگاه تجدیدنظر خواهد بود. به عنوان مثال، در دعوای بین « الف» و «ب» حکمی مبني بر مالکیت آقای «الف» نسبت به یک دستگاه خودرو صادر و در دادگاه بدوی قطعی شده است. آقای «الف» به استناد این حکم علیه آقای «ج» در دادگاه بدوی دیگري دعوای اجرت المثل مطرح میکند و دادگاه بدوی شخص «الف» را در اجرت المثل ایام تصرف «ج» محکوم به حقی مینمايد. با تجدیدنظر خواهی شخص«الف» پرونده به دادگاه تجدیدنظر ارسال میشود. در دادگاه تجدیدنظر، شخص «ج» به حکم مالکیت آقای «الف» که در دادگاه بدوی دیگر صادر شده، اعتراض میکند. این اعتراض در دادگاه تجدیدنظر مورد رسیدگی قرار میگیرد. ماده 421 قانون آیین دادرسی مدنی در این مورد چنین مقرر داشته است: « اعتراض طاری در دادگاهی که دعوا در آن مطرح است، بدون تقدیم دادخواست به عمل خواهد آمد... .»
ماده 425 نیز در این مورد بیان داشته است: " چنانچه دادگاه پس از رسیدگی، اعتراض ثالث را وارد تشخیص دهد، آن قسمت از حکم را که مورد اعتراض قرار گرفته، نقض مینماید و اگر مفاد حکم غیر قابل تفکیک باشد، تمام آن الغا خواهد شد."
بنا بر آنچه بیان شد، در این مورد نیز مرجع بالاتر حکم قطعی دادگاه بدوی را نه در مقام رسیدگی تجدیدنظری؛ بلکه در مقام رسیدگی به اعتراض ثالث طاری به طور کلی یا در قسمتی تغییر داده و یا نقض مینماید.
بندهای «الف»، «ب» و «ج» بیانگر اجازۀ قانون گذار براي نقض حکم دادگاه تالی به وسیله مرجع عالی، اعم از دادگاه تجدیدنظر نسبت به دادگاه بدوی و دیوان عالی کشور نسبت به دادگاه بدوی یا دادگاه تجدیدنظر است.
شایان ذکر است؛ به دلالت ماده 31 قانون شوراهای حل اختلاف، آراي صادره توسط قاضی اين شورا قابل تجدیدنظرخواهی در دادگاه عمومی همان حوزه قضایی است و با این که شورای حل اختلاف، دادگاه نامیده نمی شود و ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی منحصراً از دادگاه و مرجع بالاتر بحث میکند؛ اما نقض رأی قاضی شورا توسط مرجع بالاتر مصداقی از ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی است؛ زیرا براساس ماده 20 قانون شوراهای حل اختلاف، آنچه در روابط بین دادگاه ها و مراجع بالاتر مطرح است، در ارتباط با شورای حل اختلاف نیز کاربرد خواهد داشت.
نقض حکم توسط دادگاه هم عرض
قانون گذار در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی امکان تغییر حکم توسط دادگاه صادر کننده یا مرجع بالاتر را پیش بینی کرده است و پیش بینی نقض قانونی حکم یک دادگاه در دادگاه هم عرض از نظر قانون گذار مخفی مانده؛ باوجود این که در جای دیگری از قانون به دادگاه اجازه داده است حکم دادگاه هم عرض خود را نیز تغییر داده و یا آن را ملغا اعلام کند. این تجویز در قسمت اول ماده 421 قانون آیین دادرسی مدنی در ارتباط با رسیدگی به اعتراض طاری صورت گرفته است. ماده 421 چنین مقرر داشته است: «اعتراض طاری در دادگاهی که دعوا در آن مطرح است، بدون تقدیم دادخواست به عمل خواهد آمد؛ اما اگر درجه دادگاه پایین تر از دادگاهی باشد که رأی معترض عنه را صادر کرده، معترض دادخواست خود را به دادگاهی که رأی را صادر کرده است، تقدیم مینماید و موافق اصول در آن دادگاه رسیدگی خواهد شد.»
آنچه از ماده 421 حاصل میشود، به شرح زیر است:
1 - اعتراض ثالث طاری در دادگاهی مطرح میشود که حکم مورد اعتراض را صادر کرده است. در این فرض همین دادگاه به اعتراض رسیدگی و چه بسا حکم قبلی خود را تغییر داده و یا آن را از اعتبار ساقط ميکند. این قاعده در شورای حل اختلاف و نزد قاضی شورای مزبور نیز جاری است. ( این فرض در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی مطرح شده است.)
2 - اعتراض ثالث طاری در دادگاهی مطرح میشود که حکم مورد اعتراض را صادر نکرده؛ ولی این حکم توسط دادگاه هم عرض صادر شده است. براساس قسمت اول ماده 421 قانون آیین دادرسی مدنی، این دادگاه؛ یعنی دادگاهی که اعتراض در آن مطرح شده به موضوع رسیدگی خواهد نمود. ( این فرض در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی پیش بینی نشده است.(
3 - اعتراض ثالث طاری در دادگاهی مطرح میشود که حکم مورد اعتراض را صادر نکرده؛ بلکه این حکم توسط دادگاه بالاتر صادر شده است. در این فرض، رسیدگی به اعتراض ثالث طاری با دادگاه صادرکننده حکم؛ یعنی دادگاه بالاتر است. ( این فرض در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی مطرح شده است).
براساس آنچه بیان شد، مطابق ماده 421 امکان بررسی و تغییر و حتی الغای حکم یک دادگاه در دادگاه هم عرض وجود دارد؛ در حالی که در ماده 8 قانون آیین دادرسی مدنی از این فرض سخنی به میان نیامده و منحصراً فرض تغییر در حکم توسط دادگاه صادر کننده و یا مرجع بالاتر پیش بینی شده است و این امر ناهماهنگی دو ماده از مواد قانون آیین دادرسی مدنی را اثبات میکند.
نتیجه:
آنچه در ماده 421 قانون آیین دادرسی مدنی آمده، مقرون به صواب است. این ماده در ارتباط با اعتراض ثالث طاری فرضی را مطرح کرده که در ماده 8 قانون مذکور بیان نشده است. بنابراین شایسته است ماده 8 مورد استناد به شرح زیر اصلاح شود:
"هیچ مقام رسمی یا سازمان یا اداره دولتی نمی تواند حکم دادگاه را تغییر دهد و یا از اجرای آن جلوگیری کند؛ مگر دادگاهی که حکم صادر کرده یا دادگاه هم عرض و یا مرجع بالاتر؛ آن هم در مواردی که قانون معین نموده باشد."
در وضعیت حاضر اگر چه ماده 8 نسبت به دادگاه هم عرض ساکت است؛ اما در اجرای مواد 421 و 425 قانون آیین دادرسی مدنی به عنوان مثال اگر دادگاه تجدیدنظر ایلام حکم دادگاه تجدیدنظر تهران را تغییر داده و یا آن را از اعتبار ساقط کند، موجب تعجب نخواهد بود؛ چرا که اصل نسبیت آراي قضایی و اصل جلوگیری از صدور احکام معارض چنین اقتضا میکند.
ضانت در لغت به معنای تربیت طفل و حفظ و نگهداری آن است و معنای اصطلاحی آن نیز از معنای لغوی جدا نگشته است. برخی از فقهای امامیه در تعریف آن چنین گفتهاند: «حضانت عبارت است از ولایت و سلطنت بر تریبت طفل و متعلقات آن از قبیل نگهداری کودک، گذاشتن آن در بستر، سرمه کشیدن، پاکیزه نگه داشتن، شستن جامههای او و مانند آن».
حضانت در لغت به معنای تربیت طفل و حفظ و نگهداری آن است و معنای اصطلاحی آن نیز از معنای لغوی جدا نگشته است.برخی از فقهای امامیه در تعریف آن چنین گفتهاند:«حضانت عبارت است از ولایت و سلطنت بر تریبت طفل و متعلقات آن از قبیل نگهداری کودک، گذاشتن آن در بستر، سرمه کشیدن، پاکیزه نگه داشتن، شستن جامههای او و مانند آن».فقها در تعریف حضانت از کلمه تربیت استفاده کردهاند که ناظر به دو جنبه روحی و جسمی، مادی و معنوی است؛ یعنی حضانت اختصاص به پرورش جسمی ندارد؛ از این رو در حقوق اسلام شخصی که حضانت طفل به او سپرده میشود باید آزاد، مسلمان (در صورتی که خود طفل مسلمان باشد) و امین باشد.
مفهوم حضانت
حضانت واژه عربی است که به معنای حفظ کردن ، درکنار گرفتن ، پرورش دادن و به سینه چسباندن است در قوانین جمهوری اسلامی تعریفی از حضانت ارائه نگردیده و در قانون مدنی تحت عنوان نگاهداری و تربیت اطفال به حضانت اشاره شده است و البته تعریف حضانت به عرف و رویه قضائی واگذار گردیده است .
مواد قانونی
مواد 1168 الی 1179 قانون مدنی
قانون حق حضانت فرزندان صغیر یا محجور به مادران آنها مصوب6/5/1364 و قانون مربوط به حق حضانت مصوب 22/4/1365.
به موجب قانون مدنی نگهداری طفل تا7 سالگی با مادر و پس از آن با پدر است و چنانچه مادر در مدت زمانی که نگهداری طفل به او سپرده شده مجنون شده و یا ازدواج نماید حق حضانت از او سلب میگردد.
دادگاه صالح
به موجب بند 7 ماده واحده قانون اختصاص تعدادی از دادگاههای موجود به دادگاههای موضوع اصل 21 قانون اساسی مصوب مرداد 1376 و نیز ماده 4 لایحه اصلاح قانون تشکیل دادگاه عمومی و انقلاب مصوب 1381و همچنین بند ب ماده 4آئین نامه اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب بهمن 1380حضانت و ملاقات اطفال در صلاحیت دادگاه خانواده میباشد.
ترتیب رسیدگی
دادگاه در کلیه مواردی که مبادرت به صدور گواهی عدم امکان سازش مینماید باید ترتیب اطمینان بخشی را در خصوص نگهداری و حضانت و میزان نفقه اطفال با توجه به وضعیت مالی و اخلاقی زوجین و با در نظر گرفتن مصلحت صغار تعیین نماید و به موجب قانون مدنی نگهداری طفل تا 7 سالگی با مادر و پس از آن با پدر است و چنانچه مادر در مدت زمانی که نگهداری طفل به او سپرده شده مجنون شده و یا ازدواج نماید حق حضانت از او سلب میگردد.
هیچ یک از ابوین حق ندارند از حضانت طفلی که به آنها سپرده شده است خودداری نمایند و در صورت امتناع از سوی دادگاه ملزم میشوند و چنانچه الزام مؤثر نباشد هزینه حضانت طفل در درجه اول از پدر و جد پدری و سپس از مادر اخذ خواهد شد .
شرایط تغییر حضانت
چنانچه در اثر عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقی پدر و مادری که طفل تحت حضانت او است صحت جسمی یا تربیت اخلاقی طفل در معرض خطر باشد دادگاه میتواند با تقاضای بستگان ، قیم و یا رئیس حوزه قضائی ترتیب مقتضی دیگری را برای حضانت کودک اتخاذ نماید .
مواردی که میتواند از مصادیق تغییر حضانت باشد ؟
1- اعتیاد زیان آور به الکل – مواد مخدر – قمار .
2- اشتهار به فساد اخلاق و فحشاء .
3- ابتلاء به بیماری روانی به تشخیص پزشکی قانونی .
4- سوء استفاده از طفل یا احیار او به ورود به مشاغل ضد اخلاقی مانند فساد ، فحشاء – تکدی گری ، قاچاق.
5- تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف .
حضانت فرزندانی که پدرشان فوت نموده اند :
حضانت فرزندان صغیر یا محجوری (حجری که متصل به زمان صغر باشد) که پدرشان به مقام والای شهادت رسیده یا فوت نموده باشند با مادران آنها است مگر آنکه عدم صلاحیت آنان با حکم دادگاه ثابت شده باشد.
چنانچه در اثر عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقی پدر و مادری که طفل تحت حضانت او است صحت جسمی یا تربیت اخلاقی طفل در معرض خطر باشد دادگاه میتواند با تقاضای بستگان ، قیم و یا رئیس حوزه قضائی ترتیب مقتضی دیگری را برای حضانت کودک اتخاذ نماید.
تعیین هزینه متعارف جهت حضانت با دادگاه است و ازدواج مادر نیز مانع از ادامه حضانت او نمیشود.
ضمانت اجرای ممانعت از اجرای حکم دادگاه:چنانچه به حکم دادگاه حضانت و نگهداری طفل بر عهده کسی قرار گیرد و پدر یا مادر یا هر شخص دیگری مانع از اجرای حکم شود یا از استرداد طفل خودداری نماید ، دادگاه تا زمان اجرای حکم شخص ممتنع را بازداشت مینماید .
حق ملاقات:در صورتی که به علت طلاق و یا هر علت دیگری ابوین در یک منزل سکونت نداشته باشند دادگاه برای هر یک از ابوین که طفل تحت حضانت او نیست حق ملاقات تعیین و جزئیات این ملاقات با دادگاه خانواده میباشد .
نگهداری و تربیت اطفال: پدر و مادر در حد توان باید در تربیت کودکان خود بکوشند و در اجرای این امر حق تنبیه کودک خود را در حد متعارف دارند .
دومین سال تاسیس سایت جهان حقوق
رابه تمامی کاربران وهمراهان این سایت تبریک عرض مینماییم
همچنین باتشکر ازبچه های دانشگاه آزاداسلامی اصفهان (خوراسگان)
اصول قانون اساسی درباره خانواده و بیان کلیاتی راجع به دعاوی خانوادگی
درايجاد بنيادهای اجتماعی اسلامی ، نيروهای انسانی که تاکنون درخدمت استثمار همهجانبه خارجی بودند هويتاصلی وحقوقی انسانی خود راباز میيابند ودراين بازيابی طبيعی است که زنان به دليل ستم بيشتری که تاکنون از نظام طاغوتی متحمل شدهاند استيفای حقوق آنان بيشتر خواهد بود .
خانواده واحد بنيادين جامعه و کانون اصلی رشد وتعالی انسان است و توافق عقيدتی و آرمانی درتشکيل خانواده که زمينهساز اصلی حرکت تکاملی و رشديابنده انسان است اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات جهت نيل به اين مقصود از وظايف حکومتاسلامی است
. زن در چنين برداشتی از واحد خانواده ، از حالت « شيئی بودن » و يا « ابزار کار بودن » در خدمت اشاعه مصرفزدگی و استثمار ، خارج شده و ضمن بازيافتن و ظيفه خطير و پرارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پيشآهنگ و خود همرزم مردان در ميدانهای فعال حيات میباشد ودرنتيجه پذيرای مسئولتی خطيرتر ودر ديدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود .
اصلدهم :
از آنجا که خانواده واحد بنيادی جامعهاسلامی است ، همه قوانين و مقررات و برنامهريزیهای مربوط بايد در جهت آسان کردن تشکيل خانواده ، پاسداری از قداست آن واستواری روابط خانوادگی برپايه حقوق واخلاق اسلامی باشد.
اصلبيستم :
همهی افراد ملت اعم از زن ومرد يکسان در حمايت قانون دارند وازهمهی حقوقانسانی ، سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی با رعايت موازين اسلامی برخوردارند .
اصلبيستويکم :
دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعايت موازين اسلامی تضمين نمايد وامور زير را انجام دهد :
1) ايجاد زمينههای مساعد برای رشد شخصيت زن واحيای حقوق مادی و معنوی او .
2) حمايت مادران ، بالخصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند ، وحمايت از کودکان بیسرپرست
3) ايجاد دادگاه صالح برای حفظ کيان و بقای خانواده
4) ايجاد بيمهی خاص بيوگان وزنان سالخورده وبیسرپرست
5) اعطای قيموميت فرزندان به مادران شايسته درجهت غبطه آنها درصورت نبودن ولیشرعی .
« کلياتی راجع به دعاوی خانوادگی »
الف : مقدمه
دعوی ، عبارت است از حقی که مورد تجاوز ، تعدی ، انکار ، ترديد يا تکذيب شخص ديگری واقع میشود و پس از بروز اختلاف در مراجع ذیصلاح قضايی مطرح میگردد.برای اينکه دعوايی دردادگاه صالح طرح گردد ، ابتدا بايد مشخص گردد که دعوی ماهيت کيفری دارد يا حقوقی .اگر ماهيت دعوی کيفری باشد ، بدين معنی است که مشتکیعنه ( متهم ) مرتکب جرم گرديده است .
تعريف جرم به موجب ماده 2 قانون مجازاتاسلامی مصوب 8/5/1370 عبارت است از :
« هرفعل يا نرکفعلی که درقانون برای آن مجازات تعيين شده باشد جرم محسوب میشود. »
وبه موجب ماده 3 همين قانون :
« قوانين جزايی درباره کليه کسانی که در قلمرو حاکميت زمينی ، دريايی وهوايی جمهوریاسلامیايران مرتکب جرم شوند اعمال میگردد ، مگر انکه بهموجب قانون ترتيب ديگری مقرر شده باشد . »
لکن اگر منظور از طرح دعوی مطالبه حق باشد ، ماهيت دعوی حقوقی میباشد . مانند وصول مهريه ، استردادجهيزيه ، درخواست حضانت طفل ، ثبتواقعه ازدواج ويا ساير مسايل ديگری ازاين قبيل .
درحال حاضر دادگاههای عمومی مستقر در مجتمعهای قضايی تهران ويا مستقر در ادارات دادگستری شهرستانها ، مراجع رسيدگی به دعاوی کيفری يا حقوقی میباشند وازطرفی به موجب قانون :
« اختصاص تعدادی از دادگاههای موجود به موضوع اصل (21) قانوناساسی ( دادگاه خانواده ) مصوب 8/5/1376 مجلسشورایاسلامی ، مقرر گرديده که :
« تعدادی از شعب دادگاههای عمومی تحتعنوان « دادگاه خانواده » برای رسيدگی به دعاوی خانوادگی با صلاحيت رسيدگی به دعاوی مربوط به
1) نکاح موقت ودايم
2) طلاق وفسخ نکاح وبذلمدت وانقضای مدت
3) مهريه
4) جهيزيه
5) اجرتالمثل ونحله ايام زوجيت
6) نفقه معوقه و جاريه زوجه واقربای واجبالنفقه
7) حضانت وملاقات اطفال
8) نسب
9) نشور وتمکين
10) نصب قيم وناظر وقيم امين وعزل آنها
11) حکم رشد
12) ازدواج مجدد
13) شرايط ضمن عقد اختصاص يافته است . »
ب) تعريف دعاوی خانوادگی
دعاوی خانوادگی برحسب تعريف مندرج در ماده 2 قانون حمايت خانواده مصوب 15 بهمن ماده 1353 عبارتند از :
« دعاوی مدنی بين هريک از زن وشوهر و فرزندان وجد پدری و وصی وقيم که از حقوق وتکاليف مقرر در کتاب هفتم درنکاح وطلاق ( منجمله دعاوی مربوط به جهيزيه و مهريه ) وکتاب هشتم در اولاد و کتاب نهم در خانواده و کتاب دهم درحجر وقيموميت قانون مدنی ، همچنين از مواد 1005 ، 1006 ، 1028 ، 1029 و 1030 قانون مذکور ومواد مربوط درقانون امورحسبی ( شامل رسيدگی به موارد : درخواست تسليم اموال غايب به ورثه ، درخواست حکم موت فرضی ، درخواست پژوهش از رد درخواست حکم موتفرضی ، درخواست مهر و موم ترکه ، درخواست برداشت مهر ومومترکه ، درخواست تحرير ترکه ، درخواست تصفيه ترکه ، درخواست تقسيم ترکه ، درخواست تصديق انحصار وراثت ) میباشند و « جرايم برضدحقوق و تکاليف خانوادگی » نيز برحسب تعاريف مندرج در فصل نوزدهم از کتاب پنجم قانون مجازاتاسلامی ( تعزيرات ) در مواد 642 الی 647 قانون مذکور بهطور مشروح بيان گرديده است. ضمن آنکه بايد دانست که به موجب ماده 5 قانون مدنی ، « کليه سکنه ايران اعم از اتباعداخله و خارجه » مطيع قوانين ايران خواهند بود ، مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد و همچنين بهموجب ماده 6 همين قانون :
« قوانين مربوط به احوال شخصيه ازقبيل نکاح و طلاق واهليت اشخاص و ارث درمورد کليه اتباع ايران ولو اينکه مقيم در خارج باشند مجری خواهد بود . »
وبهموجب ماده 7 قانون مدنی :
« اتباعخارجه مقيم در خاک ايران از حيث مسايل مربوط به احوال شخصيه و اهليت خود و همچنين از حيث حقوق ارثيه درحدود معاهدات ، مطيع قوانين و مقررات دولت متبوع خود خواهند بود. »
ج) طريقه طرح دعوی حقوقی مربوط به اختلافات خانوادگی
آن تعداد از دعاوی خانوادگی که ذاتاً ماهيت حقوقی دارند ، يعنی منظور ازطرح دعوی ، مطالبه حقی باشد مانند وصول مهريه ، استرداد جهيزيه ، درخواست حضانت طفل يا صدور گواهی عدم امکان سازش و ... دعاوی حقوقی خانوادگی ناميده میشوند. دراينگونه دعاوی ، مدعی يا ( خواهان ) کسی است که مطالبه حقی را از دادگاه درخواست مینمايد وطرف مقابل او مدعیعليه يا ( خوانده ) است که به دادگاه احضار میگردد.
برحسب ماده 1 آييننامهی اجرايی قانون حمايت خانواده :
« اقامهدعوی و تقاضای رسيدگی و اقدام در امور موضوع قانون حمايت خانواده بهطور شفاهی يا بهوسيله درخواست کتبی بهعمل میآيد . »
وبهموجب ماده 3 همين آييننامه :
« تنظيم درخواست دراوراق چاپی مخصوص ، الزامی نيست ولی بايد در دو نسخه تنظيم و يک نسخه آن درپرونده امر ضبط شده ونسخه ديگر برای طرف فرستاده شود. »
لکن عموماً دادگاهها برای دعاوی حقوقی خانوادگی فرم « دادخواست به دادگاه عمومی » را میپذيرند.
برطبق ماده 70 قانون آييندادرسی مدنی :
« شروع به رسيدگی در دادگاههای دادگستری محتاج به تقديم دادخواست است. »
وبرطبق ماده 71 همين قانون :
« دادخواست بايد به زبان فارسی و بر روی برگهای چاپی مخصوص نوشته شود ، ... فرمهای دادخواست در مراجع قضايی ( مجتمعهای قضايی تهران يا ادارات دادگستری شهرستانها ) دربخش فروش اوراق قضايی آن سازمان بهفروش میرسد.
همچنين بهموجب ماده 77 قانون آييندادرسی مدنی :
« دادخواست وکليه برگهای پيوست به آن بايد در دونسخه ودرصورت تعدد مدعی عليه به عده آنها بهعلاوه يک نسخه باشد. »
وبه موجب ماده 76 همين قانون :
اگر دادخواست توسط وکيل داده شده باشد ، بايد وکالتنامه و وکيل ودر صورتیکه دادخواست را قيم داده باشد ، رونوشت گواهی شده قيمنامه وبهطور کلی رونوشت سندی که مثبت سمت دادخواست دهنده است نيز بايد پيوست دادخواست شود و نام ومشخصات وکيل يا قيم بايستی درجلوی آن قسمت از دادخواست که نوشته شده « وکيل يا نماينده قانونی » نوشته شود .
همچنين بهموجب ماده 74 همين قانون :
« مدعی بايد رونوشت يا عکس يا گراور اسناد خود را پيوست دادخواست کند . رونوشت يا عکس يا گراور بايد خوانا ومطابقت آن با اصل گواهی شده باشد . »
معمولاً برای گواهی با اصل کردن مدارکی که بايد پيوست دادخواست گردد ، مدعی بايد از اصل مدارک خود تعداد دوبرگ و چنانچه مدعیعليه بيشتر از يکنفر باشد ( بهتعداد آنها بهعلاوه يک نسخه ) کپی تهيه نموده ، ابتدا به قسمت نقش تمبر مرجعقضايی مربوطه مراجعه وبا پرداخت هزينه تمبرقانونی ابتدا فتوکپیها را نقش تمبر نموده وسپس کپیهای نقشتمبر شده را همراه با با اصل مدارک به اتاق تطبيق اصل مدارک با کپیهای نقتمبر شده برده و آنها را به متصدی مربوطه تسليم نمايد تا کپیهای مذکور توسط مسئول مربوطه مهر وامضاء شود. آنگاه به هربرگ دادخواست خود بايد کپیهای برابر اصل شده مستندات خود را که درقسمت « دلايل ومنظمات دادخواست » به آنها اشاره نموده است ، ضميمه دادخواست نموده وچنانچه دادخواست درچند صفحه تنظيم شده باشد پس از امضاء تمامی صفحات دادخواست آنها را به قسمت نقشتمبر مرجع قضايی مربوطه برده و پس از پرداخت « هزينه دادرسی » کليه مدارک مربوط به طرح دعوی خود را که شامل ( دادخواست تمبرشده و ضمايم برابراصلشده ) آنها میباشد تحويل دفتر ثبت دادخواستهای مرجعقضايی مربوطه مینمايد وشمارهای دريافت میدارد پس از چندروز به همان مرجع مراجعه و شماره خود را اعلام و شعبه رسيدگی کننده به دادخواست به او ابلاغ میگردد و درصورتیکه ايرادی متوجه دادخواست و ضمايم ان نباشد سير رسيدگی قضايی بهوسيلهی ابلاغ اوراق قضايی ( اخطاريه ) به خواهان وخوانده شروع خواهد گرديد .
نکات مهم :
1) دادگاه صالح برای رسيدگی قضايی ، دادگاه محل اقامت قانونی « خوانده » میباشد .
2) شرايط اساسی ومهم ذيل برای طرح واقامه يک دعوی حقوقی خانوادگی ضروری میباشد :
الف : وجودحق منجز
ب : ذینفع بودن خواهان دعوی
ج : ذیسمت بودن خواهان دعوی ( خواهان ممکن است اصيل دعوی باشد يا وکيل يا ولی يا وصی يا قيم يا نماينده قانونی خواهان باشد )
د : اهليت داشتن خواهان دعوی
ه : توجه دعوی نسبت به خوانده
و : دعوی قبلاً رسيدگی ومنجر به صدور حکم قطعی نشده باشد .
ز : خواسته وبهای آن بايد در دادخواست تعيين گردد ، مگر آنکه تعيين بهاء ممکن نبوده و يا خواسته مالی نباشد .
3) درصورتی که اسنادی لازم است به دادخواست ضميمه گردد به زبان فارسی نباشد ، بايد علاوه بر رونوشت گواهیشده سند ، ترجمهی گواهی شدهی آن نيز پيوست دادخواست گردد.
4) دادخواست وضمايم آن چنانچه بدون ايراد ، تسليم دفتر دادگاه شود قبل از جلسهی رسيدگی ، نسخهی ثانی آن وضمايم مربوطه ازطرف دادگاه برای خوانده دعوی ارسال خواهد گرديد .
توجه : دربعضی از دعاوی حقوقی خانوادگی مناسب است تا خواهان قبلاً اظهارنامهای را که مرتبط با موضوع خواسته باشد برای خوانده ارسال نمايد ، برحسب مفاد مادهی 709 قانون آييندادرسی مدنی : « هرکس میتواند قبل از تقديم دادخواست به دادگاههای دادگستری حق خود را بهوسيلهی « اظهارنامه » از طرف مطالبه نمايد ، مشروط براينکه موعد مطالبه رسيده باشد ... »
اوراق اظهارنامه را نيز میتوان مانند اوراق دادخواست از دفتر فروش اوراق قضايی مجتمعقضايی در تهران يا ادارات دادگستری شهرستانها تهيه نمود وپس از تکميل وانجام نقش تمبر روی آن ، به اتاق دريافت وثبتاظهارنامهها در مرجعقضايی تسليم نمايد تا از طريق دادگستری به مخاطب اظهارنامه ابلاغ گردد .
دقت : مصلحت است که درضمن تقديم دادخواست ويا قبل از دتقديم دادخواست مبنی بر مطالبهی مالی ، اقدام به تقاضای صدور « قرار تأمين خواسته » نمود .
ماده 225 قانون آييندادرسی دراين رابطه بيان میدارد :
مدعی میتواند قبل از تقديم دادخواست يا ضمن دادخواست راجع به اصل دعوی ويا درجريان دادرسی ودرموارد زير از دادگاه درخواست تأمين خواسته نمايد ودادگاه مکلف به قبول آن است .
1) دعوی مستند به سند رسمی باشد .
2) خواسته درمعرض تضييع يا تفريط باشد.
3) مدعی خسارتی را که ممکن است برطرف مقابل وارد آيد نقداً به صندوق دادگاه بپردازد . تعيين ميزان خسارت بهنظر دادگاهی است که درخواست تأمين را پذيرفته است ، درصورتیکه قرار تأمين اجرا شده و مدعی دراصل دعوی به موجب رأی نهايی محکوم به بیحقی شده ، وجه توديع شده بابت خسارت تأمين ، به محکومله پرداخت میشود .
4) درساير موارد که به موجب قانون مخصوص دادگاه مکلف به قبول دادخواست تأمين باشد .
د) طريقهی طرح دعوی کيفری درارتباط با جرايم برضد حقوق و تکاليف خانوادگی ويا ساير جرايم درارتباط با قانون مجازاتاسلامی ( تعزيرات ) که دراختلافات خانوادگی نيز ممکن است بروز نمايد .
پروندههای جزايی براساس شکايت شاکی تشکيل میگردد ، کسی که شکايت نموده شاکی و کسی که عليه او طرح شکايت شده است را مشتکیعنه میگويند.
برطبق اصل 37 قانوناساسی اصل برائت است و هيچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود مگر اينکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد .
همچنين به موجب اصل 166 قانون اساسی :
احکام دادگاهها بايد مستدل و مستند به مواد قانون و اصول باشد که براساس آن حکم صادر شده باشد .
وبه موجب اصل 169 قانون اساسی :
هيچ فعل يا ترکفعلی به استناد قانونی که بعداز آن وضع شده است جرم محسوب نمیشود.
بنابر اصول فوق روشن است که مشتکیعنه درصورتی مجازات خواهد گرديد که مرتکب جرم شده باشد و طبق دلايل شرعی وقانونی انجام فعل مجرمانه توسط وی در محکمهی صالح ثابت گردد.
شکوائيه بايد چگونه باشد ؟
شاکی يا مدعیخصوصی میتواند شخصاً ويا توسط وکيل شکايت کند شاکی بايستی در شکوائيهای که تهيه مینمايد نامونامخانوادگی و نام پدر و آدرس خود و مشخصات دقيق مشتکیعنه و آدرس او را اعلام نمايد. موضوع شکايت بايد بهطور واضح وروشن در متن شکوائيه نوشته شود . شکايت بايد دارای تاريخ باشد و همچنين ، محل وقوع جرم ، نحوهی انجام جرم ، ميزان خسارت وضرر وزيان وارده نيز بايستی در شکوائيه مشخص شود . همچنين چنانچه در متن شکايت به عنوان دليل ، از شاهد ذکر شده باشد بايستی نام وآدرس گواهان نيز مشخص گردد واسناد ومدارکی هم که در رابطه با موضوع شکايت وجود دارد ، کپی برابراصل شده آنها را بايستی ضميمهی شکايت نمايد . شکوائيه بايستی خطاب به سرپرست مجتمع قضايی محل خوانده « در تهران » و يا خطاب به رئيس دادگستری شهرستان محل خوانده نوشته شود وبايستی آن را روی کاغذ معمولی وپس از نقش تمبر لازم روی آن « که دراتاق نقشتمبر دادگستری انجام میشود » آن را به مرجع قبول شکايت دادگستری محل « دايرهی ارجاع شکوائيه » ارايه نمايد تا بهوسيلهی مقام قضايی دستور تحقيقات روی آن صادر شود .
ييكى از مسائلى كه در اين عصر مورد توجه قرار گرفته مسأله حقوق انسان و علم حقوق و نسبت آن با دين و گزاره هاى دينى بود. عده اى از حقوقدانان مى گفتند: قلمرو دين محدود به مسايل آن جهانى و آخرت انسانها بوده و نسبت به مسايل دنيوى و مشكلات و نابسامانى هاى آن ساكت است. گروسيوس هلندى از حقوقدانان برجسته قرن هفدهم در اين باره مى گويد:
(خداوند به اعمال و كردار مخلوقات كارى ندارد). [1]
سيطره دانش غربى از يك سو، و بهره گيرى شرقيان از دستاوردهاى فريبنده آنان از سوى ديگر، و جيره خوارى شرقيان بر سر سفره پر زرق آنان، سبب شد تا باور جدايى دين از حقوق بشر در ميان مسلمانان و به خصوص حقوقدانان مسلمان نيز رسوخ يابد و گروهى معتقد شوند كه اسلام هيچ سيستم و نظام حقوقى ندارد، چرا كه اين حقوق آن اندازه ارزشمند و پرارج نيست تا خداوند در آن دخالت كند، و اگر هم اسلام را داراى نظام حقوقى بدانيم چنين سيستمى بيش از آن كه به نفع اسلام باشد به ضرر آن خواهد بود، زيرا در اين صورت بايد بپذيريم دين اسلام در تمام اعمال فردى و اجتماعى دخالت مى كند و آزادى و اختيار انسان را از ميان مى برد، و اين خود از ضعف دين اسلام حكايت دارد نه حقانيت و قوت آن.
در مقابل، گروه ديگرى از حقوقدانان، اسلام را داراى نظام حقوقى دانستند، نظامى كه با آزادى انسان سازگار است و ارزش آن را دارد كه خداوند به بيان آن بپردازد.
اين گروه معتقدند كه دين، كتابهاى آسمانى و پيامبران، نخستين نظامها و سيستمهاى حقوقى را در جامعه بشرى وضع كرده اند و قرآن به عنوان يقينى ترين منبع شناخت اسلام بر اين امر تصريح كرده است:
)كان الناس أمّة واحدة فبعث الله النبييّن مبشّرين و منذرين و أنزل معهم الكتاب بالحقّ ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) بقره / 213.
افزون بر اين در بسيارى از آيات، از اهل ايمان خواسته شده است تا جز بر اساس احكام و قوانين و حقوق تعيين شده از سوى وحى، حكم نرانند.
)ومن لم يحكم بما أنزل الله فاولئك هم الفاسقون) مائده / 47.
)ومن لم يحكم بما أنزل الله فاولئك هم الكافرون) مائده / 44.
)ومن لم يحكم بما أنزل الله فاولئك هم الظالمون) مائده / 45.
در آياتى نيز از پيامبر خواسته شده بر اساس آيات قرآن حكم كند و اختلافات مردم را برطرف كند و از هوسهاى ديگران به هنگام بيان حكم بپرهيزد.
تعبير (من لم يحكم) ظهور در كار قضا و محاكمات حقوقى ميان مردم دارد، ولى آيه سوره مائده و تعبير (و أن احكم بينهم) مى تواند صريح در امر قضا و حكم ميان مردم باشد.
پيش از آن كه بخواهيم نظرى درباره آراى ياد شده ارائه دهيم، شايسته است تأملى در مفهوم (حق) داشته باشيم.
حق، واژه اى عربى است و معادل آن در زبان فارسى هستى پايدار و ثبوت است، يعنى هر چه از ثبات و پايدارى برخوردار باشد.
كلمه حق و مشتقات آن در قرآن كاربرد فراوان دارد (الحق) 194 بار، (حق) 33 مرتبه، (حقاً) 17 مرتبه و (حقّه) سه بار در قرآن به كار رفته است.
اين واژه كه به صورت مصدر، اسم مصدر و صفت در آيات قرآن به كار رفته است، در معانى بسيارى به كار رفته است كه برخى از آنها عبارتند از: قرآن (زخرف / 29)، اسلام (اسراء / 81)، عدل (اعراف/ 81)، توحيد (زخرف/ 86)، صدق (يونس/ 4)، قرض (بقره / 282)، دليل (حج / 4) و... .
برخى از مفاهيم حق در قرآن با اصطلاح بكار رفته از طرف حقوقدانان و فقيهان، هماهنگ و همخوان است، مانند آيات:
)و فى أموالهم حقّ للسائل و المحروم) ذاريات/ 19.
و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم است.
)والذين فى اموالهم حقّ معلوم. للسائل و المحروم) معارج/ 24 و 25.
و آنها كه در اموالشان حق معلومى است براى تقاضا كننده و محروم.
(فإن كان الذى عليه الحقّ سفيهاً او ضعيفاً) بقره/ 282.
و اگر كسى كه حق بر ذمه اوست سفيه يا ضعيف است.
)فليملل الذى عليه الحقّ) بقره / 282.
و آن كسى كه حق بر عهده اوست بايد املا كند.
)ف آت ذاالقربى حقّه و المسكين و ابن السبيل) روم/ 38.
پس حق نزديكان و مسكينان و در راه ماندگان را ادا كن.
اين واژه در كتابهاى فقهى گاه مفهوم وسيعى دارد و تمام احكام وضعى و تكليفى و تأسيسى و امضايى را در برمى گيرد و در مواردى نيز حق در برابر حكم قرار گرفته است.
مرحوم نائينى مى نويسد:
)اگر مجعول شرعى به دنبال خود اضافه و سلطه نداشته باشد حكم است و نام گذارى آن به حق، به لحاظ معناى لغوى آن است).
علامه بحرالعلوم مى نويسد:
)حق، قدرتى است اعتبارى و قراردادى كه به موجب آن يك انسان بر مالى يا شخصى يا هر دو مسلط مى گردد؛ مانند عين مستأجره، كه مستأجر نسبت به يكى از اموال مخصوص موجر سلطنت دارد).
براى (حق) در منابع حقوقى تعريفهاى گوناگونى آمده است. از آن جمله نويسنده كتاب (مقدمه علم حقوق) مى نويسد:
)حق، امتيازى است كه قواعد حقوقى براى تنظيم روابط اشخاص به سود پاره اى از آنان در برابر ديگران ايجاد مى كند).
در مقدمه همين كتاب نيز مى خوانيم:
)براى تنظيم روابط مردم و حفظ نظم و اجتماع، حقوق براى هر كس امتيازهايى در برابر ديگران مى شناسد و توان خاصى به او مى بخشد. اين امتياز و توانايى را حق مى نامند كه جمع آن حقوق است (حقوق فردى) نيز گفته مى شود. حق حيات، حق مالكيت، حق آزادى شغل و زوجيت به اعتبار همين معنى است كه با عنوان حقوق بشر مورد حمايت قرار مى گيرد).
ييكى ديگر از حقوقدانان مى نويسد:
)حق، اقتدار، سلطه و امتيازى است كه براى اشخاص يا شخص، اعتبار شده و ديگران مكلف به رعايت آن مى باشند، مانند: حق مالكيت، حق زوجيت، ابوت، اكتشاف و...).
نويسنده كتاب (حقوق اساسى) به صورت تفصيلى و روشن تر حق را تعريف مى كند:
)افرادى كه در درون جامعه زندگى مى كنند براى تأمين نيازمندى هاى خود حركت مى كنند و عمل مى نمايند، در نتيجه با يكديگر ارتباط برقرار مى نمايند، حركت و عمل و رابطه آنها نياز به مرزبندى و تحديد حدود دارد. نتيجه نبودن حد و مرز، تعدى و تجاوز افراد به جان و به دسترنج يكديگر است. جوامع بشرى در طول هزاران سال به تجربه دريافته اند كه براى جلوگيرى از هرج و مرج و تعدى براى حركت و عمل فرد در داخل جامعه، حدودى تعيين كنند كه در چهارچوب آن حدود، فرد فاعل مختار باشد و اگر از آن حدود تجاوز كرد قوه نماينده جامعه او را گوشمالى دهد. اين حدود همان است كه به آن حقوق مى گويند و مفرد آن (حق) است).
در كنار اين تعريفها و ساير بيانهايى كه حقوقدانان ارائه كرده اند بايد چند نكته را از نظر دور نداشت:
1 - ارائه تعريفى جامع و مانع براى حقوق با توجه به اختلاف نظامها و سيستمهاى حقوقى ميسر نيست، زيرا هر تعريفى كه محققان حقوق عرضه مى كنند تنها با نظام حقوقى مورد قبول آنان سازگار است و ممكن است با تعريفى كه ساير نظامهاى حقوقى براى حقوق مى آورند ناسازگار نمايد. بلى، اگر در تمام تمدنها و ملتها يك نظام حقوقى وجود داشت آن گاه ممكن بود تعريفى كه مورد قبول همگان باشد ارائه شود.
2- حق از مفاهيم اعتبارى است و داراى ماهيت نيست، بنابراين نمى توان مفهوم آن را به جنس و فصل تحليل كرد و به اصطلاح نمى توان تعريفى حقيقى براى حق جست وجو كرد، در نتيجه تمام تعريف هايى كه براى حق از سوى حقوقدانان بيان شده و مى شوند، تعريف لفظى و غير حقيقى هستند تا آنجا كه برخى از فلاسفه، حق را غيرقابل تعريف دانسته اند و اظهار داشته اند:
(درباره معناى اصطلاحى حق كه در علم حقوق مطرح است بايد گفت كه تعريف اصطلاحى آن از حدگذارى و تحديد ماهوى ممكن نيست. حق اصطلاحى از مفاهيم اعتبارى است، اگر حق، داراى ماهيت بود و حد و رسم داشت قابل ترسيم و تحديد بود).
اگر چه واژه (حق) و (حقوق) تعريفى دقيق را به آسانى بر نتابد، اما مى توان برخى ويژگيها و مميزات آن را در يك كالبد شكافى مفهومى دريافت و آن را گونه اى تعريف و شناسايى به شمار آورد.
چنانچه نمونه ها و مصاديق حق را در قرآن مورد توجه قرار دهيم، خواهيم يافت كه هر حقى بر دو پايه،
1_ امتيازى به صاحب حق.
2_ تكليفى بر طرف مقابل، استوار است.
يعنى؛ هر كجا تكليفى جعل شده است در برابر، عده اى حق پيدا مى كنند، مثلاً زمانى كه كسى متاعى را از فروشنده اى مى خرد، در برخى موارد، براى خريدار (حق فسخ) قرار داده شده است و مشترى با شرايطى خاص و در زمان تعيين شده، مى تواند متاع را باز گرداند و پولى را كه پرداخته است باز پس گيرد. اگر دقت شود، در حق فسخ دو چيز موجود است:
الف: امتيازى براى خريدار كه با آن مى تواند معامله را فسخ كند كه در اصطلاح حق ناميده مى شود.
ب: وظيفه و تكليفى بر فروشنده كه موظف است پيشنهاد فسخ را از سوى خريدار گردن نهد.
نمونه ديگر را در (حق قصاص) مى توان شاهد بود، به خويشان مقتول (اولياء دم) حق قصاص داده اند در حالى كه قاتل يعنى محكوم، مكلف به تسليم در برابر قصاص كنندگان است.
حقوق قرآن را به چهار گروه مى توان تقسيم كرد:
1_ قواعدى كه امتياز بهره ورى و تكليف حق پذيرى در آن متوجه فرد است. (ذى حق و من عليه الحق، فرد است).
2_ قواعدى كه (ذى حق) و (من عليه الحق) جامعه و يا اكثريت و يا گروهى از افراد جامعه اند.
3_ قواعدى كه (ذى حق) فرد است و (من عليه الحق) اكثريت افراد را تشكيل مى دهند.
4_ قواعدى كه (ذى حق) اكثريت افرادند و (من عليه الحق) فرد است.
مشتركات قواعد حقوقى قرآن و ساير قواعد حقوقى
حقوقدانان به ويژه فلاسفه حقوق براى قواعد حقوقى ويژگيهايى بيان مى كنند، مانند كلى بودن، الزامى بودن، داشتن ضمانت اجرا و... كه اين ويژگيها در قواعد حقوق قرآن نيز مشهود است.
حقوقى كه در قرآن به صورت قاعده حقوقى مطرح شده است موردى و شخصى نيست، بلكه عام و فراگير است. چنان كه قواعد حقوقى متعارف نيز چنين ويژگى دارند. چه اين كه بر اساس آيات قرآن تمام انسانها در برابر قانون مساوى هستند و هيچ فردى بر ديگرى برترى ندارد. براى نمونه، يكى از حقوق شخص انسان كه در شمار حقوق غيرمالى قرار داده شده، حق مصونيت از لطمه زدن به حيثيت و شرافت است. هيچ شخص يا مقامى نبايد به اين حق مسلم انسان تعدى كند و با تهمت، افترا، دروغ و... حيثيت و آبروى افراد را ببرد.
(و الذين يرمون المحصنات الغافلات لعنوا فى الدنيا و الآخرة و لهم عذاب أليم)
نور / 23.
كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر (از هرگونه آلودگى) و مؤمن را متهم مى كنند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست.
در آيه شريفه كه به منظور دفاع از حيثيت و آبروى افراد نازل شده است، ويژگى قواعد حقوقى كه همان كلى بودن و فراگيرى است وجود دارد به اين معنى كه آيه چنان كه در بحث اسباب نزول مطرح است اختصاص به كسى ندارد كه به عايشه يا ماريه قبطيه تهمت زد، بلكه هر كس در هر زمان و در هر مكانى كه در شرايط مشابه قرار گرفت، اگر چنان تهمتى بزند، شرايط قذف در حق وى جارى خواهد شد (در اصطلاح قرآن پژوهان، ملاك، عموم آيه است نه خصوص سبب)
دومين ويژگى قواعد حقوقى متعارف الزامى بودن آنهاست در عين آن كه قاعده حقوقى كلى است و شامل تمام افراد مى گردد وقتى بر موردى تطبيق شد حالت اجبار دارد. و براى رسيدن به هدف حقوق و ايجاد نظم و انضباط در جامعه بايد رعايت قواعد حقوق الزامى باشد.
اين ويژگى قواعد حقوقى متعارف در قواعد حقوقى قرآن نيز وجود دارد با اين تفاوت كه منشأ الزام و ملاك يا عامل الزام در قواعد حقوقى متعارف تنها قرارداد و همبستگى اجتماعى و ترس از واكنش مردم است، اما در قواعد قرآن افزون بر اين عوامل، اعتقاد به نظارت پنهان خداوند و پاداش و جزاى او نيز هست.
آيه قبل با حدى كه براى قذف در شريعت اسلام تعيين شده و الزامى كه در آيات ديگر در مورد اجراى حدود الهى بيان گرديده است، نشانگر بُعد الزامى حقوق قرآنى است.
براى نمونه حق حيات را مى توان برشمرد كه يكى از حقوق فردى به شمار مى آيد. در قرآن از بين بردن اين حق با كشتن و نابودى همه اجتماع و جامعه، برابر معرفى شده است.
(ومن قتل نفساً بغير نفس أو فساد فى الأرض فكأنّما قتل الناس جميعاً)
مائده / 32.
هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را گشته است.
بنابراين اگر فردى زندگى همه نوع خود را نابود كند و جان او را بگيرد، خانواده مقتول حق خون خواهى و قصاص خواهد داشت.
(يا أيها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّأ ) بقره / 78.
اى افرادى كه ايمان آورده ايد، حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما الزامى شده است.
البته اين الزام براى كل جامعه و مجريان احكام است كه چشم از اين حق بر نگيرند و درخواست خانواده مقتول را بى پاسخ نگذارند و گرنه خود خانواده مقتول در اصل قصاص حق انتخاب دارد.
قاعده حقوقى، قاعده اى است كه از سوى دولت وحكومت يا هر نيروى ديگر تضمين شده باشد.
در برخى كشورها، قواعد حقوقى ضمانت اجراى مدنى دارد و در تعدادى كشورها ضمانت اجراى كيفرى، در جمهورى اسلامى قواعد حقوقى از سوى حكومت تضمين شده است، حكومت اسلامى موظف است بر قواعد حقوقى قرآن عمل كند و اجراى آنها را تضمين نمايد.
براى نمونه: حق حاكميت، نمونه بارز حق عينى است. براساس اين حق، هيچ فردى نبايد به اموال ديگران دستبرد بزند و آنها را از سلطه و اختيار مالك خارج سازد. اگر شخصى مال ديگرى را سرقت كند، حكومت اسلامى بايستى بر اساس آيات وحى كه در شكل يك قاعده حقوقى است مال مالك را از سارق باز پس گيرد و آن را به مالك برگرداند و سارق را نيز مجازات كند.
(والسارق و السارقة فاقطعوا أيديهما جزاء بما كسبا نكالاً من الله) مائده/ 38.
دست مرد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند به عنوان يك مجازات الهى قطع كنيد.
اما از سوى ديگر ميان قواعد حقوقى قرآن با ساير نظامهاى حقوقى تفاوتى هست؛ در قواعد حقوقى متعارف تنها ضمانت اجراى دولتى وجود دارد كه اگر ترس از آن نباشد قانون زير پاگذاشته مى شود، ولى در قواعد حقوقى قرآن، هم حكومت اسلامى و هم ترس از عذاب اخروى، وجدان، تمايل به نزديكى به خداوند اجراى قواعد حقوقى را تضمين مى كنند و مردم را به مراعات آنها وا مى دارند.
يكى ديگر از ويژگيهاى قواعد متعارف كه برخى از حقوقدانان مطرح كرده اند و در قواعد حقوقى قرآن نيز وجود دارد، آن است كه حوزه و قلمرو قواعد حقوقى نبايد از اجتماع خارج باشد، اگر انسان زندگى اجتماعى ندارد و به صورت كاملاً انفرادى زندگى مى كند نه حقى دارد و نه تكليفى نسبت به ديگران.
(كان الناس أمّة واحدة فبعث الله النبييّن مبشّرين و منذرين و أنزل معهم الكتاب بالحقّ ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) بقره/ 213.
مردم يك دسته بودند، خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند، و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آنها نازل نمود، تا در ميان مردم در آن چه اختلاف داشتند داورى كند.
اين آيه شريفه و آيات ديگرى كه علت نزول كتابهاى آسمانى و آمدن پيامبران را بيان مى كنند همه حاكى از آن هستند كه قواعد حقوقى قرآن يا با عبارتى كلى تر قواعد حقوقى اسلام، در صورتى معنى مى يابند كه اجتماعى باشند.
البته اين موضوع در زمينه قواعد حقوق اجتماعى مطرح است، ولى در اسلام و چه بسا ساير اديان الهى، حقوق ديگرى نيز وجود دارند كه در قلمرو حقوق انسان نسبت به خويش يا حق خداوند بر انسان مى گنجند كه در آن ميدان، هر چند انسان به صورت انفرادى و جداى از جامعه هم باز مشمول همان حقوق است، اما با دقتى دريافت مى شود كه در آن موارد نيز انسان با نگاهى الهى و جهان بينى خاص دين، موجودى تنها و كاملاً بريده از همه چيز و همه كس ديده نشده است. چه اين كه انسان در تنهاترين حالت ها، در محضر خداوند و از آن اوست. وهمين بينش، منشأ حقوق مى شود كه در جهان بينى غيرالهى، جاى آن حقوق خالى است. از آن جمله اين كه انسان همان گونه كه حق ندارد جان ديگرى را بگيرد، حق ندارد به جان خود لطمه اى وارد نمايد.
ييكى از موضوعات مهم و پيچيده فلسفه حقوق، تعيين و شناخت هدف حقوق و قواعد حقوقى است.
اين بحث از سويى در ايجاد و وضع قواعد حقوقى بسيار كارساز است و راهگشاى قانونگذار است و از سوى ديگر طرح مسأله پر اهميت (مبانى حقوق) و شناخت مبانى حقوق بدون اين بحث امكان پذير نيست.
حقوقدانان و به خصوص فلاسفه حقوق در اين زمينه كوشيده اند تا به اين پرسشها پاسخ گويند:
آيا هدف حقوق، تأمين آزادى افراد و حفظ حقوق فردى در برابر جامعه و قدرت هيئت حاكمه و دولت است، يا هدف، اجتماع و جامعه انسانى است؟
آيا قانونگذاران به هنگام وضع قوانين و حقوق، احترام به حقوق طبيعى و كمال و رشد افراد را در نظر دارند يا هدف آنها از وضع و تصويب قواعد حقوقى احترام به جامعه و آرمانها و تكامل اجتماع است؟
كوتاه سخن آن كه آيا در وضع حقوق، اصالت به فرد داده شده يا به جامعه و اجتماع؟
در پاسخ به اين پرسشها، ديدگاه هاى متفاوتى از سوى فلاسفه حقوق ابراز شده است. بعضى از اين ديدگاه ها كاملاً در برابر يكديگرند و بعضى همسازتر مى نمايند. دو ديدگاه كاملاً ناسازگار عبارتند از:
الف: مكتب حقوقى اصالت فرد (individualisme).
ب: مكتب حقوقى اصالت اجتماع (Socialism).
پيروان اين مكتب، حقوق فردى را بر حقوق جامعه يا اكثريت افراد، مقدم مى دارند. آنها مى گويند:
(جامعه زاييده توافق ضمنى اشخاص است و وجود طبيعى ندارد. جامعه چيزى جز اجتماع افراد نيست، هر فردى در اين اجتماع، وجودى آزاد و مستقل از جمع دارد؛ مى تواند با جمع و در كنار آنها زندگى كند و يا از جامعه و اجتماع كناره گيرد و به صورت انفرادى به زندگى ادامه دهد. نتيجه اين كه جامعه در خدمت فرد است و اگر در جامعه حقوقى وضع و تصويب مى شود، هدف، تأمين آزادى فرد و احترام به شخصيت و حقوق طبيعى اوست. نياز فرد به اجتماع براى حمايت از حقوق فردى خويش است و اگر فرد از برخى حقوق فطرى خود چشم مى پوشد، تنها براى حفظ اجتماع و دفاع از حقوق فردى و جلوگيرى از تعدى و تجاوز به آن حقوق است).
جان لاك يكى از پيروان مكتب اصالت فرد مى گويد:
(براى حفظ حقوق طبيعى نياز به قدرتى بود كه بر اساس قرارداد اجتماعى شكل گرفت، و افراد از برخى حقوق خود به نفع دولت دست برداشتند تا دولت بتواند در برابر از حقوق فردى ايشان دفاع كند).
ژان ژاك روسو در (قرارداد اجتماعى) مى نويسد:
(آن گاه كه انسان به اجتماع قدم گذاشت، بين او و اجتماع قراردادى منعقد شد. بر اساس اين قرارداد هر فرد قسمتى از آزاديها و حقوق خويش را مى دهد و در برابر، هيأت اجتماع از ساير حقوق و آزاديهاى او حمايت و پشتيبانى مى كند)
به باور طرفداران اين مكتب، دولت، نقش پليس را دارد و بايستى از افراد و حقوق ايشان در برابر تعرضات و... دفاع كند و هيچ گونه و ظيفه اى براى ترقى دادن و تكامل و رشد آنها ندارد.
در اين مكتب، اشخاص از جهت حقوقى در برابر يكديگر مستقل و آزادند، و عدالت مفهومى جز برابرى و تناسب سود و زيان ناشى از معاملات و اعمال حقوق ندارد. حقوق بدون توجه به شايستگى و نيازمندى افراد، بايد تعادل بين اموالى را كه مبادله مى شوند فراهم سازد. دولت هيچ سهمى در توزيع ثروت و سنجش لياقتها ندارد و عدالت معاوضى است. در اعمال حقوقى آن چه فرد اراده كند عادلانه است و چون هر كس بيش از ديگران مى تواند سود و زيان خود را تشخيص دهد، امكان بسته شدن قرار دادهاى ظالمانه نمى رود.
با دقت و تأمل در گفته ها و نوشته هاى فردگرايان بر اين حقيقت رهنمون مى شويم كه دست كم دو پيش فرض در شكل گيرى اين مكتب وجود داشته است:
نخستين مبناى مكتب اصالت فرد، مسأله حقوق فطرى است. حقوق فطرى يا طبيعى در برابر حقوق موضوعه به كار مى رود. حقوق موضوعه مجموع قواعدى هستند كه در زمان معين بر ملتى حكومت مى كنند و اجراى آنها از سوى سازمانهاى اجتماعى تضمين مى شود. اما حقوق فطرى قواعدى هستند برتر از حكومت و قانونگذار، قانونگذار كوشش دارد اين حقوق را بشناسد و در وضع و تدوين حقوق موضوعه از آنها به عنوان معيار و راهنما سود برد. اين حقوق بر خلاف حقوق موضوعه، ثابت و غيرقابل تغييرند و در تمام زمانها و مكانها انسانها به صورت مساوى از آن برخوردارند و بر خلاف حقوق موضوعه كه از اجتماع نشأت گرفته، اين حقوق از طبيعت انسان، عقل بديهى و نظم جهان نشأت مى گيرند.
سيسرون مى گويد: حقوق طبيعى به وسيله عقل بشر به عنوان دستاوردى از تجربه اش درك مى شود.
گروسيوس، پرفندرف و دكارت فرانسوى معتقدند: حقوق فطرى دستاورد عقل بشر و برخاسته و نشأت گرفته از طبيعت امور است.
عدالت خواهى، حق ازدواج، حق حيات، حق مالكيت وأ از جمله حقوق فطرى و طبيعى خوانده شده اند.
دومين مبناى مكتب اصالت فرد، مسأله عدالت معاوضى است. طرفداران اين مكتب هيچ حقى براى دولت در توزيع ثروت و سنجش لياقتها نمى بينند و به اصطلاح عدالت توزيعى را باور ندارند. آنها مى گويند: افراد اجتماع، آزاد و مستقل هستند، همه ضرورتهاى اجتماع بر پايه قرارداد اجتماعى تكيه ندارند و حاكميت اراده، عدالت و برابرى را به همراه مى آورد. آنچه فرد اراده مى كند حتماً عادلانه است، زيرا با وجود توانايى افراد بر شناخت سود و زيان خود، امكان بسته شدن قراردادهاى غير عادلانه وجود ندارد.
بدين سان در اين مكتب، وظيفه دولت تنها پشتيبانى از توافق اشخاص است و نمى تواند به بهانه رعايت عدل و انصاف، تعهدات طرفين را ناديده انگارد.
در برابر مكتب فردگرايان، گروهى از فلاسفه حقوق، مكتب اصالت اجتماع را مطرح كرده اند، هر چند انديشه اصيل بودن اجتماع از گذشته اى دور در نوشته ها و آثار فلاسفه به روشنى ديده مى شود.
در اين مكتب، انسانها اجزاء تشكيل دهنده دولت و مانند اتمهايى هستند كه به جسم شكل مى دهند چنان كه هر اتم وابسته به كل است و از خود آزادى و استقلال ندارد، هر فرد نيز مانند اتمها وابسته به جامعه است و از خود اراده مستقلى ندارد. بنابراين فرد در زندگى اجتماعى حقى ندارد و زندگى خصوصى كاملاً بى معنى است، هر چه وجود دارد بايد فداى جامعه و منافع آن گردد. روابط حقوقى و اجتماعى مردم بايد متكى به قواعد و اصولى باشد كه از خود اجتماع پديد آمده و ادراك و فهم و درك اين قواعد و اصول نيز از راه مشاهده، آزمايش و تحقيق در حوادث حقوقى و اجتماعى امكان پذير است.
در نگاه طرفداران اصالت اجتماع، هدف حقوق، تأمين سعادت اجتماع و ايجاد نظم در زندگى اجتماعى است و افراد هيچ حق مطلقى در برابر جامعه و منافع اكثريت ندارند. و چيزى به نام حقوق فطرى در مسأله اقتصاد اصلاً وجود ندارد، چنان كه اگوست كنت مى گويد: افراد تكليف دارند نه حق.
طرفداران اصالت اجتماع مانند ساوين يى، ريموند سالى، هانرى كاپيتان، اوگوست كنت وأ حقوق فطرى را باور ندارند و آن را به عنوان مبنايى براى قواعد حقوقى و حقوق موضوعه نمى پذيرند.
اين مكتب كه بيش تر در رژيمهاى سوسياليستى طرفدار دارد، حقوق و قواعد حقوقى را برون ذاتى مى داند و افراد را قبل از وضع حقوقى ذى حق نمى شناسد. به اعتقاد صاحبان اين مكتب، حق، موهبتى الهى يا وديعه فطرى نيست، بلكه امتيازى است كه در جهت تأمين منافع عمومى به افراد جامعه داده مى شود و هميشه با تكاليف همراه است، بنابراين افراد نمى توانند ازاين حق، هر كجا خواستند استفاده نمايند، بلكه بايد تنها در جهت منافع عمومى كه هدف اصلى اعطاى حق به افراد است از آن سود برند.
جامعه گرايان، وجود فرد خارج از اجتماع را غيرقابل تصور مى دانند. به باور ايشان هر كس، وابسته به گروه يا دسته و اجتماعى است كه در آن زندگى مى كند و قواعد حقوقى بايستى تكاليف وى را نسبت به گروه و اجتماع، و هم چنين تكاليف گروهها و اجتماعات را نسبت به افراد روشن نمايد. از سويى دولت حق دارد از افراد جامعه در راستاى رسيدن به آمال و آرزوهاى عمومى ماليات بگيرد و آنها را به خدمت سربازى وادار كند و از سوى ديگر بايد عوايد ملى و درآمدهاى حاصل از مبادلات اقتصادى را عادلانه تقسيم كند.
با توجه به آيات قرآن، برقرارى امنيت، تأمين امنيت، استقرار عدالت وأ را مى توان از اهداف حقوق در قرآن به شمار آورد.
در اين بحث سؤال اين است كه تأمين عدالت براى چه كسى، برقرارى امنيت به چه منظورى و استقرار عدالت به كدام هدف؟ آيا قواعد حقوقى و حق هايى كه در قرآن بيان شده است براى تأمين و برقرارى امنيت در حقوق فردى است يا اين قواعد براى تكامل اجتماع و جامعه اسلامى وضع شده است و هيچ توجهى به حقوق فردى افراد ندارد؟ به ديگر سخن آيا قرآن در اهداف حقوقى خود، مكتب اصالت فرد را تأييد مى كند، يا مكتب اصالت اجتماع را، و يا نظريه اى ديگر دارد؟
براى پاسخ به اين سؤال، نخست بايد نگاه قرآن به انسان و جامعه را جويا شد و پس از آن هدف حقوق قرآنى را جست وجو كرد.
در نگاه قرآن، انسان موجودى است دوبعدى، با دو ميدان نياز و متناسب با آن دو ميدان حقوق. انسان از يك سو داراى بعد جسمانى و نيازهاى مادى و حقوق متناسب با آن است، و از سوى ديگر داراى روح و نيازهاى روحى و معنوى و متناسب با آن داراى حقوق معنوى است.
(و بدء خلق الانسان من طين) سجده / 7
خداوند آفرينش انسان را از گل آغاز كرد.
(فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى) حجر/ 29
(پس آن گاه كه جسم آدم سامان يافت و تكميل شد و از روح خويش در آن دميدم أ.(و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنّة و كلا منها رغداً حيث شئتما) بقره/35
و آن گاه كه گفتيم اى آدم، تو و همسرت در اين بهشت سكنى گزينيد و از هر چه مى خواهيد بخوريد.
در اين آيه انسان، نيازمند به مسكن و غذا و برخوردار از آن حق دانسته شده است.
(إنا هديناه السبيل إمّا شاكراً و إمّا كفوراً) دهر/3
ما انسان را به راه بايسته و صحيح هدايت مى كنيم و او يا شكرگزار خواهد بود و يا كفرپيشه.
دراين آيه و مانند آن نياز معنوى انسان به هدايت و قدرت انتخاب گرى وى يادآورى شده است.
انسانى كه قرآن معرفى مى كند براى ارضاى خواسته ها و نيازها و تمايلات خود بايستى در كنار ديگران زندگى كند. زندگى در انزوا از نظر قرآن، يك بدعت است و نه يك رهنمود دينى.
انتخاب همسر و تشكيل خانواده، حقوق متقابل مادى و معنوى را به وجود مى آورد. مثلاً خانواده اين حق را پيدا مى كند كه هم نيازهاى مادى و ضرورى او از سوى پدر خانواده تأمين شود و هم بخشى از نيازهاى معنوى آن.
مجموع اين نظرگاه ها به انسان، اين نتيجه را به دست مى دهد كه انسان در نگاه وحى هم شخصيتش موضوعيت دارد و هم جامعه اش، هم جسمش و هم روحش، هم حقوق مادى دارد و هم حقوق معنوي أ و به فرد و جامعه بايد همپاى هم انديشيد.
انسان به دليل ساختار خاص وجود خود، هم داراى حقوق طبيعى است و هم داراى حقوق اجتماعى. حقوق طبيعى انسان، نشأت يافته از ساختار مادى و روحى است كه وى را نيازمند به تأمين جسم و تغذيه روح كرده است و حقوق اجتماعى او ريشه در ناگزيرى انسان از تشكيل خانواده و انتخاب همسر و الفت با محيط خويشاوندى وأ دارد.
يكى از مبانى حقوقى قرآن، حقوق طبيعى انسان است كه جايگاه مهمى را به خود اختصاص داده است. و حقوق طبيعى انسان در اسلام بسيار گسترده تر از حقوق طبيعى مطرح در مكتبهاى غربى است. از آنجا كه از ديدگاه اسلام و قرآن، آفرينش جهان، هدفمند و داراى غايت است و شعورى كلى بر نواميس آفرينش حاكم است و هدف كلى از آفرينش نيز همان كمال انسان است، و از سوى ديگر انسان براى رسيدن به اين هدف و مقصد اعلى نيازمند برآورده ساختن خواسته هاى طبيعى و جسمانى است، بنابراين او مى تواند از آنچه در طبيعت است در راستاى اين هدف بهره جويد و اگر اين حق طبيعى براى او نبود راه رسيدن به كمال بسته بود. در نتيجه وجود خواسته هاى طبيعى در انسان ثابت بودن حقوق طبيعى را براى او ايجاب مى كند.
برای مشاهده و دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید...
نرم افزار بانک اطلاعات حقوقی سعدا در بردارنده اطلاعات جامع و کامل حقوقی و موضوعات مرتبط با آن مانند بانک وکلا و مؤسسات حقوقی، قوانین، آئین نامه ها و کنوانسیون ها، آرای وحدت رویه و نظریات مشورتی، اخبار حقوقی، اطلاعات دفاتر و مراجع حقوقی و قضایی، تازه های نشر و خدمات حقوقی رایگان می باشد. این بانک بر حسب شناخت و آگاهی از نیازهای متقابل هموطنان عزیز و جامعه حقوقی کشور از یکدیگر در راستای ارائه خدمات به حقوقدانان، وکلا و هموطنان عزیز طراحی شده است.
در نرم افزار سعدا برای گام نخست از بانک وکلا و مؤسسه های حقوقی رونمایی شده است و بارگذاری دیگر بانک های اطلاعاتی نرم افزار در گام های دیگر با تاریخ های مشخص به انجام خواهد رسید.
در گام بعدی بانک قوانین و کنوانسیون ها آماده ارائه خدمات به هموطنان عزیز، دانشجویان محترم و کلیه حقوقدانان می باشد. در این بانک متن کلیه قوانین حقوقی و کیفری، آئین نامه های مهم و کاربردی و کنوانسیون های بین المللی به صورت ویرایش شده و با قابلیت جستجوی کلمه به کلمه و ... قرار داده شده است و دسترسی به قوانین به سادگی امکانپذیر است.
پس از بانک قوانین، بانک آراء وحدت رویه و نظریات مشورتی، بانک تازه های نشر (در بردارنده کلیه کتب و مجلات حقوقی که به تازگی منتشر شده است) و چندین بانک دیگر ار جمله بانک خدمات حقوقی و مشاوره رایگان رونمایی خواهد شد که امیدواریم مورد قبول کاربران محترم قرار گیرد.
شایان ذکر است که اطلاعات این نرم افزار به صورت ماهانه بروزرسانی شده و هر ماه اطلاعات جدیدی به آن اضافه خواهد شد.
برای دانلود برنامه به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
تشکیلات قضایی ایران، همچون هر نظام و تشکیلات دیگری، در طی ادوار مختلف دستخوش تحولات و دگرگونیهای عمیق و اساسی گردیده است و عوامل مختلفی از جمله افزایش سطح علمی افراد به ویژه حقوقدانان، ایجاد اطاله دادرسی و سایر موارد موجب نقض و جایگزینی قوانین و نهایتاً تغییر ساختار قضایی گردیده است .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تدوین قانون اساسی ،تغییرات عمیق و اساسی در نظام قضایی حاکم بر ایران ایجاد و به موجب آن سیستم قانونگذاری در ایران نیز دستخوش تغییرات کامل گردید. در این جا لازم می داند پیش از ورود در تعیین ساختار قضایی ایران به لحاظ ارتباط موضوعی توضیح مختصری در خصوص سیستم قانونگذاری نیز داده شود.
سیستم قانونگذاری در جمهوری اسلامی ایران
مجاری قانونگذاری در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از :
1- مقام معظم رهبری
بر اساس مقدمه قانون اساسی و اصل 107 آن ، امریه های مقام رهبری در حکم قانون است و ایشان می توانند هرگونه مصوبه یا حکم یا قانونی را تأیید و یا رد کنند .
2- مجلس شورای اسلامی با نظارت شورای نگهبان
برابر اصول 65 و 71 قانون اساسی قانونگذاری صرفاً در اختیار مجلس شورای اسلامی است و مصوبات مجلس شورای اسلامی وفق اصل 91 قانون اساسی از حیث مغایرت و یا عدم مغایرت با قانون اساسی و شرع توسط شورای نگهبان بررسی و نتیجه به مجلس اعلام می گردد ،اگر چه نظریه شورا قاطع است ، لیکن در صورت اصرار مجلس بر مصوبه خود ، موضوع جهت تعیین تکلیف به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع می گردد .
3- مجمع تشخیص مصلحت نظام
اعضای این مجمع مستقیماً توسط مقام رهبری انتخاب می گردند و بر اساس اصل 112 قانون اساسی وظیفه اصلی آن ، حل اختلاف بین مصوبات مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان است و حل اختلاف بدین نحو است که در صورتیکه مصوبه مجلس از سوی شورای نگهبان مورد ایراد قرار گیرد و مجلس نیز نسبت به مصوبه خود اصرار نماید ، مجمع تشخیص مصلحت نظام نسبت به موضوع تعیین تکلیف نموده و حتی در صورت مخالفت نظر مجمع با شورای نگهبان ، نظریه مجلس تأیید و بدین صورت در جایگاه مصوبه قابلیت اجرای را دارد .
علاوه بر عملکرد فوق الاشعار ، مجمع مستقلاً دارای مصوباتی از جمله قانون مبارزه با مواد مخدر نیز می باشد و دیدگاه قانون اساسی نسبت به مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان نهادی حقوقی است که صلاحیت تصویب قوانین و مقرراتی را در چهارچوب مصلحت نظام اسلامی دارد .
4- کمیسیون اصل 85 قانون اساسی
به موجب این اصل ، عندالاقتضاء مجلس رسیدگی به قانونی را به کمیسیون مذکور محوّل و کمیسیون نیز با نظارت شورای نگهبان قانون مورد نظر مجلس را بررسی و برای مدتی به صورت آزمایشی تصویب می نماید و ادامه اجرای قانون آزمایشی موکول به تصویب مجلس می باشد .
5- شواری عالی انقلاب فرهنگی
اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی که مستقیماً توسط رهبری منصوب و معزول می گردند دارای اختیارات وسیعی از حیث تصویب مقررات فرهنگی و آموزش عالی می باشند به نحویکه که مصوبات مذکور از اعلام نظر توسط شورای نگهبان نیز مصون مانده است .
6- شورای عالی امنیت ملی
بر اساس اصل 176 قانون اساسی اعضاء این شورا نیز به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توسط مقام معظم رهبری منصوب و به هدف تأمین منافع ملی و پاسداری از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ، به ریاست رئیس جمهوری تشکیل و مبادرت به تصویب مصوباتی می نماید که صرفاً پس از تأیید مقام رهبری قابلیت اجرا را دارد .
7- مجلس خبرگان رهبری
به موجب اصول 99 و107 قانون اساسی مجلس خبرگان رهبری که دارای اختیارات مهمی از جمله انتخاب و عزل رهبری می باشد ، صلاحیت تصویب مصوباتی را دارد که مستقلاً قابلیت اجرایی دارد .
ساختار قضایی جمهوری اسلامی ایران
وظیفه رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات ، تعدیات ، شکایات ، حل و فصل دعاوی و رفع خصومت ها، احیاء حقوق عامه و گسترش عدالت و نظارت بر حسن اجرای قوانین و کشف جرم و تعقیب مجرم و اقدامات پیشگیرانه از وقوع جرم و اصلاح مجرمین به عهدۀ نهاد مستقل قوه قضائیه است که خود دارای ارکان و تشکیلات خاصی به شرح ذیل است :
ریاست قوه قضائیه
بر اساس اصل 157 قانون اساسی ، رئیس قوه قضائیه توسط مقام رهبری از بین فقیهان طراز اول برای مدت 5 سال انتخاب میگردد و انتصاب مجدد وی نیز بلامانع است .
اصل 158 قانون اساسی اختیارات وسیعی از جمله عزل و نصب روسای محاکم و دادگستری ها و تصویب آیین نامه ها ، ایجاد تشکیلات لازم در دادگستری ، تهیه لوایح قضایی و.... را به رییس قوه قضائیه داده است.
سیستم قوه قضائیه خود منحصر به محاکم نیست بلکه مرکب از وزارت دادگستری ، سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، سازمان پزشکی قانونی ، سازمان بازرسی کل کشور و چند سازمان دیگرمی باشد .
وزیر دادگستری ، توسط رئیس قوه قضائیه به قوه مجریه پیشنهاد و د ر صورت اخذ رأی اعتماد مجلس ،به وزارت منصوب و وظیفه ایجاد ارتباط بین قوه قضائیه و دو قوه دیگر را دارد .
سلسله مراتب در قوه قضائیه
الف – مقام رهبری
ب – رئیس قوه قضائیه
ج – دیوان عالی کشور و دیوان عدالت اداری و سازمانهای تابعه وزارت دادگستری
د – دادسراها و دادگاهها و شوراهای حل اختلاف
هـ - سایر مراجع قضایی
الف – مقام رهبری
بالاترین مقام در قوه قضائیه متعلق به مقام معظم رهبری است که اختیار عزل و نصب رئیس قوه قضائیه ، رئیس دیوان عالی کشور ، دادستان کل کشور ، مقامات ارشد سازمان قضایی نیروهای مصلح و ریاست دیوان عدالت اداری را دارد .
به موجب بند 11 اصل 110 قانون اساسی قبول عفو محکومین پیشنهاد شده توسط رئیس قوه قضائیه نیز با رهبری است ، همچنین وفق فرمان 8 ماده ای حضرت امام خمینی ، تصمیمات مقام رهبری در صورت فقدان سابقه در مراجع قانونگذاری در حکم قانون است اضافه می نماید آراء وحدت رویه و احکام محاکم نیز به حکم ایشان اصلاح و یا تغییر می کند .
ب – رئیس قوه قضائیه
علاوه بر موارد پیش گفته ، به موجب آیین اجرایی قانون اصلاح ماده 18 اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 29/7/1388 ریاست محترم قوه قضائیه اختیار تجویز اعاده دادرسی را در خصوص آراء قطعیت یافته دادگاه ،در صورت تشخیص خلاف شرع بودن آنها دارد و سایر اختیاراتی که به موجب قانون اساسی و قانون وظایف و اختیارات رئیس قوه قضائیه به ایشان داده شده است .
ج – دیوان عالی کشور
وفق اصل 162 قانون اساسی ریاست دیوان عالی کشور و دادستان کل باید مجتهد و عادل و آگاه به امور قضایی باشند و ریاست قوه قضائیه با مشورت دیوان عالی کشور آنها را برای مدت 5 سال به این سمت منصوب می کند .
وظایف دیوان عالی کشور شامل ایجاد وحدت رویه ، حل اختلاف رسیدگی ، احاله و رسیدگی تمیزی نسبت به آراء صادره از محاکم می باشد که مختصراً به شرح هر یک می پردازیم .
1- ایجاد وحدت رویه :
در صورت تفسیر مغایر مواد قانونی توسط دادگاههای مختلف و یا شعب دیوان عالی کشور هیأت عمومی دیوان عالی کشور تشکیل و راجع به موضوع بحث و بررسی نموده و پس از حصول وحدت نظر ، مبادرت به صدور رأی وحدت رویه می نماید . رأی مذکور برای کلیه دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور لازم الاتباع می باشد .
آرائ وحدت رویه دیوان عالی کشور صرفاً قابلیت نقض توسط قانون یا رأی وحدت رویه موخر التصویب را دارد، اضافه می نماید آراء وحدت رویه دیوان عالی کشور همچون کلیه مصوبات دیگر عطف به ماسبق نشده و به آینده نظر دارد .
2- حل اختلاف فی مابین دادگاهها در خصوص صلاحیت رسیدگی آنها
در صورتیکه بین دو دادگاه هم عرض و یا بین محاکم دادگستری و غیر دادگستری اختلاف در صلاحیت پیش آید ، مرجع رسیدگی و حل اختلاف دیوان عالی کشور می باشد .
3- احاله
در صورت لزوم رسیدگی به دعوایی در خارج از محدودۀ دادگاه صلاحیت دار ، دیوان عالی کشور صالح به تصویب رسیدگی پرونده در خارج از حوزه دادگاه صلاحیت دار می باشد .
4- رسیدگی تمیزی یا استینافی نسبت به آراء صادره از سوی محاکم احکام از لحاظ قابلیت استیناف یا عدم آن به سه دسته تقسیم می شوند .
1-4- احکام صادره ازمراجع حقوقی که به دلیل ذاتی یا پایین بودن ارزش خواسته یا سلب حق اعتراض طرفین دعوی توسط خویش یا صدور رأی بر مبنای نظریه کارشناسی مرضی الطرفین قطعی نشده باشد و احکام کیفری که به دلیل کم بودن مجازات آن قطعی نشده باشد قابل رسیدگی در دیوان عالی کشور می باشد .
2-4- احکامی که صرفاً قابلیت اعتراض در دادگاههای تجدید نظر را دارند .
3-4- احکامی که صرفاً قابل فرجام خواهی هستند، از جمله احکام راجع به اصل طلاق ، وقف و احکام صادره از دادگاه کیفری استان
4-4- پرونده های مشمول اعاده دادرسی
5-4- اعتراض ثالث نسبت به احکام قطعیت یافته
د – دادگاههای حقوقی و کیفری و انقلاب و تجدید نظر و دادسراها و شوراهای حل اختلاف
1- دادگاههای عمومی
پیش از تصویب قانون تشکیل دادگاههای عمومی انقلاب در سال 1373رسیدگی به شکایات در سیستم قضایی با دادسرا آغاز می گردید ، لیکن در سال 1373 به دلایل عدیده ای از جمله کاهش زمان رسیدگی و دسترسی مستقیم به قاضی ، دادسراها از سیستم قضایی حذف و دادگاههای عمومی جایگزین آن گردید . دادگاههای عمومی در بدو امر با هدف رسیدگی قضات به کلیه دعاوی اعم از حقوقی و کیفری بدون تفکیک نوع آن بود، لکن در عمل به لحاظ وجود مشکلاتی ناچاراً دادگاههای عمومی به دادگاههای عموی حقوقی و دادگاههای عمومی کیفری تقسیم و شعب ویژه ای تخصیص داده شد .
الف- دادگاه عمومی حقوقی
رسیدگی در دادگاه حقوقی با تقدیم داد خواست آغاز و کلیه مراحل رسیدگی از بدو تا ختم تحت حمایت قانون آیین دادرسی مدنی مصوب سال 1379 می باشد.احکام صادره از محاکم عمومی حقوقی با رعایت شرایط مقرر در قانون فوق الذکر قابل تجدید نظر در دادگاههای تجدید نظر استان و عندالاقتضا قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور می باشند .
ب- دادگاه عمومی کیفری
بر اساس قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1381 ، رسیدگی مقدماتی به جرائم در دادسراها به عمل می آید و پس از صدور کیفر خواست ، پرونده در دادگاه عمومی کیفری مطرح و آراء صادره ازمحاکم مذکور عندالاقتضا با رعایت قانون آئین دادرسی کیفری قابل اعتراض در دادگاه تجدید نظر استان مربوطه می باشد .
2- دادسراهای عمومی
در کنار هر دادگاهی ،دادسرایی قرار دارد که بر اساس قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب و اصلاحیه های بعدی و قانون آیین دادرسی کیفری موظف به کشف جرم و تعقب متهم و تحقیقات وتهیه مدارک و نهایتاً صدور کیفر خواست یا قرار منع تعقیب میباشد.
تشکیلات قضایی دادسرا مشتمل بر دادستان و معاونین وی ، دادیاران و بازپرسان و دادیاران اظهار نظر و قضات اجرای احکام کیفری می باشد. شکایات مردم بدواً در این مرجع مطرح و شروع به رسیدگی می گردد ، بازپرس در مقامی بالاتر از دادیار قرار دارد و بعضاً حق مخالفت با دادستان را دارد که حل اختلاف این دو در دادگاه صورت می پذیرد، لیکن دادیار بطور کامل تابع نظر دادستان است که پس از صدور کیفر خواست یا قرار منع تعقیب به مقتضای مقررات مربوطه موضوع در دادگاه کیفری مطرح و منجربه صدور حکم می گردد .
دادسراها و دادگاههای انقلاب نیز به ترتیب فوق تشکیل و تابع مقررات آئین دادرسی مربوطه می باشند لیکن صلاحیت دادسراها و دادگاههای انقلاب محدود به موارد مندرج در ماده 5 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب از جمله جرائم مربوط به امنیت داخلی و محاربه و افساد فی الارض و توهین به مقام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری و .... می باشد .
3- شوراهای حل اختلاف
به منظور کاهش دعاوی مطروحه در دادگاه و کاهش تراکم پرونده ها و پیشگیری از اطاله دادرسی ، بعضاً دعاوی و شکایات در شوراهای حل اختلاف فعلی که جانشین اتاقهای انصاف سابق گردیده اند مطرح و منجربه صدور حکم می گردد .
شوراهای حل اختلاف تابع مقررات آئین دادرسی مدنی ازحیث ابطال تمبر و ابلاغ و..... نمی باشند .
احکام صادره از شوراهای حل اختلاف در مهلت قانونی 20 روزه قابلیت اعتراض را داشته و تجدید نظر از احکام مذکور در دادگاههای عمومی مطرح و احکام صادره از مراجع اخیر الذکر قطعی و لازم الاجرا بوده و مشمول اعتبار قضیه محکوم بها نیز می باشد
ه- سایر مراجع قضایی
1- دادگاه کیفری استان
وفق تبصره یک ماده 20 و تبصره 3 ماده 3 ، تبصره یک ماده 4 و قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 15 تیر ماه سال 1373 با اصلاحی بعدی آن در تاریخ 28/7/1381 ، رسیدگی به جرائمی که مجازات قانونی آنها قصاص نفس یا قصاص عضو یا رجم یا صلب یا اعلام یا حبس ابد است و همچنین رسیدگی به جرائم مطبوعاتی و سیاسی در دادگاه کیفری استان به عمل خواهد آمد و همچنین رسیدگی به کلیه اتهامات اعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام ، شورای نگهبان ، نمایندگان شورای اسلامی وزراء و معاونین آنها ، معاونان و مشاوران رؤسای سه قوه .
جرائم عمومی افسران نظامی در صلاحیت دادگاه کیفری استان است آراء صادره از دادگاه کیفری استان قابل رسیدگی فرجامی در دیوان عالی کشور می باشد .
2- دادگاه رسیدگی به امور صغار و مجانین :
برای رسیدگی به وضعیت صغار ، مجانین و محجورینی که ولی قهری ندارند ، همچنین اموال بلاصاحب و بلاوارث ، اداره سرپرستی تحت نظر دادستان تشکیل می گردد و در صورت لزوم دارای شعب دادیاری و بازپرسی خواهد بود .
3- دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت
دادسرای ویژه روحانیت در بدو امر صرفاً در محدوده عنوان و در ردیف بودجه پیش بینی گردید لیکن در تاریخ 14/5/69 رسماً به شکل آئینامه مورد تصویب مقام رهبری رسید که دارای صلاحیت رسیدگی به کلیه جرائم ارتکابی توسط روحانیون می باشد .
4- دادسرا و دادگاه انتظامی قضات
دادسرای مذکور جهت پیشگیری از تخلفات ارتکابی به صورت عمد و سهو قضات بوده و در صورت احراز ارتکاب جرم توسط قاضی مورد شکایت ، از وی سلب مصونیت قضایی شده و مراتب جهت رسیدگی به دادسرای صالح ارجاع می گردد و در صورت صدور کیفر خواست علیه قاضی ، مراتب در دادگاه انتظامی مطرح و رأی صادره در دادگاه عالی قضات که هم عرض شعب دیوان عالی کشور است قابل اعتراض می باشد.
لازم به ذکر این که به جرائم عمومی قضات در دادگاههای عمومی ، رسیدگی می گردد .
5- دادسرا و دادگاه ویژه رسیدگی به جرائم کارکنان دولت نسبت به جرائم ارتکابی توسط کارمندان دولت در ارتباط به شغل خویش از قبیل ارتشاء و اختلاس و غیره ، صرفاً به لحاظ تقسیم کار و سهولت در رسیدگی در دادسرا و دادگاه ویژه کارکنان دولت یا دادگاه استان رسیدگی می شود .
6- سازمان قضایی نیروهای مسلّح
این سازمان که تشکیلات آن علیرغم حذف مقطعی دادسرا ، دستخوش تغییر نگردید ، شامل دادسرا و دادگاه نظامی 1 و 2 می باشد که صرفاً صلاحیت رسیدگی به جرائم خاص نظامی و انتظامی افراد کادر وظیفه و کارمندان غیرنظامی نیروهای مسلح را دارد .
7- دادگاه رسیدگی به جرائم اطفال
جهت جلوگیری از آشنایی و مواجهه اطفال با مرتکبین جرائم دارای مجازات سنگین در هر حوزه قضایی و در صورت نیاز چند شعبه از دادگاههای عمومی برای رسیدگی به کلیه جرائم اطفال که منظور کسانی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشند و اشخاص بالغ کمتر از 18 سال تمام ،اختصاص می یابد. رسیدگی به جرائم اطفال دارای شرایط خاصی از جمله حضور ولی یا سرپرست قانونی در زمان رسیدگی و لزوم تعیین وکیل تسخیری در صورت عدم امکان حضور ولی، نگهداری طفل در کانون اصلاح و ترتیب یا محل مناسب دیگری در صورت نیاز به حضور وی جهت انجام تحقیقات، غیرعلنی بودن رسیدگی و غیره می باشد .
8- دادگاه خانواده
همان گونه که شعب دادگاههای عمومی در عمل به دادگاههای حقوقی و کیفری تقسیم شده بود ، رسیدگی به دعاوی خانوادگی نیز به بعضی از شعب اختصاص یافت که شعب مذکور با رعایت کلیه قوانین تصویب شده در حمایت از خانواده که طی قوانین لاحق نسخ ضمنی یا صریح نشده باشد مبادرت به حل اختلافات خانوادگی مینمایند .
9- دیوان عدالت اداری
در خاتمه جا دارد راجع به دیوان عدالت اداری که مرجع تظلمات و شکایات مردم نسبت به مأمورین یا واحدها و یا آئین نامه های دولتی است و براساس اصل 173 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و زیر نظر رئیس قوه قضائیه تشکیل گردیده و از شمول مصادیق مراجع قضایی و اداری خارج است نیز یاد کرد
برخورداری از نخستین حقوق قانونی به داشتن شناسنامه منوط است اما شناسنامه که نباشد مهر بیهویتی روی فرد میخورد و باید دور اتفاقهایی مثل تحصیل و ازدواج قانونی را خط بکشد و کنار بگذارد و این یعنی هنوز آغاز نکرده به پایان راه رسیدهای!
کودکان بسیاری در سرزمین ما زندگی میکنند که شناسنامه ندارند. هر ساله هم بر تعداد آنها افزوده میشود. تا سال 32،86 هزار کودکِ بدون شناسنامه تنها در خراسان وجود داشتند که حاصل ازدواج دختران این استان با اتباع بیگانه بودند.
حالا به این ارقام، آمار نوزادان حاصل از ازدواج موقت را اضافه کنید که پدرانشان به هر دلیلی حاضر به مراجعه و اخذ شناسنامه برای آنها نیستند.
این همه ماجرا نیست. کودکانی هم هستند که پدرانشان آنها ترک کردهاند. همه بار مسئولیت زندگی این فرزندان بر شانههای مادر است اما هویت این کودکان به نام پدر میماند. بر اساس آخرین آمارها بیش از دو میلیون زن سرپرست خانوار در کشور وجود دارد و سالانه نیز 60 هزار نفر به این تعداد افزوده میشود. ناگفته نماند که بخش اعظمی از این تعداد زنان مطلقهای هستند که کمتر از 40 سال دارند.
لایحه پیشگیری از طلاق توسط رئیسجمهور بررسی می شود. همین است که مسئولان به فکر چاره اندیشی برای طلاق افتادهاند و در حال تدوین لایحه پیشگیری از طلاق هستند چرا که از هر 6 ازدواج در کشور یکی به طلاق میانجامد.
اما گویا پس از تلاشهای بهارستانیها در سال گذشته برای تعیین تکلیف این همه کودک بیشناسنامه، سرانجام تلاشها نتیجه داد.
صدور شناسنامه به نام مادر اقدامی است که میتوان آن را به عنوان گامی بزرگ در شناسنامه دار شدن کودکان بیشناسنامه نام برد. تا آنجا که نیره اخوان عضو کمیسیون زنان مجلس در گفت و گو با تهران امروز این اقدام را «بسیار مطلوب» میخواند. او البته در ادامه میگوید:«اینکه پیامدهای این اقدام چه خواهد بود را باید بررسی کرد و اگر احیانا پیامد بدی داشته باشد باید برای آن چاره اندیشی کرد. اما با هویت شدن این کودکان اقدام خوبی است.»
از سوی دیگر عفت شریعتی دیگر عضو این فراکسیون به تهران میگوید:«اگر واقعا پدر مفقودالاثر باشد نباید اجازه دهیم برای هویت فرزندان مشکلی ایجاد شود. این خوب است که بر مبنای نام خانوادگی مادر این اقدام انجام شود اما آن چیزی که متداول است این است که کودکان از منظر پدر دارای هویت شوند. در هر کاری استثنا وجود دارد و این امر نیز از استثنا مبری نیست. چرا که این کودکان شرایط خاصی دارند.»او با اشاره به اینکه «هویت به هیچ عنوان مسئله کم اهمیتی» نیست، میگوید:«فرزندان حاصل از ازدواجهای موقت و ازدواج با اتباع بیگانه همیشه دغدغه مجلس بودهاند.
در مجلس هفتم نیز پیرامون این مسئله مباحثی مطرح شد. بنده نیز از طرفداران صدور شناسنامه به نام مادر در این شرایط خاص بودم. فرزندان اتباع خارجی که از مادر ایرانی متولد شدهاند تعدادشان کم نیست.»او با اشاره به مشکلات این مادران ادامه میدهد:«زنانی که همسرانشان از کشور رفتهاند خود به اندازه کافی دچار مشکلات عاطفی و مالی هستند. بار مسئولیت کودکشان نیز بر دوششان است.
بیهویتی کودکشان، دیگر غمی بود که جامعه به آنها تحمیل میکرد.»مریم بهروزی دبیر کل جامعه زینب(س) یکی دیگر از موافقان این قانون است. او نیز با اشاره به ازدواج موقت و ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی به تهران امروز میگوید:«زنان سرپرست خانوار نیز باید این توانایی را داشته باشند که برای فرزندشان شناسنامه بگیرند. این اقدام خوب و قابل تقدیر است. از مدتها قبل ائتلاف اسلامی زنان به دنبال این بود و حتی به مجلس نیز پیشنهاد شد تا در این زمینه چارهای بیندیشد.» اما توران ولی مراد، جامعه شناس، قرآن پژوه و دبیرکل ائتلاف اسلامی زنان معتقد است که تصویب و اجرای این قانون به تنهایی کارساز نیست. او به تهرانامروز میگوید: «این اقدام اگرچه اقدامی منطقی و مطلوب است اما دیر اتفاق افتاده است. قطعا کودکان بیشناسنامه تاکنون از بیهویت بودنشان آسیب خوردهاند.»
او میگوید:«ازدواج موقت در جامعه ما وجود دارد و ممکن است پدر به دلایلی حاضر به گرفتن شناسنامه برای کودکی که حاصل اینگونه ازدواج هاست نشود. بعضی از زنان ترجیح میدهند تا در قالب ازدواج دائم با مردی زندگی کنند اما زنانی هم هستند که بنا به دلایل خود شرایط این ازدواج را ندارند و ازدواج موقت را برمی گزینند. این حق شرعی این زنان است. از این رو اجرای این قانون که مادر نیز بتواند برای فرزندش شناسنامه بگیرد برای فرزندان تک والد راه حلی است که حق انتخاب به زنان میدهد.»
اما او از منظر دیگری به این موضوع نگاه میکند و میافزاید:«اصلاح زیرساختها و تصویب قوانین حمایتی دیگر نیز برای این کودکان الزامی است. چرا که زنان سرپرست خانوار، چه سرپرست خود به تنهایی باشند، چه بدون همسر و به همراه کودکشان زندگی میکنند و چه همسری داشته باشند که از عهده سرپرستی خانواده برنمی آید، نیاز به قوانینی دارند تا از کودکانشان حمایت کنند.»او تشریح میکنند: «خوشبختانه کشور فقیری نداریم. دولت میتواند این کودکان را تحت پوشش قرار دهد و این به نوعی سرمایهگذاری است.
در حقیقت دولت با این کار این اعتبار را از یک جیب خود بیرون میآورد و در جیب دیگر خود میگذارد چرا که دیری نمیگذرد که این کودکان بزرگ شده و به عنوان نیروی کار فعال، به سرمایههای این کشور مبدل میشوند.
در روزگاران قديم مردم براي برطرف ساختن نيازهاي خود از مبادله کالا با کالا استفاده مي کردند. شيوه معمول اين گونه معاملات بدين ترتيب بود که فرد کالاي مازاد بر نياز خود را با کالاي مورد نياز خود مبادله مي کرد. مشکلات اين گونه معاملات انسان را بر آن داشت تا کالايي بيافريند که در مقابل آن هم نيازهاي خود را برآورده سازد و هم بازيگر نقش يکي از عوضين معامله شود.
اين احساس بالقوه پس از چندي بروز بيروني يافت و سبب پيرايش کالايي بنام پول گرديد، که اين امر به نوبه خود بوجود آمدن تحولي شگرف را در تجارت نويد مي داد. همزماني اين تحول با رواج انديشه اصالت فرد و آزادي حاکميت اراده سبب پيدايي قراردادهاي تجاري به شکل امروزي گرديده اما منش فزون طلب و منفعت محور انسان به قراردادهاي کتبي ارضا نشد و بعد از آن ديري نپاييد که ارمغان دنياي مدرن يعني تجارت الکترونيک بعد از اختراع وسايلي مانند تلفن ، دورنگار و ..... از درون دنياي پرآشوب تجارت سر برآورد.همزماني گسترش اين تجارت نوين و طرح جهاني سازي اقتصاد و پيوستن جوامع مختلف به اين طرح و نيز گسترش روز افزون کاربران شبکه جهاني اينترنت ، اين تجارت نوين را به تجارتي فرا سيستمي مبدل ساخت بطوريکه امروزه خود را به عنوان امري اجتناب ناپذير در متن زندگي انسان امروز جا داده است.قرار گرفتن در دهکده جهاني ما را ناگزير به مهيا نمودن زيرساختهاي لازم تجارت الکترونيکي مي سازد و عدم توجه به اين قانونمنديهاي نوين در آينده اي نه چندان دور فاجعه آميز خواهد بود.
يکي از مفاهيم تجارت الکترونيک حذف مرزها، گمرک ها و واسطه ها و تبديل شدن به يک دهکده جهاني مي باشد. در تجارت الکترونيک مرزي وجود ندارد و هيچ فرقي نمي کند که افراد اجناس خود را از يک مغازه در نزديکي محل سکونت و يا از مغازه اي در قاره اي ديگر خريداري کنند. تجارت الکترونيکي باعث افزايش سرعت و حجم مبادلات بازرگاني گرديده و به مشکل محسوسي سبب کاهش هزينه خريدار و توليد کننده ، صرفه جويي زمان ، جذب بيشتر ، حذف واسطه ها و در نهايت سود بيشتر مي شود. در اين تجارت فضاي طبيعي به فضايي مجازي تبديل گشته و انسان ما بدون قرار گرفتن در محدوديتهاي زمان و کلان مي توانند با امکانت پيشرفته امروز معاملات خود را بصورت الکترونيکي انجام دهند. در اين ميان ما به عنوان عنصري فعال و موثر در نظام جهاني بايد به دو سلاح مجهز شويم 1 اقتصادي پويا و فعال 2 قانونمندي و ضوابطي نوين و از پيش تعيين شده چرا که اگر اين امر محقق نگردد برخورد انفعالي خود موجب بروز خسارات جبران ناپذيري به اقتصاد کشور مي گردد. اين دغدغه ها و تبعات سيستميک اين تجارت نوين ما را بر آن داشت که به کاوشي حقوقي حول و حوش اين مقوله بپردازيم لذا در اين مقاله سعي شده است که تعريفي اجمالي از حقوق اين فناوري نوظهور ارايه گردد و پس از آن مباني حقوقي اين تجارت نوين و امضاي الکترونيکي و در ادامه قراردادهاي الکترونيکي همراه با آثار حقوقي هر کدام مورد کاوش و بررسي قرار گيرد.
1- تعريف حقوق تجارت الکترونيک
حقوقي است که ناظر بر جريان خريد و فروش بين توليد کننده و مصرف کننده (B2G) يا معامله بين دو توليد کننده (B2B) و يا معامله بين دو مصرف کننده (C2C) در فضاي الکترونيکي است.
البته بايد خاطرنشان کرد که در حال حاضر بهترين روش اين تجارت در شاخه بين توليد کننده و مصرف کننده (Business to consunem) در حال جريان است که اين امر ناشي از ضعف زيرساختها و محدوديتهاي تجارت الکترونيک در کشور ما است.
2- مبناي حقوق تجارت الکترونيک :
همانطور که در ابتداي بحث به آن اشاره شد همراه با ورود پول به صحنه تجارت کم کم قراردادها نيز وارد اين صحنه گرديد چه در گذشته و چه در امروز رسم متداول آنست که قراردادها به صورت سند مکتوب به مراجع ذي ربط ارايه مي گردد که اين ويژگي از دو نظر قابليت بررسي دارد:
1- از نظر اثبات سند: اين ويژگي ناظر به بودن يا نبودن قرارداد در عالم خارج است.
2- از نظر انتساب سند: بعد از اينکه وجود خارجي سند اثبات گرديد بايد مشخص گردد که اين سند متعلق به کيست تا احکام نسبي بودن قراردادها راجع به آن اجرا گردد.
بنابرآنچه ذکر شد، چنانچه بخواهيم قراردادي را در عالم حقوق داراي آثار حقوقي بدانيم هم بايد وجود داشته باشد و هم منتسب به اشخاص معيني باشد. همين رويه در تجارت الکترونيک نيز جاري و ساري است، با اين تفاوت که در تجارت الکترونيک ، سند نوشته در دست ندايم و هر جا سخن از اسناد کتبي مي رود پيام داده اي جايگزين آن مي گردد و اسناد از جايگاه قديمي خود يعني کاغذ به مکان جديد خويش يعني رايانه انتقال يافته اند مويد اين مطلب ماده 1قانون نمونه تجارت الکترونيک است که چنين مقرر مي دارد « اين قانون براي هر نوع اطلاعاتي که به صورت پيام داده اي جهت فعاليتهاي تجاري استفاده گردد، اعمال مي شود» و در ادامه در تعريف پيام داده اي در بند 9 ماده 2 قانون نمونه تجارت الکترونيک چنين اشعار مي دارد: (پيام داده اي به معناي اطلاعاتي است که بوسيله عمليات الکترونيکي توليد ، دريافت و يا ذخيره مي گردد). ناگفته هويدا است که مبناي اصلي حقوق تجارت الکترونيک شناسايي حقوق پيام داده اي است ، چرا که اگر مطلوب ما همساني قرار داد الکترونيکي با قرار داد کتبي است بايد حقوق پيام داده اي اعم از توليد ، دريافت ، و يا ذخيره را در هر سامانه الکترونيکي به رسميت بشناسيم که اين امر به نوبه خود نيازمند تعبيه سازکارهاي حقوقي و فني در اين مقوله است.
3- امضاي الکترونيکي
امضا به معناي پايان رساندن يا نافذ دانستن امري در عالم خارج است. امضا در معناي مصطلح عبارتست از نوشتن نام يا نام خانوادگي يا علامت خاصي که هويت صاحب علامت است و در ذيل اسناد و اوراق (عادي يا رسمي) متضمن وقوع معامله (برگرفته شده از کتاب ترمينولوژي حقوق ، دکتر لنگرودي) از آنچه در مورد امضا گفتيم مشخص مي گردد که هيچ سندي در علام حقوق اعتبار ندارد مگر اينکه داراي علامتي باشد دال بر صدور آن از جانب مرجع مسلم الصدور آنچه در مورد اهدافي که امضا در ذيل نوشته ها دنبال مي کند مي توان به اهدافي مانند رسميت يافتن اسناد، تاييد اسناد و قطعيت يافتن اسناد اشاره کرد که برخي از نويسندگان بر اين اهداف صحه گذارده اند اما بايد غافل از اين امر نبود که امضا فارغ از اهداف ذکر شده مبين قصد انشاء فرد در انعقاد قرار داد است بطوري که اگر سندي امضا نگردد در حقيقت فرد قصد بوجود آوردن آن را نداشته و قرار داد کان لم يکن تلقي مي گردد. اين امر آنچنان بديهي است که در ماده 223 قانون تجارت قانونگذار آن را جزء شرايط مشکلي برات قرار نداده و مهر و امضا را داخل در ماهيت نوشته برات دانسته است . اما تابحال آنچه گفتيم راجع به ويژگي ها مقررات حاکم بر اسناد کتبي بود لذا ما که داعيه دار همساني سند الکترونيکي با سند کتبي هستيم قهرا بايد امضاي الکترونيکي را همانند امضاي کتبي جزء شرايط صحي سند الکترونيکي به حساب آوريم.
البته اين نکته را هم بايد در نظر داشت که امضا حتما ناظر به شکل يا علامت خاصي نيست، بلکه هر علامت يا رمزي که مبين قصد انشاء فرد در قرار داد باشد در تجارت الکترونيک پذيرفتني است، همين نگرش ما را به سمت و سوي پذيرش امضاي ديجيتال در عبارت الکترونيک سوق مي دهد. امضاي ديجيتال شامل يک رشته داده هاي رياضي همراه شخص معين است که معمولا اين امضا به شکل رمزي است که محتواي پيام و هويت امضا کننده را تصديق مي کند ، به نظر مي رسد که امضاي ديجيتال مشکلات امضا را در محيط الکترونيکي تا حدودي مرتفع کند چرا که اگر امضايي به شکل خطوط گرافيکي صورت گيرد ابتدا به صورت او (o) و سپس با اختلاف ولتاژ وارد رايانه شده و در حافظه تاثير مي گذارد سپس اين اثر به شيوه الکترونيکي وارد رايانه مقصد شده و در آنجا مجددا به همان صورت اوليه باقي مي ماند و اين امضاء ، امضاي حقيقي فرد نمي باشد اگر چه برخي از حقوقدانان امضاي فوق را به شرط پذيرش عرف امضا تلقي مي کنند، لکن بايد اين نکته را هم مطمح نظر داشت که در بعضي از سامانه هاي رايانه اي براي کنترل صحت امضا فناوريهايي بوجود آمده که مشکل انتساب امضا مرا حل مي کند، نمونه اين فناوري پن اوپ (Pemop) است که در آن از فناوري زيست سنجي قلم (pen Biometrics) استفاده شده است.
● قراردادهاي الکترونيکي و آثار حقوق مترتب بر آنها
الف - تعريف عقد و قرارداد:
ماده 183 قانون مدني در تعريف عقد چنين اشعار مي دارد «عقد عبارتست از اينکه يک يا چند نفر در مقابل يک يا چند نفر ديگر تعهد بر امري نمايند و مورد قبول آنها باشد» از طرفي ماده 191 قانون مدني چنين مقرر مي دارد « عقد محقق مي شود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چيزي که دلالت بر قصد کند» بنابراين ، آنچه در تحقق ارکان عقد شرط است اشتراک دو يا چند اراده در بوجود آوردن امري اعتباري به نام عقد است. همچنين مي توان در تعريف قرار داد چنين گفت، که قرار داد توافقي است بين اشخاص اعم از حقيقي يا حقوقي به شرطي که طرفين اهليت انعقاد قرارداد رادارا باشند و به موجب قانون از آن حمايت گردد. بنابرآنچه گذشت مي توان نتيجه گرفت که هم در عقد و هم در قرار داد قصد انشاي ضروري است و طرفين با ايجاب و قبول قصد خود را بروز مي دهند.
و هر عقدي مرکب از دو عنصر ايجاب و قبول است بدين معنا طرفي که مي خواهد عقد را منعقد کند ايجاب عقد را انجام مي دهد و طرف ديگر آن را قبول مي کند که هر کدام از اين ايجاب و قبول مشتمل بر الفاظي است که دلالت بر ايجاب و قبول مي کند. آنچه مسلم است آنست که در تحقق ايجاب و قبول ممکن است قصد طرفين کتبي يا شفاهي ، لفظي يا عملي و يا به طريقه مدرن يعني به روش الکترونيکي ابراز گردد. ايجاب و قبول الکترونيکي باعث بوجود آمدن قراردادهاي آن لاين (on line) در عرصه اين فناوري گرديده است (آن لاين همان ارتباط شبکه اي با رايانه هاي ديگران است.) ايجاب و قبول الکترونيکي در قراردادهاي آن لايل بدين صورت است که فرد پيام داده اي خود را به سامانه رايانه اي مقصد ارسال مي دارد و کسي که در مقصد است از ايجاب فرد مطلع مي گردد، مويد اين امر ماده 11 قانون نمونه آنيسترال (uncitral) راجع به عبارت الکترونيک است که مقرر مي دارد. « در بستر و روند انعقاد قرارداد ، ايجاب و قبول را مي توان از طريق پيام داده اي ابراز کرد مگر اينکه طرفين خلاف آنرا مقرر کرده باشند.»
ب) غره بيان ايجاب و قبول:
در قرار دادهاي آن لاين دو حالت متصور است:
1- در حالت اول فرد پيام داده اي خود را به قصد خاص ارسال مي دارد براي نمونه، سفارش کالايي را به فروشگاهي خاص مي دهد در اينجا تنها فروشگاه مورد نظر است که بايد قبول را اعلام کند و تعهد خود را مبني بر ارسال کالا ايفا نمايد. در اينجا ايجاب صريحا متوجه همان فروشگاه خاص است.
2- در حالت دوم فرد، ايجاب خود را منحصر به شخص يا محل خاصي نمي کند بلکه شايد ميليونها نفر را مخاطب خود قرار مي دهد اين امر شبيه عقد جعاله در فقه اماميه است که در آن عامل جعاله شخصي نيست لذا در اينجا هر فردي که تعهد را انجام دهد بايد در مقابل انجام تعهد عوض به او ستردگردو نمونه اين امر پرونده اي جنجالي مشهور به پرونده کارليل در انگلستان بود که خوانده دعوي داروي ضد آنفلوانزايي ساخته و شرط کرده بود که هر کس پس از خوردن دارو به آنفلونزا دچار شود به او 500 پوند خواهد داد. فردي پس از استعمال دارو به آنفلوانزا مبتلا و به تبع آن دعوايي در دادگاه مطرح و خواستار غرامت 500 پوندي شد در نهايت پس از کش و قوس هاي فراوان قاضي به نفع خواهان راي صادر کرد با اين استدلال که اين ايجاب ، ايجابي به همه جهانيان بوده و متعهد بايد از عهده پرداخت غرامت برآيد.
ج) اعمال حق خيار در عقود الکترونيکي:
بحث خيارات عقود الکترونيکي بخصوص در بيع الکترونيکي از حوزه هايي است که تاکنون کسي در مورد آن بررسي جدي انجام نداده و در بحث فشرده ما نيز نمي گنجد اما مختصرا بايد اشاره کرد که برخي از حقوقدانان ، قايل به عدم تاثير و ناکارآمدي بعضي از خميارات در تجارت الکترونيک مي باشند. يکي از اين خيارات مذکور ، خيار مجلس است که ماده 397 قانون مدني در مورد آن چنين مقرر مي دارد: «هر يک از متبابعين بعد از عقد ، في المجلس و مارام که متفرق نشده اند اختيار فسخ معامله را دارند.» پس از روشن شدن مفهوم خيار مجلس لازم به توضيح است آنچه باعث اعمال اين خيار مي گردد رابطه روحي و عاطفي بين متعاملين است و از آنجا که در تجارت الکترونيک اين موضوع منتفي است بنابراين اعمال خيار نيز منتفي خواهد بود.
د- مسيوليت مدني در تجارت الکترونيک
يکي ديگر از ابعاد مسکوت تجارت الکترونيک است که کار بس جدي را در اين زمينه مي طلبد چرا که اگر در ارسال داده ها اشتباهي صورت گيرد و يا رايانه دچار مشکل نرم افزاري مي گردد مطمينا به طرف مقابل خسارت(مادي و معنوي) وارد مي آيد، که در اين فرض با عنايت به مسيوليت مبتني بر تفصير ، فرد مقصر بايد از عهده خسارات وارده اعم از مادي و معنوي برآيد البته آنچه بديهي است آنست که پيش بيني ضمانت اجرا در مفاد قرار دارد در مواردي اعم از تخطي از مفاد قرارداد و يا خسارات وارده باعث عدم اثبات تقصير از سوي زيان ديده است.
● نتيجه:
آنچه در اين مجال از آن سخن به ميان آمد نمايي بود اجمالي از تجارت الکترونيک و قواعدي که بايد بر آن حکمفرما گردد تا ضمانت بقاي آن را فراهم سازد . آنچه آشکار است آنست که قوانين قانون مدني و يا قوانين خاص ديگر قابليتهاي پاسخگويي به نيازهاي تجارت الکترونيک را ندارند و در اين ميان شفافيت و روشنگري قانونگذار و تدوين قانوني جامع و مانع، حلال معضلات حقوقي اين تجارت نوين خواهد بود مضافا اينکه قوانين تخصصي ، سازمان قضايي خاص خود را مي طلبد لذا بايد در رسيدگي به دعاوي تجارت الکترونيک از دادرسان خبره ، اهل فن و آگاه به مسايل تجارت الکترونيک استفاده کرد.
بر اساس بخشنامه هاي بانک مركزي جمهوري اسلامي ايران كليه امور مربوط به رفع سوءاثر از چكهاي برگشتي اشخاص از طريق شعب و واحدهاي تابعه بانكها و به صور ذيل امكان پذير مي باشد:
1- تأمين موجودي: مشتري مبلغ كسري موجودي را به حساب جاري خود واريز كرده و پس از دريافت مبلغ مزبور توسط ذي نفع چک، بانک نسبت به رفع سوءاثر از سابقه چک برگشتي اقدام
مي نمايد؛
2- ارائه لاشه چک برگشتي: مشتري لاشه چک برگشتي را به بانک ارائه نموده كه در قبال آن بانک مربوطه به مشتري رسيد ارائه مي دهد؛
3- ارائه رضايت نامه محضري ذي نفع چک به بانک: در صورت عدم امكان ارائه لاشه چک برگشتي به بانک بنا به دلايلي نظير مفقود شدن، به سرقت رفتن و سوختن، ذي نفع چک (شخصي
كه گواهي نامه عدم پرداخت وجه چک به نام او صادر شده است) مي تواند با حضور در دفترخانه اسناد رسمي، رضايت خود را اعلام نموده و بانک با دريافت رضايت نامه مزبور، نسبت به رفع سوء اثر از چک مورد نظر و ابطال آن اقدام نمايد؛
- تبصره: چنانچه ذينفع چک شخص حقوقي دولتي و يا نهاد عمومي غيردولتي باشد، مي تواند با ارائه نامه رسمي رضايت خود را اعلام كرده و بانک با دريافت رضايت نامه مزبور، نسبت به رفع سوء اثر از چک مورد نظر و ابطال آن اقدام مينمايد؛
4- واريز مبلغ چک به حساب جاري و مسدود نمودن آن به مدت 24 ماه: چنانچه ارائه لاشه چک و يا رضايت نامه محضري ذي نفع به بانک امكان پذير نباشد، مشروط به اينكه حساب جاري مشتري نزد شعبه مفتوح و توسط مراجع قضايي مسدود نشده باشد، مشتري مي تواند با واريز معادل كسري موجودي به حساب جاري خود، درخواست مسدود شدن وجه مزبور را براي پرداخت چک برگشتي ذي ربط تا زمان تعيين تكليف قطعي چک برگشتي و يا حداكثر به مدت 24 ماه، به بانک ارائه و سپس بانک نسبت به رفع سوءاثر از سابقه چک برگشتي اقدام مي نمايد. در اين
شرايط بانک موظف است ظرف پنج روز كاري، طي نامه اي تأمين وجه چک را به اطلاع شخصي كه گواهي نامه عدم پرداخت به نام وي صادر شده است، براي مراجعه به بانک و دريافت وجه
چک، برساند؛
5- ارائه حكم قضايي مبني بر رفع سوء اثر از سوابق چک برگشتي.
*در صورت عدم اقدام مشتري نسبت به رفع سوءاثر، سابقه هر چك برگشتي صرفًا پس از انقضاي مدت هفت سال از تاريخ صدور گواهي نامه عدم پرداخت آن به صورت خودكار از سامانه اطلاعاتي بانک مركزي رفع سوء اثر ميگردد.
توضیح 1- در صورتي كه مشتري ظرف مدت ده روز كاري پس از برگشت چک، اقدام به تأمين كسري موجودي حساب جاري يا ارائه لاشه چک يا رضايت نامه محضري از ذي نفع ننمايد، بانک
موظف است اطلاعات مربوط به گواهي نامه عدم پرداخت را به سامانه اطلاعاتي بانک مركزي ارسال نمايد.
توضیح 2- بانک مكلف است بنا به درخواست مشتري و به منظور آگاهي وي از سوابق چک هاي برگشتي خود در سامانه اطلاعاتي بانک مركزي، اقدام به ارائه صورت كامل تعداد و مشخصات
چک هاي برگشتي وي با درج تاريخ برگشت چک نمايد.
خانم پاپی معاون اداره اطلاعات بانکی بانک مرکزی در این زمینه گفت: برای رفع سوء اثر از هر چک برگشتی در سامانه بانک مرکزی باید 7 سال از تاریخ برگشت چک بگذرد.
وی افزود: در دستورالعمل قبلی، در صورت نداشتن شاکی و تعیین تکلیف نشدن چک، یک فقره چک برگشتی بعد از شش ماه رفع سوء اثر می شد، دو فقره بعد از یک سال، و سه فقره چک را بعد از دو سال رفع سوء اثر می کردیم.
خانم پاپی تصریح کرد: اگر شخصی حتی یک فقره چک برگشتی داشته باشد و برای رفع سوء اثر آن از طریق روشهای معمول اقدام نکند تا مدت 7 سال سوء سابقه در سامانه اطلاعاتی بانک مرکزی خواهد داشت و از خدماتی مانند گرفتن دسته چک جدید محروم است.
وی افزود: همچنین در دستورالعمل دیگری برای کاهش تعداد چک های برگشتی، هر شخص حقیقی بیشتر از یک حساب جاری در یک بانک نمیتواند داشته باشد. بانکها باید این حسابها را شناسایی و برای بستن و تعیین تکلیف آنها اقدام کنند.
معاون اداره اطلاعات بانکی بانک مرکزی با بیان اینکه این دستورالعمل ها برای کاهش چک های برگشتی از آذر سال گذشته اجرایی شده است، گفت: اقدامات دیگری نیز در این زمینه در دستور کار قرار دارد که هنوز نهایی نشده است.
مقدمه
به برداشت غیر قانونی اموال دولتی یا غیردولتی که توسط کارمندان و کارکنان دولت یا وابسته به دولت انجام میگیرد، اختلاس گفته میشود. اختلاس گونهای از کلاهبرداری محسوب میشود که بیشتر به صورت برنامهریزیشده، منظم و پنهان و بدون رضایت و آگاهی دیگران صورت میگیرد.
بسیاری از اموال و سرمایههای موجود در کشور در اختیار دولت قرار دارد که خطرات زیادی آنها را تهدید میکند. این اموال که بر حسب وظیفه قانونی در اختیار کارمند قرار میگیرد، شاید به نوعی مورد استفاده شخصی او یا دیگری قرار گیرد. برای تضمین هر چه بهتر منافع دولت و ملت و برای حمایت از آنها، قانونگذار برای این دسته از اموال و سرمایهها مقرراتی تعیین کرده و برداشت غیرقانونی و برنامهریزیشده آنها را تحت عنوان اختلاس، واجد جنبه کیفری قرار داده است.
اختلاس در کشورهای در حال توسعه
سوءاستفاده کارمندان از اموالی که بر حسب وظیفه قانونی در اختیار آنها قرار داده شده، از جمله جرایمی است که در سطح جهان به خصوص کشورهای در حال توسعه بسیار مشاهده میشود و به همین دلیل قانونگذار در کشورهای مختلف و از جمله در نظام جزایی ایران ارتکاب به آن را بسیار مورد توجه قرار داده است.اصل 49 قانون اساسی نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده است که بر اساس آن، ثروتهای ناشی از اختلاس توسط دولت گرفته شده و حسب مورد به بیتالمال یا صاحب حق بازگردانده میشود.
ماده 75 قانون تعزیرات سابق
قانونگذار جمهوری اسلامی ایران ابتدا جرم اختلاس را در ماده 75 قانون تعزیرات سابق مقرر و عنوان مأموران دولتی را نه تنها احصا کرد بلکه در تبصره یک آن کارمندان و کارکنان قوه مقننه را نیز مشمول جرم اختلاس مندرج در این ماده قرار داد تا درصدد جلوگیری و مبارزه با مرتکبان ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری برآید.قانون تعزیرات در سال 1364 توسط مجلس شورای ملی تصویب و در تاریخ 15 آذر 1367 به تأیید مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید.
عنصر قانونی اختلاس
رکن قانونی جرم اختلاس مربوط به ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری است که مقرر میدارد: «هر یک از کارمندان و کارکنان ادارات، سازمانها، شوراها، شهرداریها و مؤسسات و شرکتهای دولتی یا وابسته به دولت یا نهادهای انقلابی، دیوان محاسبات و موسساتی که به کمک مستمر دولت اداره میشوند یا دارندگان پایه قضایی و به طور کلی قوای سه گانه و همچنین نیروهای مسلح و مأموران به خدمات عمومی اعم از رسمی یا غیررسمی، وجوه یا مطالبات یا حوالهها یا سهام و اسناد و اوراق بهادار یا سایر اموال متعلق به هر یک از سازمانها و مؤسسات فوقالذکر یا اشخاص را که بر حسب وظیفه به آنها سپرده شده است، به نفع خود یا دیگری برداشت و تصاحب کند، مختلس محسوب و مجازات خواهد شد»
عنصر مادی اختلاس
صرف داشتن قصد، مستوجب تعقیب کیفری نیست بلکه مرتکب باید نسبت به مالی که بر حسب وظیفه به او سپرده شده است، خیانت کند که در این صورت عمل مرتکب عنوان جرم دارد و برای تحقق آن نیز عناصری لازم است.
1- سمت مرتکب از موضوعات مهم است. مرتکب باید از کارمندان و کارکنان دولت یا مأموران به خدمت عمومی باشد. این موضوع از اجزای اصلی عنصر مادی جرم اختلاس محسوب میشود.
2- اختلاس باید از شرکتهای سهامی غیردولتی باشد. حال این پرسش مطرح میشود که با توجه به خصوصیسازی و کاهش مشاغل دولتی، آیا اختلاس از شرکتهای خصوصی متصور است یا خیر و آیا میتوان از این شرکتها حمایت کیفری کرد؟در این زمینه اداره حقوقی قوه قضاییه دو نظر مشورتی دارد: «1- اصل بر این است که تصرف و تصاحب در اموال متعلق به دولت از مصادیق جرم اختلاس است و استثنائاً دخل و تصرف در اموالی که به حسب وظیفه به کارمندان دولت سپرده شده در حکم اختلاس است.
3- بزهی که در شرکتهای دولتی اختلاس نام دارد، در شرکت خصوصی ممکن است از مصادیق خیانت در امانت یا کلاهبرداری یا سرقت باشد»
4- عنصر بعدی برای تحقق جرم اختلاس، تصاحب است، به این معنا که مرتکب باید اموالی که در اختیار اوست، عالماً و عامداً تصاحب کند. یعنی به ملکیت خود یا دیگری درآورد. صرف استفاده کردن غیرمجاز از اموال بدون قصد تملک آن را نمیتوان مشمول ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری قرار داد.
5- موضوع جرم اختلاس یکی دیگر از عناصر تحقق این جرم است، به این صورت که رفتار مرتکب موجب ضرر و زیان شده باشد، حال چه به صورت کلی باشد یا جزئی.
6- عنصر دیگر برای تحقق این جرم، سپرده شدن اموال است. در این مورد مال باید بر حسب وظیفه کارمند به او داده شود.
عنصر معنوی اختلاس
قصد آگاهانه کارمند و داشتن سوءنیت، برای تحقق جرم اختلاس لازم است. اگر کارمند بر اثر بیاحتیاطی یا اشتباه در خصوص مبلغی که برحسب وظیفه به او سپرده شده است، با کسری مواجه شود، مستوجب جرم اختلاس نمیشود. زیرا اگر سوءنیت و قصد وجود نداشته باشد، شاید مستوجب مسئولیت مدنی شود.
منبع: حمایت
نام اعم از نام کوچک و نام خانوادگی از احوال شخصیه بشمار می آید و به تعبیر دیگر جزء وضعیت مدنی اشخاص است و اصولا باید دوام داشته باشد. تغییر نام مشکلاتی در روابط حقوقی اشخاص پدید می آورد و چه بسا به حقوق دیگران لطمه میزند، از اینرو تغییر نام در حقوق جدید محدود شده و یک امر استثنائی بشمار میاید.
می توان گفت تغییر نام کوچک در حقوق ما ممکن است. اما آیا می توان به هر فردی اجازه داد بدون قید و شرط نام کوچک خود را تغییر دهند؟
خیر، زیرا اولاً نام کوچک در شناسنامه و دفاتر سجلی که از اسناد رسمی است قید می شود و اهمیت و اعتبار سند رسمی اقتضا میکند که تغییر مندرجات آن آسان نباشد.
ثانیاً همانطور که تغییر نام خانوادگی اشکالاتی در روابط حقوقی افراد پدید می آورد، تغییر نام کوچک نیز البته به مقیاس محدودتر مشکلاتی ایجاد می کند. مثلا ممکن است بدهکار یا مجرم با تغییر نام کوچک خود کوشش کند هویت اصلی خویش را مخفی نگاهدارد تا بستانکاران یا مجرمان قانون نتوانند به او دسترسی پیدا کنند. بنابراین تغییر نام کوچک هم مانند تغییر نام خانوادگی نباید آزاد باشد..
تشخیص اینکه آیا خواهان دارای منفعت مشروع و عقلائی در دعوی هست یا نه با دادگاه است.
1- نامهائی که موجب هتک حیثیت مقدسات اسلامی می گردد .مانند : " عبدالات ، عبدالعزی "
(لات و عزی نام دو بت در مکه معظمه دوران قبل از اسلام است )
2- اسامی مرکبی که عرفا" یک نام محسوب نمی شوند ( اسامی مرکب ناموزون )
مانند : " سعید بهزاد ، شهره فاطمه ، حسین معروف به کامبیز و ...."
3- عناوین - اعم از عناوین لشکری و یا کشوری و یا ترکیبی از اسم و عنوان .مانند : " سروان ، سرتیپ ، دکتر ، شهردار و یا سروان محمد و شهردار علی "
4- القاب - اعم از ساده و مرکب . مانند : " ملک الدوله ، خان یا شوکت الملک ، حاجیه سلطان و سلطانعلی "
5- اسامی زننده و مستهجن - زننده و مستهجن آندسته از نامهائی است که بر حسب زمان ، مکان یا مورد به دلایل و جهات زیر برای دارنده آن زننده و مستهجن باشد و مراتب به تأیید شورای عالی برسد.
6- اسامی نامتناسب با جنس .
مانند : " ماشاءاله برای اناث و یا انتخاب نام اشرف و یا اکرم برای افراد ذکور"
7- حذف کلمات زائد و غیر ضروری در نام اشخاص .
مانند : " قلی ، غلام ، گرگ ، ذولف و قوچ "
8- تصحیح اشتباهات املائی در نام اشخاص که بدلیل عدم آشنائی مامور با لهجه ها و الفاظ و معانی محلی و یا ناشی از تلفظ اظهار کننده پیش آمده .
مانند : " زهراب به سهراب و یا منیجه به منیژه و یا ... "
9- هم نام بودن فرزند با پدر و یا مادر در یک خانواده .
10- هم نام بودن برادران و یا خواهران در یک خانواده .
11- تغییر نامها از صورت عربی به شکل فارسی از قبیل رحمن به رحمان ، اسمعیل به اسماعیل ، اسحق به اسحاق و ... .
12- تغییر نام کسانیکه با تأیید مراجع ذیصلاح به دین مبین اسلام مشرف می شوند .
13- تغییر نام کسانیکه نام آنها اسامی ایام هفته باشد.
14- تغییر نام کسانیکه تغییر جنسیت داده و دادگاه صالحه حکم به تغییر نوع جنس در اسناد سجلی و شناسنامه آنان صادر نموده است .
سرقت تلفن همراه معضلی است که هر روز اخبار متعددی از آن در سطح جامعه به گوش میرسد و به تبع حقوقی را در این راستا درباره مشترکان باید متصور شد.
نخستین قانون مخابرات کشور، در تاریخ ۱۳۵۰ به تصویب رسیده و با توجه به این که تلفن همراه از سال ۷۳ وارد کشور شد، بالطبع حرفی از این وسیله به صورت مستقل در قانون مذکور به میان نیامده بود اما هیات وزیران در سال ۸۳، به پیشنهاد وزارت تغییر نام یافتهی پست و تلگراف و تلفن به ارتباطات و فنآوری اطلاعات، وزارت امور اقتصاد و دارایی و سازمان مدیریت و با استناد مادهی چهارم قانون برنامهی سوم توسعه، اساسنامه شرکت مادر تخصصی مخابرات ایران و به استناد مواد دو و چهارم قانون برنامهی سوم با تغییر نام و اصلاح اساسنامهی مرکز سنجش از دور ایران، اساسنامهی شرکت ارتباطات سیار را تصویب کرد و این شرکت در قالب شرکت تابعهی مخابرات ایران ساماندهی شد.
در قوانین موجود درباره تلفن همراه، مواردی در مورد مجازات استفادههای غیرمجاز از وسایل مخابراتی و نحوهی برخورد با ایجاد مزاحمت برای دیگران ذکر شده است و بعضا مصوبات پراکندهای در جهت حفظ حقوق مشترکان تدوین شده است، اما این سوال مطرح است که آیا مشترکان تلفن همراه از تمامی حقوق خود در قبال این وسیلهی ارتباطی آگاهند؟
نویسنده: قیصری،نورا ...؛ گودرزی،مهناز؛
مجله: مطالعات اوراسیای مرکزی » زمستان و بهار 1388 - شماره 3
(24 صفحه - از 121 تا 144)
چکیده:منطقه قفقاز از گذشتههای دور، چه به عنوان بخشی از سرزمین و چه به عنوان حوزه نفوذ همواره مورد توجه ایران بوده است. جمهوری اسلامی ایران با توجه به پیوندهای تاریخی دو ملت و اراده دو طرف و داشتن امتیاز همسایگی، همکاریهای گسترده اقتصادی با جمهوریهای قفقاز جنوبی و از جمله ارمنستان دارد. امکانات و نیازهای ارمنستان در زمینههای انرژی، حمل و نقل، صنایع و معادن، نیروی کار ارزان، تخصص و تکنولوژی در ساخت مصنوعات و موقعیت جغرافیایی این کشور از یک سو و موقعیت مناسب ایران، تخصص و تجربه ایران در بهرهبرداری از معادن، داشتن تکنولوژی روز برای تولید برخی کالاها، منابع غنی انرژی و راههای مواصلاتی گسترده از سوی دیگر ظرفیتهای مطلوب دو کشور برای گسترش همکاریهای اقتصادی است. نویسندگان در این مقاله به فرصتها و موانع توسعه روابط دو کشور میپردازند.
نویسنده: زیبا کلام،صادق؛ گودرزی،مهناز؛
مجله: مطالعات اوراسیای مرکزی » سال ششم، بهار و تابستان 1392 - شماره 12 [علمی-پژوهشی]
(20 صفحه - از 75 تا 94)
چکیده:
اگرچه بر اساس نظریههای ژئواکونومی، مطالعه مسایل مربوط به انرژی، برای همه کشورها ضرورت راهبردی دارد ولی باید این مهم را در نظر گرفت که انرژی برخلاف قرن گذشته تنها شامل منابع نفت و گاز نیست؛ اگرچه هنوز این منابع نقش اول را در مجموعه منابع انرژی بازی میکنند. امروزه در کنار طرح مفاهیمی مانند ژئوپلیتیک و ژئواکونومی مفهوم هیدروژئوپلیتیک نیز نشان از اهمیت انرژی آب در کنار نفت و گاز دارد. از سوی دیگر نیاز به انرژی ضرورت مسیرهای انتقال آن و حمل و نقل کالاهای تولیدی را نیز بهدنبال خود دارد. در چنین وضعیتی توجه به آینده منابع انرژی و چگونگی سازماندهی تولید، انتقال و مصرف آن برعهده صاحبان، تولیدکنندگان و مصرفکنندگان انرژی است. در این نوشتار تلاش بر این است تا جایگاه ایران در سیاست خارجی و روابط اقتصادی کشور تاجیکستان با توجه به سیاست درهای باز این کشور با تأکید بر بحث انرژی مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.
نویسنده: گودرزی،مهناز؛ ابراهیمی،طالب؛
مجله: علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج » بهار 1392، سال نهم - شماره 22 [علمی-پژوهشی (دانشگاه آزاد)]
(38 صفحه - از 131 تا 168)
نویسنده: گودرزی،مهناز؛
مجله: مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز » تابستان 1392 - شماره 82 [علمی-پژوهشی/ISC]
(36 صفحه - از 131 تا 166)
![]() |
بازگشت پوتین: تغییر یا تداوم سیاست امنیتی روسیه؟ / مهناز گودرزی |
در حال حاضر با پیروزی ولادیمیر پوتین در انتخابات روسیه به نظر می رسد که او بیش از پیش در پی تحقق منافع و امنیت ملی روسیه و به نوعی تداوم سیاست خارجی روسیه خواهد بود.
|
|
مسأله امنيت و توجه به آن، ريشه در دغدغههاي تاريخي روسيه دارد که در هيچ دورهاي، تغيير نظام سياسي در این کشور در اولويت آن تغييري ايجاد نکرده است. در واقع، سياست امنيتي روسيه تحت تاثير شرايط و نگرش نخبگان، رهبران و به خصوص رياست جمهوري روسيه است که نقشي اساسي در اين زمينه دارد. در حال حاضر نیز با پیروزی ولادیمیر پوتین در انتخابات ریاست جمهوری روسیه به نظر می رسد که رئیس جمهور جدید روسیه بیش از پیش در پی تحقق منافع و امنیت ملی روسیه و به نوعی تداوم سیاست خارجی روسیه خواهد بود.
قبل از اتحاد شوروي، در دوران اتحاد و پس از آن براي رهبران روسيه و مردم اين کشور، مسأله تامين امنيت همواره بسيار مهم بوده است. در واقع روسيه يکي از کشورهايي است که سياست امنيت ملي آن طي سال هاي اخير دچار تحولات زيادي شده و اسناد مربوط به "امنيت ملي" و "آئين نظامي" اين کشور چند بار تغيير يافته اند. اين موضوع به نوبه خود موجب شده است تا بسياري از دولت هاي ديگر در درک واقعي سياست روسيه در قبال مسايل مهم امنيت بين المللي دچار مشکل شوند.
ولادیمیر پوتین در انتخابات چهارم مارس 2012 با کسب بیش از 63 درصد آراء برای بار سوم به مقام ریاست جمهوری روسیه انتخاب شد و در 7 مه 2012 مراسم تحلیف او انجام شد. از آن زمان گمانهزنیها در مورد چرخشهای اساسی در سیاست خارجی روسیه و به دنبال آن در رابطه میان ایران و روسیه در دور جدید ریاست جمهوری پوتین شروع شد.
گروهی با توجه به شعارهای انتخاباتی پوتین مانند مخالفت با طرح سپر دفاع موشکی و مخالفت با یکجانبه گرایی آمریکا و حمایت از پرونده هسته ای ایران و اعلام اینکه کریدور هوایی ناتو از طریق خاک روسیه به افغانستان بسته میشود؛ عنوان کردند که رابطه روسیه و آمریکا با توجه مسائل جدیدی مانند انقلاب های خاورمیانه که نارضایتی روسیه را در بحث دخالت ناتو در لیبی مشاهده کردیم و یا بحث سوریه و موضع گیری روسیه نسبت به آن "تیرهتر" می شود. ولی آلکسی پوشکوف، رئیس کمیته امور بین المللی مجلس دومای روسیه در رد این ادعا مطرح کرد که روسیه هیچ علاقهای به رویارویی با کشورهای غربی ندارد. اروپا به روسیه نیاز دارد و ما نیز به اروپا نیاز داریم، و به نظر من، هیچ اختلافنظر غیر قابل حلی بین روسیه و اتحادیه اروپا وجود ندارد.
اما نکته مهم این است که شرایط امروز روسیه، در سه سطح داخلی، منطقه ای و بینالمللی نسبت به گذشته تغییرهای زیادی داشته است و این موضوعها از دید پوتین پنهان نبوده و نیست. به هر حال خطرها و چالشهای خارجی و دنیای در حال تغییر، پوتین را وادار به اتخاذ تصمیمهای گوناگونی در زمینههای مختلف میکند. همانگونه که وی در مراسم تحلیف خود بیان کرد "آغاز کار رئیس جمهور برگزیده کشور، همیشه آغاز مرحله جدیدی از زندگی روسیه و تاریخ آن محسوب میشود".
باید در نظر داشت روسیه با توجه به توانمندی های ملی و قدرت این کشور در سطح نظام بینالملل تا جایی که قدرت ملی و منافع ملی آن تعیین می کند مقابل آمریکا و دیگر قدرتها توان ایستادن دارد. دراین راه یک اسثنا وجود دارد و آن به خطر افتادن امنیت ملی این کشور است که تنها در این صورت حاضر به معامله و مصالحه نیست. بر اساس اعتقاد بسیاری از کارشناسان یکی از علل مهم موفقیت پوتین در انتخابات، داشتن سیاست مستقلانه او در برابر غرب بود که مخالفت سرسختانه پوتین با آغاز حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 2003 جلوهای از این رویارویی سنتی بود که باعث شد مردم این کشور به سیاست اقتدارآمیز رئیس جمهورشان افتخار کنند و میزان محبوبیت او به یک باره روند تصاعدی به خود بگیرد. بر این اساس به نظر میرسد پوتین قصد دارد با حمایت مردمی به حمایت از سوریه و ایران ادامه دهد.
بدون تردید ایران جایگاه مهمی در سیاست های امنیتی روسیه دارد. چرا که ایران و روسیه علاوه بر دارا بودن نقش مهم در تامین امنیت منطقه ای، تهدیدهای امنیتی مشترکی نیز دارند. پوتین میداند که هر گونه ناامنی برای ایران به ضرر روسیه نیز است. به عنوان مثال پوتین در سخنرانی خود در اسفند 1390 حمله به ایران را دارای ابعاد غیرقابل تصور دانست. در 23 آذر 1390 نیز در اجلاس ناتو، سفیر روسیه در ناتو دیمیتری روگوزین اعلام کرد، ایران همسایه ماست، اگر به هر شکلی ایران درگیر شود و اقدام نظامی علیه ایران صورت گیرد، تهدیدی مستقیم علیه امنیت ملی روسیه خواهد بود و این موضع گیری بارها از طرف مقامات روسی عنوان شده است.
بر این اساس با توجه به اینکه از یک سو، روسیه در بحث "امنیت ملی" خود حاضر به هیچ مصالحهای نیست و از سوی دیگر این تهدیدهای صورت گرفته علیه ایران به نوعی سبب حضور جدی تر و مستقیم تر آمریکا در اطراف مرزهای روسیه و به تبع آن تهدید منافع و امنیت ملی روسیه و برهم خوردن توازن قوا در منطقه به ضرر این کشور خواهد شد، بدون تردید مسکو مخالف جدی حضور واشنگتن در اطراف مرزهای این کشور خواهد بود.
با توجه به نقش هر دو کشور در امنیت منطقهای و امنیت انرژی و با توجه به محتوای سخنرانیهای پوتین و مقامات دولتی روسیه در زمینه تبلیغات جهت حمله احتمالی به ایران که آن را کاملا رد کرده اند به نظر نمیرسد پوتین حاضر به تنها گذاشتن ایران و همکاری با غرب در این زمینه باشد. با این وجود پوتین با توجه به مسائل پیش آمده در سطح جهانی، یعنی بحران اقتصادی، انقلاب کشورهای خاورمیانه و غیره با دقت بیش از پیش به دنبال منافع ملی و امنیت ملی روسیه است و ایران نباید از عمل گرایی و واقعگرایی پوتین غافل شود.
|
|
جهت ارجاع دانشگاهی: مهناز گودرزی ، "بازگشت پوتین: تغییر یا تداوم سیاست امنیتی روسیه؟ "، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1 خرداد ماه 1391. |
![]() |
روسيه و تحولات سوريه / مهناز گودرزی |
به طور كلي، روسیه به سوریه نگاه استراتژیک دارد. كرملين نمي خواهد نظم و ژئوپليتيك منطقه به ضررش تغيير كند. زيرا همانگونه كه عنوان شد هم منافع اقتصادي زيادي را از دست مي دهد و هم امكان تسري اين تحولات به حوزه خارج نزديك روسيه وجود دارد.
|
|
روسیه از مهم ترين قدرت هاي درگير در بحران سوريه است. سياست هاي اتخاذي این کشور در قبال بحران سوریه در چارچوب حمايت از شريك راهبردي و تاكيد روسيه بر سياست عمل در جهان چندقطبي و دوري از تك قطبي بودن جهان تاثير بسزايي بر روند تحولات سوريه و موضع گيري هاي ديگر كشورها داشته است. |
|
جهت ارجاع دانشگاهی: مهناز گودرزی ، "روسيه و تحولات سوريه"، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 20 آبان ماه 1391. |
متن کامل و نهايي قانون اساسي جديد افغانستان به زبان فارسي به شرح
ذيل است :
بسم الله الرحمن الرحيم
"الحمدالله رب العالمين و الصلوه و السلام علي سيد الانبياء و المرسلين
محمد (ص ) و علي آله و اصحابه اجمعين "
مقدمه "
ما مردم افغانستان :
با ايمان راسخ به ذات پاک خداوند (جل جلاله ) و توکل به مشيت حق تعالي و
اعتقاد به دين مقدس اسلام ،
با درک بي عدالتي ها و نابساماني هاى گذشته و مصايب بي شمارى که بر کشور
ما وارد آمده است ،
باتقدير از فداکارى ها، مبارزات تاريخي ، جهاد و مقاومت بر حق تمام مردم
افغانستان و ارج گذارى به مقام والاى شهداى راه آزادى کشور،
با درک اين که افغانستان واحد و يکپارچه به همه اقوام و مردم اين
سرزمين تعلق دارد،
با رعايت منشور ملل متحد و با احترام به اعلاميه جهاني حقوق بشر،
به منظور تحکيم وحدت ملي و حراست از استقلال، حاکميت ملي و تماميت ارضي
کشور،
به منظور تاسيس نظام متکي بر اراده مردم و دمکراسي ،
به منظور ايجاد جامعه مدني عارى از ظلم ، استبداد، تبعيض و خشونت و
مبتني بر قانونمندى ، عدالت اجتماعي ، حفظ کرامت و حقوق انساني و تامين
آزادى ها و حقوق اساسي مردم ،
به منظور تقويت بنيادهاى سياسي ، اجتماعي ، اقتصادى و دفاعي کشور،
به منظور تامين زندگي مرفه و محيط زيست سالم براى همه ساکنان اين
سرزمين ،
و سرانجام ، به منظور تثبيت جايگاه شايسته افغانستان در خانواده
بين المللي ،
اين قانون اساسي را مطابق با واقعيت هاى تاريخي ، فرهنگي و اجتماعي کشور
و مقتضيات عصر، از طريق نمايندگان منتخب خود در لويه جرگه مورخه چهاردهم
جدى (دى ماه ) سال يک هزار و سيصد و هشتاد و دو هجرى شمسي در شهر کابل
تصويب کرديم .
فصل اول- دولت
ماده اول
افغانستان ، دولت جمهورى اسلامي ، مستقل، واحد و غيرقابل تجزيه مي باشد.
ماده دوم
دين دولت جمهورى اسلامي افغانستان ، دين مقدس اسلام است .
پيروان ساير اديان در پيروى از دين و اجراى مراسم ديني شان در حدود
احکام قانون آزاد مي باشند.
ماده سوم
برای مشاهده کامل به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
جزوه حقوق جزا عمومی استاد ساولانی
استاد برجسته موسسه عالی فرزانگان دادفرین
فرمت PDF
این جزوه به صورت تایپی می باشد
دوستان این جزوه برای مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و وکالت و مشاوران کافی می باشد
این جزوه حاوی تمام نکات حقوق جزا از اساتید بنام می باشد پس به خیال راحت ان را مطالعه کنید
به دلیل زیاد بود جزوه من آن را به چندین قسمت تبدیل کردم
نظر یادتون نره
توجه: فایل ها مشکلی ندارند
دوستان برای دانلود از نرم افزار مدیرت دانلود استفاده کنید
قسمت اول: کلیات حقوق جزای عمومی
قسمت دوم: مکاتب حقوق جزای عمومی
قسمت سوم: کلیات جرم حقوق جزای عمومی
قسمت چهارم: اصول صلاحیت کیفری حقوق جزای عمومی
قسمت پنچم: عوامل موجه جرم
قسمت ششم: عنصر مادی جرم
قسمت هفتم: عنصر معنوی جرم
بانوی عدالت، (ایزدبانو یا الهه عدالت) که در زبان فارسی به اشتباه فرشته عدالت هم نامیده میشود، انسانوارهای است نمادین برای اعمال اصول اخلاقی در دستگاه قضاوت.
پیشینه:
اساطیر روم زنی را ایزدبانوی (الهه) عدالت گرفتهاند و او را جاستیتیا نامیدهاند. جاستیتیا معمولاً چنین ترسیم شده است که شمشیری و ترازویی در دستان و چشمبندی بر چشم دارد. مجسمه بانوی عدالت که زینتبخش کاخهای دادگستری در جهان است تلفیقی از ایزدبانوان رومی و یونانی، فورتونا با چشمبند، توخه از اساطیر یونان و نمسیس شمشیر به دست، میباشد.
چشم بند:
تصاویر جاستیتیا تا قرن پانزدهم میلادی بدون چشمبند هستند. چشمبند به معنای این است که مرز و حدود در قضاوت بدون توجه به قدرت، پول و دارائی مشخص میشود و قضاوت به صورت کور و بیطرف انجام میشود. از سال ۱۵۴۳ میلادی در مجسمهٔ بانوی عدالت در برلین این شخصیت دارای چشمبند شد.
ترازو معمولاً در دست راست و شمشیر در دست چپ قرار دارد. شمشیر نیز معمولاً دولبه است که بدین معناست که ممکن است برای هر کدام از دو طرف استفاده شود.
در ایران:
سلام
دوستی عنوان کردند که بر اساس حکم دادگاه محق در استفاده از مغازه با حق سرقفلی شده اند بدون اینکه بتوانند آن را به غیر انتقال دهند پرسیدند آیا گرفتن جواز کسب توسط همسر یا فرزندانشان انتقال به غیر محسوب میشود؟
بله- مگر اینکه حق سرقفلی از طریق ارث به همسر و فرزندان منتقل شده باشد که مصداق انتقال به غیر نیست.
موفق باشید.
سلام
خانمی نوشتند که شوهر دارای فساد اخلاقی است و اکنون تصمیم گرفته که با دادن مهریه شان طلاقشان دهد در خصوص وضعیت دو فرزند 5 و 13 ساله شان پرسیده اند.
پاسخ: شما می توانید با اثبات فساد اخلاقی شوهر خود حضانت فرزندان را خودتان بر عهده بگیرید و فرزندانتان را در کنار خودتان داشته باشید. در عین حال که مهریه را نیز وصوا نموده و طلاق می گیرید.
موفق باشید.
سلام
شخصی عنوان کردند که پارکینگی را اجاره نموده اند و از طرف مالک اقدام به اخذ مجوزهای لازمه و دایر نمودن ان کرده اند و مالک نیز به طور ضمنی گفته است که من مغازه را برای چندین سال پیاپی به شما اجاره خواهم داد ولی اکنون می خواهد پس از گذشت یکسال مغازه را تخلیه کند
پاسخ: در صورتیکه مبلغی به عنوان سرقفلی بین طرفین در زمان انعقاد قرارداد اجاره تعیین و رد و بدل نشده است پس از اتقضا قرارداد مستاجر مکلف به تخلیه مغازه خواهد بود.
موفق باشید.
سلام
دوستی عنوان کردند که در سال 84 مغازه ای را اجاره نموده و اقدام به اخذ مجوز کار در آن نموده اند و چون مغازه در طرح تعریض شهرداری بوده است شهرداری از ایشان تعهد گرفته که هر لحظه خواست مغازه را تخریب کند ایشان مانع نشوند اکنون در خصوص اعتبار این تعهد نامه پرسیده اند.
پاسخ: این تعهد نامه به خودی خود صحیح است و مفاد آن لازم الاجرا.
موفق باشید.
سلام
آقایی عنوان کردند که در منازعه ای که با دیگری داشته اند متحمل جراحاتی گردیده اند که گواهی پزشکی قانونی هم موید آن است.
پاسخ: شما می توانید به دادگاه شکایت کنید و هرکسی که به دیگری جراحتی وارد نموده باشد محکوم به پرداخت دیه به طرف مقابل خواهد بود.
موفق باشید.
سلام
دوستی عنوان نمودند که برادرشان خانمی را عقد نموده و الان قصد دارند که وی را طلاق دهند
پاسخ: طلاق از طرف مرد امکان پذیر است در صورتی که مهریه زن را بپردازد البته اگر طلاق قبل از انجام عمل زناشوئی (نزدیکی) صورت گیرد نصف مهریه را باید بپردازد در غیر این صورت باید کل مهریه پرداخت شود مگر اینکه زن تمام یا قسمتی از آن را ببخشد.
موفق باشید.
سلام
دوستی در مورد ارث سوال پرسیدند.
پاسخ: اصل کلی این است که ارث فقط به اشخاصی تعلق می گیرد که در زمان فوت متوفی زنده بوده باشند. در نتیجه اگر پسری قبل از پدر خود بمیرد به همسر آن پسر که در زمان فوت پدر در قید حیات نبوده است ارثی تعلق نمی گیرد. این اصل در سایر طبقات ارث نیز حاکم است و در صورتیکه در پسر بعد از فوت پدر بمیرد سهم ارث او از پدر به وراث پسر میرد.
موفق باشید.
سلام
دوستی عنوان کردند که قصد دارند قرارداد اجاره شان را با مالک بدون اینکه به بنگاه معاملاتی بروند تمدید نموده و مبلغ اضافه ای را به عنوان افزایش رهن به مالک بپردازند و پشت قرارداد اولیه تمدید را به صورت کتبی تایید کنند اکنون پرسیدند که آیا از لحاظ حقوقی مشکلی بوجود نمی آید؟
پاسخ: خیر- با شرایطی که عنوان نمودید تمدید قرارداد اجاره امکان پذیر است و پیشنهاد می گردد که علاوه بر امضای طرفین اثر انگشت آنان نیز درج گردد.
موفق باشید.
سلام
دوستی در خصوص سهم الارث مادر و اینکه آیا می تواند سهم خود رابه فرزند متوفی ببخشد یا خیر پرسیده اند.
پاسخ: مادر از تمام اموال متوفی (منقول و غیر منقول) به میزان یک ششم ارث می برد و در صورتی که متوفی فرزند نداشته باشد یک سوم ارث می برد. در صورتیکه مادر پس از فرزندش بمیرد، فرزندان مادر از سهم الارثش ارث به میزان پسر دو برابر دختر می برند. همچنین مادر می تواند تمام سهم الارث خود را به دیگری ببخشد.
موفق باشید.
سلام
دوستی عنوان کرده اند که اگر شوهرزنی فوت نماید و وراث وی تصمیم به بخشیدن سهم الارث خود به همسر متوفی را داشته باشند چه باید بکنند؟ آیا برای انحصار وراثت خواهران متوفی در ایران حضور ندارند باید به ایران بیایند و آیا اصلاً خواهران متوفی جزء وراث هستند؟
پاسخ: برای انتقال سهم الارث کافی است ادعای حقی نسبت به اموال منقول نداشته باشند و آنها را در اختیار همسر قرار دهند همچنین می توانند در یک کاغذ عادی انتقال اموال را اعلام نموده و امضا کنند و در خصوص اموال غیر منقول و اتومبیل نیز با حضور در دفتر خانه آن را به نام همسر متوفی بزنند. برای درخواست انحصار وراثت نیاز به حضور تمامی وراث در کشور نیست و اینکه خواهران جزء وراث محسوب می شوند اگر متوفی پدر و مادر یا پدر بزرگ و مادر بزرگ و همچنین فرزند نداشته باشد.
موفق باشید.
سلام
دوستی عنوان کردند که با شخصی در ساختمان ملکی شراکت نمودند و مبلغی را نیز به وی جهت ساخت بنا پرداخت نمودند اکنون شریک ایشان فوت نموده و وراث ویحاضر به پرداخت سهم شراکت مورث خود نیستند و حتی در دادگاه نیز دعوایی را بر همین اساس مطرح کرده اند تا فقط به میزان سهم الارث خود بپردازند.
پاسخ: با توجه به اینکه سهم شراکت شخص متوفی در واقع دین وی محسوب می شود شما می توانید با طرح دعوی تقابل به خواسته مطالبه سهم الشرکه متوفی علیه ورثه وی و با اثبات وجود توافق نامه از طریق شهادت شهود هزینه های شراکت را از آنان مطالبه نمایید.
موفق باشید.
سلام
خانمی در خصوص مطالبه مهریه در دادگاه پرسیدند.
پاسخ: مطالبه مهریه می تواند در دادگاه و یا در دفترخانه تنظیم کننده سند صورت گیرد ولی مطالبه نفقه فقط در دادگاه امکان پذیر هست. همچنین است طلاق.
موفق باشید.
سلام
دوستی عنوان کردند که آپارتمانی را فروختند ولی خریدار مابقی مبلغ قرارداد را نمی پردازد. پرسیدند آیا می توانند از تحویل آپارتمان خودداری نموده و علیه وی طرح دعوی خسارت نمایند؟
پاسخ: حق عدم تحویل آپارتمان بستگی به مفاد قرارداد دارد ولی در شرایط معمولی این امکان وجود دارد. ضمنا می توانید علیه خریدار طرح دعوی خسارت نمایید به همان میزان در قرارداد ذکر شده. در صورتیکه فروشنده به تعهد خود عمل ننماید نیز به همان میزان که در قرارداد ذکر شده مکلف به جبران خسارت خریدار می باشد.
موفق باشید.
سلام
دوستی در خصوص مراحل خلع ید پیمانکار پرسیدند.
پاسخ: مراحل خلع ید پیمانکار بستگی به قرارداد میان طرفین دارد. در صورت تقصیر پیمانکار، کارفرما می تواند قرارداد را بوسیله ارسال یک اخطار قراردادی فسخ نموده و در صورت عدم خلع ید توسط پیمانکار، دادخواست خلع ید علیه وی در دادگاه مطرح نماید.
موفق باشید.
سلام
دوستی عنوان کردند که زمینی میان دو طرف به صورت مشاعی وجود دارد ولی آنها میان خود با توافق همدیگر زمین را تقسیم نموده اند اکنون در جریان آبی کردن زمین قسمت یک نفر آبی شده و دیگری خیر. پرسیدند آیا ممکن است که طرف دیگر مدعی حقی باشد؟
پاسخ: اگر تقسیم قبل از آبی کردن صورت گرفته شده باشد و دلیلی بر بطلان آن نیز وجود نداشته باشد تقسیم میان طرفین الزام آور بوده و طرف دیگر نمی تواند بابت محرومیت از آب مدعی حقی باشد.
موفق باشیدسلام
خانمي پرسيدند كه به دليل شغل شوهرشان مجبور هستند مدتي را در ماه از وي دور باشند الان به پزشك مراجعه نمودند و دكتر گفته كه بايد هرچه زودتر بچه دار شوند درغير اينصورت ممكن است هرگز ديگر بچه دار نشوند پرسيدند آيا اين چنين نازايي زن مي تواند موجد حق براي شوهر جهت ازدواج مجدد باشد؟
پاسخ: قانون در اين زمينه حكم صريحي ندارد و فقط گفته كه اگر زن عقيم باشد اين مجوزي خواهد بود براي مرد جهت ازدواج مجدد. تفسير دادگاهها هم ممكن است متفاوت از هم باشد. در نتيجه پيشنهادم براي جلوگيري از هرگونه مشكلات آتي بچه دار شدن شماست بر اساس نظر پزشك.
موفق باشيد.
سلام
خانمي نوشتند كه 17 سال است از شوهرشان نفقه نگرفته اند و همچنين شوهرشان نيز تقاضاي ترك شغل ايشان را نموده است.
پاسخ: شما مي توانيد براي مطالبه 17 سال نفقه معوقه خود اقدام نماييد و همچنين شوهر فقط در صورتي مي تواند مانع ادامه كار زن شود كه شغل زن مخالف حيثيت خانوادگي وي باشد.
موفق باشيد.
سلام
آقايي در خصوص امتناع ورثه از تقسيم ارث پرسيده اند؟
پاسخ: در صورت امتناع ورثه از تقسيم ارث مي توانيد به دادگاه براي تقسيم ارث مراجعه نموده و دادگاه ارث را تقسيم خواهد نمود حتي اگر ديگران بر اين امر رضايت ندهند و در دادگاه نيز حاضر نشوند.
موفق باشيد.
سلام
آقايي پرسيدند كه آيا ضعف مرد در ايجاد رابطه زناشويي به زن حق طلاق مي دهد؟
پاسخ: اگر ضعف مرد در نتيجه يكي از بيماريهاي مصرح در قانون باشد به استناد آن زن مي تواند نكاح را فسخ نمايد كه تشخيص بيماري نيز با پزشكي قانوني است.
اگر ضعف مرد در نتيجه علتي خارج از بيماريهاي مصرح در قانون باشد و اين ضعف موجب مشكلات روحي رواني براي زن در نتيجه عدم وجود رابطه جنسي باشد باز هم زن مي تواند به استناد عسر و حرج درخواست طلاق نمايد.
موفق باشيد.
سلام
خانمي عنوان كردند كه از طرف شوهرشان مورد آزار و اذيت قرار مي گيرند و همچنين نفقه نيز دريافت نمي نمايند و يك بچه دوساله نيز دارند.
پاسخ: اذيت و آزار زن و همچنين عدم پرداخت مهريه هركدام دلايل محكمي براي درخواست طلاق هستند مشروط بر اينكه آزار و اذيت اثبات شود. حضانت فرزند نيز تا سن هفت سالگي با مادرش مي باشد.
موفق باشيد.
سلام
شخصي پرسيدند اگر آپارتماني را به نام پسرشان بزنند آيا پس از ازدواج پسر همسر وي مي تواند آپارتمان را به عنوان مهريه بخواهد؟
پاسخ: اول مهريه قراردادن آپارتمان مبتني بر تراضي طرفين است. طرفين مي توانند آپارتمان را به عنوان مهريه بگذارند يا نه . در صورتيكه مهريه آپارتمان نباشد نيز زن مي تواند پس از ازدواج مهريه خود را مطالبه نموده و در صورتيكه پسر از دادن آن خودداري نمايد زن مي تواند آپارتمان را به عنوان مال پسر به دادگاه معرفي نموده و توقيف نمايد مگر اينكه آپارتمان از مستثنيات دين محسوب شود يعني اينكه آپارتمان از اموال ضروري زندگي پسر محسوب شود كه پسر در آن زندگي مي كند و خانه ديگري ندارد كه در اين صورت قابل توقيف هم نيست.
موفق باشيد.
سلام
آقايي پرسيدند كه اگر كسي به ديگري جرمي را نسبت دهد ولي نتواند آن را اثبات كند مي توان عليه وي شكايت هتك حيثيت نمود؟
پاسخ: بله- در صورتيكه سوء نيت و عمد وي در نسبت دادن جرم اثبات شود مي توان عليه وي شكايت نمود.
موفق باشيد.
سلام
دوستي عنوان كردند كه آپارتماني را از طريق پيش فروش خريداري نموده اند و قسمتي از مبلغ را به فروشنده داده اند تا فروشنده در تاريخ معيني آن را تكميل نموده و تحويل دهد در حاليكه هنوز آپارتمان را تحويل نداده است.
پاسخ: شما مي توانيد با توجه به مبلغي كه به عنوان وجه التزام و جريمه در قرارداد ذكر كرده ايد مطالبه خسارت نماييد و دادگاه نيز بر اساس قرارداد آن را محاسبه خواهد نمود هرچند كه مبلغ آن زياد باشد. اين مطالبه خسارت هم مي تواند قبل از پايان كار باشد و هم مي تواند پس از آن باشد مشروط بر اينكه قرايني مبني بر اعلام رضايت و گذشت از جانب شما نباشد.
اينكه آيا مطالبه خسارت دليل بر فسخ قرارداد است يا خسارت تاخير در انجام تعهد بستگي به آنچه كه طرفين در قرارداد مشخص كرده اند دارد و نياز به بررسي قرارداد دارد. اگر اين خسارت مربوط به تاخير روزانه و يا ماهانه باشد خسارت تاخير محسوب مي شود و مطالبه آن فسخ قرارداد نيست ولي اگر خسارت عدم انجام تعهد باشد مطالبه آن فسخ قرارداد محسوب مي شود و ديگر نميتوان الزام فروشنده را به انجام تعهد خواست.
موفق باشيد.
سلام
دوستي عنوان كردند كه شخصي فوت كرده و نزديكترين افراد به او حين فوت برادر زاده ها و خواهرزاده هايش هستند پرسيدند كه آيا يك برادرزاده و يك خواهرزاده كه قبل از اين شخص فوت نموده از ايشان ارث مي برند؟
پاسخ: خير- ملاك ارث بردن زنده بودن هنگام مرگ مورث است. نزديكاني كه حين غفوت در قيد حيات باشند مي توانند به دادگاه براي تقسيم ارث مراجعه نمايند و دادگاه نيز با توجه به قانون ارث سهم هريك را مشخص خواهد نمود.
موفق باشيد.
سلام
آقایی عنوان کردند که به اتفاق همسرشان اقدام به خرید آپارتمانی به صورت پیش فروش نموده اند و قرار بوده تا در تاریخ خاصی فروشنده اقدام به سند زدن آپارتمان نماید ولی تاکنون از انجام این کار خودداری نموده. پرسیدند آیا می توانند بدون همسرشان نسبت به سهم خود علیه فروشنده طرح دعوی نمایند.
پاسخ: بله. امکان طرح دعوی بدون همسر وجود دارد و شما می توانید نسبت به سهم خود مستقلاً طرح دعوی نمایید.
موفق باشید.
سلام
آقایی عنوان نمودند که پدرشان قبل از مادرش فوت نموده است حالا آیا عموها به واسطه زنده بودن مادر ارث می برند.
پاسخ: خیر- ورثه بر اساس قانون به طبقات مختلف تقسیم می شوند و با بودن طبقه بالایی نوبت به طبقه پایینی برای ارث بردن نمی رسد. در نتیجه با بودن فرزندان ارث به عموها نمی رسد.
سلام
خانمی نوشتند که پدرشان فوت نموده و تمام اموال وی در دست پسر بزرگتر می باشد و از تقسیم ارث خودداری می نماید.
پاسخ: شما می توانید علیه برادر خود در دادگاه دادخواست تقسیم ارث را ارائه نمایید تا ارث تحت نظر دادگاه تقسیم شود. همچنین می توانید اجاره بهای مدتی که اموال در اختیار برادر بزرگتان بوده است مطالبه نمایید.
موفق باشید.
سلام
آقایی نوشتند پسر مرحومی اقدام به گرفتن گواهی حصر وراثت نموده ولی تعدادی از اموال متوفی را به دادگاه معرفی ننموده است از جمله تعدادی ملک ثبت نشده و آنها را بدون اجازه سایر ورثه منتقل نموده است. پرسیدند آیا زمین ثبت نشده هم باید در گواهی حصر وراثت بیاید و همچنین و معاملات انجام شده چه وضعیتی دارد.
پاسخ: بله زمینهای ثبت نشده نیز باید به دادگاه معرفی می شدند تا در گواهی آورده شود. همچنین انتقال آنها نیز بدون اجازه سایر ورثه جرم بوده و باطل است و شخص فروشنده را می توان به جرم فروش مال غیر تحت تعقیب قرار داد.
موفق باشید.
سلام
آقایی عنوان کردند که آپارتمانی را به صورت پیش فروش خریداری نموده اند و قرار بوده فروشنده آپارتمان را ساخته و تحویل نماید اکنون آپارتمان را بدون پارکینگ با تأخیر آماده تحویل نموده است و مدعی که این واحد پارکینگ ندارد.
پاسخ: در صورتیکه در سند فروش آپارتمان قید شده بوده است که آپارتمان باید با پارکینگ تحویل شود و فروشنده نقض قرارداد نموده می توانید علیه وی به دادگاه دادخواست الزام به انجام تعهد را بدهید و از وی آپارتمان با پارکینگ مطابق قرارداد مطالبه نمایید. فسخ نیز حق شما می باشد می توانید قرارداد را فسخ نموده و یا نه. البته در صورت فسخ می توانید خسارات وارده را نیز مطالبه نمایید.
موفق باشید.
سلام
شخصی پرسیدند که پدرشان ملکی را به پدر بزرگشان فروخته و حالا پدر بزرگ فوت نموده و فرزندان قیمت زمین را پرداخت نمی نمایند.
پاسخ: شما با ارائه سند فروش می توانید علیه ورثه به دادگاه دادخواست مطالبه مبلغ زمین را بدهید و در نهایت اگر باز هم ورثه از پرداخت امتناع نمودند می توانید قرارداد را فسخ نموده و زمین را پس بگیرید.
موفق باشید.
سئوالات متداول درباره مطالبه مهریه
سوال:
زنی پس از پنج سال از تاریخ فوت همسرش، تقاضای مهر از دادگاه کرده، حال آیا دادگاه بر اساس شاخص سال فوت مهر را باید محاسبه کند یا سال اخذ مهر؟
جواب:
شاخص تاریخ فوت ملاک عمل خواهد بود.
*************************************
سوال:
در قبال مهر معین آیا پدر زوج که در این رابطه منتفع نمیباشد، نیز متعهد است؟
جواب:
نظر به اینکه عقد نکاح دارای دو جنبه عبادی (ایجاد علقه زوجیت) و جنبه معاوضی (مهر) است و با توجه به فرض سوال چون منتفع نمیباشد پدر زوج بریالذمه به نظر میرسد مگر پس از قبولی زوج و از باب تبدیل تعهد ، ذمه زوج بری و ذمه فرد دیگری مشغول شود.
**************************************
سوال:
چنانچه زوج پس از فوت شوهر که ورثه مادر متوفی و فرزندان صغیر هستند و زوجه قیم صغار میباشد مطالبه مهریه کند دادخواست به طرفیت چه کسانی طرح میشود؟
جواب:
چون دعوی مطالبه مهریه از ماترک متوفی از ناحیه زوجهای که قیم صغار به جامانده از شوهر مرحومش میباشد مطرح شده و زوجه در آنِ واحد هم مدعی است و هم مدعیعلیه لذا زوجه نمیتواند مدعی علیه باشد بنابراین موقتاً در پرونده متشکله سمتش زایل و دادخواست به طرفیت مادر متوفی و صغار بهجا مانده از متوفی و رئیس حوزه قضایی به عنوان مدعیالعموم طرح میشود تا مدعیالعموم شخصاً یا با اعزام نماینده به دادگاه از صلاح و غبطه صغار دفاع نماید.
**************************************
سوال:
با توجه به اینکه شخصی با داشتن سه زن فوت مینماید، دو همسر او زنده و یکی از همسران فوت نموده باشد، آیا فرزندان آن همسر میتواند مطالبه مهریه نمایند؟
جواب:
با توجه به اینکه مهریه حق دینی است که زوج نسبت به زوجه مدیون میباشد و این حقوق قانونی به وراث منتقل میشود فلذا فرزندان میتوانند مهریه را مطالبه نمایند مگر در صورتی که مادر آنان در زمان حیات حین تقسیم اموال مطالبه نکرده باشد.
************************************
سوال:
آیا زوجه میتواند توأماً از طریق اداره ثبت و دادگاه تقاضای گرفتن مهریه نماید؟
جواب:
بله، اما اگر در یکی از آنها منتج به نتیجه شده باشد، مرجع دیگر به لحاظ انتفاء اصل موضوع نیاز به تعقیب قانون امر نخواهد داشت و حسب مورد تصمیم لازم را اتخاذ خواهد نمود.
**********************************
سوال:
آیا مهریه زوجه غیردایم همانند زوجه دایم عندالمطالبه میباشد؟ آیا میتواند پس از جاری شدن عقد همهی مهریه را از شوهر دریافت کند؟
جواب:
بله میتواند و از این حیث فرقی با نکاح دایم ندارد.
*********************************
سوال:
اگر طلاق از طرف مرد باشد، مهريه در دوران نامزدي چگونه است؟
جواب:
چنانچه بين زوجين صيغه نكاح خوانده شود و عقد نكاح بهصورت صحيح واقع شود،بر اساس قانون، به مجرد عقد، زن مالك مهر ميشود و ميتواند هر نوع تصرفي كه بخواهد در آن بنمايد، از اين حيث تفاوت بين دوراننامزدي و بعد از جشن عروسي وجود ندارد.
***************************************
سوال:
شیوه و فرمول محاسبه میزان مهریه چگونه است؟
جواب:
میزان مهریه به نرخ روز عبارتست از متوسط شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی اعلامی از بانک مرکزی مربوط به سال قبل زمان محاسبه تقسیم بر متوسط شاخص بها در سال وقوع عقد و نتیجه آن ضربدر عدد مهریه مندرج در سند ازدواج
مبلغ مهریه مندرج در عقد نامه × عدد شاخص سال قبل ÷ عدد شاخص سال وقوع عقد = ارزش مهریه در حال حاضر
***************************************
سوال:
زمانی که زوج پس از طرح دعوا (مطالبه مهریه) مبادرت به نقل و انتقال اموال خود نماید، زوجه چه اقدامی باید انجام دهد؟
جواب:
زوجه میتواند از دادگاه تقاضای تأمین خواسته نموده و دادگاه نیز پرونده را به اجرای احکام معرفی نماید با معرفی به اجرای احکام به توقیف اموال اقدام خواهد شد.
***************************************
سوال:
در صورتیکه اجرائیه به زوج ابلاغ شد و نسبت به پرداخت مهریه موضوع اجرائیه اقدامی نکرد، چه اموالی از زوج قابل توقیف در قبال مهریه مزبور است؟
جواب:
در وصول موضوع اجرائیه محکمه یا اجرائیه ثبتی، بهجز مستثنیات دین، سایر اموال زوج قابل توقیف است، پس از توقیف، چنانچه مال توقیف شده وجه رایج یا عین مهریه باشد به زوجه تحویل میشود و در صورتی که از سایر اموال زوج باشد با انجام عملیات اجرایی و مزایده، وجوه حاصل از فروش اموال مزبور به زوجه پرداخت میشود.
مهر حتما عین معین باشد بلکه انجام عمل یا حرفه آموزی یاتدریس هم می تواند مهریه باشد. مثل آموختن قران به زن توسط شوهر
***************************************
سوال:
اگر مردی پولی به زن خود پرداخت کند و مرد مدعی شود که پرداخت وجه مذکور از بابت مهریه بوده است و زن مدعی بخشش آن شود، ادعای کدامیک از آنان پذیرفته خواهد شد؟
جواب:
ادعای مرد، زیرا مرد مدیون است و مدیون است که تعیین میکند مالی که داده بابت چه چیزی بوده است.
در ذیل مستثنیات دین آورده شده است:
- مسکن مورد نیاز محکوم علیه و افراد تحت تکفل وی با رعایت شئون عرفی.
- اثاثیه مورد نیاز زندگی که برای رفع حوائج ضروری محکوم علیه، خانواده و افراد تحت تکفل وی لازم است.
- آذوقه موجود به قدر احتیاج محکوم علیه و افراد تحت تکفل وی برای مدتی که عرفاً آذوقه ذخیره میشود.
- کتب و ابزار علمی و تحقیقاتی برای اهل علم و تحقیق متناسب با شأن آنان.
- وسایل و ابزار کار کسبه، پیشه وران، کشاورزان و سایر اشخاصی که وسیله امرار معاش محکوم علیه و افراد تحت تکفل وی میباشد.
***************************************
سوال:
زنی که شوهر وی فوت نموده جهت ارائه دادخواست مطالبه مهریه باید علیه شوهر متوفی ارائه دعوی نماید یا ورثه ایشان؟
جواب:
علیه ورثه شوهرش.
***************************************
سوال:
اگر در ضمن عقد نکاح مبلغی به عنوان مهریه توافق شده باشد و پس از گذشت مدتی از زندگی با توافق زوجین مبلغ مهریه اضافه شود، در اینصورت آیا زوج الزام به پرداخت مازاد (مهریه جدید) دارد؟
جواب:
با توجه به توافق حاصله بین زوجین در مورد افزایش میزان مهریه، زوج با توجه به ماده 10 قانون مدنی ملزم به پرداخت مازاد میباشد.
***************************************
سوال:
در صورتیکه زوجه در طول زندگی مشترک مهریه خود را به زوج ببخشد، میتواند مجدداً مهریه خود را درخواست کند؟
جواب:
در صورتیکه زوجه مهریه خود را در طول زندگی به زوج بخشیده باشد، حق مطالبه او ساقط میشود.
هزینه تمبر دادخواست مطالبه مهریه بابت یك میلیون تومان اول مهریه، پانزده هزار تومان تمبر و بابت مابقی مهریه به ازای هر یك میلیون تومان، بیست هزار تومان تمبر الصاق میگردد.
مهر المسمی به مهریه ای اطلاق می شود كه میزان آن تعیین شده باشد.
بر اساس ماده 1993 قانون مدنی هرگاه مهر در عقد ذكر نشده باشد و شوهر قبل از نزدیكی و تعیین مهر، زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهرالمتعه است و اگر بعد از آن طلاق دهد مستحق مهرالمثل خواهد بود. مهر المتعه بر اساس وضعیت مالی شوهر معین می شود.
مقررات تامین دلیل در مواد 149 تا 155 قانون آیین دادرسی مدنی ذكر شده است كه خلاصه آن به شرح زیر است:
ـ درخواست تامین دلیلی در جایی صحیح است كه ذینفع احتمال بدهد در هنگام رسیدگی به دعوی دسترسی به دلایل و مدارك برای ا و مشكل و سخت میباشد.
ـ تقاضای تامین دلیل نیاز به تنظیم دادخواست ندارد و با درخواست كتبی و شفاهی ممكن است.
ـ درخواست تامین دلیلی قبل یا هنگام دادرسی ممكن است.
ـ درخواست تامین دلیل باید حاوی نكات زیر باشد:
الف) مشخصات درخواست كننده و طرف او
ب) موضوع دعوی كه درخواست تامین دلیل برای آن شده
ج) اوضاع و احوالی كه سبب درخواست تامین دلیل شده است
نكته: در صورتی كه تعیین طرف مقابل ممكن نباشد درخواست تامین دلیل بدون طرف پذیرفته میشود.
نكته: پس از پذیرش چنانچه موضوع فوریت نداشته باشد طرف مقابل احضار و اگر فوریت داشته باشد بدون احضار اقدام به تامین میگردد و تشخیص فوریت با دادگاه میباشد.
آخرين خريدار دعوی الزام به تنظيم سند را بايد به طرفيت كسی مطرح كند كه سند رسمی به نام ايشان می باشد و همه كسانی كه قبل از آخرین خریدار تا فردی كه سند به نام اوست در معامله دخيل بودهاند، بنابراين شما نيز بايد طرف دادخواست وی باشيد.
تقسیم ترکه به درصد
سهم زوجه برابر است با 12.50 درصد
سهم مادر برابر است با 16.67 درصد
سهم هر پسر برابر است با 15.74 درصد
سهم دختر برابر است با 7.87 درصد
تقسیم ترکه به ریال
سهم زوجه برابر است با 175,000,000 ریال از 1,400,000,000 ریال
سهم مادر برابر است با 233,333,333 ریال از 1,400,000,000 ریال
سهم هر پسر برابر است با 220,370,370 ریال از 1,400,000,000 ریال
سهم دختر برابر است با 110,185,185 ریال از 1,400,000,000 ریال
با تقدیم دادخواست به چند صورت امكان پذیرست:
1- اگر حد و حدود زمین خریداری شده مشخص است و شما میخواهید دیوار بكشید برای حدود تعیین شده و مزاحمت ایجاد مینمایند با تقدیم دادخواست رفع مزاحمت میتوانید اقدام كنید( ویا شكایت كیفری كنید)
2- اگر حد و حدود دقیقاً مشخص نیست و سند رسمی دارید از طریق سازمان ثبت برای تعیین حدود و افراز میتوانید اقدام نمایید.
3- اگر سند رسمی ندارید و یا صغیری در مالكین مجاور است از طریق دادگاه برای تعیین حدود و تقسیم دقیق ملك اقدام فرمایید.
به موجب ماده 79 قانون كار به كار گماردن افراد كمتر از 15 سال تمام ممنوع است و وفق ماده 80 همان قانون كارگری كه سنش 15 تا 18 سال تمام باشد كارگر نوجوان نامیده می شود كه براساس ماده 82 قانون ذكر شده ساعات كار كارگر نوجوان نیم ساعت كمتر از ساعات كارگران معمولی است و ارجاع كارهای شبانه و سخت و غیره به آنان ممنوع است و در مشاغلی كه با سلامت آنان و اخلاقشان منافات دارد سن كار 18 سال می باشد.
چنانچه مهلت تجدیدنظر خواهی از رای صادره منقضی نشده باشد ضمن تجدیدنظرخواهی میتواند به نظریه كارشناس اعتراض نماید و یكی از دلایل خود را ارجاع به هئیت كارشناسی قرار دهد و اگر هزینه جهت پرداخت كارشناسی ندارد و تقاضای خود را به دادگاه اعلام نماید تا طبق مقررات نامبرده را موقتاً از پرداخت هزینه كارشناسی معاف نماید.
از دو طریق میتوان این كار را انجام داد:
اگر قولنامه قبل از سال 70 میباشد از طریق ماده 147 قانون ثبت.
اگر بعد از آن و یا حتی قبل از آن باشد از طریق اقامه دعوی تنفیذ قولنامه و الزام به تنظیم سند به طرفیت مالك رسمی و واسطهها.
وكالت زوجه در مطلقه ساختن خود از طرف شوهر به دو صورت است:
الف: وكالت مطلق بدین صورت كه زوج به زوجه وكالت میدهد هر وقت بخواهد خود را از جانب زوج مطلقه سازد.
ب : وكالت مقید به تحقق شرطی در عالم خارج كه موارد عمده آن در ماده 1119 قانون مدنی[1] آمده است.
هرگاه زوجه وكیل باشد كه در مواردی كه زوج همسر دیگری اختیار میكند یا ترك انفاق میكند از جانب شوهر خود را مطلقه سازد به محض تحقق چنین شرطی در عالم خارج مقتضا برای اعمال وكالت موجود است مگر اینكه قرائن و شواهدی در كار باشد كه اطمینان حاصل شود كه تحقق شرط از مورد خاصی انصراف داشته باشد و اثبات آن به عهده مشروط علیه یعنی زوج است اگر نتواند انصراف را اثبات نماید به مقتضای شرط عمل خواهد شد . در این باره استفتائی از بعضی مراجع تقلید شده است كه مؤید این نظر است.
[1]. ماده 1119 قانون مدنی : طرفین عقد ازدواج میتوانند هر شرطی كه مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند مثل اینكه شرط شود هرگاه شوهر زن دیگر بگیرد یا در مدت معینی غائب شود یا ترك انفاق نماید یا بر علیه حیات زن سوء قصد كند یا سوء رفتاری نماید كه زندگانی آنها با یكدیگر غیر قابل تحمل شود زن وكیل و وكیل در توكیل باشد كه پس از اثبات تحقق شرط در محكمه و صدور حكم نهائی خود را مطلقه سازد.
نظر اکثریت : فقها و حقوقدانان برای علت تامه تحقق هر عمل حقوقی سه جزء علت در قالبهای مقتضی ، شرط و عدم مانع ذكر نمودهاند. آنها هر چند مقتضی پرداخت نفقه را خود عقد نكاح دانسته اند ولی در خصوص شرطیت و یا مانعیت تمكین و نشوز اختلاف نمودهاند. عدهای تمكین را در قالب فلسفی شرط نفقه دانسته و عده ای نشوز را تحت عنوان فلسفی مانع انفاق دانسته اند. ماده 1108 قانون مدنی[1] مقرر میدارد : چنانچه زن از وظایف زوجیت امتناع كند مستحق نفقه نخواهد بود. در مواردی كه زوجه در عدم تمكین عذر موجه دارد استحقاق نفقه را از دست نمیدهد. این موارد مورد استفاده از حق حبس ( موضوع ماده 1085 قانون مدنی[2]) بیماری واگیردار شوهر (موضوع ماده 1127 قانون مدنی[3]) یا بیماری زوجه و خصوصاً در ایام وضع حمل (مستنبط از ماده 1108 قانون مدنی ) اختیار مسكن جداگانه بنا به حكم دادگاه در صورت اثبات خوف ضرر مالی و یا جانی و یا آبرویی برای زوجه ( موضوع ماده 1115 قانون مدنی[4]) و در نهایت سفر زوجه میباشد. آنچه كه موجب عدم استحقاق زوجه نسبت به نفقه میگردد ناشزه بودن اوست نشوز زوجه عبارت از خروج او از انجام تكالیف واجبی است كه قانونگذار بر عهده او گذاشته زوجه باید امكان همه گونه استمتاعات زوج از خود را فراهم آورد و در این امر هیچ گونه قصور و كوتاهی نداشته باشد بنابراین اگر زوج متمكن از استمتاع باشد ولو اینكه زوجه سوء اخلاق و معاشرت نداشته باشد ناشزه محسوب نمی-گردد. این نظر مبتنی بر آن است كه بگوییم هر عدم تمكینی نشوز نیست ولی هر نشوزی عدم تمكین است. زیرا ممكن است مرد زن را طلب نكرده باشد و او هم تمكین نكرده پس در اینجا نشوز حاصل نیست و مرد باید نفقه زنی را كه عقد كرده ولی هنوز او را به منزلش نیاورده ، بدهد . یعنی تنها عدم تمكینی كه ناشی از معارضه و عصیان باشد ، نشوز محسوب است بنابراین ، حتی در صورت عدم تحقق تمكین واقعی ، عدم استحقاق زوجه نسبت به نفقه فقط در صورتی ممكن است كه زوجه درخواست نفقه نكرده باشد یا به دلالت قرائن بتوان گفت كه از این حق خود چشم پوشی نموده است بنابراین هرگاه زوجین هر دو از انجام حقوق و تكالیف یكدیگر در قبال هم خودداری نمایند كه در قرآن كریم از این وضعیت تعبیر به شقاق شده است تا زمانی كه نشوز زوجه به اثبات نرسیده مستحق نفقه خواهد بود.
[1]. ماده 1108 قانون مدنی : هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع كند مستحق نفقه نخواهد بود .
[2]. ماده 1085 قانون مدنی : زن میتواند تا مهر به او تسلیم نشده از ایفاء وظایفی كه در مقابل شوهر دارد امتناع كند مشروط بر اینكه مهر او حال باشد و این امتناع ، مسقط حق نفقه نخواهد بود .
[3]. ماده 1127 قانون مدنی : هرگاه شوهر بعد از عقد مبتلا به یكی از امراض مقاربتی گردد زن حق خواهد داشت كه از نزدیكی با او امتناع نماید و امتناع به علت مزبور مانع حق نفقه نخواهد بود
[4]. ماده 1115 قانون مدنی : اگر بودن زن با شوهر در یك منزل متضمن خوف ضرر بدنی یا مالی یا شرافتی برای زن باشد زن میتواند مسكن علی حده اختیار كند و در صورت ثبوت مظنه ضرر مزبور محكمه حكم بازگشت به منزل شوهر نخواهد داد و مادام كه زن در بازگشتن به منزل مزبور معذوراست نفقه بر عهده شوهر خواهد بود .
نظریه اقلیت: ماده 1102 قانون مدنی[1] حقوق وتكالیف متقابلی را بر عهده زوجین قرار داده است و در مواد 1103[2] و 1104[3] قانون مذكور آنان مكلف به حسن معاشرت با یكدیگر و معاضدت در تربیت اولاد و تشیید مبانی خانواده شده اند سوء معاشرت طرفین با یكدیگر منشأ آثاری است اولاً زوجه به دلیل سوء معاشرت زوج مجاز است از تمكین خودداری كند ثانیاً زوج نیز در صورت سوء معاشرت زوجه معاف از پرداخت نفقه میگردد بنابراین در فرض سوال دادگاه می تواند ضمن رد دعوی تمكین زوجه ادعای زوجه را در مورد نفقه نیز مردود نماید.
[1]. ماده 1102 قانون مدنی : همین كه نكاح بطور صحت واقع شد روابط زوجیت بین طرفین موجود و حقوق و تكالیف زوجین در مقابل همدیگر برقرار میشود.
[2]. ماده 1103 قانون مدنی : زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با یكدیگرند.
[3]. ماده 1104 قانون مدنی : زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود به یكدیگر معاضدت نمایند.
بله امكان دارد. مهم اين است كه لايحه دفاعيه يا تجديدنظرخواهی خود را با ذكر دقيق شماره پرونده و شعبه در موعد مقرر ارسال نمايد.
نظریه اكثریت: بر اساس مواد 255[1] و 257 قانون مدنی[2] در معاملات فضولی هر گاه مالك آن را اجازه نكند باطل است فسخ عمل حقوقی است كه مربوط به معاملاتی است كه مقتضی برای صحت داشته باشد و یك طرف بخواهد با استفاده از شرط آن را بهم بزند در عین حال چون در فرض سوال دادگاه ماهیتاً حكم به فسخ معامله داده است دادگاه تجدید نظر هر گاه حكم را در ماهیت مخالف قانون یا شرع تشخیص دهد با نقض آن وفق ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی[3] مبادرت به انشاء رأی مینماید.
[1]. ماده 255 قانون مدنی : هرگاه كسی نسبت به مالی معامله به عنوان فضولی نماید و بعد معلوم شود كه آن مال ، ملك معامله كننده بوده است یا ملك كسی بوده است كه معامله كننده میتوانسته است ازقبل او ولایتاً یا وكالتاً معامله نماید در این صورت نفوذ و صحّت معامله موكول به اجازه معامل است و الاّ معامله باطل خواهد بود.
[2]. ماده 257 قانون مدنی : اگر عین مالی كه موضوع معامله فضولی بوده است قبل از این كه مالك ، معامله فضولی را اجازه یا رد كند مورد معا مله دیگر نیز واقع شود مالك میتواند هر یك از معاملات را كه بخواهد اجازه كند ، در این صورت هر یك را كه اجازه كرد معاملات بعد از آن ، نافذ و سابق بر آن ، باطل خواهد بود.
[3]. ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی : چنانچه دادگاه تجدید نظر ادعای تجدید نظر خواه را موجه تشخیص دهد . رأی دادگاه بدوی را نقض و رأی مقتضی صادر مینماید . در غیر این صورت با رد درخواست و تأیید رأی ، پرونده را به دادگاه بدوی اعاده خواهد داد.
نظریه اقلیت: طبق اصول دادرسی دادگاه مكلف است در مورد دعوی به آنچه مورد ادعای خواهان است رسیدگی و بطور خاصی تعیین تكلیف نماید هرگاه دادگاه خارج از موضوع خواسته مبادرت به صدور حكم نماید و مورد اعتراض قرار گیرد دادگاه تجدید نظر پس از نقض رأی پرونده را باید برای رسیدگی به اصل خواسته به دادگاه بدوی ارجاع دهد مستحق للغیر درآمدن مبیع از جهات بطلان عقد است نه فسخ و چون دادگاه بدوی راجع به وجود یا عدم وجود موجبات فسخ اظهار نظر ننموده دادگاه تجدید نظر با نقض حكم صادره پرونده را برای رسیدگی به دادگاه بدوی ارجاع میدهد.
دستور تخلیه زمانی صادر می گردد که رابطه موجر و مستأجر طبق قانون روابط موجر و مستأجر سال 1376 باشد و شرایط آن قانون در اجاره نامه تنظیمی رعایت شده باشد ولی حکم تخلیه زمانی صادر می گردد که بنا به هر دلیلی نتوان به استناد قانون روابط موجر و مستأجر سال 1376 دستور تخلیه را صادر کرد.
در صورتی که چکی را از شخصی دریافت نموده اید و برای وصول آن به بانک مراجعه مینمایید و متوجه میشوید که حساب شخص موجودی ندارد برای دریافت طلب خود چه میکنید ؟
قانون به صدور چك بلامحل به عنوان يك جرم نگاه كرده است. هر جرمي براي وقوع، نياز به شرايطي دارد. قانون اعلام ميدارد كه در صورت وجود هر يك از حالات يا شرايط زير، صدور چك بلامحل جرم كيفري نخواهد بود. بنابراين در هر يك از موارد زير، شكايت شاكي به دليل حقوقي بودن چك پيگرد كيفري نخواهد داشت:
۱. در صورتي كه چك داراي وعده باشد
چك بايد به صورت نقد و بدون وعده صادر شود. زيرا چك بايد همانند اسكناس وسيله پرداخت نقدي باشد. بنابراين اگر به فرض مثال، امروز چكي براي تاريخ فردا يا هفته يا ماه يا سال آينده صادر شود، صادركننده چك مجازات كيفري نخواهد شد. زيرا اين چك حقوقي است. همانطور كه ميدانيد، صدور چك بدون وعده، بسيار نادر است و حتي بسياري از چكهايي كه صادركنندگان آن توسط دادگاه به مجازات حبس محكوم ميشوند، در واقع چكهاي وعده دار و حقوقي هستند اما دليل تعيين مجازات در اين موارد آن است كه صادركنندگان چك به عنوان متهم در دادسرا يا دادگاه قادر به اثبات اين موضوع كه چك به صورت وعدهدار صادر شده است نيستند. بنابراين نحوه اثبات اين موضوع و شيوه دفاع، از اهميت فراواني برخوردار است.
۲ .هرگاه چك بابت تضمين انجام تعهد يا تضمين انجام معاملهاي صادر شده باشد
منشا و علت صدور چك بايد بدهي صادركننده معادل مبلغ چك باشد، مانند آنكه شخصي بابت خريد يك دستگاه اتومبيل يا آپارتمان يك فقره چك براي پرداخت تمام يا قسمتي از وجه معامله صادر كند. اما اگر مبنا و علت صدور چك مديونيت و بدهكاري صادركننده نباشد، بلكه به عنوان تضمين معامله يا تعهد صادر شده باشد صادركننده قابل تعقيب كيفري و مجازات نخواهد بود. مثل آنكه شخصي مغازه يا منزل مسكوني را اجاره كرده باشد و مالك خانه يا مغازه در اجارهنامه از مستاجر تعهد بگيرد كه در راس انقضاي مدت اجاره و در پايان مدت اجاره، محل را تخليه كند. سپس براي آنكه به گمان خود تضميني براي اين تعهد دريافت كرده باشد، از مستاجر بخواهد كه يك فقره چك ( به طور مثال معادل قيمت منزل يا مغازه) به عنوان تضمين تعهد به تخليه صادر و به او ارايه كند. مثال ديگر آنكه، خريدار يك دستگاه آپارتمان از فروشنده بخواهد براي تضمين تعهد به انتقال سند در دفترخانه، يك فقره چك صادر كند و به دست خريدار يا به نزد واسطه (بنگاه) بسپارد. در تمامي اين موارد به دليل آنكه صادركننده در حقيقت مبلغ ذكر شده در متن چك را بدهكار نيست. بنابراين صادركننده قابل تعقيب كيفري و قابل مجازات نخواهد بود. اين كه چك بابت تضمين صادر شده است ممكن است در متن خود چك ذكر شده باشد و يا آنكه اين مطلب در چك بيان نشده باشد. اما صادركننده بتواند به طريق ديگري (مانند قولنامه يا شهادت شهود) اين موضوع را اثبات كند.
۳. هرگاه چك سفيد امضا صادر شده باشد
يعني اينكه صادركننده بدون قيد مبلغ، تاريخ و نام دارنده، فقط چك را امضا و ارايه كرده باشد.
۴ . در صورتي كه ثابت شود چك بدون تاريخ صادر شده است
معمولا در اين گونه موارد، دارنده چك، قبل از شكايت و قبل از مراجعه به بانك، مبادرت به درج تاريخ ميكند. اما چنانچه در مرجع قضايي ثابت شود صادركننده در هنگام صدور، تاريخ چك را ننوشته است صادركننده مسئوليت كيفري نخواهد داشت.
۵. هرگاه وصول وجه چك منوط به تحقق شرطي شده باشد
اين شرط ممكن است در خود متن چك ذكر شده باشد يا آنكه بعدها بر اساس يك فقره قولنامه، صورتجلسه، شهادت شهود و غيره اثبات شود. به طورمثال خريدار اتومبيل، تمام يا قسمتي از مبلغ معامله را به صورت يك فقره چك صادر و در اختيار طلبكار (يعني فروشنده) يا واسطه (بنگاه) بگذارد و شرط كند كه تنها پس از انتقال سند در محضر، طلبكار حق داشته باشد به بانك مراجعه و وجه چك را وصول كند.
۶. هرگاه ثابت شود چك بابت معاملات نامشروع يا ربا (بهره) صادر شده است.
۷. هرگاه دارنده چك تا ۶ ماه از تاريخ صدور چك براي وصول آن به بانك مراجعه نكند، يا ظرف ۶ ماه از تاريخ صدور گواهي عدم پرداخت (يعني برگشتي از بانك) شكايت نكند.
غير از موارد بالا، در ساير موارد، چك كيفري است يعني صادركننده چك قابل تعقيب كيفري و مستوجب مجازات خواهد بود.
مفهوم حقوقي شدن چك
اغلب تصور ميكنند، چكي كه حقوقي ميشود از اعتبار افتاده است و بيارزش است. در حالي كه اينگونه نيست. در چكهاي حقوقي فقط صادركننده قابل تعقيب و مجازات كيفري نيست اما ميتوان تقاضاي توقيف اموال و دارايي صادركننده را كرد و دادگاه نيز حكم به پرداخت مبلغ چك خواهد داد مگر آنكه با دفاعيات خوانده (صادركننده) ثابت شود كه به طور كلي طلبي وجود ندارد يا آنكه چك بابت ربا صادر شده است يا به هر دليل ديگر دارنده چك (خواهان) استحقاقي ندارد.
مطالبه وجه چك از دادگاه
برخي گمان ميكنند براي وصول وجه چك از طريق دادگاه، فقط بايد شكايت كيفري كنند. در حالي كه حتي اگر اين شكايت به نتيجه برسد، دادگاه تنها حكم به مجازات حبس خواهد داد و درباره طلب دارنده اظهار نظر نميكند. هم درباره چكهاي كيفري و هم چكهاي حقوقي، دادگاه تنها در صورتي حكم به پرداخت مبلغ چك در وجه دارنده چك را صادر خواهد كرد كه دارنده به عنوان خواهان، فرم مخصوص دادخواست را تكميل و با پرداخت هزينه دادرسي از طريق ابطال تمبر و ساير تشريفات قانوني، آن را تحويل دفتر دادگاه كند.
در غير اين صورت دادگاه قانونا نميتواند حكمي مبني بر پرداخت مبلغ چك صادر كند. البته در بسياري موارد، صادركننده به علت ترس از مجازات، خود راسا مبادرت به پرداخت مبلغ چك ميكند. در اين صورت، زحمت تقديم دادخواست نيز از دوش دارنده چك برداشته خواهد شد.
ماده 619- هر کس در اماکن عمومی یا معابر متعرض یا مزاحم اطفال یا زنان بشود یا با الفاظ و حرکات مخالف شؤون و حیثیت به آنان توهین نماید به حبس از دو تا شش ماه و تا (74) ضربه شلاق محکوم خواهد شد.
1- فلسفه تصویب ماده 619 ق.م.ا. که از جمله جرایم عمومی و غیرقابل گذشت می باشد، آن است که افراد نامحرم، مزاحم زنان و کودکان نشوند مثلاً تعقیب مصرانه یک زن از مصادیق مزاحمت تلقی میشود اما اگر کسی همسر یا فرزند خود را تعقیب کند و مصرانه در کوی و برزن پی گیر آنها شود مرتکب جرمی نشده است تعرض هم که به معنای در برابر افراد ایستادن و آبروی آنها را در مرحله خطر قرار دادن است شامل زن و فرزند مرتکب نمیشود چرا که آبروی آنها آبروی خود اوست و بدین تعبیر مصادیق ایراد ضرب و جرح عمدی نسبت به همسر و فرزند را نمی توان در حوزه شمول ماده مذکور قرار داد: نظریه شماره 10153/7-10/11/1379
2- چنانچه مسلم شود فردی به قصد مزاحمت زنی را تعقیب نموده با عدم به کار بردن لفظ یا الفاظ هم قابل مجازات است: نظریه شماره 4895/7-10/8/1373
3- نظر به اینکه مجازات حبس مندرج در ماده 619 ق.م.ا. منطبق با بند دوم ماده 3 قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین میباشد توجهاً به ماده مرقوم دادگاه مخیر است که حکم به بیش از سه ماه حبس یا جزای نقدی از 70001 ریال تا 3.000.000 ریال بدهی ولی چون در ماده 619 علاوه بر مجازات حبس شلاق نیز عنوان شده لذا در مقام تخفیف در این قسمت دادگاه میتواند حسب مورد و اوضاع و احوال و شرایط خاص متهم بر طبق ماده 22 ق.م.ا. عمل نماید: نظریه شماره 3799/7-13/6/1376
ماده 641- هرگاه کسی به وسیله تلفن یا دستگاه های مخابراتی دیگر برای اشخاص ایجاد مزاحمت نماید علاوه بر اجرای مقررات خاص شرکت مخابرات، مرتکب به حبس از یک تا شش ماه محکوم خواهد شد.
1- در مورد مزاحمتهای تلفنی عدم معرفی مزاحم از ناحیه شرکت مخابرات به کسی که درخواست کرده جرم تلقی نمی شود ولی اگر بر اثر مزاحمت تلفنی، جرمی اتفاق بیفتد موضوع از طریق دادگاه پی گیری میشود و شرکت مخابرات ناگزیر از معرفی مزاحم مذکور خواهد بود: نظریه شماره 9168/7-24/9/1380
تعداد صفحات : 5
* همکاران گرامی:
جناب آقای مهدی حضرت زاده
(وکیل پایه1دادگستری)
سرکارخانم مهنازسهرابی
(کارشناس ارشد حقوق جزاوجرمشناسی)
جناب آقای دکتر نوید باباِیی
(دکترای حقوق روابط بین الملل)
جناب آقای علیرضا جعفری
(کارشناس ارشد تجارت بین الملل)
*دانشجویان رشته حقوق:
دانشگاه آزاداسلامی(خوراسگان*نجف آباد)
دانشگاه آزاداسلامی تهران
دانشگاه شهید بهشتی
وباهمکاری وکلا وقضات
طراز اول کشور
آدرس اصلی سایت:
ایمیل سایت:
lawglobal.ir@gmail.com
LAWGLOBALIRAN@YAHOO.COM
تماس:
00989135550966
تلگرام کانال سایت جهان حقوق:
https://telegram.me/lawglobalir